به گزارش فارس، گروهک تروریستی داعش پس از بحران سوریه و عراق به صورت جدی مطرح شد. تحلیلهای زیادی مطرح است که آیا داعش مستقل است یا نه و اینکه چه ایدئولوژی و اهدافی دارد. گروهی میگویند که داعش خواسته یا ناخواسته بازیچه دست کشورهای غربی شده است. خدمات متقابلی بین این گروه و گروههای تروریستی مختلف با غربیها وجود دارد. اوباما هم درباره خطر داعش ابراز نگرانی کرده است.
نشریه «فورث مدیا» هم به نقل از منایع نزدیک به سعد حریری نخست وزیر پیشین لبنان و یک منبع نزدیک به دربار سعودی نوشت که مرکز فرماندهی داعش در آنکارا و در سفارت آمریکا قرار دارد. این اطلاعات مقدمهای بود برای نشستی که خبرگزاری فارس نهم تیرماه با حضور آقایان دکتر ابراهیم متقی و دکتر سید محمد مرندی اساتید مبرز دانشگاه تهران با هدف بررسی خطر داعش و نقش غرب در رشد این گروهک برگزار کرد.
- فارس: تحلیلها و گزارشهای زیادی منتشر شده مبنی بر اینکه کشورهایی مثل ترکیه، آمریکا، قطر و عربستان در حال پیشبرد سیاستهای منطقهای خود از طریق داعش هستند. نشانهها و اسنادی وجود دارد که نشان میدهد داعش خواسته یا ناخواسته تبدیل شده به مجری سیاستهای استعماری غرب در منطقه. با این توصیف من سوالاتم را با اینکه داعش مستقل است یا خیر شروع میکنم.
متقی: در خاورمیانه هیچ گروه سیاسی مستقل وجود ندارد و هر گروه سیاسی به لحاظ ایدئولوژیک و راهبردی به مجموعههای قدرت منطقهای و بینالمللی وابسته است. ظهور گروههایی مثل داعش در فضای اجتماعی خاورمیانه معنا پیدا میکند. زمانی گروهی از ویژگی برای بازیگری منطقهای مثل ایران، عربستان و ترکیه برخوردار است که از قابلیت ایدئولوژیک، تحرک سازمانی و اهداف هماهنگی با آن بازیگر برخوردار باشد.
واقعیت این است که داعش یک گروه یا گروهک نیست بلکه فرقهای سازمان یافته با قابلیتهای اجتماعی بسیار زیادی است که دیروز و امروز تشکیل نشده و در عراق شکل گرفته است و عراق در ادبیات سیاسی مرکز خشونت در خاورمیانه است. همواره سیاست در این کشور با خشونت و سرکوب بوده است و کنش گروههای گریز از مرکز متقاطع، سیاست عراق را متلاطم کرده است و داعش در این فضا ظهور کرده است. جدال های فرهنگی عراق در داعش انعکاس دارد. تضادهای قومیتی در داعش منعکس میشود. باید منطق سیاست و قدرت و کنش را ارزیابی کنیم تا بدانیم داعش چیست. امروز اگر از یک عراقی بپرسیم چه کسی هستی نمیگوید عراقی هستم بلکه میگوید سنی، شیعه یا کرد هستم و این یعنی تغییر. در حالی که اگر چنین سوالی قبلا مطرح میشد میگفتند من یک عرب هستم و دوران صدام هم که توانسته بود دولت متمرکز تشکیل دهد و جنگ با ایران راه انداخت، میگفتند عراقی هستم که هویت عراقی را منعکس میکند.
در دوران جنگ ایران و عراق حتی شیعیان در بدنه نظامی و سیاسی و بوروکراتیک دولت صدام ایفای نقش میکردند، چرا که در آن زمان یک عراقی حس میکرد هویت دارد اما اکنون هویت پراکنده شده است. داعش با گروههای منطقهای پیوند دارد. هیچ انتظار نداشته باشید که داعش و دیگر گروههای سیاسی در عراق و خاورمیانه بدون پیوند با بازیگران منطقهای ایفای نقش کنند. اما این ذهنیت که سازماندهی کننده داعش آمریکاییها هستند را من بر اساس شواهد موجود نمیبینیم. ممکن است همان بازی ایجاد انحراف در ارتباط با القاعده را شکل داده باشند. داعش از سال 2004 تا 2007 در 4 استان بیشترین تلفات را به آمریکا وارد کرد. سلفیها و بعثی ها نبرد با نیروهای آمریکایی در استان انبار، دیالمه، صلاحالدین و بغداد انجام دادند.
به عبارتی داعش 4 استان عراق را به 4 استان سوریه (حوزههای مرکزی عراق و سوریه در فضای ژئوپلوتیک) پیوند داد. پس داعش را باید مجموعه پیچیدهای دانست که با خطوط سرویسهای اطلاعاتی عربستان و اسرائیل فعالیت دارند و هدف اصلی، مقابله با تقاطع شیعه و ایران است. در این میان اسرائیل و عربستان بیش از همه پیشینیان این اقدامات هستند.
آمریکا به دلایل تاریخی و ایدئولوژیک به هیچ عنوان نمیتواند این مجموعه را به عنوان گروهی بپذیرد که با آن همکاری کند. اما توجه داشته باشید که سرویسهای امنیتی غرب به راحتی یک گروه را سوژه نمیکنند. این گروهها میتوانند به صورت غیرمستقیم بر مبنای زیربنای تئوریک در فلسفه امنیتی آمریکا وجود داشته باشند و خط ارتباط با آمریکاییها وجود دارد و ممکن است در کشورهایی سرپلهایی هم داشته باشند که در قالب سفارتها باشند. اما اینکه داعش را صرفا دستنشانده آمریکا (client force) بدانیم، من این مسئله را اینطور تحلیل نمیکنم. بلکه داعش برای خود هویتی دارد مبتنی بر ریشههای بعثی و سلفی که در فضای تاکتیکی با هم پیوند دارند و امروز نقش آفرین است و این بازی احتمالا ادامه دارد چون ریشههای تاریخی آن قوی است.
- در بحبوحه بحران سوریه، برخی کشورهای اروپایی مثل آلمان، فرانسه، بارها نسبت به خطرات بازگشت گروههای افراطی که برای جنگ به سوریه رفته بودند هشدار دادند و خطرات بازگشت آنها را گوشزد میکردند. درست زمانی که غربیها تا حدود زیادی از سرنگونی اسد ناامید شده بودند و خطر بازگشت تروریستها به طور جدیتر مطرح شده بود بحران عراق شروع شد و بسیاری از این تندروهای غربی که احتمالا قصد بازگشت از سوریه غرب را داشتند به عراق سرازیر شدند. آیا این موارد نمیتواند یکی از دلایل دخیل بودن غرب در بحران عراق باشد؟ به عبارتی آیا اینکه اهداف آمریکایی به پیش میرود اتفاقی است یا خیر؟ مثلا اسلام هراسی، اختلاف شیعه و سنی نشانهها نقش غرب را جدیتر میداند؟ اینکه اقوام در کنار دولت میجنگند چطور قابل توضیح است؟
متقی: تمام مواردی که گفتید درست است اما جمعبندی، جمع بندی متفاوتی است. من به هیچوجه حضور افرادی از آمریکا در عراق را نشانه راهبرد امنیتی آمریکا نمیدانم. امروز اختلافات جدی بین نتانیاهو و اوباما وجود دارد و نتانیاهو زمانی به آمریکا میرود که مسائل امنیتی مطرح است. یکی از پرسشهایی که مطرح است این است که آیا آمریکا با داعش مقابله کند یا خیر. باید گفت که آیا آمریکا با نیروهایش علیه نیروهای دستنشانده مثلا کنتراها در نیکاراگوا، یونیتها در آنگولا، مجاهدین اسلامی در افغانستان اقدام کردند یا به آنها تجهیزات میدادند و آموزش میدادند.
مرندی: ریشه داعش به عربستان سعودی برمیگردد که در دهههای گذشته وقتی آمریکا در افغانستان با روسها درافتاده بود از ظرفیت عربستان استفاده کرد، هم برای مبارزه با نظام طرفدار روسیه و هم مقابله با سربازهای روسی. عربستان هم کمک می کرد و هم از لحاظ فرهنگی تاثیر گذار بود. پاکستان مذهبی و محافظه کار بود و افراطگرایی به شکل کنونی در آن نبود؛ مثل بمبگذاری و حملات انتحاری. عربستان در این مورد نقش مهم و مخربی داشت و با به وجود آوردن مدارس دینی در پاکستان این فرهنگ افراطی را به وجود آورد چون پشتونها در این منطقه زندگی میکنند و بیشتر میتوانند تاثیرگذار باشند و در نهایت این روند به ایجاد طالبان کمک کرد. سعودیها هم از لحاظ دینی نقش پررنگی داشتند و در زمینه سیاسی، هم سعودیها و اماراتیها و ISI پاکستان در حاکم شدن طالبان بر افغانستان نقش ایفا کردند. که این وضعیت برای ما ایجاد مشکل کرد و تنها زمانی که برای آمریکایی هم دردسر آفرین شد آنها وارد منطقه شدند و افغانستان را اشغال کردند. دوران اشغال افغانستان به دست طالبان، بسیاری از تحلیلگران غربی اعلام کردند آمریکاییها با این کار موافق بودند و به عربستان هم اجازه کمک به طالبان را دادند چرا که از ایران برای انتقال نفت و گاز استفاده نشود و علاوه بر این فشاری باشد بر مرزهای شرقی ایران. در مجموع طالبان و گروههای اینچنینی را الزاما غرب کنترل نمیکردند. ولی شبکهای بود متشکل از کشورهای غربی و منطقه برای تأمین منافع مشترک. مسلما آمریکاییها از فرهنگ طالبان خوششان نمیآمد و نمیخواستند آنها در کشورشان رشد کنند اما برای تامین منافعشان در منطقه مفید بودند. بعد از 11 سپتامبر نگاه آمریکا تغییر پیدا کرد و مدتی با عربستان مشکل پیدا کرد چرا که اکثر تروریستهای القاعده که در 11 سپتامبر نقش داشتند سعودی و وهابی و بودند.
پس از اینکه عراق اشغال شد، چند اتفاق افتاد؛ در آن زمان وهابیت نقش پررنگی در عراق نداشت و هویت عراقی قویتر بود. وقتی آمریکاییها وارد شدند شرایط عراق پیچیده شد چرا که از طرفی شیعیان و کردها به قدرت رسیدند و اقلیت اهل سنت عرب که الزاما همگی طرفدار بعثیها نبودند کنار گذاشته شدند. از طرف دیگر اشغال آمریکا برای عموم عراقیها قابل قبول نبود. آمریکاییها خیلی خشن بودند و قتلعام کردند از این رو بسیاری از مردم شیعه و سنی علیه اشغالگران وارد مبارزه شدند.
از طرفی سعودیها شروع به کمک کردن به افراطیون کردند تا به دوستان ایران در عراق ضربه بزنند. ولی این گروههای تکفیری را نمیتوانستند به طور کامل مدیریت کنند و در مواردی به اشغالگران و حامیان آنان نیز حمله میکردند. سعودیها به دلیل حاکم شدن عربهای غیر سنی و کردها حس کردند که نفوذشان در عراق کم شده و البته منافعی داشتند که این دولت را متزلزل کنند اما به طور کلی درگیریها قابل کنترل نبود.
با این حال نمیتوان گفت که گروهها به صورت کامل در اختیار حکومت سعودی بودند و کار دیگری نمیکردند بلکه منافع مشترک داشتند. در واقع سعودیها با دولت جدید عراق مسئله داشتند و این گروههای تکفیری هم با آمریکاییها مسئله داشتند.
درگیری فقط بین 2 طرف نبود اما آمریکا در درگیری شیعه و سنی مقصر اصلی بود به خصوص در بغداد. آمریکاییها برای حفظ منافع خود دائما گروه ها و مردم را در مقابل هم قرار میدادند. البته بیشتر مشکلات از جانب سلفی، تکفیریها بوده و برخی به نام شیعیان هم اقداماتی داشتهاند ولی اصل فتنه کار اشغالگران بود. بزرگترین اشتباه بلند مدت آمریکا سکوت در برابر تلاش سعودیها برای ترویج افراطگرایی در عراق بود.
مجموعه این اقدامات موارد نفرت را بیشتر کرد. در شرایطی سلفیگری تقویت میشد که به تزلزل هویت ملی عراق منجر شد. از طرفی زیر ساختهای عراق هم که به دست آمریکاییها منهدم شده بود، عراق هم بازسازی نشد و دولتی ضعیف به وجود آمد. در چنین شرایطی گروهی آقای مالکی را سرزنش میکنند اما باید بدانیم که او هم در همین فضا قدرت را به دست گرفت. از طرفی بعثیها بودند و از طرف دیگر شیعیان و کردها و برخی اعراب سنی که حاضر نبودند با آنها همکاری کنند. در بین افراطیون وهابی و شیعیان هم تضادهای زیادی وجود داشت.
- پس به این ترتیب یکی از مهمترین دلایل جنگ در عراق، تکهتکه بودن مردم است. یعنی آمریکا برنامهریزی نکرده بلکه دارد از این فضا استفاده میکند.
مرندی: بله، داعش در عراق به وجود آمد و اسمش دولت اسلامی عراق بود و اینها 2 مسئله داشتند یکی آمدن دولت جدید در عراق که داعشیهای سلفی و تکفیری با وضعیت جدید عراق مشکل داشتند و دیگری اشغال آمریکاییها. آنها آمریکاییها را در به قدرت رسیدن دولت جدید مقصر میدانستند و از طرفی کشورهایی مثل سعودی به داعش کمک کردند اما نه برای مبارزه با آمریکا، بلکه چون با دولت عراق مشکل داشتند. اتفاقا در مورد سوریه چون آمریکا با ایران مشکل داشت، اجازه دادند تا سعودیها و قطریها به تکفیریها کمک کنند و وضعیت اینطور شود که میبینید.
آمریکا با همکاری کشورهای عربی خلیجفارس از جمله قطر و عربستان و همچنین دولت کویت که چشمهای خود را بر روی کمکها بسته بود، از آغاز از هر کسی که با دولت و نظام سوریه مبارزه مسلحانه میکرد، حمایت میکردند. چرا که هدف اصلی در سوریه ایران بود. از همان ابتدا درباره عواقب رشد افراطگرایی هشدار داده میشد که کشته شدن سفیر آمریکا در لیبی یک نمونه آن است. به عبارتی وقتی با افراطیون همپیمان میشوید آنها فقط کاری که شما میگویید انجام نمیدهند بلکه به دنبال منافع خودشان هم هستند و به همین دلیل است که لیبی از کنترل خارج شده و امروز وحدت ملی آن در معرض خطر است. در کل با اطلاع و کمک حکومتهای دیکتاتوری عربی و دولتهای غربی چند صد گروه در سوریه تشکیل شدند. آمریکاییها در نهایت چون هدف نابودی دولت آقای بشار اسد بود، چشم خود را به روی این موارد بستند.
همه اینها منجر به این شد که در سوریه گروههای افراطی رشد کردند و دولت اسلامی عراق در سوریه جبهه النصره را ایجاد کرد. جبهه النصره فعالیت کرد و رشد کرد اما دولت اسلامی در برههای گفت که ما باید متحد شویم که در این مرحله بین آنها اختلاف ایجاد شد. القاعده از جبهه النصره حمایت کرد و داعش به وجود آمد. که داعش هم دیگر رهبری القاعده را نپذیرفت و آنها فعالیت خود را در سوریه و عراق گسترش دادند. بحث این است که آنها به همه این گروهها به شکل های مختلف کمک کردند و گروه مستقل وجود ندارد. داعش که در فقیرترین قسمت منطقه رشد کرده قطعا نیازمند کمک بود و داعش در این میان از بقیه بیشتر رشد کرد چون در هر دو کشور عراق و سوریه موجودیت داشت و ظرفیت آن از دیگر گروهها بیشتر بود. آمریکاییها در این یک سال آخر ترسیدهاند و دچار نوعی بحران هستند که این به 2 دلیل است:1-کینه و عناد آنها نسبت به جمهوری اسلامی به قدری عمیق است که میخواهند کماکان سکوت کنند تا افراطیون به ایران و دوستان ایران ضربه بزنند. 2-میترسند مثل قضیه افغانستان و القاعده این موضوع برای خودشان بحران شود.
در کل چیزی که حس میکنم این است که در سوریه گرچه مدتی افراط گرایی خیلی پررنگ شد اما برخی گروهها از اول مخالف افراط گرایی بودند و گروههایی هم به تدریج با افراطگری مخالف شدند و در بلند مدت گروههای افراطی نتوانستند فکر خود را بر جامعه غلبه دهند. در عراق نیز باید عموم مردم را از تفکر تکفیری دور کنند تا بحران نهایتا حل شود.
- غرب تلاش بسیار زیادی میکند تا بگوید در عراق جنگ مذهبی روی داده و آنچه امروز در عراق شاهد آن هستیم نتیجه سیاستهای غلط قومی مذهبی نوری مالکی است. این در حالی است که بسیاری از مذاهب و قبائل و عشایر در کنار ارتش عراق در حال جنگ با تروریستهای داعش هستند. به نظر شما در عراق چه خبر است؟ علل واقعی این بحران کدام است؟ ظرفیت بحرانها چرا فقط در کشورهایی است که نزدیک ایران هستند؟
متقی: عراق جبهه غربی تعارض فرهنگی و ژئوپلوتیکی با ایران در دوران صدام بود. اگر آمریکا بخواهد جنگی را ایجاد کند این زمینههای جنگ را از زمان «جرج بال» و «برژینسکی» شکل دادهاند. به دلیل شرایط عراق، تمام سران کشورهای عرب غیر از حافظ اسد و قذافی از عراق حمایت کردند که حمایتی ژئوپلوتیکی و فرهنگی بود. در سال 2003 این وضعیت تغییر کرد. عراق در شرایط خلأ قدرت قرار گرفت. طبیعی بود که متحدین ایران در عراق که در دوران جنگ با ایران سازماندهی شدند،بتوانند در آینده سیاسی عراق نقش داشته باشند. عربستان به این نتیجه رسید که صدام قدرتمند فقط کویت را تهدید نمیکند.بلکه عربستان را هم تهدید کرد. عربستان،مصر، اردن و امارات عربی متحده در اجلاس شرمالشیخ در سال 2006 شرکت کردند که نماینده وزارت خارجه آمریکا هم در آن حاضر بود و میگفتند که نمایندهای از اسرائیل هم شرکت کرده بود. بحث اصلی این بود که معادله جدید قدرت چه مفهومی دارد.
آمریکاییها در سال 2003 احساس میکردند که شیعیان دموکراسی میخواهند و به گروههایی که در درازمدت سرکوب میشدند، توجه داشتند.این را در دو کتاب گرام فولر میبینیم.
از سال 2003 ایران در شرایط جهش ژئوپلوتیک قرار گرفت. در افغانستان بعد از طالبان، شیعیان جایگاه مییابند و در انتخاب افغانستان نماینده رئیسجمهور شیعه میشود. حوزه نفوذ از افغانستان تا شرق مدیترانه ادامه دارد و دکتر مرندی به خوبی اشاره کرد؛ داعش تبدیل به خط مقابله محوری با ایران در این دوران بود که نظریه هلال شیعه «ملک عبدالله» که ولیعهد عربستان بود مطرح کرد و پس از وی «ملک عبدالله» اردن تکرار کرد. به این ترتیب تحول ژئوپلوتیکی ایجاد میشد که مبتنی بر جلوههایی از ژئو کالچر است. در این مورد ایران کجای این وضعیت است؛ ایران محور است. کتابی به نام ( The rise of shia) نوشته ولی الله نصر اثر تحقیقی مهمی در این زمینه است .امروز جهان غرب و محیط منطقهای (1386) در فضای ائتلاف تاکتیکی هستند. مسئله اصلی مقابله با ایران نیست بلکه هدف اصلی نابودی حاشیه ایران است.
مسئله اصلی با توجه به بحثهای سال 2007 این است که ایران موازنه قدرت را تغییر داده و تبدیل به هژمون شده و آمریکا هژمون منطقه را برنمیتابد و آمریکا میخواهد ایران بازیگر باشد. عربستان هم در این وضعیت است و نگاه تهاجم، ایدئولوژیک و رادیکال دارد و مبتی بر رویارویی با ایران در تمام جهان اسلام است. این فضای رویارویی فقط محدود به عراق و عربستان یا عراق و سوریه نیست بلکه لبنان را هم شامل میشود. از آخرین انفجار در لبنان 10 روز نمیگذرد و این یعنی جدال در لبنان همچنان ادامه دارد. بحث اصلی مقابله با هژمونی ایران است و 2 شاخصه فرهنگی و ژئوپلوتیکی دارد.
همکاری تاکتیکی عربستان و آمریکا بر مبنای مسایلی است. آمریکا تجربه سال 2001 را دارند. جرج شولتس استراتژی داشت به نام جنگ کم شدت و این فضایی است که انگلیسیها برای تشدید هویتی به کار میگیرند. همچنین فضایی است که انگلیس و سرویس های امنیتی انگلیس و آمریکا به ویژه انگلیس در تشدید تضادهای هویتی به کار میگیرند. کتابی با عنوان «سیاست خارجی آمریکا و رژیم شاه» را بخوانید که در آن با بررسی اسناد سیا درباره کودتای 28 مرداد به سند سیا مبنی بر همکاری سیا و MI6 اشاره شده است. در آن از طرحی نام می برد که بنابر این طرح مقر حزب توده را به نام گروه اسلامی مساجد را آتش میزنند و مساجد را به نام مارکسیست و تودهای آتش میزنند و روی سر سگ امامه و عینک میگذارند که در پشت این رفتارها آمریکا و انگلیس بودند. از دید من در لباس شیعه، در همین ایران در لباس حزباللهی و لباس اصلاحطلبی موج ایجاد میکنند در حالی که این گروهها بخشهای واقعی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی هستند. این موضوعی است که مقام معظم رهبری بر آن تأکید دارند. مگر میشود که نظام اسلامی داشته باشیم و اصلاحطلبی وجود نداشته باشد؟
نکته جالب اینجاست که سال 1388 سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی اعلام شد و شامل 2 ضرورت بنیادین و راهبردی ایران و جهان اسلام است و هر دوی اینها متعلق به هر 2 جناح رادیکالیزه میشوند در ایران فضایی ایجاد میشد که فضای سیاسی در غربت قرار میگیرد. من هر کس را که بخواهد در خانواده انقلاب با به کارگیری واژههای تند شکاف ایجاد کند در حوزه ساختار داخلی و جمهوری اسلامی نپذیرفتم و به کار نگرفتم.
این موضوع مربوط به عراق هم میشود و فقط مربوط به سال 1952 نیست در سال 2013 و 2014 هم وجود دارد.
تضاد بنیادین بین جبهه ملی،گروههای مذهبی و مارکسیستها وجود داشته است و این وضعیت تشدید شد. امروز در عراق این وضعیت وجود دارد و عربستان مجموعه وحدتدهنده گروههای سلفی و تکریتی (بعثیهای وفادار) است و این اتحاد شکل گرفت نگاه کنید چه نیروهایی کنار آنها هستند. آنها همان همکاران صدام در زمان جنگ بودند مثل سازمان مجاهدین خلق و امروز اینها بخشی از فضای سازمانی هستند و بخش اطلاعات داعش را ابراهیم سامرائی به این گروه واگذار کرده است تا الگوهای مقابله با ایران را تقویت کند و بر این اساس در این فضا میتوانند نقشآفرین باشند تا بحرانها را تشدید کنند. علاوه بر همه اینها فراموش نکنید که انگلیس 6 کشته و آمریکا 4000 کشته در عراق داشت و این نشان میدهد تا چه حد انگلیس با فضای عراق آشنایی دارد.
- سال گذشته روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز نقشه فرضی کشورهای تجزیه شده عربی از جمله عراق را منتشر کرد. بر اساس این طرح کشورهای عربستان، سوریه، لیبی، یمن و عراق جزو 5 کشوری هستند که قرار است تقسیم شوند. طبق این نقشه کشور کردستان در شمال عراق و شمال سوریه تشکیل میشود. کشور علوی (علویستان) نیز در سوریه شکل میگیرد. علاوه بر این مناطق سنینشین در عراق و سوریه نیز کشوری واحد را تحت عنوان سنیستان تشکیل خواهند داد و در جنوب عراق نیز دولت به شیعهستان تشکیل خواهد شد. تجزیه عراق را تا چه حد جدی میبینید؟
مرندی: آمریکاییها در عراق برای اهداف خود، گروهها را در برابر هم قرار دادند که منجر به خونریزیهای فراوان شد و در نهایت آمریکاییها هم بهرهای نبردند. هر چه قدر جایگاه آمریکا ضعیفتر میشود برای ادامه حضور خود در منطقه باید نیروهای دیگر را بیشتر در مقابل هم قرار میدهند چه در عراق چه در سوریه و چه در ایران. قدرت آمریکاییها در سالهای اخیر رو به کاهش است که این هم به دلیل بحران اقتصادی، جنگهای منطقهای و ظهور قدرتهای جدید است و طبیعی است که تلاش کنند تا نیروها را در برابر هم قرار دهند. در فلسطین هم دولت ائتلافی به وجود آمده و نتانیاهو میکوشد وحدت بین حماس و دولت خودگردان را از بین ببرد. در سوریه هم بهترین راه برای نابودی دولت آقای اسد این بود که اهل سنت را با ترویج افراط گرایی در برابر اسد قرار دهد.
در سال 1388 هم در ایران افراطگری داشتیم. اگر چه مقصر اصلی افراطیون غربگرا بودند ولی برخی دیگر هم رادیکال عمل کردند. این حرکات به نفع خارجیهاست چون جامعه را مشغول خود میکند و آنها هم به اهداف خود میرسند. مهمترین کاری که اکنون ما و دولت عراق باید انجام دهیم این است که مانع القاء مسئله شیعه و سنی و تبدیل شدن آن به واقعیت شویم. تا چندی پیش مردم عراق در کنار هم به خوبی زندگی میکردند البته زیر سایه حکومتی مستبد اما روابط خوبی با هم داشتند و ادبیاتی که امروز میبینیم به این صورت قبلا وجود نداشت و یا اینکه در حاشیه بود. در سوریه آقای بشار اسد تا حدود زیادی موفق بود که جلوی این القائات را بگیرد و با این کار به ادامه انسجام در سوریه کمک کرد. رسانههای سوری با همه ضعفهای خود نیز این موضوع را رعایت میکردند. درباره عراق همینکه نتانیاهو میگوید باید در این کشور دولت کرد تشکیل شود نشاندهنده این است که در غرب چنین تفکری وجود دارد که نیروها تضعیف شوند و برای همیشه در مقابل هم قرار گیرند. این گفتمان رسانههای غربی مبنی بر شیعه و سنی بودن قضیه را ما نباید دنبال کنیم.
- مخالفت با اقدام نظامی از جانب ایران در عراق با همین هدف است؟
مرندی: فکر میکنم عاقلانهترین موضعگیری در این زمینه مربوط به مقام معظم رهبری بود؛ اینکه گفتند این موضوع شیعه و سنی نیست و مردم و دولت و مرجعیت در عراق خودشان میتوانند مسئله را حل کنند و ایران به دولت مشروع و منتخب عراق کمک می کند.
- بحران به نظر شما تا کی ادامه دارد؟
متقی: این فرآیند به دلیل فضای اجتماعی، نیروهای درگیر و نقش مداخلهگر قدرتهای بزرگ در تداوم قرار میگیرد. مطرح شدن دولت خلافت اسلامی در عراق نوعی فضای کلی را در بر میگیرد. خلافت در فضایی است که مرز را نمیشناسد. دولت خلافت اسلامی به معنای فضای فرامنطقهای واقعیتی اجتماعی است که تحت تأثیر قدرتهای منطقه و فرامنطقهای بازتولید شده و تضادهای آن رو به افزایش است و خشونت این تضادها را تشدید میکند. نوع نگاه ما با کسانی که درگیر جنگ هستند، متفاوت است در نتیجه امکان گسترش این بحران حتی به لبنان وجود دارد. هر جا جمهوری اسلامی ایران در وضعیت مزیت نسبی است، بحران به آنجا کشیده میشود. نکتهای را یادآور میشوم که مقامات عربستان سعودی گفتند در دوران جنگ عراق با ایران 15 میلیارد دلار از عراق حمایت کردند اما الان 150 میلیارد دلار به حمایت از مخالفان اختصاص دادند تا ایران نقش فراگیر منطقهای خود را از دست بدهد که هنوز همه آن هزینه نشده است و همچنان جدال ادامه دارد.
- خطر بازگشت تروریستها به غرب چطور است؟
مرندی: موضوع فقط غرب نیست، این موضوع دیگر جهانی شده است. یکی از دلایلی که این بحث مربوط به شیعه و سنی نیست، این است که این نیروها در لیبی،تونس و مصر هم دردسر آفرینی کردند و گروه تروریستی درست کردهاند. گروههایی شبیه داعش ایجاد شدهاند که حتی از پرچم داعش هم استفاده کردند و این تهدید برای کل مردم منطقه به شمار میروند. بوکوحرام فرق چندانی با داعش ندارد چرا که ریشه ایدئولوژیک آنها در عربستان است. پولها و مدارس سعودی و طلبههای وهابی که در سعودی تربیت میشوند در همه این کشورها حضور مییابند و این فضا را ایجاد میکنند. کنیا، مالی، سومالی و یمن نشان میدهد وقتی اجازه میدهید افراطگرایی رشد پیدا کند پیامد دارد. نکته مثبت آن برای ما این است که کشورهایی مثل روسیه و چین و حتی اروپاییها به اینها حساس شدهاند. البته اروپاییها معمولا منافع خود را قربانی آمریکا می کنند چه درباره ایران، چه روسیه و چه درباره افراطگرایی. اما فکر میکنم رسانههای غربی درباره خط خبری خود مشکل دارند و رویکرد 2 گانهای را دنبال میکنند یک به دلیل عنادی که هنوز با ایران دارند میخواهند که این گروههای افراطی به ایران لطمه بزنند و از طرفی هم نگرانی آنها نسبت به رشد تروریسم روز به روز بیشتر میشود. در هر حال امیدوارم این مسئله نهایتا منجر به تغییر در مواضع غربیها شود.