طاها و شایا؛ برادران شجاع نوری. حتی اگر خوره موسیقی نباشید و گوشتان همیشه به دنبال شنیدن کارهای متفاوت و جدید نباشد، باز هم حتما اسم گروهشان، دنگشو را شنیدهاید. یک بند موسیقی جوانانه که شش، هفت سال پیش کارشان را کاملا اتفاقی و از یک دورهمی سادهدلی شروع کردند: «یک حالی بود که به موسیقی تبدیل شد.» یک تجربه موسیقایی چند جوان ایرانی که منجر به وجود آمدن سبک تازه و البته جریانسازی در موسیقی شد. سبکی که بعضی از منتقدان آن را نزدیک به موسیقی تلفیقی میدانند و خود بچههای دنگشو آن را موسیقی کاملا ایرانی میپندارند و مدام روی لفظ «ایرونی» بودن کارهایشان تاکید میکنند. گروهی که تا رسیدن به اینجای شهرت فرازونشیبهای زیادی را پشتسر گذاشته است اما با همه سختیها، حالا درست در آغاز هشتمین سال کارشان امیدوارتر از قبل میزنند زیر آواز و «تا بهار دلنشین»شان را زمزمه میکنند و مشغول چیدن هفت سین نوروز 93 میشوند. نبش یکی از کوچههای خلوت و سرسبز خیابان دولت تهران، یک ساختمان دو طبقه قدیمی است که آدم را یاد خانه سریال خانه سبز میاندازد. یک خانه دو طبقه که درهای آکوستیک شده طبقه همکفش نشان میدهد قضیه خیلی جدیتر از محل تمرین موسیقی است، یک استودیو جمعوجور شخصی که خانه آرام دنگشوییهاست.
- چی شد که دنگشو به وجود آمد؟ اصلا قبل از موسیقی چه میکردید؟
طاها: شکلگیری گروه کاملا اتفاقی و در جریان زندگی بود، چیزی نبود که بگوییم بزرگ شدیم و میخواهیم بند موسیقی تشکیل بدهیم. من داشتم فیلم میساختم. رشتهام شهرسازی بود و شایا دانشجوی رشته حقوق. سپنتا (سپنتا مجتهدزاده؛ اولین خواننده گروه) هم همان جا حقوق میخواند. هسته اولیه اینجور شکل گرفت که ما فکر کردیم فضای آواز ایرانی را داشته باشیم و در کنار ساکسیفون و پیانو ترکیب جدیدی به وجود بیاوریم. اول حالی بود که ما تصمیم گرفتیم این حال را دورهمی هر هفته تکرار کنیم. از بیرون خیلی استقبال شد و خود به خود همین قضیه جدیتر شد و ما از اجراهای کوچکتر شروع کردیم، محرکهای بیرونی باعث شدند که جدی تر بهاش فکر کنیم. در طول مسیر هم که میرفتیم، چیزی دست ما نبود. همین الان هم با توجه به همه مشکلات، جریانی هست که ما را میکشاند که ادامه بدهیم.
- هیچوقت فکر میکردید کار موسیقی را اینطور ادامه بدهید؟
رضا: ما اصلا تصوری نداشتیم. برگردیم به سال 85. به عنوان یک جوان ایرانی فقط گروه آریان را میشناختیم که آنها هم گروه به شکلی که در اروپا خوانده میشود، نبودند. ما تجسمی نداشتیم از اینکه گروه موسیقی با یک اسمی وجود داشته باشد و بخواهد ادامه پیدا کند.
- چطور به ترکیب آواز ایرانی و ساز غربی رسیدید؟
طاها: اول اتفاقی بود. ما احساس کردیم موزیکی میتوانیم تولید کنیم که جایش خالی بوده و تا حالا نمونهاش وجود نداشته.
رضا: خیلیها اسمش را میگذارند موسیقی تلفیقی اما از دید ما موسیقی ایرانی خاص خود ما و نسل ماست و جنس ایرانی بودنش بر اساس سال به وجود آمدنش فرق دارد، اما باز هم موسیقی ایرانی است.
- مگر کار شما چه فرقی با موسیقی تلفیقی دارد؟
طاها: در موزیک تلفیقی المانهایی از موزیک شرق و غرب را کنار هم قرار میدهند که موزیک واحد ایجاد میکند. اما ما از اول ایرانی برخورد کردیم. اگر چیزی از موزیک غربی در کارها هست، در حد همان مقداری است که به عنوان شهروند ایرانی از قبل وارد فرهنگ و موسیقی ما شده.
- یعنی شما المانهای موسیقی غربی را در کارتان وارد نکردهاید؟
طاها: نه اینطور نیست که ما رفته باشیم فواصل جز یا بلوز را آورده باشیم. همانطور که شما نمیتوانی بگویی «تلویزیون» تلفیق زندگی غرب با زندگی ایران است! مثلا ما اگر «تا بهار دلنشین» را میخوانیم، همانطوری میخوانیم که قدیمیها میخواندند؛ فقط در کنار سازهایی مثل پیانو.
- اگر بخواهید دنگشو را در یک سبک موسیقی بگنجانید، کجا میگذاریدش؟
طاها: پاپیولار. ها؟
رضا: آره یک موزیک پاپ ایرانی.
- بعد از اینکه این ریسک را انجام دادید و آواز ایرانی را در کار پاپ وارد کردید، نظر بزرگان موسیقی چه بود؟
رضا (میخندد).
طاها: خیلی مثبت نبود، اما کسانی هم بودند که استقبال کردند. آقای فخرالدینی خیلی استقبال کردند. ما زمانی هم قرار بود با همایون شجریان کار کنیم. از طرف ایشان خیلی مورد استقبال قرار گرفته بود. حتی ضبط هم داشتیم. اما در نهایت، به خاطر احترامی که برای آواز ایرانی قائل بودند و مشورتهایی که کردند، کار انجام نشد.
- فکر نمیکنید اگر تحصیلات آکادمیک موسیقی داشتید، موفقتر بودید؟
طاها: اگر آکادمیک پیش میرفتیم، کار و هسته اولیه به وجود نمیآمد. ولی الان که ایجاد شده، احساس میکنیم برای اینکه در زمینههایی رشد پیدا کند، احساس نیاز میکنیم. اما اگر از اول روی پشتوانه آکادمی میرفتیم جلو، شاید جرأتش را پیدا نمیکردیم. اصلا ما چون در موسیقی بیسواد بودیم، به خودمان اجازه دادیم کاری کنیم که مال خودمان باشد. اما اگر در موسیقی باسواد بودیم دست و بالمان بسته میشد. البته در این مدت همیشه از افرادی که تخصص دارند، کمک گرفتهایم.
- چرا کارهایی مثل اشعار مولانا را در کنار کاری مثل «آسه،آسه یواش یواش» قرار میدهید؟ برای این کار دلیل خاصی دارید؟
رضا: شما چهجوری زندگی میکنی؟ یک روز شوخی میکنی، شادی، عاشقی، یک روز ناراحتی، غصه داری؛ ما دنگشو را زندگی میکنیم. اما اینکه چطور ما اینها را کنار هم گذاشتیم، برای این است که ما از زاویه سینما وارد موسیقی شدیم و تدوین در سینما عنصر مهمی است. ما این تدوین را روی موزیکمان انجام دادیم که شنونده حوصلهاش سر نرود. برود بالا، بیاید پایین، اوج و فرود داشته باشد.
- اما این اتفاق در دلتنگ شو نیفتاد؟
رضا: خب باز همین زندگی است. ما در آن دوره زندگیمان خاکستری شده بود. اصلا از دلتنگ شو حرف نزنیم، بهتر است.
باشد! بقیه افراد چطور به گروه اضافه شدند؟
طاها: همانطور که عرض کردم، اول شایا و سپنتا و من بودیم، بعد صبا صمیمی [نوازنده تنبک] اضافه شد و بقیه دوستان مرتب اضافه و کم شدند. چیزی که هسته اصلی را تشکیل میدهد، این است که نقشها در گروه ثابت هستند و افراد متغیر. همیشه یک نفر هست که آواز ایرانی میخواند؛ سپنتا، روشن، هدایتی، زندوکیلی.
- چرا یک نفر را به عنوان خواننده تثبیت نمیکنید؟
طاها: که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها! ما از اول میخواهیم که طولانیمدت کار کنیم اما گاهی خوانندهها خواستههایی دارند که عملی نیست. مثلا سپنتا علاقه داشت تار و کمانچه اضافه شود اما اگر ما این کار را میکردیم، از چیزی که داشتیم تجربه میکردیم بازداشته میشدیم و جنس موسیقیمان تغییر میکرد و میشد همان تلفیقی که قبل از ما هم نمونههایش بسیار بود.
رضا: البته الان همزمان با چند خواننده کار میکنیم و خود همین متغیر بودن، برند گروه شده است. ما کلا روی افراد تاکید نداریم. شما ببینید در هیچ آلبومی اسم هیچکدام از ما نیست، یا در تیتراژها، فقط اسم دنگشو است.
- مثل گروه شمس و دستان در موسیقی سنتی که مدتی با علیرضا قربانی اجرا میروند و مدتی با شجریان.
طاها: ما در ایران کمتر شاهد کارهای گروهی اینچنینی هستیم.
تجربه بند موسیقی داشتن و کار گروهی چطور بود؟ الان از پسش برآمدهاید؟
رضا: راستش از پسش برنیامدیم! به هر حال بارها پیش آمده که همه چیز تمام شده و دوباره شروع کردیم. نتوانستیم انسجام صددرصدی حفظ کنیم، اما هر بار که از هم پاشیدیم، دوباره وصل شدیم. حتی گاهی بین من و طاها که هسته اصلی هم بودیم، فاصله افتاده، اما موزیک است و ما را دور هم نگاه میدارد. یک دنگشویی هست که ما خودمان هم نمیدانیم از کجا آمده، مسیرهای زندگیمان اصلا ربطی به موسیقی نداشت و ناگهانی افتادیم توی این راه. دنگشو برای ما مثل خانهای است که هر جا برویم، در نهایت برمیگردیم درِ آن خانه.
- برای سال 93 چه برنامهای دارید؟
طاها: ما احتمالا تا آخر اسفند مجوز آلبوم جدید را خواهیم گرفت و به محض اینکه مجوز بگیریم، تور کنسرتهای ایران شروع میشود.
- در رویاهاتان برای آینده دورتر چه برنامهای دارید؟ مثلا طاها شجاع نوری 10 سال بعد دارد موسیقی حرفهای را پیگیری میکند؟
طاها: جواب سوال شما سخت است. وقتی حجم کار زیاد میشود، تبدیل میشود به کار اصلی، انتظار دارند که آلبوم بدهی، تهیهکننده حرفهای داری و باید سر قرارداد کار تحویل بدهی و... من خودم قصد ندارم که لزوما ادامه بدهم تا 10 سال دیگر. اما جواب قطعی به سوال شما این است که دنگشو یکسری قطعه تولید کرده و الان ما اگر هیچ کاری نکنیم و 10 سال بعد مثلا کنسرت بگذاریم، آدمهایی هستند که بخواهند بیایند و بشنوند؛ چون ارتباط برقرار کردند. چیزی نیست که زمان را به عقب برگردانیم و از بین برود. یک هویتی به وجود آمده. مثلا شخصا دارم فیلمسازی میکنم، طرح فیلم جدیدم را مینویسم. اصلا قرار ندارم که زندگیام را رها کنم و فقط به موسیقی فکر کنم.
رضا: من واقعا نمیدانم. ورودمان به موسیقی هم با برنامهریزی قبلی نبوده که حالا ادامهاش باشد. اما من زندگی را دوست دارم، هر چی در زندگی پیش بیاید...
- اما کمکم که حرفهای شوید، نمیتوان اینقدر راحت زندگی کرد.
طاها: الان ما هنوز به اینجا نرسیدهایم، هنوز حرفهای نشدهایم. هنوز در مرحله آزمون و خطا و گردآوری تجربیات هستیم. مثلا برای دلتنگ شو هر قطعه یک جایی از زمان گذشته شکل گرفت و ساخته شد.
رضا: تجربه میکنیم هنوز هم. این آلبوم جدید سال آینده هیچ ربطی به دلتنگ شو و شیراز چهلساله ندارد. فقط از لحاظ اینکه دپرس نیست، به شیراز چهل ساله نزدیکتر است!
- پس برای سال 93 مژده یک آلبوم شاد را میدهید؟
رضا: شاد... شاد؟!
طاها: آلبوم امیدوار!
رضا: آلبوم غیرگریهدار بهتر است!
- همشهری جوان