دومنک در این مصاحبه مفصل تأکید میکند که هیچ بازی آسانی در جام جهانی وجود ندارد و گروههای به ظاهر آسان هم میتوانند تیمهای مدعی را به دردسر بیندازند. او عقیده دارد که تیم ملی فرانسه در حال شکلگیری است و میتواند در یورو 2016 و جامهای جهانی بعدی مدعی باشد. دومنک در پایان از علاقهاش به سبک بازی بارسا میگوید.
- شما در سالهای 2005 و 2009 مراسم قرعه کشی جام جهانی را تجربه کردهاید. آیا این لحظات اضطراب آورند؟
اضطراب اصلی قبل از قرعهکشی است. در مرحله مقدماتی، بهویژه پلی آف فشار بهقدری بالاست که مراسم قرعه کشی در کنار آن چیزی نیست. با خودتان میگویید: خب، بالاخره به جام جهانی رسیدیم! این یک مرحله جدید است و با شناختن حریفانتان یک گام به جام جهانی نزدیکتر میشوید. قرعهکشی بیشتر هیجانانگیز است تا پراضطراب. هدف از شرکت در این مراسم، علاوه بر شناختن تیمهای همگروه، جمعآوری اطلاعات است. این مراسم فرصتی برای جمع شدن دوباره و گپ زدن با مربیان است. هنوز خبری از فشار مسابقات نیست. قرعه کشی لحظات دلنشینی است که هنوز همه با شما دوست هستند ولی بعدا شرایط تغییر میکند (می خندد)!
- در جامجهانی 2010، گفته میشد قرعه فرانسه با حضور تیمهای اروگوئه، مکزیک و آفریقای جنوبی نسبتا آسان است. با وجود این شما حذف شدید.
این رسانهها هستند که قرعه را آسان مینامند. مربیان هرگز چنین چیزی نمیگویند. طبیعی است که هیچ تیمی دوست ندارد با برزیل یا هلند روبهرو شود ولی میدانید که 3 تیم همگروهتان به این بازیها به چشم بازی مرگ و زندگی نگاه میکنند. بازیها در جامجهانی خیلی فشرده است. در جام جهانی 2006ما با کرهجنوبی، توگو و سوئیس همگروه شدیم. مرحله گروهی برای ما یک جهنم واقعی بود و در بازی آخر و به سختی توانستیم صعود کنیم. با وجود این بعد از این مرحله توانستیم تا فینال پیش برویم.
- آیا کلید موفقیت میتواند این باشد که تیم با وجود هر قرعهای، فروتنیاش را حفظ کند؟
کلید موفقیت این است که با ابزار مناسب قدم به مسابقات بگذارید. شما میدانید که کار خیلی سختی دارید و میخواهید تا مراحل پایانی پیش بروید. شما بهعنوان قربانی یا توریست به مسابقات نمیروید. شما تلاش میکنید قهرمان جام شوید و تا جای ممکن پیش بروید. این هدف شماست و باید از روز اول این را در مغزتان فرو کنید. فروتنی کلمه مناسبی برای این وضعیت نیست. هر تیمی که به جام جهانی صعود میکند، به معنی این است که تواناییهایی دارد. با هر تیمی که بازی میکنید، چه برزیل باشد چه جامائیکا، باید با فکر پیروزی به زمین بروید. سختترین مرحله وقتی است که قدم به زمین میگذارید. براساس اتفاقات بازی اول، همهچیز میتواند تغییر کند.
- بهنظر میرسد که صعود برای فرانسه در هر دوره سختتر میشود. این به معنی نزول فرانسه است؟
حتی قبل از 2006هم صعود همیشه سخت بوده ولی فکر میکنم که فرانسه در حال نوسازی و پیشرفت است. بازیکنان جوان مستعدی از راه رسیدهاند. فرانسه فعلی تیمی در حال شکل گرفتن است. جام جهانی 2014، برای فرانسه بهخودشناسی میگذرد و لحظات خوب و بدی را تجربه خواهد کرد. تمام جوانانی که تازه از راه رسیدهاند، میتوانند در یورو2016 این تیم را به بالاترین سطحش برسانند.
- بازیکنان جوان مثل پوگبا و واران که به تازگی در تیم جا افتادهاند، میتوانند در برزیل کار را در دست بگیرند؟
در این تورنمنت آنها باید نمایش خوبی داشته باشند؛ همه فرانسه از آنها چنین انتظاری دارد. توان فرماندهی تیم بهتدریج بهوجود میآید و فکر نمیکنم که در 20 یا 21سالگی بتوانید لیدر تیم باشید. مثلا زیدان در 27-26 سالگی تبدیل به فرمانده تیم شد. نباید کار را جلو انداخت. همین که بتوانند برای تیم مؤثر باشند، خوب است. حتی میتوان گفت که بن زما هم بازیکن جوانی است. او هم فرصت دارد نشان دهد که میتواند برای تیم مفید باشد.
- شاید مشکل این باشد که فرانسویها از سال 1998 به بعد انتظار دارند که تیمشان قهرمان شود ولی بازیکنان استعداد آن نسل طلایی را ندارند؟
این در مورد تمام تیمهای ملی صدق میکند. به جز برزیل که در هر دوره میتواند جام جهانی را ببرد، بقیه تیمها متکی به نسل بازیکنانشان هستند که فراز و نشیب دارد. برخی تیمها این شرایط را بهتر مدیریت میکنند. مثل آلمانیها که حتی وقتی تیم خوبی نداشتهاند، به یک چهارم نهایی یا نیمه نهایی تورنمنتها رسیدهاند. بهنظر میرسد فرانسه هم بعد از نسل درخشانی که بین سالهای 1998تا 2006بازی کرد، دچار خلأ شده یا بهتر است بگوییم کمیافت کرده است. البته نوجوانان ما در اروپا فینالیست شدند و تیم زیر20سالهها هم قهرمان جهان شد که نشان میدهد پتانسیل خوبی وجود دارد و نسل جدیدی از راه میرسد. بهنظر من ما سیر صعودی را طی میکنیم و میتوانیم برای سالهای پیش رو یعنی یورو 2016و جامهای جهانی بعدی جزو مدعیان باشیم.
- چرا فرانسه نتوانست مثل آلمان دورانگذار آرامی داشته باشد؟
در کتابم «تنهای تنها»توضیح دادهام که در این 6سال چه بر من گذشت. همینطور نوشتهام چطور از یک نسل استثنایی که در اوج پختگی بود به نسلی رسیدیم که راهش را گم کرد. من با نسلی کار میکردم که وارث بود و میخواست به میراثی که به او رسیده تکیه کند ولی نتوانست تواناییاش را برای ساختن یک عمارت جدید به خدمت بگیرد.
- در این سالها، شما با انتقادات شدیدی روبهرو شدید. ولی بعد از شما، بلان و دشان، مربیان بعدی هم به اندازه شما سختی داشتند. توصیهای برای آنها ندارید؟
مشکلات جانشینان من با مشکلات من یکی نبود. به اندازه کافی از کسانی که میخواهند به مربی وقت مشاوره بدهند کشیدهام و خودم این کار را نخواهم کرد. هروقت هم که از من خواستهاند درباره کار دیدیه یا لوران اظهارنظر کنم، جوابی ندادهام؛ چون میدانم چه کار سختی دارند. لوران به سهم خودش انجام وظیفه کرد و حالا هم دیدیه کارش را انجام میدهد. امیدوارم او موفق باشد چون همچنان هوادار پرشور تیم ملی فرانسه هستم و امیدوارم که در جامجهانی تا جایی که ممکن است پیش بروند.
- اگر به زمان مربیگریتان در تیم ملی فرانسه برگردیم کاری هست که بخواهید طور دیگری انجام دهید؟
وقتی سرمربی بودم، همیشه به کادر فنیام میگفتم اگر خواستم بازیکنی را که مصدوم یا ناآماده است دعوت کنم، شما مرا منع کنید. با وجود این در سال2008 خودم این کار را کردم. گاهی تصمیم غیرمنتظرهای میگیرید چون از حستان پیروی میکنید. مربیگری همین است؛ گاهی اشتباه میکنید و گاهی حق با شماست. برای من این وضعیت تا سال 2006صادق بود. در همان زمان هم خلاف جهت آب حرکت کرده بودم و انتقادات شدیدی از من شده بود ولی من پای تصمیماتم ایستادم. در نهایت چیزی که اهمیت دارد نتیجه است. اگر ببرید، بهترین در جهان هستید و اگر ببازید چیزی نمیدانید؛ این قانون فوتبال است.
- در سال 2006، همه اخراج زیدان را بهخاطر دارند. بهنظر شما آیا این نقطه عطف فینال بود؟
بارها گفتهام که اخراج زیدان نقطه سرنوشتساز این بازی نبود، هرچند همیشه بهتر است بازی را با 11بازیکن به پایان ببرید. کلیدیترین اتفاق که میتوانست روی کنترل بازی و تغییر جریان آن تأثیر بگذارد، مصدومیت و تعویض پاتریک ویرا بود. او توان حمل توپ بالایی داشت و میتوانست خطوط تیم حریف را بشکافد. او هافبکی بود که علاوه بر قدرت توپگیری، میتوانست به محوطه جریمه حریف نفوذ کند و گل بزند. بهنظر من، نقطه عطف فینال خروج ویرا بود.
- این روزها همه از پل پوگبا بهعنوان جانشین پاتریک ویرا نام میبرند. فکر میکنید او بتواند فرمانده بعدی خط میانی فرانسه باشد؟
ولی پاتریک یک فرمانده نبود! فرمانده تیم زیدان و قبل از او دشان بود؛ بازیکنانی که وزن تیم را به دوش میکشند. ویرا برای من یک رابط بود؛ بازیکنی که ارتباط بین خطوط را برقرار میکند و میتواند در عقب و جلوی زمین با جابهجاییاش همیشه یک گزینه برای پاس باشد. پوگبا هم از این نظر ویژگیهای مشابهی دارد ولی او فرمانده تیم نیست. یوهان کابای ویژگیهای بهتری برای این کار دارد. او بازیکنی است که میتواند آهنگ بازی را تنظیم کند؛ بازی را آرام کند، سرعت بدهد و جهت بازی را تغییر دهد. پوگبا هنوز غریزی بازی میکند و ممکن است یک روز برای او خوب یا بد باشد. در بازی برگشت مقابل اوکراین، او چند توپ لو داد که میتوانست گران تمام شود. در یوونتوس این موضوع کمتر به چشم میآید، چون معمولا بر حریفش برتری دارد ولی در تیمی که شرایط سختی داشته باشد، او هنوز نیاز به پیشرفت دارد تا بازیاش به ثبات برسد.
- شما اهمیت زیادی به بازی گروهی میدهید که در بارسا هم موضوعی اساسی است. درباره ادعای کسانی که بازی بارسا را خستهکننده میدانند، چه نظری دارید؟
اینها بهتر است سراغ ورزش دیگری بروند! برخلاف چیزی که برخی میگویند، این تیم توپ را فقط بهخاطر اصول بازیاش نمیچرخاند. آنها توپ را میچرخانند که فضا یا فرصت فرار بهدست بیاورند. آنها برای حریف طعمه میگذارند تا جایگیریاش را به هم بریزند و فضا بهدست بیاورند. اگر دقت کرده باشید، کار توپگیری دفاعی بارسا یک هنر است. بهنظر من ایدهآل فوتبال این است که گروهی بازی کنید؛ چه بارسا باشید چه یک تیم دیگر. اساس بازی هماهنگی تیمی در دفاع و حمله است. وسیلهای که در اختیار دارید توپ و جابهجایی است و بعد از آن همهچیز به جادوی کار تیمی بستگی دارد. خوب است که گاهی یک بازیکن همه را دریبل کند و گل بزند و همه را به وجد آورد ولی اگر کار تیمی سر جایش باشد، حتی امکان این هم وجود نخواهد داشت.
- کاری که گواردیولا در بارسا انجام داد، برای شما قابل تحسین است؟
به خاطر دارم که بارسا قبل از گواردیولا هم با همین سبک بازی میکرد. این سنت بازی هلندی است که در زمان یوهان کرویف وارد این تیم شد و بعد از آن در آنجا متحول شده است. گواردیولا در زمان بازیگری با این فرهنگ بزرگ شده. این سیستم براساس هماهنگی بالای تیمی کار میکند؛ وقتی که همه همزمان، در مکان مناسب و در لحظه مناسب انجام وظیفه میکنند.
- ولی او در مونیخ هم موفق بوده...
اینکه او توانسته این فرهنگ را به مونیخ ببرد، قابلتوجه است. حالا آنها با پاسهای کوتاه بازی میکنند، چیزی که قبلا به آن عادت نداشتند؛ یعنی میتوان با بازیکنان سطح بالا این روش را اجرا کرد. او دانش تاکتیکیاش را به تیمی برده که قهرمان آلمان و اروپاست. برای این کار لازم است که اعتقاد کاملی به این کار داشته باشید و جزئیات زیادی را لحاظ کنید. فکر میکنم تصمیم بایرن مونیخ که بعد از قهرمانی سهجانبه تغییر سبک داد، هوشمندانه بود. وقتی همه جامها را بردهاید و میخواهید با همان روش ادامه بدهید، در خطر فرسودگی قرار میگیرید. وقتی فرهنگ بازی تغییر میکند، بازیکنان نیاز به تمرکز بالایی دارند تا با پروژه جدید هماهنگ شوند.
- شما برای هماهنگ کردن بازیکنان با پروژهتان مشکلی نداشتید؟
این سختترین کار برای تمام مربیان تیمهای ملی است. شما باید بتوانید بهترین نقشه بازی را برای بازیکنانی که در اختیار دارید، پیدا کنید. شما در باشگاه وقت بیشتری برای آماده کردن تیمتان دارید.
- اسپانیاییها موفق شدهاند سبک بازی واحدی را در تمام کشور جا بیندازند. فرانسه میتواند به چنین نقطهای برسد؟
فرهنگ فوتبال فرانسه براساس تنوع تاکتیکی است. این میتواند یک نقطه قوت باشد ولی رسیدن به یک سبک بازی واحد در تیم ملی را سخت میکند. روژه لمر میخواست در تیم ملی از آرایش 2-4-4 استفاده کند ولی هرگز نتوانست تیمش را هماهنگ کند. اساس کار سرمربی این است که تیم را از نظر تاکتیکی، تکنیکی و روانی به هماهنگی برساند ولی این تعادل خیلی شکننده است و گاهی با وزش یک باد به هم میریزد.
منبع: سایت فیفا