معرفی کتاب> وقتی به دنیا آمدم توی سرم آب بود.

یک بند پایین‌تر: اوضاع کاملاً شلم‌شوربا و خنده‌دار شده بود. مغزم شده بود عینهو یک ظرف سیب‌زمینی سرخ‌کرده‌ی غول‌پیکر. حالا اگر جدی‌تر و شاعرانه‌تر و دقیق‌ترش را بخواهید: «به دنیا که آمدم روی مغزم آب بود!»

خواندن چند خط ابتدایی این کتاب کافی است تا آدم بفهمد با چه چیز باحال و بانمکی سروکار دارد! قصه، زندگی «جونیور» است که در اقامتگاه سرخپوستان زندگی می‌کند. کتاب کمی تلخ است، اما با همه‌ی تلخی‌اش طوری است که غم‌ها را دوست‌داشتنی می‌کند.

به قول نیل‌ گیمن: «از هرنظر عالی، گزنده و واقعاً خنده‌دار.»

«شرمن آلکسی»،‌ نویسنده‌ی کتاب است و زندگی‌ واقعی‌اش را با کمی روغن و پیاز‌داغ آورده روی صفحه‌های کتاب.

کیمیا محمددوست

۱۵ساله از رشت

 

 

خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره‌وقت
-----------------------------------------------------

نویسنده: شرمن آلکسی

مترجم: رضی هیرمندی

ناشر: نشر افق

تلفن: ۶۶۴۱۳۳۶۷