* نزدیک غروب که میشود، خورشید خمیازه میکشد.
* آفتاب که از تابیدن خسته شده بود، روی تختهسنگی نشست.
* نمیدانم زیرِ آب چه خبر بود که او آنقدر زیرآبی میرفت.
* حرفهای دلم در ترافیک اتوبان بیان گیر کردهاند.
* باد آنقدر تند دوید که توفان شد.
* دلشورههایم آنقدر شورند که با خیال شیرین خندههای تو هم شیرین نمیشوند.
* با اینکه پا به سن گذاشته بود، اما اولین بار بود که پا روی سن میگذاشت.
* او دزد نبود، اما صدای خندههای بلندش خواب را از سر همسایه دزدیده بود.
* اولین چیزی که نهال بید یاد گرفت، لرزیدن بود.
* اشک نفهمید بهخاطر شادی میبارد یا اندوه.
* شانههایش قویتر از قبل نشده بود، اما بعد از مرگ همسرش بار زندگی را به تنهایی به دوش میکشید.
مرضیه میرزایی علیآبادی
خبرنگار جوان هفتهنامهی دوچرخه از تهران