آخرین خبر: سه همزاد هفته‌نامه‌ی دوچرخه پیدا شدند. نیلوفر، سهیل و کیوان هم مثل خود دوچرخه در ۱۵ دی‌ ۱۳۷۹ به دنیا آمده‌اند و هم‌زمان با دوچرخه، به سن نوجوانی رسیده‌اند. حتماً دوچرخه همزادهای دیگری هم دارد، اما این سه‌ نفر توانستند خودشان را به‌موقع به دوچرخه برسانند.

نیلوفر اهل ساری است و اولین نفری است که با دوچرخه تماس گرفت. سهیل و کیوان در تهران زندگی می‌کنند. سهیل به‌موقع عکسش را فرستاد،‌ ولی از کیوان شماره‌ی تلفن نداشتیم و نتوانستیم با او گفت‌وگو کنیم. دوچرخه از پیدا کردن همزادهایش در سیزدهمین سالگرد انتشارش، خیلی خوشحال است و شما را به خواندن این مطالب، دعوت می‌کند.

* * *

یکی از قُل‌های دوچرخه

نیلوفر شیرمحمدی یکی از قُل‌های دوچرخه است که صدایی شاد و تر و تازه دارد، حتی اگر ساعت هفت‌ونیم شب باشد. اول درباره‌ی این‌که چه‌طور آگهی دوچرخه را برای همزادها دیده می‌گوید: «دو سه ماهی است دوچرخه می‌خوانم. پدرم برایم می‌خرد. یکی از همین‌روزها چشمم به آگهی خورد و فهمیدم همزاد دوچرخه هستم.»

نیلوفر اهل نوشتن نیست، اما گاهی تصویرگری می‌کند و البته تا به‌حال کارهایش را برای دوچرخه نفرستاده. به جایش اهل ورزش است و دو سه سالی است که هندبال کار می‌کند. نیلوفر از چیزهای دیگری که دوست دارد می‌گوید: «درس‌خواندن را خیلی دوست دارم و می‌شود گفت شاگرد اول کلاسمان هستم. از بین درس‌ها از علوم تجربی بیش‌تر خوشم می‌آید. تصمیم دارم در دانشگاه بروم سراغ دندان‌پزشکی یا جراحی.»

این همزاد کلاس هفتمی دوچرخه در ساری زندگی می‌کند. وقتی ما داریم با هم صحبت می‌کنیم آن‌جا باران می‌بارد. نیلوفر درباره‌ی شهرشان می‌گوید: «چون ساری سرسبز است، مردم برای گردش زیاد به این‌جا می‌آیند، اما اگر من بخواهم یک‌جا را در شهرمان پیشنهاد کنم، می‌گویم حتماً به امام‌زاده یحیی سری بزنند.»

درباره‌ی دوچرخه از او می پرسم. می‌گوید بخش طنز را بیش‌تر دوست دارد و البته دلش می‌خواهد مطالب علمی دوچرخه بیش‌تر شود، به‌خصوص چیزی که او دوست دارد، یعنی زمین‌شناسی!

 

من خیلی شانس داشتم

خیلی شانس آوردم که پنج‌شنبه متولد شدم.

جالبه! اصلاً من نمی‌دونستم دوچرخه چه‌روزی به دنیا اومده، فقط می‌دونستم که تو دی به دنیا اومده.

خلاصه این‌طوری شد که واقعاً واقعاً واقعاً واقعاً خیلی شانس داشتم که توی پنج‌شنبه، ۱۵ دی شناسنامه‌ام صادر شده. چون آخرهای وقت چهارشنبه متولد شدم. یعنی من خیلی خیلی خیلی خیلی خوشحالم که روز پنج‌شنبه شناسنامه‌ام رو گرفتم. خداجون خیلی دوستت دارم.

تازه یه خبر خوب، دوچرخه جون، دارم خودم رو آماده می‌کنم برای خبرنگار افتخاری شدن.

خدانگه‌دار و به امید دیدار مجدد...

کیوان رمضانی از تهران

 

دوچرخه در خانه‌ی مادربزرگ

از صدای پرانرژی سهیل نجفی حدس می‌زنم که باید اهل ورزش باشد. طوری سلام می‌کند که انگار در حال دویدن بوده. کمی که حرف می‌زنیم، معلوم می‌شود حدسم درست بوده. سهیل فوتبال بازی می‌کند، حتی از بین بازی‌های کامپیوتری هم فوتبال را دوست دارد. می‌پرسم چه‌طور متوجه شدی که همزاد دوچرخه‌ای؟ می‌گوید: «عمه‌ام زنگ زد خانه‌مان و درباره‌ی آگهی گفت و بعد پدرم به بخش کودک و نوجوان سایت همشهری آنلاین رفت و اطلاعاتش را دقیق خواند و مدارکم را فرستاد.» سهیل دو سه سالی است که خواننده‌ی دوچرخه است، ولی معمولاً در خانه‌ی مادربزرگش دوچرخه را می‌بیند، چون آن‌ها همشهری می‌خرند. غیر از دوچرخه، مجله‌ی دانستنی‌ها و روزنامه‌ها و مجله‌های ورزشی هم می‌خواند.

این همزاد دوچرخه درباره‌ی کتاب‌هایی که دوست دارد، می‌گوید: «کتاب‌های طنز را خیلی دوست دارم؛ مثلاً تاریخ ترسناک و ترکش‌های ولگرد. خودم هم سالی یک‌بار شعر می‌نویسم؛ شعر طنز! یکی از دلایل علاقه‌ام به دوچرخه هم مطالب طنز و لطیفه‌هایش است.»

به سهیل می‌گویم که اگر بخواهی خودت را در یک جمله تعریف کنی چه می‌گویی؟ می‌گوید: «بداخلاق با خواهرم. خواهرم هفت‌سالش است. هردویمان شیطنت می‌کنیم اما من با او بداخلاقم. نمی‌دانم چرا. البته خیلی هم با هم بازی می‌کنیم. خیلی زیاد!»

منبع: همشهری آنلاین