در تمام اين سالهاي حصر، گروههاي مختلف حامي صلح سعي كردند از راههاي مختلف ديوارهاي اين حصر غيرعادلانه را بشكنند و راهي به سوي نجات و كمك به مردم غزه پيدا كنند. يكي از اين گروهها كاروان آسيايي بود كه مهمان امروز ما هم در آن حضور داشته است.نامش «سرباز روحالله رضوي» است، متولد سال 1980در شهر سرينگر ايالت جامو و كشمير هند. 4 ساله بود كه پدرش براي فعاليت در سازمان تبليغات اسلامي به ايران دعوت شد. بيشتر عمرش را همراه خانواده، در قم زندگي كرد تا سال 78كه براي تحصيل در رشته مهندسي برق دانشگاه علم و صنعت به تهران آمد. ميگويد هميشه دغدغه كار فرهنگي براي جهان اسلام داشته است. همين دغدغهها او و دوستانش را به تشكيل اتحاديه بينالمللي «امت واحده» تشويق كرد و آنها حالا 5سال است كه اين تشكيلات مردمنهاد (NGO) را اداره ميكنند.سال 2010، وقتي 4سال از حصر مردم در نوار غزه ميگذشت، سرباز روحالله و دوستانش تصميم گرفتند كارواني متشكل از فعالان صلح در كشورهاي آسيايي راهي غزه كنند تا كمكهاي مردمي را به فلسطينيهايي برسانند كه هيچ راه ارتباطي با بيرون از سرزمينشان نداشتند.
شكست حصر
نوار غزه از سال 2007بهدليل روي كار آمدن دولت اسلامگرا از سوي اسرائيل و مصر محكوم به حصر شده بود و حق هيچ مراودهاي با دنياي بيرون نداشت. 4سال از حصر غزه ميگذشت و در اين مدت گروههاي بشر دوستانه مختلف غربي و عربي تلاش داشتند خودشان را به غزه برسانند. ازجمله گروهي از فعالان صلح كه تصميم داشتند با كشتي تركيهاي «ماوي مارمارا» از راه مرزهاي آبي وارد غزه شوند اما در آبهاي بينالمللي مورد حمله نيروي دريايي رژيم اشغالگر قدس قرار گرفتند و 9نفر از آنان بر عرشه كشتي به شهادت رسيدند. انتشار خبر اتفاقي كه براي كشتي «ماوي مارمارا» افتاد، موجي از خشم و اعتراض در جهان نسبت به اسرائيل ايجاد كرد. رضوي، اين اتفاق را نخستين جرقه براي تشكيل كاروان آسيايي شكست حصر غزه ميداند؛ «ما كه در اتحاديه بينالمللي «امت واحده» از يكيدو سال قبل از آن درگير فعاليتهاي مرتبط با جهان اسلام بوديم، نسبت به اين موضوع حساس شديم. اين حركت، تأثير بسياري در افكار عمومي داشت و نگاهها را به سوي غزه و ظلمي كه در حصر به مردم فلسطين ميشد، معطوف كرده بود. در همان زمان مطمئن شديم همين راه بايد ادامه پيدا كند.»
بچههاي «امت واحده» از همان زمان به ايدههاي مختلفي فكر كردند كه امكان تحقق و عملياتي كردن هيچكدامشان برايشان فراهم نبود. تا اينكه چندماه بعد وقتي با بعضي از فعالان صلحطلب كشور هند ارتباط گرفتند، متوجه شدند آنها هم همين نگاه را دارند كه اين حركت بايد ادامه پيدا كند. كمكم اين ايده شكل گرفت كه در حركتي با حضور فعالان كشورهاي آسيايي از راه مرزهاي زميني وارد غزه شوند و كمكهاي مردم و دولتها را به مردم اين سرزمين برسانند. رضوي ميگويد: «در آن زمان بيشتر حركتهايي كه براي شكست حصر غزه انجام ميشد، از سوي كاروانهاي كشورهاي اروپايي بود و ما احساس كرديم چنين حركتي بايد در آسيا هم شكل گيرد؛ بنابراين قرار شد با بهرهگيري از پتانسيل مردم كشورهاي آسيايي كارواني راه بيندازيم؛ كاروان آسيايي شكست حصر غزه. در بازه زماني نزديك به 6ماه شروع كرديم به ارتباط گرفتن و پيدا كردن تشكلهاي مردمنهاد كشورهاي آسيايي كه ميتوانستند در اين حركت با ما همسو شوند و به جمعي از فعالان رسيديم كه با اين ايده همراه بودند.»
مسير سبز
براي اين سفر، يك مسير بلند زميني انتخاب شد؛ مسيري كه كاروان آسيايي طي آن ميتوانست شهر به شهر و كشور به كشور، پيام اين حركت را كه لزوم شكست حصر غزه و نداي مظلوميت مردم غزه بود به گوش مردم برساند.كاروان، مسير خود را از دهلي هند و از كنار مزار گاندي شروع كرد، بعد وارد پاكستان شد و پس از آن از راه زاهدان خود را به ايران و تهران رساند. در ايران اعضاي كاروان به ديدار مراجع رفتند و سپس راهي تركيه شدند. آنگاه به سوريه سفر كردند تا از راه دريا و بندر لاذقيه واقع در سوريه خودشان را به نوار غزه برسانند. متأسفانه امكان ادامه حركت از راه دريا براي كاروان فراهم نشد، بنابراين محموله كمكهاي مردمي همراه 10نفر از اعضاي كاروان با يك كشتي باري به سمت مصر و بندر العريش حركت كرد و بقيه كاروان با پرواز چارتر از دمشق به سمت فرودگاه العريش مصر راهي شدند. قرار بود كاروان آسيايي شكست حصر غزه، از طريق مرز رفح (بين مصر و غزه) وارد غزه شود.
يكدل و ناهمزبان
كاروان آسيايي شكست حصر غزه در مسير خود با عبور از هر كشوري جمعي را با خود همراه ميكرد. روزي كه كاروان به سوريه رسيد، اعضاي آن به 150نفر رسيده بود؛ مسافراني از 15كشور آسيايي؛ كشورهايي چون مالزي، اندونزي، فيليپين، هند، پاكستان، بحرين، تركيه، افغانستان، ژاپن، لبنان، اردن، بنگلادش و ايران. رضوي به ياد آن روزها لبخند ميزند و ميگويد: «كاروان آسيايي بسيار متنوع و به غايت همدل بود. تقريبا از هر اعتقاد و مسلك و مذهبي نمايندهاي در كاروان حضور داشت؛ مسلمان (شيعه و سني)، مسيحي، بودايي، هندو و حتي كمونيست. از نظر سني هم متفاوت بوديم، از دختر 8ماهه من تا پسران نوجوان و خردسال دوستي از پاكستان تا خانم و آقاي 70ساله و جوانان كه البته بيشتر گروه را تشكيل ميدادند. به ظاهر كاروان ما پر بود از تنوع و تكثر اما در باطن هدف و نيت همه اعضا يكي بود و آنهم مبارزه با ظلم رژيم اسرائيل نسبت به ملت مظلوم فلسطين. راستش اين سفر، تجربه بسيار خوبي بود براي آموختن همزيستي مسالمتآميز با افراد مختلف و طرز تفكرهاي بسيار متفاوت.» او تأكيد ميكند:« ما در اين كاروان بسيار مصر بوديم كه نگاهمان را به فلسطين از يك مسئله عربي و اسلامي فراتر ببريم و بهعنوان يك مسئله انساني و حقوق بشري به آن بپردازيم. اين نگاه، در پيامي هم كه حضرت آقا به مناسبت حمله رژيم اسرائيل به كشتي «ماوي مارمارا» صادر كردند، وجود داشت. در واقع ما دنبال اين بوديم كه با تكيه بر پتانسيلهاي فرامذهبي و فراقوميتي مردم به مسئله فلسطين بپردازيم. خوشبختانه اين نگاه و هدف با گرد هم آمدن 150نفر كه عقايد بسيار متفاوت داشتند محقق شد.»
نمايندهاي براي ايران
كاروان آسيايي با 150مسافر به سوريه رسيد و قرار بود خيلي زود از سوريه به سمت بندر العريش مصر راهي شود اما اقامت كاروان در سوريه يك هفته طول كشيد. رضوي ماجرا را اينطور تعريف ميكند: «نزديك يك هفته در سوريه بوديم و در اين مدت از طريق وزارت امورخارجه سوريه با وزارت امورخارجه مصر رايزني داشتيم تا مجوز ورود اعضاي كاروان را از طريق مرز رفح به غزه صادر كنند.» آنها يك مشكل جدي براي صدور مجوز داشتند؛ ايرانيها حق ورود به مصر و غزه را نداشتند؛ ايرانيها و هر آنچه از ايران آمده بود.
محموله كمكهاي مردمي كه بخش اعظم آن توسط هلالاحمر ايران و سوريه تأمين شده بود شامل دارو و مواد غذايي بود و البته 5ژنراتور خورشيدي پرتابل كه از سوي وزارت نيرو براي مراكز درماني اورژانسي غزه ارسال شده بود. غزه بهطور جدي با مشكل برق مواجه بود و اين ژنراتورها ميتوانست كمك خوبي براي مراكز درماني باشد. متأسفانه دولت مصر اجازه بردن اين ژنراتورها را به هيچوجه صادر نكرد و كاروان فقط توانست داروها و مواد غذايي را به غزه برساند. هيچيك از تلاشها براي ادامه حضور ايرانيها در كاروان نتيجه نداد و در نهايت قرار شد كاروان بدون حضور ايرانيها به سفرش ادامه دهد اما اين همه ماجرا نبود. سرباز روحالله رضوي اينطور حكايت ميكند:« ما و چند نفر ديگر از دوستان قرار گذاشتيم اگر توانستيم به غزه برسيم، به نمايندگي از دوستان ايراني و براي جبران تمام زحماتي كه در اين مدت كشيده بودند، پرچم ايران را در غزه بلند كنيم. با خودمان عكس امام هم برده بوديم كه در وسايلمان جاسازي كرديم. وقتي به فرودگاه العريش مصر رسيديم و از مرز رفح عبور كرديم، با موجي از خبرنگاران مواجه شديم. همان موقع من پرچم ايران و عكس امام را بهدست گرفتم و همراه بعضي دوستان با پرچم ايران و شعار مرگ بر اسرائيل وارد غزه شديم. همه تعجب كردند، چون شنيده بودند ايرانيها نتوانستهاند بيايند. وقتي ما را با پرچم ايران و شعارهايي به زبان فارسي ديدند، بسيار جاخوردند.» قرار شد در همان روز به مناسبت ورود كاروان آسيايي نشست مطبوعاتي با حضور هيأت دولت و در رأس آنها اسماعيل هنيه نخستوزير حماس برگزار شود. در آن نشست هم سرباز روحالله رضوي بهعنوان نماينده ايران پيام همسفرانش را كه نتوانسته بودند به غزه وارد شوند به مردم مظلوم اين سرزمين رساند. او به راستي سرباز روحالله است؛ سربازي بامعرفت كه اگرچه در كشمير متولد شده ولي در مهمترين لحظات خود را نماينده ايران معرفي كرد و پرچم كشورمان را در مقابل دوربين رسانههاي جهان به اهتزاز درآورد.
خانواده سبز
حنانه 8 ماهه، دختر سرباز روحالله رضوي، كوچكترين عضو كاروان آسيايي شكست حصر غزه بود كه همراه مادر و پدرش، به غزه رفته بود. وقتي از رضوي بپرسيد چرا خانواده خود را در سفري كه در آن سختي و مشقت بسيار وجود داشت و از آن گذشته، امكان روبهرو شدن با هر خطري بود، همراه خود بردي؟ ميگويد: «من در زندگيام با افرادي مواجه شدهام كه افكار و اهداف آرماني داشتند اما همواره با يك دوگانه غلط دست و پنجه نرم ميكردند؛ عدهاي كه بعد از ازدواج و درگير زندگي روزمره شدن، تمامي آنچه را كه بهعنوان آرمان به آن اعتقاد داشتهاند، كنار ميگذارند چرا كه فكر ميكنند اگر در پي آرمانهايشان باشند، نميتوانند زندگي طبيعيشان را دنبال كنند و عده ديگري كه بين خانواده و آرمانهايشان، خانواده را كنار ميگذارند و فقط به آرمانهايشان توجه ميكنند؛ به اين معنا كه يا كلا دور ازدواج را خط ميكشند و يا اگر ازدواج كنند زندگي عاطفي و خانوادگي از هم پاشيدهاي دارند. اما من مطمئن بودم كه راه سومي وجود دارد؛ راهي كه بشود هم خانواده را حفظ كرد و هم از نگاههاي آرماني دست نكشيد.»
بهنظر رضوي، مشكل اصلي اينجاست كه بيشتر افراد نتوانستند خانوادههايشان را با آرمانهايشان همراه كنند. راهش اين است كه دغدغهها و آرمانها به درستي انتقال پيدا كنند و طرف مقابل هم به آنها علاقهمند شود. او ميگويد: «شايد من ميتوانستم به اين سفر بروم و خانوادهام را پيش پدر و مادرم بگذارم، كما اينكه برحسب اتفاق پدر و مادر من آن زمان، ايران بودند و حتي توقع داشتند كه خانوادهام را به آنها بسپارم اما هم من و هم همسرم دوست داشتيم با هم به اين سفر برويم تا تجربهاي باشد براي همنگاه و همراه هم شدن. خوشبختانه براي ما تجربه موفقي بود. همراهشدن خانواده بسيار كمك كرد كه همسرم در بطن دغدغهها و آرمانهايم براي زندگي قرار بگيرد و همراهي ما بيشتر شود.» البته اين همراهي بدون سختي و دشواري نبود. وقتي قرار باشد شهر به شهر و كشور به كشور از راه زميني مسيري طولاني را طي كنيد، قطعا حضور بچهها آسان نخواهد بود. از طرفي سفري اينچنيني همواره با اتفاقات غيرقابل پيشبيني همراه است كه خود، اين شرايط را كمي سختتر ميكند. اما رضوي نگاه ديگري به اين حضور دارد: «به غير از حنانه، 3 پسر دوست پاكستاني ما هم در كاروان حضور داشتند. حضور خانوادها، بهخصوص بچهها فضاي كاروان را بسيار تلطيف ميكرد. چون زمان و مدت سفر طولاني بود و بعضي از اعضاي كاروان كه از ابتداي سفر حضور داشتند، حدود 20روز در سفر بودند، بنابراين حضور بچهها و خانوادهها به تكراري نشدن فضا و ايجاد صميميت در كاروان بسيار كمك ميكرد.»
زندگي در غزه
شايد خيليها كنجكاو باشند بدانند مردم غزه در شرايط عادي چطور زندگي ميكنند و زندگي در اين باريكه محصورشده، چطور جريان دارد. اين روزها كه پيدا كردن ردپاي زندگي در غزه سختترين كار است و مرگ و جنگ و آوارگي در وجب به وجب اين سرزمين جولان ميدهد، شايد كسي باور نكند روزگاري زندگي عادي در آنجا جريان داشته است. رضوي از روزهايي ميگويد كه همراه كاروان آسيايي به غزه رفت و در كوچههاي آن قدم زد و با مردمانش همنشين شد؛ آن روزها در غزه بهرغم تمام سختیهایی که بر زندگي مردم سايه افكنده، زندگی در جریان بود. مردم آموخته بودند در بحران، زندگي كنند و نااميد نباشند. آنها ازدواج ميكردند، بچهدار ميشدند، درس ميخواندند و كار ميكردند... . در يك كلام زندگي ميكردند؛ اما به سختي. مشكلات اقتصادي و بيكاري جوانان در غزه بيداد ميكند. وجود نداشتن هيچ ارتباطي با خارج از ديوارهاي حصر، اين مردم را آزار ميدهد؛ مردمي كه در انتظار كورسويي براي ارتباط با بيرون هستند. شايد باورتان نشود اما همين كه ميفهميدند ما از جايي خارج از غزه آمدهايم، همه جا همراهمان ميشدند و با عطش به حرفهايمان گوش ميكردند. رضوي ميگويد: وقتي در خيابانهاي غزه راه ميرويد جريان زندگي را ميبينيد اما با يك تفاوت جدي نسبت به هر جاي ديگر اين جهان؛ اين تفاوت، روح مقاومت است. وقتي با بچههاي غزه صحبت ميكنيد روح مقاومت را در تكتك كلماتشان حس ميكنيد و كاملا متوجه ميشويد آنها از نظر فكري بسيار زودتر از همسن و سالانشان بالغ و عاقل ميشوند. شرايط جنگي، اين كودكان را طور ديگري تربيت كرده است. اين، در مورد بقيه مردم غزه هم صدق ميكند؛ زناني كه همسرانشان شهيد يا اسير شدهاند، مادراني كه هر لحظه آماده شنيدن خبر شهادت فرزندانشان بودهاند و مرداني كه هميشه آماده جنگيدن بودند؛ در واقع زندگي در تمام ابعادش با رايحهاي از مقاومت در غزه جريان داشت. رضوي از ادامه حركت «امتواحده» براي شكست حصر غزه چنين ميگويد: بعد از آن سفر خيلي دوست داشتيم باز هم به غزه سفر كنيم و كمكهاي مردمي را به آنجا برسانيم اما متأسفانه وضعيت منطقه به هم ريخت و ديگر نتوانستيم به حركتمان ادامه دهيم. البته یک سال بعد یعنی در سال2012 ایده کاروان جهانی «الیبیتالمقدس» شکل گرفت و قرار شد جمعيتي متشكل از فعالان صلح کشورهای مختلف جهان، با شعار قدس، خودمان را به همسایههای چهار طرف سرزمین فلسطین (اردن، سوریه، لبنان و مصر) برسانیم. در اين حركت، قدس بهمعنای مهد ادیان مختلف مطرح بود که باید از اشغال اسرائیلیها رها شود. در پی این ایده، ماه می 2012 تجمع بسیار بزرگی در لبنان، سوریه، اردن و مصر شکل گرفت که از نظر ابعاد تأثیرگذاری بسيار بهتر از کاروان آسیایی بود.
سرباز روحالله
کشمیر شمالیترین ایالت کشور هند است؛ ايالتي كه مردمانش 7قرن قبل، توسط مبلغان ايراني با اسلام آشنا شدند. حضور مبلغان ايراني، باعث شد ارتباط کشمیر با ایران ارتباطي تاریخی و چند صدساله باشد؛ ارتباطی که مردم کشمیر را با فرهنگ و ادب فارسی قرین و عجین کرد. كشمير، تنها ایالت هند است که بالای 85درصد مردم آن مسلمان هستند و حدود 15درصد آنها شیعه.
رضوي از جايگاه امامخميني(ره) در كشمير چنين تعريف ميكند:« شیعیان کشمیر قبل از انقلاب حضرت امام را فقط بهعنوان یکی از مراجع تقلید میشناختند اما با تبعید ايشان، خبرهايشان از طریق بعضی روحانیون کشمیری که در نجف تحصیل میکردند، به كشمير میرسید و منتشر میشد. وقتي انقلاب ایران اتفاق افتاد، شخصيت حضرت امام بهعنوان يك رهبر انقلابي نهتنها بين شيعيان بلكه نزد همه مسلمانان كشمير بهشدت محبوب شد. ازجمله کسانی که اخبار انقلاب ايران را منتشر میکردند، جمعی از دانشجویان ایرانی بودند که در دانشگاه کشمیر تحصیل میکردند. پدر من با این دانشجویان دوست بود و با آنها همکاری میکرد. او شيفته شخصيت حضرت امام شده بود. از قضا من دقيقا در شب حمله عراق به ايران متولد شدم، به همينخاطر پدرم نام مرا سرباز روحالله گذاشت تا هميشه سرباز امام باشم.»