شامگاه 29ديماه سال88 در يكي از محلههاي شهرستان سيرجان درگيري خونيني رخ داد كه در جريان آن جوان بيگناهي به نام ميثم با ضربه چاقو به قتل رسيد. وقتي خبر به گوش پليس رسيد، تحقيقات براي شناسايي عاملان جنايت شروع و مشخص شد كه عاملان اين درگيري 4نفر از جوانهاي شرور شهر بودند كه براي انتقامجويي از گروهي معروف به دالتونها راهي منطقه بدرآباد سيرجان شده بودند اما در آنجا اشتباهي با تعدادي از جوانهاي محل درگير شده و در اين درگيري ميثم را با ضربه چاقو از پاي درآورده بودند.
از آنجا كه برخي از مهاجمان نيز در اين درگيري مجروح شده بودند، احتمال ميرفت كه به بيمارستان مراجعه كنند و به همين دليل مأموران بيمارستان را زيرنظر گرفتند تا اينكه متوجه 4جوان شدند كه قصد ورود به آنجا را داشتند. اين 4جوان همان مهاجماني بودند كه دست به قتل ميثم 22ساله زده بودند اما پيش از اينكه پليس بتواند آنها را دستگير كند، متهمان با سد كردن راه يك خودروي سواري و تهديد راننده، سوار ماشين او شدند و پا به فرار گذاشتند.
دستگيري قاتل
هويت هر 4جوان مهاجم شناسايي شده بود و طولي نكشيد كه تمامي آنها از سوي پليس دستگير شدند و در بازجوييها به درگيري مرگبار اعتراف كردند. در اين ميان عامل اصلي جنايت كه پسري جوان بود به مأموران گفت: آن شب من قصد كشتن ميثم را نداشتم و او را اشتباهي زدم. وي ادامه داد: شب حادثه، يكي از دوستانم نزد من آمد و گفت كه اعضاي باند دالتونها برادرش را كتك زدهاند و موتور او را دزديدهاند. دوستم از جوانهاي شرور محل بود و ميگفت كه ميخواهد از اين باند انتقام بگيرد. همراه او و 2نفر ديگر براي انتقامجويي به راه افتاديم.
دوستم به ما مشروبات الكلي داد تا راحتتر بتوانيم با گروه دالتونها كه سوابق متعدد شرارت در شهر داشتند، درگير شويم. وقتي راهي محله بدرآباد شديم، دوستم چاقويش را به من داد و گفت وقتي با گروه دالتونها درگير شديم از آن استفاده كنم. به آنجا كه رسيديم، چند جوان در تاريكي شب دور آتشي كه روشن كرده بودند جمع شده بودند. تصور كرديم كه اعضاي گروه دالتونها هستند. به آنها حمله كرديم و در اين درگيري از پشت سر چاقو را در بدن يكي از آنها فرو كردم. وقتي صورتش را برگرداند، او را شناختم. او ميثم بود كه تا حالا آزارش به كسي نرسيده بود. فهميدم كه آنها را اشتباه گرفتهايم و با دوستانم از محل فرار كرديم. وقتي شنيدم كه ميثم در بيمارستان جانش را از دست داده است، دنيا روي سرم خراب شدم. ميخواستم از شهر فرار كنم كه پليس مرا دستگير كرد.
حكم قصاص
با اعترافات عامل جنايت و همدستان او، اين پرونده با صدور كيفرخواست به دادگاه كيفري استان كرمان فرستاده شد و پس از برگزاري جلسه محاكمه، قضات دادگاه رأي به قصاص عامل جنايت و حبس 10ساله دوست وي كه سردسته مهاجمان بود، دادند. اين حكم مدتي بعد در ديوانعالي كشور تأييد شد و با ارجاع پرونده به اجراي احكام دادسراي سيرجان، شمارش معكوس براي اجراي حكم قصاص شروع شد.
تصميم بزرگ
همزمان با صدور حكم قصاص براي عامل جنايت، تلاش خانواده او براي گرفتن رضايت از خانواده مقتول شروع شد. با اين حال قصاص تنها خواسته والدين مقتول بود و مجازات اين مرد ميتوانست كمي از رنج و سختي آنها بكاهد. با گذشت كمتر از 5سال از جنايت، درحاليكه همهچيز براي اجراي حكم مهيا بود، سرانجام پدر و مادر ميثم تصميم گرفتند از خون پسرشان بگذرند و قاتل را ببخشند.
پدر ميثم ميگويد: پسرم بيگناه كشته شد. او گچكار بود و آن شب تازه از سر كار به خانه برگشته بود و منتظر بوديم كه با هم شام بخوريم اما قبل از آن، ميثم گفت كه شاگردش آن روز سر كار نيامده و ميخواهد سري به او بزند تا حالش را بپرسد. نيم ساعت از رفتنش گذشته بود كه با من تماس گرفت و وقتي گوشي را برداشتم گفت كه چاقو خورده و به كمك احتياج دارد. وحشتزده از خانه بيرون دويدم.
وقتي به ميثم رسيدم، او روي زمين افتاده بود و مردم دورش جمع شده بودند. آنها به جاي اينكه به پسرم كمك كنند، داشتند با موبايلشان از او فيلم ميگرفتند. صحنه بدي بود. پسرم را به بيمارستان برديم اما دير شده بود و او بهعلت شدت خونريزي جانش را از دست داد. مرگ پسرم كمر ما را شكست. تحمل داغ او خيلي سخت بود.
اوايل تنها چيزي كه ميتوانست ما را آرام كند، قصاص قاتلش بود اما وقتي حكم تأييد شد و در آستانه اجرا قرار گرفت، نخواستيم يك خانواده ديگر هم مثل ما داغ فرزند ببيند. از طرفي وساطت رئيس دادگستري سيرجان و عدهاي از همشهريان هم باعث شد كه تصميم به گذشت بگيريم؛ چرا كه احساس ميكنيم با گذشت ما روح پسرم در آرامش خواهد بود. با رضايت خانواده مقتول، عامل جنايت از مجازات مرگ گريخت و قرار است از لحاظ جنبه عمومي جرم محاكمه شود.