تا حالا پایتان به دادگاه و دادسرا باز شده؟ لازم نیست با کمال غرور بگویید: «نهخیر!». اگر هم باز نشده، خیال نکنید که خیلی خوش به حالتان است و بچه مثبتید. نچ، حداقل یک چهارم عمرتان بر فناست! هر چی که نباشد، دادگاه محل اجرای زنده اکثر فیلمها و سریالهاست.
راهروهای باریکی را تصور کنید که در آنها همهجور آدمی توی هم میلولند و اکثرشان پرونده نارنجی به بغل، از این اتاق به آن اتاق میروند. تا اینجا کمی تکراری است، قسمت جالبناک(!) قضیه جایی است که هر لحظه یک قاتل یا دزد یا قاچاقچی، همراه با مامور جلویت سبز میشود. بعد آن طرف میبینی که 2 نفر توی سر و کول هم میزنند.
بعد از یک طرف صدای جیغ زنی میآید که «مهرم حلال، جونم آزاد. بچمو بده» و از اینجور صحنهها. یا اینکه یکهو 10 نفر آدم که پاهایشان را با زنجیر به هم بستهاند جلویت رژه میروند. دیدید چقدر هیجان دارد؟
همچین جای اکشنی، قسمتی از محل کار بعضی آدمها هم هست؛ آدمهایی که خودشان جرمی نکردهاند ولی میآیند اینجا تا از مردم دفاع کنند و حق آنها را بگیرند. شغلشان مثل معلمها و پرستارها خیلی هم شریف است؛ وکیلها.
اینجا سعی کردهایم زندگی و ادبیات کاری کاملا تخصصی وکیلها را به زبان سادهتر بیاوریم ولی اگر باز هم چیزی نفهمیدید، زیاد نگران نشوید.
اول امتحان، بعد پروانه
اگر فکر میکنید که وکیلها با تمام شدن درسشان سریع میروند و برای خودشان دفتر وکالت میزنند، زهی خیال باطل! آنها هفتخوان رستم و خیلی مخلفات دیگر را میگذرانند تا بالاخره وکیل میشوند. برای وکیل شدن 2 راه هست که هر کدام امتیازهای خودش را دارد، اما هر کدام را که انتخاب کنی، قبلش باید مدرک کارشناسی «حقوق» یا «فقه و حقوق» داشته باشی.
فرقی هم نمیکند که لیسانست را از فرانسه گرفته باشی یا از واحد یالقوزآباد سفلی. فقط باید مدرک داشته باشی. 2 راهش هم اینهاست:
1) قبول شدن در امتحان مشاورین و وکلای دادگستری قوه قضائیه: قوه قضائیه هر سال با اعلام قبلی، حداقل یک بار آزمون برگزار میکند که به «آزمون مشاوره » معروف است. فقط کسانی که توی این دو تا رشته درس خوانده باشند میتوانند توی این آزمون شرکت کنند و اگر قبول شوند، وکیل رسمی قوه قضائیه به حساب میآیند.
بعد از قبولی باید حدود 6 ماه کار آموزی کنند؛ یعنی در این مدت در جلسههای دادگاه حاضر میشوند و از پروندهها گزارش مینویسند. بعد از گذراندن کارآموزی میتوانند هر جور پروندهای را بگیرند.
2) قبول شدن در آزمون کانون وکلای دادگستری ایران: کانون وکلای دادگستری ایران، یک مؤسسه کاملا خصوصی و بهشدت معتبر است. هر کشوری معمولا چنین کانونی را دارد. در حقیقت کانون، اتحادیه وکیلهاست.
کانون هر سال یک بار آزمون برگزار میکند که امتحانش از قوه قضائیه سختتر است و قبول شدنش کار هر کسی نیست. اینجاست که معلوم میشود 4 سال درس خواندهای یا مشغول علافی بودهای.
بعد از قبول شدن در این امتحان باید دوره «اختیار» که 18 ماه است را گذراند. در این مدت برای کارآموز، وکیل سرپرست (که خودش باید بیشتر از 5 سال سابقه کار داشته باشد) مشخص میکنند و با نظارت او در این مدت پروندههای سبکتر را (پروندههایی که مرجع صدور رأی آنها دیوان عالی کشور نباشد) برای وکالت به کارآموز میدهند.
علاوه بر این، کارآموز باید در جلسههای دادگاه حاضر شود و گزارش پروندهها را هم تقدیم کند. بعد از این 18ماه، تازه باید در آزمون اختیار شرکت کند و اگر قبول شد باید شیرینی بخرد. البته قبلش باید قسم بخورد به تعهد در کارش. بعد برایش پروانه وکالت صادر میکنند و حالا میتواند واقعا شیرینی بخرد. وکیلهای کانون همیشه یک سنجاق سینه کوچولو که رویش آرم کانون را دارد، توی دادگاه روی لباسشان میزنند. اینطوری از وکیلهای قوه قضائیه قابل تشخیصاند. دیدید به این راحتیها هم نبود؟
روز وکیل غروب نمیشود
وکیل اگر منظم، دقیق و وقتشناس نباشد، اصلا نمیتواند وکالت کند. باید برای رأی خوب گرفتن پروندهاش برنامهریزی کند و منظم باشد. باید حواسش به تاریخ قرارهای قضائی و تنظیم زمان ـ که در پروندههای قضائی نقش حیاتی دارد ـ باشد؛ همینطور به وقت دادگاه.
ولی با همه این نظم و انضباطها، زندگی یک وکیل از آن نوع زندگیهایی است که نمیشود هیچ حسابی رویش باز کرد؛ به طوری که با زندگی یک کارمند پشت میزنشین ـ که از 8صبح تا 4بعدازظهر کار میکند و همه دغدغه کاریش را در اداره میگذارد و بعد میرود به کانون گرم خانواده ـ 180 درجه فرق دارد. روزهای یک وکیل معمولی، تقریبا اینطوری میگذرد:
ساعت اداری
وکیلها معمولا در ساعتهای اداری میروند دادگاه؛ یعنی در جلسه دادگاهی که برای موکلشان از قبل تعیین شده، حاضر میشوند تا به جای موکلشان جلوی قاضی از او دفاع کنند.
مدت زمان دادگاه هم اصلا مشخص نیست چون هیچ محدودیت زمانیای ندارد. نمیشود کورنومتر گرفت که تو 5 دقیقه حق داری از خودت دفاع کنی که! دادگاه ممکن است 20 دقیقه طول بکشد، ممکن است 10 ساعت.
وکیلها اگر دادگاه هم نداشته باشند، گاهی لازم میشود برا ی پیگیری بقیه مسائل اداری پرونده بروند بخشهای اداری مرکز قضائی.
ساعت غیراداری
طبق قانون، دفاتر وکلا باید چند ساعت در روز جوابگوی مراجعهکنندهها باشد؛ یعنی دفتر وکالت باز باشد و کسی در دفتر حاضر باشد (وکیل میتواند خودش دفتر نیاید و کس دیگری را جایش بگذارد). به همین خاطر وکلا معمولا عصرها توی دفترشان حاضر میشوند و به مراجعهکنندهها جواب میدهند.
اگر آنجا هم نروند، میافتند دنبال دلیل و مدرک و شاهد برای پرونده موکلشان. همه اینها یعنی که کار وکالت صبح و شب نمیشناسد. تازه اگر هم درگیر کار پرونده نباشند، فکرشان مشغول پیدا کردن راهی برای نجات موکلشان است. خلاصه زندگی وکیلها یعنی کار.
چند میگیری سوسکش کنی؟
هر طوری که حساب کنی درآمد وکیلها بد نیست. بد نیست که چه عرض کنم زیادی هم خوب است! از نظر قانون، رأی دادگاه چه به نفع موکل باشد و چه نباشد، او باید حقالوکاله را بدهد، ولی معمولا وکیلهای باانصاف قسمتی از قیمت حقالوکاله را با توافق موکل، به عنوان دستمزد میگذارند و قسمت دیگرش را به عنوان پاداش؛ یعنی اگر توانستند رأی دادگاه را به نفع موکل بگیرند از او جایزه میگیرند و اگر نه، به همان دستمزد راضی میشوند.
اما سال 85 قوه قضائیه یک خرده دستمزد وکیلها را قیچی کرد و برایش قانون گذاشت. ولی عمرا وکیلی این قیمتهای سوسکی را قبول داشته باشد. (قیمتها همه به تومان است):
دعاوی مالی
1) اگر قیمت خواسته قطعی باشد
از حداقل 15 هزار و 10 درصد بهای خواسته تا حداکثر 30 هزار
2) اگر قیمت خواسته قطعی نباشد
تا10 میلیون: 6 درصد از بهای خواسته و حد اکثر 600 هزار
بیشتر از 10 میلیون تا 100 میلیون: 4 درصد از بهای خواسته و حداکثر 420 هزار
بیشتر از 100 میلیون تا 500 میلیون: 3 درصد از بهای خواسته و حداکثر یک میلیون و 620 هزار
بیشتر از 500 میلیون: 2 درصد از بهای خواسته و حد اکثر 20 میلیون
دعاوی غیر مالی
دعاوی خانوادگی (مثل طلاق، تمکین، دعواهای مالی ناشی از ازدواج و طلاق و دعواهای امور حسبی): حداقل 30 هزار و حداکثر 400 هزار
دعاوی کیفری
جرمهایی که مستلزم مجازات شلاق، جزای نقدی، سرقت حدی، قصاص عضو، دیه عضو و حبس کمتر از 10 سال هستند: حداکثر 500 هزار
جرمهای مستلزم قصاص نفس، محاربه، حدود مستوجب قتل، دیه نفس و حبس 10 سال و بیشتر از 10 سال: حداکثر یک میلیون
سایر خدمات حقوقی
تنظیم دادخواست یا شکوائیه: 20 هزار
تنظیم لایحه
تا 5 صفحه: هر صفحه 2 هزار
از 5 صفحه تا هر چند صفحه: صفحهای هزار و حداکثر 30 هزار
حقالمشاوره: هر ساعت 5 هزار
حق مطالعه پرونده: حداکثر 15 هزار
کسری
اداره امور مالیاتی هر ساله به تعداد پروندههایی که وکیل دارد و همینطور براساس حقالوکاله هر پرونده، برای او مالیات مشخص میکند.
جیگر میخواد، داری؟
رو داشتن به اندازه کافی
اگر از این آدمهایی هستید که با دیدن هر موجود جانداری تا بنا گوش سرخ میشوند و کارشان به اورژانس میکشد، باید بیخیال این شغل شوید.
کلا خجالتیها اصلا مال این کار نیستند. یک وکیل خوب باید آنقدر رو داشته باشد که برود توی دهان قاضی و طرف مقابل دعوای موکلش و سالم برگردد. وکیل در هر دادگاهش باید با حرف زدن، هم از موکل دفاع کند و هم قاضی را مجاب نماید.
خوب حرف زدن
وکیل باید استاد سخنوری باشد. بهترین وسیلهای که میشود با استفاده از آن در دادگاه رأی گرفت و حق موکل را بهاش داد، خوب، درست و به موقع حرف زدن است. کلام، وسیله کار وکیل است. هر چقدر هم که ماده قانونی بلد باشد تا خوب بیانشان نکند، فایده ندارد.
بیاحساس و صبور بودن
توی دادگاه حلوا خیرات نمیکنند؛ یا یکی زده چشم و چار یکی دیگر را درآورده یا مالش را خورده یا میخواهد طلاقش بدهد و از اینجور کارها. بنا بر این دادگاه محل برخورد و دعوا و رو کم کنی در همه ابعاد ممکن است.
در نتیجه آدمهای رمانتیک و پروانهای اینجا کم میآورند. اگر وکیل مثلا صبح پرونده طلاق داشته باشد و عصر قتل و بخواهد برای هر کدام غصه بخورد و آبغوره بگیرد، نمیشود. در عین حال باید جلوی قاضی آرامش داشته باشد و زود عصبانی نشود. کمی بیاحساس باشد، بهتر جواب میدهد.
پایه و پیگیر بودن
شکایت کردن یا احضار شدن به دادگاه و به نتیجه رساندن یک پرونده ـ حداقل توی سیستم قضائی ما ـ آنقدر دنگ و فنگ دارد که صبر ایوب میخواهد؛ هم پیگیری اداری لازم دارد و هم درآوردن ته و توی ماجرا و تحقیق کردن. وکیل شاید مجبور شود برای یک پرونده هر جایی برود و سرک بکشد یا با هر کسی حرف بزند؛ از گنده لات محله گرفته تا نوه عموی دختر خاله متهم . عاشقان کار تکراری و پشت میزی اصلا به درد این کار نمیخورند.
مستدل و قانونی حرف زدن و خوب نوشتن
وکیل باید اهل استدلال باشد و درست و منطقی، حقیقت را به قاضی اثبات کند. برای این کار کتابهای قانون را باید خورده باشد تا از زیر و بمش خبر داشته باشد. فقط اینطوری میتواند استدلال قانونی کند.
وکیلها بیشتر چیزهایی را که برای دفاع از موکلشان لازم است، مینویسند و به قاضی میدهند تا لای پرونده بماند. به این نوشته، «لایحه» میگویند. پس وکیل باید بتواند استدلالهای محکم و قانونیاش را خوب بنویسد.
آدم زنده هم وکیل وصی میخواد
از دستمزد وکیلها خیلی نباید ترسید. درصورت آس و پاس بودن هم میشود وکیل گرفت. اگر میبینید کار قضائیتان احتیاج به وکیل دارد، از همان اول کار وکیل بگیرید، نه اینکه کار را که خراب کردید سراغشان بروید. اینقدر هم خسیسبازی درنیاورید. واشر شیر آشپزخانه یا چرخ گوشت مامان نیست که خودتان تعمیرش کنید! جریان شکایت و دادگاه است، میافتید زندان ها!
مراحل وکیل گرفتن پولدارها
فقط کسی رسما و قانونا میتواند وکالت کند که از کانون وکلا یا هیات اجرایی مشاورین قوه قضائیه پروانه وکالت داشته باشد. کسی که این مجوز را ندارد، نه حق وکالت و مشاوره حقوقی را دارد و نه حق دفتر زدن. اگر تظاهر به اینجور کارها هم بکند، مجرم است و مجازات میشود، پس باید از قانونی بودن وکیل مطمئن شد.
با مراجعه کردن به دفتر یک وکیل قانونی باید موضوع دعوا را به طور کامل و با همه جزئیات برای او توضیح داد. شاید اصلا کار احتیاج به وکیل نداشته باشد و با یک مشاوره ساده حل شود. این را معمولا وکیلها به افراد میگویند.
مقررات وکالت و حقوق و تکلیفهایی که وکیل و موکل دارند، در کتاب مجموعه قوانین حقوقی آمده است ولی اگر حس خواندنش نیست، خلاصهاش را که پشت برگه وکالتنامه نوشته است، بخوانید تا از حق و حقوقتان سر دربیاورید.
باید سر قیمت با وکیل به توافق برسید و بعد هم قرارداد وکالت ببندید. دانستن تعرفههای وکالت، حق مسلم موکل است ولی اگر پولتان زیادی آمده میتوانید بیشتر از آن هم قرارداد ببندید. اما اگر دعوای مالی باشد، حکم به نفع هر کس که صادر شد، طرف مقابلش (محکوم) حق دارد فقط به اندازه تعرفه، پول وکیل را به عنوان خسارت بدهد و اگر بیشتر از آن قرارداد بسته شده باشد، پای خودش است.
تجربه ثابت کرده کمیکولیبازی درآوردن در این مورد جواب میدهد و میتوان وکیل را راضی کرد کمتر پول بگیرد ولی باید به این هم توجه کنید که هر چی پول بدهید آش میخورید!
موکل اصطلاحا به وکیل «وکالت قضائی» میدهد. برگههای مخصوص چاپی به اسم «وکالتنامه» برای بستن این قرارداد مشخص شده که متن قرارداد در آن هست.
این برگه 3 نسخه است که یک نسخهاش مال موکل میشود. در کنار این برگه، قرارداد حقالوکاله هم امضا میشود که یک نسخه آن هم پیش موکل میماند. برگهها که امضا شدند و قرارداد بسته شد، میتوانید با خیال راحت پیگیری و همه کارهای پرونده را به وکیل بسپارید و خودتان زیر باد کولر بستنی بخورید.
وکیل در همه جلسههای دادگاه حاضر میشود و به وکالت از شما دفاع کرده یا مسئله حقوقی را پیگیری و عاقبت به خیرش میکند.
مراحل وکیل گرفتن پولندارها
اگر نمیخواهید وکیل بگیرید چون اعتماد به نفستان بالاست یا ندارید که پول وکیل بدهید، باید خودتان هر صبح پلههای دادگاه را بروید بالا و عصر بیایید پایین. ولی اگر از دسته دوم هستید و واقعا پول ندارید و وکیل لازم دارید، میشود کارهایی کرد:
اگر موضوع پرونده حقوقی بوده یعنی دعوا سر مال و اموال باشد، باید بعد از شکایت کردن، از دادگاه تقاضای وکیل کنید. دادگاه هم «وکیل معاضدتی» تعیین میکند که کاملا مجانی نیست و با شما قرارداد مالی میبندد ولی کوپنی و کمی ارزانتر حساب میکند.
اگر موضوع پرونده چیزی غیر از مال مثل قتل، حبس ابد و اینجور چیزها باشد (زبانم لال!)، دادگاه برای متهم «وکیل تسخیری» تعیین میکند که حقالوکاله آن از ردیف بودجه دادگستری تعیین میشود و برای متهم به قتل و... مجانی میافتد.
10 فرمان وکیل گرفتن
1- به آدمهایی که جلوی دادگاه و دادگستری پلاسند و ادعای وکالت میکنند، اصلا اعتماد نکنید. اینها معمولا فقط تا «تصمیم کبری» خواندهاند ولی آنقدر که رفتهاند دادگاه، کمی قانون بلدند و فقط میتوانند برایتان دردسر درست کنند و پرونده را بپیچانند! معمولا هم کلاهبردار از آب درمیآیند.
2- برای اینکه از معتبر بودن وکیلتان مطمئن شوید، پروانه وکالتش را ببینید و خیالتان را راحت کنید که اصل است. تعارف که ندارید، تقلبی باشد بیچاره میشوید.
3- اسم و مشخصات وکیلهایی را که مال کانون وکلا هستند، در سایت اینترنتی کانون سرچ کنید و مطمئن شوید این وکیل از نظر کانون کارش قانونی است یا نه. آدرس سایت کانون هم این است: «iranbar.org».
4- به وکیلتان اعتماد کنید و از سیر تا پیاز ماجرا را برایش تعریف کنید. خجالت بکشید و پنهانکاری کنید، بعدا برایتان دردسر میشود. وکیل باید همه چیز را در مورد شما و پرونده بداند.
5- کار وکالت در کشور ما تخصصی نیست؛ یعنی ما مثلا وکیل متخصص طلاق نداریم اما وکیلها معمولا بسته به علاقه و رشته تحصیلیشان در بعضی موضوعات تجربه پیدا میکنند. اگر با پرسوجو، وکیل باتجربهای در مورد موضوع پروندهتان پیدا کنید، حسابی به دردتان میخورد.
6- وکیل همه تلاشش را میکند که رأی دادگاه را به نفع موکلش بگیرد ولی توقع نداشته باشید که حتما اینطوری شود. ممکن است واقعا حق با شما نباشد. نمیشود که حق را عوض کرد.
7- تحصیلات و سابقه کاری از نظر قانون در بیشتر شدن حقالوکاله تاثیر دارد. سراغ باسوادها و باتجربهها بروید، بهتر است. کمی بیشتر پول خرج کنید، کارتان زودتر راه میافتد.
8- وکالتنامه و قرارداد حقالوکاله را پیش خودتان نگه دارید. فقط با اینها میتوانید ثابت کنید که طرف، وکیل شماست و توافق کردهاید که چقدر به او دستمزد بدهید.
9- اگر حوصله داشتید، خودتان هم پیگیر کارتان باشید و از وکیل پرسوجو کنید، شاید یادش رفته باشد.
10- اگر هیچجوری راه ندارد که وکیل بگیرید، کتابهای قانون - که در بیشتر کتابفروشیها پیدا میشود و موضوعی استـ را بخرید تا کمیاز قانون سر در بیاورید.
وکیلهایی که نانشان آجر شد
لابد اسمشان را شنیدهاید. سوفسطاییها در حقیقت وکیل بودند، البته نه به معنی امروزیها. از این وکیلهای بد بودند.
میگفتند اصلا حقیقت وجود ندارد، هر کی هر چی که فکر میکند، همان حقیقت است. در راستای همین دُرفشانیهایشان هم وکالت میکردند.
هر کی بیشتر پول میداد، حرف او را در دادگاه ثابت میکردند.ملت هم میگفتند: اِ... اینجو ریاست؟! و میرفتند هر کاری میخواستند میکردند چون مطمئن بودند که با پول دادن به سوفسطاییها در دادگاه خلافشان توجیه میشود.
آنقدر خوب حرف میزدند و مخاطب را میپیچاندند که در عین حال میتوانستند یک مسئله را ثابت کنند و همان مسئله را رد کنند؛ آنموقع سقراط بیچاره هی داد میزد که: بابا، این کارها را به جوانها یاد ندهید، منحرفشان میکند و از این حرفها... ولی با شوکران دهانش را بستند.
اما ارسطو با تدوین قواعد منطقی و فهرست کردن مغالطههای آنها دستشان را رو کرد و نشان داد که لای استدلالهایشان کروکودیل میرود و اینطوری دهان همهشان را آسفالت کرد!
راه رفتن روی لبه تیغ
وقتی وکیل میشوی از یک طرف با دادگاهها و قاضیها و کارمندهای دفتری سر و کار داری و از طرف دیگر با موکلی که به تو اعتماد کرده و از تو توقع دارد. ولی سختترین قسمت کار، همان سر و کلهزدنها و سر دواندنهایی است که مجبوری توی سیستم قضائی تحمل کنی.
توی همچین سیستمی، خیلی وقتها نتیجه کار طبق آن روالی که پیشبینی میکنی از آب در نمیآید و موکلت هم کلافه میشود، چون آشنایی با روال حقوقی و قضائی ندارد و نمیتواند تحمل کند که پرونده چک برگشتیاش گاهی باید تا یک سال و نیم تو آب نمک بماند!
برای زودتر تمامشدن کار پروندهها، قانون مهلتی را برای قاضی پرونده اعلام کرده تا بعد از اعلام ختم رسیدگی دادگاه موظف باشد رأی صادر کند. الان در جریان یکی از پروندههای من، 9 ماه از اعلام ختم دادرسی گذشته و هنوز هفتهای یک بار سر میزنم و قاضی برای چندمین بار میگوید:
«دارم رأی میدهم!». وقتی وکیل میشوی باید همچین برخوردهایی را بپذیری و باید طبیعت کار قاضی را قبول کنی؛ آنها اینقدر سرشان شلوغ میشود که دیگر وقت نمیکنند در مورد پروندهای نظر بدهند. البته این در همه شعبههای دادگاهها عمومیت ندارد.
دادگاهها در شهرستانها مشغله کمتری دارند و خیلی زودتر وقت میکنند به کارت رسیدگی کنند. برای من یک پرونده کلاهبرداری در شهرستان پیش آمد که با 3-2 بار رفتوآمد توانستم برائت موکلم را بگیرم.
اگر همان پرونده قرار بود توی تهران به جریان بیفتد، خیلی بیشتر از آن سیری که در شهرستان داشت، طول میکشید. بالاخره هر شغلی یکسری بالا و پایین دارد ولی شغل ما به راهرفتن روی لبه تیغ میماند.
وقتی وکیل میشوی، مرتب با حق و ناحق سر و کار داری و باید حواست باشد که به خاطر وسوسه محیط و پول و پارتی خودت را توجیه نکنی؛ مخصوصا اگر وکیل تسخیری نباشی و همه چیز دست خودت باشد.
باید مرتب چشمت دنبال پیدا کردن حق باشد تا جایی که از حقانیت طرفت مطمئن بشوی. کار سختی است چون خیلی وقتها نمیشود گفت حق با کدام طرف است. ما در نهایت باید چیزی را که به آن «حق قانونی» میگویند در نظر بگیریم و با توجه به حقی که قانون به آدمها میدهد از موکلمان دفاع کنیم.
خدا را شکر تا حالا برای خودم پیش نیامده که بفهمم موکلم محق نبوده ولی خیلی وقتها پیش میآید که حق قانونی با آن چیزی که اخلاق برای آدم تعریف میکند تعارض دارد و این مساوی است با عذابآورترین قسمت کار یک وکیل.
* مریم دارایی یکسالونیم کارآموز وکالت بوده و تازه میخواهد پروانهاش را بگیرد.
اولین بار که رفتم دادگاه 12 سالم بود
اولینباری که به دادگاه رفتم شاید کمتر از 12 سال داشتم. به خاطر انجام کاری همراه برادرم به دادگاه رفته بودم.
راهپلههای دادگستری به نظرم خیلی طولانی میآمد و همهچیز برایم وضعیتی تهدیدکننده را تداعی میکرد. آدمها در آنجا به نظرم معمولی نمیآمدند. حالتهای راهرفتن و نگاهکردنشان همگی برایم غریب بود.
همینطور اتاقهایی که چندین نفر، پشت درهای بسته آن به انتظار نشسته بودند. از همه بدتر دستبندها و پابندهایی بود که متهمین را گاه در دستههای 3 یا 4 نفره در کنار هم نگه میداشت. آنها با صورتهای خسته و لباسهای نامرتب در آنجا به انتظار نشسته بودند.
نگهبان جلوی در، همه مردم، ازجمله من را گشت. اما بعضیها که با کت و شلوارهای شیک و تر و تمیز کاملا از بقیه متمایز بودند، موقع ورود به دادگاه با تکاندادن سرشان یا نشاندادن یک کارت - بیآنکه بگردنشان - به داخل ساختمان میرفتند.
این شاید اولین برخورد من با قشر وکیلها بود. شاید آن روز نمیدانستم که خودم روزی وکیل میشوم و شاید آن روز نمیدانستم که باید خودم هم جزئی از این جمعیت باشم که به این ساختمان میروند و میآیند.
آن روز بعید میدانستم که دوباره به چنین جایی برگردم ولی تقدیر آینده متفاوتی را برای من رقم زد. امروز بازهم از آن پلهها بالا میروم و آن چهرههای خسته را میبینم اما دیگر هیچوقت آرزو نمیکنم که به این ساختمان برنگردم.
امروز دیگر آن ساختمان برایم جای غریبی نیست. آدمهایش هم برایم بیگانه نیستند. اینجا را بهعنوان بخشی از روند زندگی اجتماعی نگاه میکنم که قرار است بعضی از مشکلات مردم را حل کند.
وکالت هم یک شغل است با تمامی جنبههای مثبت و منفیاش، با تمامی دقایق و ظرایفی که تو را با خود، به دنیای خیال بلکه به دنیای واقعیت میبرد و آنجا رهایت میکند.
وکالت هم مانند هر شغل دیگری دغدغههای خاص خودش را دارد؛ لحظههای خوشایند و شاید کمی هم ناخوشایند. اما میشود به آن بهعنوان مرحلهای از بزرگشدن نگاه کرد.
آنجاست که میفهمی کمکم بزرگ شدهای و مسئولیت نه تنها خود یا خانوادهات که مسئولیت دفاع از همه آنهایی را باید به عهده بگیری که به تو اعتماد کردهاند و سرنوشت خودشان را به مهارت تو پیوند زدهاند.
وکالت در ایران شغل سختی است چراکه وکیل با دریایی از قوانین، آییننامهها، بخشنامهها، آرا و نظریاتی روبهروست که فوقالعاده متغیر و بیثباتند. شغل سختی است به این خاطر که انتظارات موکل از وکیل تعریفنشده و حدود و مرز آن – حداقل در ذهن مردم – به روشنی مشخص نیست و این مسئله دشواری کار را چندبرابر میکند.
تصویر عموم مردم از وکیل، به خاطر تزریق بعضی باورهای نادرست، تصویری مخدوش است و چه تلخ میشود لحظاتی که میبینی در کنار چند همکار متخلف، چه بسیار همکارانی هستند که پاک زندگی میکنند و هیچوقت شرافت شغلیشان را با هیچ گناهی زیرسوال نمیبرند.
وکالت در ایران گاهی به راهرفتن بر لبه تیغ میماند و گاهی حتی حیثیت و زندگی خود وکیل در معرض تعرض و تعدی قرار میگیرد.
شاید یکی از سختترین شغلها شغل وکالت باشد؛ چراکه آثار اشتباهات یک وکیل در دفاع از مردم بسیار مهمتر و تأثیرگذارتر از اشتباهات سایر مشاغل است. وکیل با زندگی و مرگ آدمها سر و کار دارد.