تا پیش از این هر نوازنده، فرزندش را به عنوان جانشین خود، آموزش میداد؛ آموزشی که به شکل شفاهی بود و تنها یکسری تمرین قطعات خشک برای تقویت دست و مهارت یافتن در نواختن نغمهها و آهنگها، محدود میشد.
با گسترش کلاسهای آموزش موسیقی نیز همان شیوههای قدیمی که برای تدریس به بزرگسالان کاربرد داشت برای کودکان هم بهکار گرفته شد.اما چندی است که موسیقی کودک به عنوان یک علم، جهت رشد خلاقیت کودکان، مطرح میشود؛ علمی که هنر هم هست.
علم یا هنری که روانشناسان معتقدند، میتواند در یادگیری سایر علوم نیز به کودکان کمک کند؛ به شرط آنکه کارشناسان و صاحبنظران موسیقی بتوانند از این علم بهدرستی استفاده کنند. در این صورت موسیقی میتواند حتی در درمان بیماران، تربیت کودکان استثنایی، بالا بردن تواناییها و هوش کودکان مؤثر واقع شود.یکی از کسانی که سالهاست سعی دارد از موسیقی کودک برای رسیدن به اهداف دیگری غیر از نواختن صرف یک ساز استفاده کند؛ سودابه سالم است.
او بر خلاف مربیان امروز که بر آموزش موسیقی با تکیه بر نت تاکید دارند؛ سعی میکند ابتدا گوش کودک را برای شنیدن موسیقی آماده کند و پس از آن به آموزش بپردازد. اهمیت این نوع آموزش موسیقی به کودکان برای سودابه سالم تا حدی است که هرازگاهی نوازندگانی را جهت مربیگری موسیقی به کودکان آموزش میدهد.
سودابه سالم همچنین در کتاب «بخوان با من بساز با من»، الگویی را برای آموزش موسیقی بیان کرده که با کمک آن، بچهها میآموزند تا خارج از چارچوبهای خشک آموزش، خلاقیتهایشان را با استفاده از حواسشان، نشان دهند.
این کتاب که از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده و جلد دوم آن نیز زیر چاپ است؛ میتواند مورد استفاده مربیان، والدین و حتی خود کودکان قرار گیرد. یعنی کتاب شیوههای آموزش موسیقی به کودکان را بیان کرده و راهکارهایی پیشنهاد داده که عمل کردن به آنها برای همه گروههای سنی آسان است.کتاب «بخوان با من بساز با من»، با تصاویر علی مفاخری، تصویرگر نامآشنای کتابهای کودکان جذابتر شده و درک مطالب آن را آسانتر کرده است.
در واقع هر صفحه از کتاب، تمریناتی هستند که حس شنیدن را در کودک تقویت کرده و به او میآموزند که حتی صدای بدنش را بشناسد. سالم در این کتاب از بچهها میخواهد که با استفاده از اشیای اطرافشان، سازهایی ساده بسازند.
در این صورت کودکان اعتماد به نفس بهدست آورده و احساس میکنند میتوانند در کودکی آثاری خلق کنند که با آثار دیگران تفاوت دارد. چون او از خلاقیتی بهرهمند میشود که ممکن است بسیاری از موسیقیدانان بزرگسال حسرت آن را داشته باشند.
کودک با این روش تواناییهایی بهدست میآورد که برای عدهای جز پس از طی دورههای آموزشی طولانیمدت امکانپذیر نیست.
بنابراین گرچه موسیقی کودک در مقایسه با موسیقی بزرگسالان جدی گرفته نمیشود؛ با تلاش مربیان موسیقی کودکان و بهرهگیری از شیوههای جدید، میتوان موسیقی کودک را پلههای یک نردبان فرض کرد که طی آن موسیقیدان را به اوج خلاقیت میرساند.