ناصر علاقه‌بندان: توی تاکسی‌های تهرانی و غیر تهرانی که این روزها می‌نشینی یک افسانه برایت تعریف می‌کنند.

درست و غلط بودن آ‌ن مهم نیست اما این افسانه انعکاس از مقاومت‌ها در برابر اقدامی‌برای تغییر یک باور در این سرزمین است.

افسانه این است، «آقا! حسنعلی منصور یک ریال بنزین را گران کرد، مردم ریختند توی خیابان‌ها و دولت را وادار به عقب نشینی کردند.» حالا همین جریان واقعی اما عوامانه بازیچه یک جریان حسابگر قرار گرفته برای اینکه پروژه تغییر باور  عمومی‌در ایران در خصوص مصرف بنزین را متوقف سازد.

این مقاومت حسابگرانه سال‌هاست موفق بوده اما آیا این بار هم موفق خواهد بود. اواسط اجرای برنامه دوم، دولت، تقریبا برای  اولین بار، موضوع هدفمند کردن یارانه‌ها را زمزمه کرد. مجلس پنجم این سیگنال را گرفت اما از همان آغاز یارانه‌های نان و بنزین چالش‌برانگیز نشان داد. یارانه‌ نان از آ‌ن روزها تاکنون همواره یک خط قرمز بود.

امسال این برای اولین بار به صادر کننده گندم بدل شده است. با این حساب اگر یارانه‌ای برای نان به مردم پرداخت می‌شود، جنس آ‌ن ریالی است نه دلاری.

اما در مورد بنزین ماجرا جور دیگری است: دولت خاتمی‌به جای هدفمند کردن یارانه‌، موضوع قیمت بنزین را هدف قرار داد حتی در برنامه سوم هم این موضوع را دید. برای همین قیمت بنزین میل افزایش سنواتی به خود گرفت.

چند سالی که گذشت، فروردین که می‌شد، همه قیمت‌ها از میل به افزایش قیمت بنزین تاثیر پذیرفتند و این یعنی مواجهه با توموری سرطانی که همواره میل به بزرگ شدن دارد.

دولت نهم که آمد یک بار دیگر مساله ساماندهی یارانه‌ به جای تغییر تدریجی قیمت بنزین جدی گرفته شد. در این میانه بحث تبصره 13 که هدف مهار مصرف سوخت را دنبال می‌کرد در قانون برنامه و قوانین سنواتی بودجه مطرح شد.

در عمل از  تبصره 13 جز یک نام و جداولی در برنامه‌های قانونی سنوات بودجه که در آنها  نحوه و میزان برداشت از ذخایر ارزی برای واردات بنزین ذکر می‌شد، چیز دیگری باقی نماند.

نه توسعه پالایشگاه‌های کشور نه برنامه وسیع برای جایگزین سوخت نه توسعه حمل و نقل درون شهری، نه همت قاطع برای مهار تولید خودروهای پرمصرف و نه... البته همه این موارد برای خالی نبودن عریضه، توی تبصره 13 جا خوش می‌کردند.

یک جای حکایتی که با دور تند از آغاز این نوشته تا اینجا بیان شد، لنگ می‌زند.

«چرا؟». چرا پالایشگاه‌ها در  این سال‌ها، توسعه پیدا نکرده‌اند تا لااقل دلار برای تامین بنزین توی باک‌های هزاران اتومبیلی که توی خیابان‌های شهرهایمان پرسه می‌زنند صرف نمی‌کردیم.

«چرا؟» روند تولید خودرو در ایران این اندازه شتاب دارد و روند تولید خودروهای کم‌مصرف، کمرنگ و بلکه به بایگانی بزرگ تبصره 13 سپرده شده است؟ «چرا؟» پروژه انحرافی اصلاح تدریجی قیمت سوخت جایگزین شد؟ «چرا؟» آن‌طور که می‌گویند مصرف روزانه بنزین در ایران در سال 84، 64 میلیون لیتر بود. این رقم در سال 85 به 6/73 میلیون لیتر رسید و این روند از همان اولین سال اجرای برنامه اول وجود داشته و هیچ اقدامی‌برای مهار آن وجود نداشته است؟ 

«چرا؟» وقتی دانستیم فقط در سال 84 به اندازه تمام عمر صنعت خودروسازی ایران در ایران خودرو تولید شده است، کسی کاری نکرد؟ باک سیل خودروهایی که تولید می‌شود آرواره‌های اژدهای بنزین خوار است. جثه آن اژدها یک سود پنهان اما بزرگ و هراسناک است.

«چرا؟» درآمد ایران از محل درآمدهای نفتی در سال 84، 54 میلیارد دلار بود و در سال 84، 6/6 میلیارد دلار ایران یارانه بنزین پرداخت کرد و در سال 85 ایران 2/10 میلیارد دلار یارانه بنزین پرداخت کرد و آب از آب تکان نخورد تا شبی که اعلام شد بنزین سهمیه‌بندی شده است.

«چرا؟» کسی نپرسید واردات بنزین برای وارد کننده‌ها آیا سود دارد و حیف نبود این سودها قطع شود؟

برای شناختن جریان حسابگرانه‌ای که افسانه یک «قران» گران شدن بنزین را توی تاکسی‌ها به راه انداخته، تامل روی همین چند «چرا» کافی  است.

برگرفته از: همشهری بین الملل