شمرده شمرده حرف ميزند و چشم هايش حين حرف زدن بسته است. جملهاي يا خاطرهاي مهم ميتواند سر ذوقش بياورد تا چشم هايش را باز كند، خيز بردارد و دست هايش را روي ميز بگذارد و مستقيم زاويه نگاهش را بدوزد به من. اين سيماي مردي است كه بيش از نيمي از عمر 62سالهاش را صرف طبابت و پژوهش در زمينه طب سنتي و اسلامي كرده است. زندگينامه حجتالاسلام والمسلمين دكترعلي آقارفيعي را ميشود در چند خط خلاصه كرد: تحصيلاتش را در رشته پزشكي در دانشگاه فردوسي مشهد به پايان رسانده و در كنارش دوره جراحي عمومي را گذرانده است. بعدها مطالعات، پژوهشها و علاقهاش او را به سمت و سوي طب سنتي و اسلامي كشانده است.
سرآخر تربيت مذهبياش در خانوادهاي سنتي سبب شده همزمان پايش به حوزه علميه بازشود تا درس طلبگي بخواند. او در جريان مبارزات انقلابي هم فعال بوده و در دوران دفاعمقدس بهعنوان پزشك به جبهههاي جنگ رفته است. البته فعاليتهاي دكتر آقارفيعي به همين جا ختم نميشود؛ او دست به قلم برده و حاصل پژوهشهايش را در 3 كتاب «طب اسلامي و تحقيقات نوين پزشكي»، «آفرينش انسان» و «مديريت سالم» گردآوري و راهي بازار كتاب كرده است. اين اطلاعات اما حق مطلب را درباره او بهعنوان كسي كه شهرتش را مديون شيوه خاص درمانياش (تلفيقي از طب جديد، سنتي و اسلامي) است، ادا نميكند. او بهتر از هر كسي ميتواند درباره طب سنتي و اسلامي و گرهي كه اين شيوه درماني از كار بيماران بازميكند حرف بزند. يك ساعتي منتظر ميمانم تا آخرين بيمار هم از اتاق دكتر بيرون بيايد و نوبت به من برسد. وارد كه ميشوم عمامه و عبايي كه به جالباسي ديواري آويزان است جلب توجه ميكند. دكترآقارفيعي درحاليكه روپوش سبز پزشكياش را پوشيده و بهنظر ميآيد بعد از يك روز كاري شلوغ حسابي خسته شده چراغ گفتوگو را با تعريف كردن خاطراتي از كودكياش روشن ميكند.
از همسايگي با بنان تا كودكي در گمرك
محل تولد و نشو و نماي من در يكي از محلههاي قديم تهران بوده. در كوچه نجم آبادي متولد شدم،حوالي ميدان گمرك. بسياري از همسايههاي ما هنرمندان مشهوري بودند. در خانه پدربزرگم يك اتاق را مرحوم بنان، خواننده معروف آن سالها، اجاره كرده بود. آن خانه اتاقهاي متعدد داشت و همسايههاي زيادي داشتيم.
خانوادهام مذهبي بودند و من در محيطي پرورش پيدا كردم كه هميشه صداي دعا و نيايش در آن به گوش ميرسيد. يكبار از مادرم سؤال كردم كه من در دوران كودكيام چه حالتي داشتم، ايشان گفتند: من زماني كه تو را باردار بودم خيلي به روضه امام حسين(ع) ميرفتم. به همين علت از كودكي علاقه خاص فطري نسبت به حضرت دارم، بهطوري كه اگر يك روحاني روي منبر اسم سيدالشهدا(ع) را بياورد طولي نميكشد كه گريهام ميگيرد. در حقيقت من با زيارتعاشورا، با مطالعه، با دروس علمي در كنار نهج البلاغه و صحيفه سجاديه زندگي كردم و بزرگ شدم. يك زماني همينطور كه درسهاي پزشكي را مطالعه ميكردم اشكهايم ميريخت روي صفحات نهجالبلاغه كه جلويم باز بود. چون ميخواستم آدم مؤثري باشم بين رشتهها، پزشكي را انتخاب و در دانشگاه فردوسي مشهد تحصيل كردم.
تحصيل در حوزه
زمان دفاعمقدس جزو نخستين پزشكان سپاه بودم. به محض اينكه زنگ ميزدند ساكم روي دوشم بود و اينكه در چه عملياتي بايد شركت كنم اصلا مهم نبود. يكبار حركت كرديم به سمت ايلام. وارد شهر كه شديم ديديم مردم از ترس بمباران به كوه پناه بردهاند. مجبور شديم خودمان را به كوه برسانيم. بيمارستاني صحرايي در كوه برپا شده بود و ما آنجا مستقر شديم و به مجروحان رسيدگي كرديم. وقتي از عملياتها فارغ ميشدم، انرژيام را ميگذاشتم روي علاقهام كه كسب علم بود و در همين زمان وارد حوزه شدم. خوشبختانه در زمان دانشجويي، ادبيات عرب را دنبال ميكردم. قبل از اينكه بروم دانشكده، استادي داشتيم به نام آقاي يعقوبي- كه شهيد شد- به ادبيات عرب تسلط خوبي داشت. صبحها با چند نفر از دوستانمان اول ميرفتيم كلاس عربي و بعد ميرفتيم دانشگاه سر كلاس پزشكي، تشريح و... ؛يعني در كنار مطالعات پزشكي به علايق مذهبيام ميرسيدم و بعد از اينكه فارغالتحصيل شدم احساس كردم بايد در حوزه هم سيري كنم. اين موضوع سبب شد كه من هم دين را فرابگيرم و هم علم را.جالب اينكه هرچه بيشتر فقه ميخواندم متوجه ميشدم كه اين آموزهها ميتواند كمك زيادي به تخصص پزشكيام كند.
توصيههاي معصومين
بابهاي زيادي در فقه با عنوان الاطعمه و الاشربه درباره تغذيه وجود دارد. فهرستي از غذاها داريم كه براي بدن مفيدند و معصومين آنها را پيشنهاد كردهاند. روشهاي بهداشتي متعددي داريم كه چه كار كنيم تا بيمار نشويم. اينها را خود پيامبر(ص) اجرا ميكرده و روايت معروفي است كه در آن آمده پس از نامه پيامبر(ص) به پادشاه مصر براي دعوت او به اسلام، آنها براي صلحكردن هداياي نزد پيامبر(ص)ميفرستند؛ از جمله يك پزشك. حضرت محمد(ص) ميفرمايند پزشك را بفرستيد شهر خودش، بعد هم ميفرمايند ملت ما تا گرسنه نشود غذا نميخورد و قبل از اينكه سير شود از غذا دست ميكشد؛ يعني يك روش بهداشتي را پشتوانه يك روش پيشگيري كردند كه سبب ميشود امت سالم بماند. يا بهعنوان مثال حضرت علي(ع) فرمودند كه بيماران خود را با گياهان منطقه خود درمان كنيد. فصلهاي طولانياي در فقه داريم درباره طبيب. اينكه طبيب چه شرايطي بايد داشته باشد و روشهاي درماني در اسلام چيست يا اينكه گياهان دارويي چه خواصي دارند. اين موارد من را بهعنوان پزشكي كه ميخواستم بيماران را نجات دهم ترغيب كرد تا بيشتر درباره طب اسلامي تحقيق كنم. مهم نيست كه از درمان طب جديد استفاده كنيم يا طب قديم بلكه بايد ببينيم كدام شيوه درماني براي بيمار مفيدتر است اما در مجموع بهعنوان كسي كه دوره تخصصي را در دانشگاه گذراندهام و به طب جديد آشنا هستم، بيشترين نسخهاي كه براي بيماران استفاده ميكنم همان نسخهاي است كه معصومين فرمودهاند.
درمان سنتي براي 120بيماري
بيماريهايي در دنياي پزشكي وجود دارد كه ما آنها را با عنوان بيماريهاي ناشناخته ميشناسيم. حالا آنها را بهخود ايمني يا بيماريهاي ديگر نسبت ميدهند. اينها در حقيقت ناشناخته نيستند بلكه حاصل كمبود اطلاعات هستند. امام رضا(ع) ميفرمايند: «براي هر بيماري، دارويي هست»؛ يعني خدا هيچ بلايي به بدن انسان نرسانده مگر اينكه دوايش را داده باشد. من و همكارانم رفتيم دنبال اين موضوع مهم كه چرا طب كلاسيك ما نتوانسته مكانيسم اين بيماريها را كشف كند. متوجه شديم كه اينجا خلأهايي وجود دارد بين طب كلاسيك و طب اسلامي. رفتيم ديديم كه آنجا در بعضي كتابها بهطور گذرا درباره طبع و مزاج صحبت شده است. بعد ديديدم حضرت علي(ع) در نهجالبلاغه ميفرمايد: خداوند انسانها را از طبعهاي مختلف آفريده است. امام رضا(ع)هم طبعها را تقسيمبندي كردهاند. امام صادق(ع)روش درماني هر طبع را بيان كرده اند. ميگويند مثلا كسي كه طبعش به خون است، بايد خون بدهد. كسي كه مزاج صفرا و سودا دارد بايد مسهل مصرف كند، كسي كه مزاجش بلغم است بايد حمام كند. ما اطلاعات طب جديد و قديم را گرفتيم و با هم ممزوج كرديم و از درون آن روش درماني جديدي درآورديم. ميشود گفت ما اكنون اين حرف را براي دنيا داريم كه توانستيم و ميتوانيم براي هر بيماري روش جديد درماني مطرح كنيم. اكنون به كمك دانشجوياني كه با من همكاري و پژوهش ميكنند پروتكل درماني 120بيماري را نوشتهايم و بهزودي بهصورت كتاب منتشر خواهد شد.
آنچه درباره طبع و مزاج بايد بدانيم
قديميها به كسي كه غذايي ميخورد و دلش درد ميگرفت ميگفتند معده ات سردي كرده. بعد مثلا يك چيز ساده مثل نبات يا عسل به او ميدادند و ميگفتند بايد گرمي بخوري كه سردي را جبران كند. متاسفانه امروزه طبايع از طب كلاسيك محو شده است، در نتيجه ما دچار قصور و تقصير در درمان بيماران شدهايم؛ يعني هر جا كه گير كرديم، گفتيم اين علت ناشناخته است و بايد به اجبار «كورتون» (نوعي مسكن قوي) براي بيمار تجويز كنيم اما وقتي مريض از بيمارستان مرخص شد، قندش رفته بالا و پوكي استخوان پيدا كرده است. درحاليكه ما ميتوانستيم مزاج شناسي را وارد طب جديد كنيم و عوارض داروهاي شيميايي را نداشته باشيم. وقتي بيماري ميگويد بهعنوان مثال سرم ضربان دارد از درد، پاهايم ورم كرده و معدهام سنگيني ميكند، ابتدا چهرهاش را نگاه ميكنم ميبينم خيلي خوشرو و فربه است. خب، براي اين بيمار بايد در تقسيم بندي مزاج، جايگاهي پيدا كنم. ما به اين مزاج ميگوييم مزاج خون. بعد چند تا از علائم ديگر را هم سؤال ميكنم مثلا ميگويم آيا راه ميروي زير پاهايت خالي ميشود؟ آيا پوستات مورمور ميكند؟ جلو سرت درد ميكند يا عقب سرت؟ ميپرسم يكدفعه عصبي ميشوي؟ كه پاسخ ميدهد بله. من ميآيم اين گرمي بدنش را با سردي متعادل ميكنم يا بهش ميگويم ميتواني بروي بانك خون يك واحد هم خون بدهي. البته بررسيهاي ديگري هم ميكنم، يعني ممكن است بگويم اول آزمايش بدهد. بيمار ديگري ميگويد من يك دانه بادام و انجير ميخورم بدنم جوش ميزند. لاغر است و باهوش و پرجنبوجوش. ميگويم چه غذايي دوست داري؟ ميگويد ترشيجات. خب اين را ميگذاريم در دسته صفراوي مزاجها. درمان بيمارياش هم خوردن زياد مايعات و غذاي خنك است. يكي ديگر ميآيد مثل بيمار قبلي با اين تفاوت كه سبزهرو است و ميگويد وسواس دارد، فكر و خيال ميكند و پاهايش زياد درد ميكند و در سرما آسيب ميبيند. ميگويم تو در دسته سرد و خشك هستي و بايد غذاهاي گرم و تر بخوري. يا يك نفر ميآيد خيلي چاق است و ميگويد من صبح به سختي از خواب بلند ميشوم، خب اين مزاجش سرد وتر است. او اگر شب ماست بخورد ديگر صبح اصلا بلند نميشود برود سركار.