تاریخ انتشار: ۲۹ خرداد ۱۳۸۶ - ۰۸:۴۷

دکتر سودابه علی احمد کروری*: علوم همیشه تداوم داشته و توقف آن به نحوی به معنی نابودی بشریت است.

علوم منابع طبیعی از جمله جنگل نیز نمی‌تواند از این روند مستثنی باشد. مانند سایر علوم، علم جنگلداری نیز در مسیر گذشت زمان سیر تحول و تعالی را طی کرده است.

از آنجا که علم جنگلداری نسبت به کشاورزی بسیار جوانتر است، بسیاری از تئوریهای نخستین مدیریت جنگل از تفکر کشاورزی نشأت گرفته بود. به همین دلیل در ابتدا جنگل و مرتع هم مانند یک مزرعه کشاورزی با سه محور کاشت، داشت و برداشت اداره می‌شد و اصول مدیریت جنگل بر اساس تولید بیشتر و ارزشهای اقتصادی فوری تدوین شده بود.

به‌طور کلی پس از انقلاب صنعتی در قرن 17 و 18 در اروپا نگرش انسان نسبت به جنگل تغییر کرد و به منظور بهره‌وری از این منبع عظیم چوبی روشهای ابتدایی بهره‌برداری تدوین شد.

در واقع تفکر نخستین در زمینه بهره‌برداری بر اساس اقتصاد صرف و برداشت فوری تدوین شده بود. به همین دلیل با پیشرفت علوم و افزایش توان بشر در تکنولوژی، با هدف اجرای مکانیزه تولید و برداشت، کارشناسان امر اقدام به همگن نمودن بافت مناطق جنگلی از نظر نوع گونه، سن درخت، دوره برداشت و ... نمودند.

به این ترتیب در یک دوره زمانی محدود قادر به برداشت و کاشت سطوح وسیعی از جنگل و مرتع با هزینه حداقل بودند. به عبارت دیگر در آن زمان مانند امروز ایران مدیریت کشاورزی در علوم جنگلداری رسوخ کرد و در واقع جنگلهای طبیعی اروپا به مزارع تولید چوب تبدیل شدند.

در اواخر قرن نوزدهم به تدریج شناخت بشر نسبت به دانش بوم‌شناسی افزایش یافت. از طرف دیگر با تبدیل جنگلهای طبیعی به مزارع درختان چوب ده (مدیریت تک‌کاشتی) مسئله مرگ‌ومیر درختان جنگلی به عنوان حادثه‌ای عظیم در اقتصاد آن زمان اروپا رخ داد.

آبخیزداری

مطالعات بعدی ثابت کرد که اجرای مدیریت نادرست در اکوسیستم‌های طبیعی موجب این امر شده است و به همین دلیل تئوری مدیریت نزدیک به طبیعت در اوایل قرن بیستم ارائه شد. به عبارت دیگر طی زمان و با پیشرفت‌هایی که در دانش زیست‌شناسی به‌دست آمد نگرش انسان نسبت به علوم منابع طبیعی از جمله جنگل و مرتع نیز تغییر کرد.

آنها متوجه شدند که ادامه این روند منجر به نابودی عرصه جنگلها و مراتع خواهد شد. از سوی دیگر با استفاده از فناوری‌های نوین،  بشر پی به ارزشهای پنهان این منابع برد که حتی با نگرش اقتصادی صرف نیز قابل مقایسه با ارزش‌گذاری‌های پیشین نیست.

در دیدگاه فعلی مدیریت جنگل و مرتع مستقل از مدیریت کل حوضه آبخیز نمی‌باشد بنابر این باید با شناخت شرایط و پتانسیل‌های موجود در آبخیز، این مدیریت را طراحی کرد. در حقیقت آبخیزداری تنها به معنی استفاده بهینه از آب اعم از ذخایر دایمی یا آبهای موقت نیست، بلکه مفهوم آبخیزداری به معنی مدیریت کلان روی کلیه واحدهای اجتماعی و حتی انفرادی موجود در حوضه آبخیز است و کلیه موجودات زنده و غیرزنده حوضه، پتانسیل‌های موجود در آن را تشکیل می‌دهند که باید بر حسب برنامه‌ای مدون در این مدیریت از آنها بهره برد.

در واقع در جنگل و مرتع طبیعی به عنوان یک بانک ژن منشأ تکامل جوامع انسانی، جانوری، گیاهی و میکروارگانیسمی است. به همین دلیل این مدیریت جایگاه ویژه‌ای را باید در تدوین راهبردهای کلان مسئولان و تصمیم‌سازان کشور به خود اختصاص دهد.

از اواسط قرن بیستم که موضوع شناخت اکوسیستم‌های طبیعی بیشتر از گذشته مورد بحث اساتید فن قرار گرفت این مدیریت نیز در تمامی کشورهای پیشرفته جهان جایگاه واقعی خود را پیدا نمود و به همین دلیل نحوه برخوردهای آموزشی، تحقیقاتی و اجرایی نیز در این مدیریت، تغییر کرده است.

علل افول اهمیت منابع طبیعی
در کشور ایران متاسفانه بنا به دلایل متعدد این مدیریت تعریف واقعی خود را ندارد و به دلیل عدم شناخت پتانسیل‌های موجود در حوضه آبخیز هر ساله شاهد نابودی عرصه جنگل‌ها و مراتع طبیعی کشور می‌باشیم. تصمیم‌گیری‌های سریع و بدون تفکر گاه به گاه نهادهای اجرایی کشور نیز از عدم این شناخت نشأت گرفته است.

سالیانه در روزنامه‌های  یومیه و هفتگی کشور مقالات متعددی در ارتباط با اهمیت این منابع نوشته می‌شود.
همایش‌های متعددی طی سال‌های اخیر برگزار شده یا در دست برگزاری است ولی متاسفانه هیچ یک از این موارد گاهی تکراری نتوانسته چاره‌ساز بوده و اهمیت واقعی عرصه منابع طبیعی را به عنوان یک پتانسیل اقتصادی بسیار با ارزش مشخص کند.

در حقیقت به نظر می‌رسد که سه بخش اصلی آموزش، تحقیقات و اجرا هیچ کدام تاکنون نتوانسته‌اند کارگشایی در این امر مهم باشند. بر عکس به دلیل عدم توان کافی در معرفی پتانسیل‌های موجود  و ارائه مدل‌های تحقیقاتی صحیح و کاربردی، سالیانه شاهد افول اهمیت عرصه جنگل‌ها و مراتع طبیعی کشور هستیم و مدیریت حاضر مانند قرون 17 و 18 اروپا تحت‌الشعاع سایر مدیریت‌های زود بازده به خصوص کشاورزی و صنعتی قرار گرفته است.

کراراً شاهد پیشنهادات و طرح‌هایی مانند تبدیل جنگل‌ها و مراتع طبیعی کشور به باغات مختلف، اراضی تحت کشت گیاهان دارویی یا درختان سریع‌الرشد بدون توجه به پتانسیل موجود در اکوسیستم‌های طبیعی مختلف ایران ازجمله جنگل‌های زاگرس، جنگلهای مناطق مرکزی و جنوبی ایران هستیم.

محدودیت دانشکده منابع طبیعی ایران در حد یک گروه آموزشی، کاهش قدرت اجرایی سازمان جنگل‌ها و مراتع کشور در بعضی از امور، محدودیت طرح‌های تحقیقاتی در زمینه‌های مختلف جنگل و مرتع در موسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع که در حقیقت تحت همین دو عنوان و شرح وظایف مربوطه از سال‌های پیش تاسیس شده است نماد واضحی از عدم معرفی و شناخت کافی از نحوه مدیریت کلان به عبارت دیگر مدیریت آبخیزداری است.

در این راستا سرخوردگی و ناامیدی جوانان فارغ‌التحصیل منابع طبیعی پدیده‌ای کاملا قابل لمس است (این در حالی است که رشته‌هایی نظیر جنگل و محیط‌زیست در کشورهای پیشرفته جهان در رده اول قرار گرفته‌اند).

کوتاهی کارشناسان
کراراً بدون توجه به این امر که وجود جنگل و مرتع‌نشینان بومی در حقیقت از جمله پتانسیل‌های مثبت حوضه آبخیز است، مشکلات اجتماعی، اقتصادی این مردم به دلیل وابستگی تنگاتنگ به عرصه‌های طبیعی و ادامه افزایش روند فقر مادی این مردم بهانه ای برای ادامه تخریب این عرصه‌ها و پیشنهاد برنامه‌ها و ارائه طرح‌های غلط شده است که به هیچ وجه با توان اکوسیستم‌های طبیعی موجود همخوانی نداشته و در آینده نه تنها مشکلی را حل نخواهد کرد بلکه با استفاده نا‌به‌جا و تبدیل آنها به واحد‌های ناسازگار، فرسایش خاک این مناطق چندین بار شدت گرفته و مهمترین ذخایر طبیعی کشور که همان بستر حیات است نابود خواهند شد.

بسیاری از افراد با نیت خیر و متاسفانه بدون شناخت علمی صحیح از بافت بیولوژیک جنگل و مرتع و مشکلات آینده ناشی از اجرای مدیریت نادرست در آنها پیشنهادهای متعددی داده و می‌دهند. اکثر این افراد فارغ‌التحصیل رده‌های مختلف کشاورزی هستند و از پیچیدگی اکوسیستم‌های طبیعی جنگل‌ها و مراتع اطلاع چندانی  ندارند. اما مقصران واقعی این امر صاحب‌نظران امر منابع طبیعی از جمله جنگلها و مراتع هستند.

راهکارها
کشورهای اروپای مرکزی که بعضی از برنامه‌های آنها به عنوان مدل اجرایی برای کشور ایران مطرح بوده است بیشتر از 4 تا 5درصد جنگل و مرتع طبیعی ندارند. آنها سعی بر آن دارند تا با انجام مدیریت صحیح همگام با طبیعت اشتباهات گذشته خود را جبران و بر وسعت جنگلها و مراتع طبیعی خود اضافه کنند و یا در حال حاضر این مدیریت را به ترتیبی اعمال کنند که جنگل‌ها و مراتع دست کاشت نیز به سمت جنگلها و مراتع طبیعی همراه با پتانسیل گذشته آن سیر ک نند.

وقتی ما از جنگل یا مرتع طبیعی به عنوان نماد موجودیت بشری صحبت می‌کنیم و از آن به عنوان منشأ گونه‌سازی اعم از جانوری، گیاهی و میکروارگانیسمی نام می‌بریم چطور این باور برای ما به عنوان بستر اقتصادی مهم در توسعه پایدار کشوری نظیر ایران تا این حد کمرنگ و غیرقابل قبول است.

آیا می‌توان با تغییر این اکوسیستم‌ها از جمله با کاشت درختان مثمر، سریع‌الرشد و گیاهان دارویی بیگانه در عرصه، این توان غریبه را در این اکوسیستم‌ها تزریق کرد؟ مشکل چیست؟ محدودیت اطلاعات علمی، عدم شجاعت برای ارائه راهبردهای صحیح، انحصارطلبی‌های عمیق و یکجانبه و یا خدای نکرده ریاست‌طلبی‌های تک‌قطبی؟ آیا منشأ کلیه گیاهان اعم از درختی، علوفه‌ای، دارویی، قارچ‌های مختلف، کودهای بیولوژیک متنوع با ارزش مانند قارچهای میکوریزی، باکتری‌ها.... و بسیاری دیگر، از محصولات عرصه آبخیزهای طبیعی ما از جمله جنگلها و مراتع نیستند؟   

طبیعی است که با اجرای اینگونه طرح‌های اشتباه وقتی خاک و بستر حیات نابود شود میزان ذخایر آبی موجود در کشور نیز به حداقل خود خواهد رسید (مسئله ذخایر آب زیر زمینی شاید مهمترین مورد مدیریت آینده کشور باشد).

ما قادر هستیم با انجام مدیریت صحیح بیولوژیک در حوضه آبخیز از طرفی روند مدیریت احیا را در جنگلها و مراتع ایران اعمال نماییم، از طرف دیگر با ارائه طرح‌های زودبازده مانند تغییر زمین‌های موجود کشاورزی حاشیه جنگل ها و مراتع به کاشت گیاهان با ارزش بسنده با اکوسیستم‌های طبیعی مانند قارچ‌های خوراکی و صنعتی، گیاهان دارویی، ضمن حفظ اکوسیستم‌های طبیعی به رونق اقتصادی نواحی نیز کمک نماییم.

همچنین می‌توانیم با ایجاد دامداری‌های بسته در سطوح محدود تحت عنوان شرکت تعاونی‌های روستاهای جنگلی و مرتعی و توسعه کارخانه‌های کوچک فرآوری در حاشیه همین تعاونی‌ها به رونق اقتصادی مردم منطقه بیافزاییم و با کمک همین مردم و ایلات چادرنشین، نهادهای طبیعی گردشگری معرف فرهنگ و صنایع دستی مردم نواحی را نیز توسعه دهیم. اینها تنها مثال هایی از پتانسیل‌های اولیه حوضه آبخیز است.

تصور نمی‌کنید مدیریت صحیح جنگل‌های بلوط، بنه، بادام، کهورستان، کنارستان و ارسستان‌های ایران در راستای استفاده از فرآوری‌های ثانویه از نظر اقتصادی و کارآفرینی  به مراتب ارزشمندتر از کاشت درختان و یا گیاهان ناسازگار با اکوسیستم جنگل‌ها و مراتع کشور باشد که خود در آینده مشکل تخریب صددرصد بستر حیات که همان سرمایه دائمی و ملی کشور ماست به دنبال خواهد داشت؟ به راحتی قادریم با اعمال مدیریت صحیح به نحو احسن روی جنگل‌های بنه ایران برای تولید بذر بیشتر و حتی با روشهای صحیح علمی و انتخاب پایه‌های مناسب برای تولید سقز اقدام  کنیم.

بذر و برگ درختان بلوط علاوه بر محصولات مختلف برای تولید تانن و یا میوه‌های بادام‌های وحشی ایران برای تولید انواع لوازم آرایش و برگ‌ها و میوه ارس علاوه بر بسیاری از محصولات دارویی در تولید عطر‌های گران قیمت قابل استفاده هستند. اینها فقط شمه‌ای از استفاده اقتصادی صحیح تحت عنوان مدیریت کلان مناسب حوضه آبخیز‌های طبیعی است.

از تکثیر قارچ‌ها و باکتری‌های موجود در جنگل و مرتع طبیعی  نادرترین داروهای جهان از جمله آنتی‌بیوتیک‌ها تولید می‌شوند. اگر این عدم شناخت وجود دارد و یا تا کنون این مدیریت اعمال نشده مقصر امر کیست؟ مدرسان، محققان و یا بخش اجرا؟ چند درصد از دانشجویان ایران در رشته‌های جنگل و مرتع و یا محیط زیست اینگونه علوم را دریافت داشته و یا با مدیریت کلان منابع طبیعی آشنا شده‌اند؟

اگر برای وزیر محترم کشاورزی و یا مشاوران ایشان این پتانسیل‌ها و ارزش‌های اقتصادی آنها تشریح نشده و یا مدلی در این راستا برای آنها ارائه نشده است مقصران واقعی این امر چه کسانی هستند؟ در ارتباط با کلیه علوم حوضه آبخیز و پتانسیل‌های بیولوژیک و جامع موجود در اکوسیستم و اثرات آنها بر هم اگر دروس دانشگاهی مختلف در جایگاه خود تدریس می‌شدند تصور می‌نمایید اکنون جایگاه مدیریت جنگل و مرتع (مدیریت آبخیزداری کشور) و یا دانشکده‌های منابع طبیعی ایران کجا قرار داشت؟

*فوق دکترای تکنولوژی محیط‌زیست