تاریخ انتشار: ۷ تیر ۱۳۹۳ - ۱۲:۴۵

نامه‌ها> شیوا حریری: در نهایت خبرنگارهای افتخاری هفته‌نامه‌ی دوچرخه معرفی شدند.

چه خوب شما که منتظر بودید، خوشحال شدید و البته کسانی هم انتخاب نشدند و ناراحتند. حرف‌های شما و توضیح دوچرخه این پایین است. 

اسما‌سادات رحمتی (از تهران): «در چند هفته‌ی گذشته، جز خبر خوش برایم نداشتی. اول داستانم را چاپ کردی، بعد باعث پیدا‌شدن دوست قدیمی‌ام شدی، امروز هم که خبر خوش خبرنگار افتخاری شدنم را بهم دادی. من همه‌ی این شادی‌های روزهای پنج‌شنبه را از تو دارم. به شکرانه‌ی همه‌ی این‌ها، سعی می‌کنم از این به بعد وفاداری‌ام را بیش‌تر ثابت کنم.»

زهرا جودت (از بستان‌آباد): «خبر خبرنگار افتخاری کلی بهم هیجان داد. کلی حس خوب. کلی حس تازه... یاد روزی افتادم که اولین‌بار برات نامه نوشتم و توش آرزو کردم یه روزی خبرنگار افتخاری بشم. تو باعث شدی یکی از بهترین اتفاق‌های زندگی‌ام رقم بخوره. به‌ پاس این هدیه، بهت قول می‌دم به نوشتن ادامه بدهم...»

آریا تولائی (از رشت): «حالا که خبرنگار شدم، یه پیشنهاد واسه‌ی دوچرخه دارم... البته خیلی وقت بود این پیشنهاده قلقلکم می‌داد... همون‌طور که درباره‌ی فیلم‌هایی که می‌بینیم و کتاب‌هایی که می‌خونیم، یادداشت می‌نویسیم، درباره‌ی آلبوم‌های موسیقی که گوش می‌کنیم، بنویسیم...»

هما خرمی (از شاهرود): «یه تشکر گنده می‌کنم برای این‌که گفتین خبرنگارهای افتخاری می‌تونن تو همه‌ی رشته‌ها اثر بفرستن. خیلی خوشحالم کرد. البته این دلیل نمی‌شه که من چیزی ارسال کنم!»

پریسا فیضی (از کرج): «به خاطر یه چیزی ناراحت شدم. یکی از دوست‌هام که اثر فرستاده بود، انتخاب نشد. خب، من دوستشم، بغل دستی‌اش هم هستم. به‌خاطرش ناراحت شدم.»

دوچرخه: متأسفیم که دوستت به‌عنوان خبرنگار افتخاری انتخاب نشده. قرار ما از روز اول این بود که داوطلب‌ها زیاد کار کنند و حدس می‌زنم که دوست تو این کار را نکرده. اما برای این‌که کار نوجوان‌ها در دوچرخه چاپ شود، لازم نیست حتماً خبرنگار افتخاری باشند. باید کار بفرستند و ارتباطشان را حفظ کنند. خوبی‌اش این است که برای دوره‌ی بعد حسابی کارکشته می‌شوند.

* * *

مدرسه، کنکور، تابستان

آخرهای خرداد و اوایل تیر کلی مناسبت دارد، علاوه بر جام جهانی البته! یکی از این مناسبت‌ها پایان مدرسه است.

زهرا غنیمتی (از جویبار) نوشته: «یادت می‌آید هم‌کلاسی!

یادت می‌آید چه‌قدر سر نمره با هم کلنجار می‌رفتیم و با کلاس رو‌به‌رویی رقابت می‌کردیم؟

یادت می‌آید ماژیک‌های کلاس ما از همه‌ی کلاس‌ها زودتر تمام می‌شد و معلّم‌ها می‌گفتند شما ماژیک‌ها را می‌خورید؟

ثانیه‌های آخر مدرسه همه سکوت کردند تا خاطراتشان را مرور کنند. چه‌قدر دلم برای همه تنگ می‌شود؛ خیلی تنگ.»

یکی دیگر از اتفاق‌ها کنکور است. فاطمه ابوالفتحی (از نهاوند) نوشته: «حدود یک ماه دیگه امتحان‌ها و کنکور تموم می‌شه و مثل یه پرنده‌ی سبک‌بال می‌شم که فقط و فقط می‌نویسه و می‌خونه و ای‌میل می‌زنه و نامه می‌فرسته.»

اما اتفاق مهم، خیلی مهم، شروع تابستان است. همان که ماجده پناهی‌آزاد (از تهران) به آن سلام کرده: «سلامی به طعم شاتوت‌های توی حیاط همسایه‌ی بغلی که خیلی ترش وخوشمزه است.» و ساینا صادقی‌پور (از میبد) برایش برنامه‌ریزی کرده: «فهرست کارهایی که می‌توانم در تابستان انجام دهم. غرق در نوشتن شده‌ام، انگار تابستان کنارم نشسته و دارد به من لبخند می‌زند: ۱. هر هفته دوچرخه بخرم. ۲. برای دوچرخه نامه بنویسم. ۳. به کلاس هندبال بروم...»

* ‌* *

برای دوچرخه خیلی حرف بزنید

نامه‌های طولانی را دوست دارم. این‌ها که پراز حرف و جزئیات است. درست است که بیش‌ترش چاپ نمی‌شود، اما حال خواننده‌اش را که خوب می‌کند.

این ماه یکی از این نامه‌ها مال الهه‌ صابر (از تهران) است که خودش هم می‌داند برای گرفتن جواب سؤال‌هایش باید با دوچرخه تماس بگیرد.

رودابه‌ آشورپوری (از قائم‌شهر) هم هر چندوقت یك‌بار، یادداشت‌های روزانه‌ای را که برای دوچرخه نوشته، می‌فرستد. آخرین یادداشت‌هایش از ۱۵ اسفند شروع می‌شود و تا ۳۰ اردیبهشت ادامه دارد. این هم آخرین یادداشتش: «اگر که این‌ها را زودتر برایت ای‌میل می‌کردم و می‌فهمیدی چه‌قدر تنبلم، باز هم حاضر بودی این دختر تنبل رو خبرنگار افتخاری کنی؟

ازت ممنونم. مثل همه‌ی بچه‌هایی که خبرنگار شدند و با شور و شوق و سلیقه‌ی بهتری ازت تشکر می‌کنند، من هم سپاسگزارم.

بالأخره این دست‌نوشته‌های وقت‌های تنهایی ، دلتنگی و... را ای‌میل می‌کنم.»

 

پاكت نامه‌ی یاسمن مجیدی از تهران