نفیسه مجیدی‌زاده: راهش این است که خودمان را جای هم بگذاریم در شهر. به‌نظر می‌رسد یکی از راه‌های شهروند خوب شدن همین است.

* * *

خیلی کار ساده‌ای نیست که در یک‌لحظه علاوه بر خودت، به دیگران هم فکر کنی؛ مثلاً در این‌لحظه که مترو دیر آمده و جا ندارد، یک‌نفر از تو می‌خواهد که جلوتر بروی تا او هم جا پیدا کند، چون دیرش شده...

در این‌لحظه که این مسافر همراه مادر پیر یا پدر بیمارش بالای سرت ایستاده، می‌توانی خودت را جای او بگذاری. شاید تو هم روزی برای خودت یا مادرت به جایی برای نشستن نیاز پیدا کنی. کار راحتی نیست که همین الآن خودت را جای این هم‌شهری بگذاری که در این هوای سرد، قبل از تو برای تاکسی دست تکان داده و مسیر را گفته و تاکسی کمی جلوتر، یعنی جلوی پای تو ترمز کرده تا او برسد. کار سختی است که هم‌مسیر او باشی و نپری توی آن تاکسی که فقط برای یک نفر جا دارد!

* * *

تو: «خودم خیلی‌وقت‌ها به مترو رسیده‌ام که خیلی هم شلوغ نبوده، اما همه جلوی در ایستاده بودند و هرچه خواهش کردم که بروند داخل تا من هم سوار شوم، کسی به حرفم گوش نداده. برای همین من هم وقتی در مترو باشم و کسی از من بخواهد بروم داخل، نگاهش هم نمی‌کنم، چون خود آن‌ها هم اگر جای من بودند همین کار را می‌کردند!»

* * *

قصه‌ای از لقمان را به‌یاد می‌آورم، در «گلستان» سعدی:

«لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟

گفت: از بی ادبان، هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم.

 

نگویند از سر بازیچه حرفی

 

کزان پندی نگیرد صاحب هوش

 

و گر صد باب حکمت پیش نادان

 

بخوانَد، آیدَش بازیچه در گوش»

* * *

این میله‌های فلزی داخل اتوبوس برای چیست؟

بله، برای این که وقتی خسته بودیم و جایی برای نشستن نبود به آن‌ها تکیه بدهیم؟ و بقیه‌ی مسافرها هم یک‌طوری باید خودشان را سرپا نگه دارند که با ترمزهای مترو و اتوبوس زمین نخورند!

حالا اگر یک‌روز جای آن مسافرها بودیم و کسی به میله‌ی فلزی تکیه داده بود، نباید انتظار داشته باشیم درک کند که میله‌ی اتوبوس، مخصوص آن‌هایی است که ایستاده‌اند و دستشان به جایی بند نیست!

 * * *

همه‌چیز از من شروع می‌شود.

شهر کجاست و شهرنشینی چیست؟

شهرنشینی بی‌تفاوت بودن نسبت به هم نیست! درست است که در شهر آدم‌ها کمتر در کار هم دخالت می‌کنند، اما در همه‌ی شهرهای دنیا، شهروندان بر رفتار شهروندان نظارتی دائمی دارند مثلاً درباره‌ی ریختن زباله یا رعایت نکردن نوبت و...

 آیا ما بدون زیرپا گذاشتن اخلاق، توانایی زندگی در یک اَبَرشهر را داریم؟

* * *

تو: «من چندبار این‌ کار را انجام دادم، یعنی وقتی داشتم فقط به خودم فکر می‌کردم، یک‌لحظه جایم را با دیگران عوض کردم و رفتارم هم عوض شد. برای خودم احساس آرامش داشت. این که به کسی جا بدهم یا نوبت را به درستی رعایت کنم خوب است، اما درست همان‌لحظه کسی آمد و رعایت نوبت من را نکرد. فکر کنم باید علاوه بر این که خودمان را جای هم بگذاریم، صبور هم باشیم.»

* * *

این‌جا شهر است؛ پر از خیابان، ساختمان‌، بوستان‌ و... جمعیت زیاد!

این‌جا مترو، اتوبوس و تاکسی دارد و اگر با این وسایل نقلیه‌ی عمومی در شهر سفر می‌رویم، آداب سفر در شهر را بدانیم، این از اساسی‌ترین مسائل شهروندی است.

حالا اگر به آداب و اخلاق و حقوق شهروندی بی‌توجهیم یا اصلاً از آن‌ها چیزی نمی‌دانیم، اما در شهر زندگی می‌کنیم، برای آرامش بیش‌تر و رفتار درست‌تر، بهتر است گاهی خودمان را به جای دیگران بگذاریم. مهم نیست که آن‌ها چه‌طور رفتار می‌کنند، ما طوری رفتار کنیم که دوست داریم دیگران آن‌طور با ما رفتار کنند و البته لازم است تلاش کنیم از منابع معتبر، اطلاع و آگاهی خود را درباره‌ی اخلاق و حقوق شهروندی هم تکمیل کنیم تا با آگاهی بیش‌تر با دیگران مواجه شویم.

منبع: همشهری آنلاین