این سوالی بود که یک عکاس آمریکایی به نام دانا شوارتز از خودش پرسید. او تصمیم گرفت روی تاثیر بچهها بر زندگی والدین کار کند و به همین خاطر، بخش اول پروژهاش را صرف عکاسی از پدر و مادرهایی کرد که در انتظار نوزاد خود بودند و اتاقی برای او آماده میکردند.
بخش دوم پروژه به پدرو مادرهایی اختصاص داشت که فرزندشان خانه را به سمت زندگی خود ترک کرده بودند، اما اتاق، لوازم و خاطرات تلخ و شیرین آنها هنوز در آن خانه باقی مانده است.
دانا چند سال وقت صرف این پروژه عکاسی کرد تا چنین پدر و مادرهایی را پیدا کند. او به خصوص در کشور امریکا به دنبال چنین پدر و مادرهایی گشت تا از آنها عکس بگیرد.
او میگوید اکثر پدر و مادرها میدانند چطور باید در انتظار اضافهشدن فرزند به خانواده باشند، اما هنگامی که بچهها بزرگ شده و خانه را ترک میکنند، هیچکدام نمیدانند، باید چه کار کنند.
بعضی از خانهها مشخص بود که به فضای اتاق فرزندشان احتیاجی نداشتند و سعی کردند اتاق آنان را همانطور که بوده حفظ کنند. اما هستند، خانوادههایی که به آن فضا احتیاج دارند، ولی حاضر نیستند، کاری کنند که خاطرات گذشته از آن خانه محو شود.
دانا شوارتز از این پدر و مادرها خواست پرسشنامههایی را درباره احساسشان نسبت به رفتن فرزندان خود پرکنند. نتیجه این پرسشنامهها جالب بود. او متوجه شد که گاهی یکی از زوجین از رفتن فرزندش بیشتر غمگین میشود ولی در همان زمان ممکن است زوج دیگر از همین بابت احساس راحتی و آرامش کند.
دانا میگوید؛ طبق باورعمومی انتظار میرود، مادرها از رفتن بچهها بیشتر ناراحت باشند، ولی بیشتر پدرها بودند که در پرسشنامه از این بابت ابراز ناراحتی کرده بودند.
دانا خودش هم گمان میکرد، وقتی بچهها خانه را ترک کنند، حس مثبتی خواهد داشت. اما وقتی این اتفاق افتاد، احساسی توام با غم، شادی و بلاتکلیفی داشت. شاید به همین خاطر این پروژه را برای عکاسی انتخاب کرده است.
این پروژه بحث و نگاهی دوباره به اینگونه خانوادهها در میان جامعهشناسان، اندیشمندان و روانپزشکان به وجود آورد. بحثی نه چندان تازه ولی چالش برانگیز...آیا واقعا میتوان با چند عکس و پرسشنامه به عمق احساس و عواطف این پدر و مادرها پیبرد؟
چگونه میتوان جای سالها تلاش، کشمکش و فعالیت را با جای خالی فرزندان پر کرد؟ و تنها با خاطرات آنان خوش بود؟ چه تعداد از این فرزندان به آن خانه بر خواهند گشت تا دیداری تازه کنند؟