زبان داستان شکسته است، نه فارسی معیار و با چاشنی طنز همراه است. روایت داستان ساده و صمیمی است و این سادگی اتفاقهای داستان را باورپذیر میکند.
دخترک گاهی حرفهای بزرگبزرگ میزند و گاهی با یک اسباببازی سرگرم میشود. درواقع سن نوجوانی که حد وسط کودکی و بزرگسالی است خوب بهتصویر كشيده میشود.
خلاقیت نویسنده در جایجای کتاب بروز ميكند، مثل وقتی نگار خواب میبیند دخترک پنیر قرمز میخورد و فردایش دندان شیری دخترک میافتد و لقمهی پنیر توی دهانش قرمز میشود. تشبیههای موجود در کتاب هم مبتکرانه است؛ مثل تشبیه مترو به هزارپا.
اما جملههای تکراری و تأکید زیاد روی شخصیتهای فرعی سبب کشدارشدن داستان شده، مثل توصیف جلسهی ساختمان یا موضوع احضار روح. این توصیفها مخاطب را از موضوع اصلی دور میکند.
با اینکه نگار، قزوینی است، اما در داستان اصطلاحات نوجوانان تهرانی به وفور وجود دارد و شهرستانی بودن دختری که تازه به تهران آمده، دیده نمیشود.
زهرا مؤیدیبنان
خبرنگار جوان هفتهنامهی دوچرخه از تهران
دلقک
------
نویسنده: هدا حدادی
ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان