مثل خورشید که پیداست
مثل ماه که در میآید
مثل چراغی که روشن است
و نقاشیای که کشیده میشود
و یا فیلمی بر پرده
* * *
میخواهم مثل تو باشم
ناپیدا
دور
گمشده در زمان
مثل مه!
تو مثل مه هستی!
و قطرههایت گاهی بر شیشهی پنجره مینشیند
نام تو را
ما به ناگاه میگوییم
یکهو
بیهوا
بلند
«یا امام زمان!»
اصلاً تو را اینطوری صدا میکنیم
تو را اینطوری انتظار میکشیم
همینقدر پنهان
رقیق
عجیب
و مهآلود!