قلبی که پنجرهای دارد
تو پنجره را باز میکنی
و درخت را نشانم میدهی
بر درخت گیلاسهایی است
و دختری که شکوفهها را دوست دارد
گیلاسها را میشمارد
* * *
قلب را
پنجره را
درخت و گیلاسها را
تو آفریدهای!
مرا
و شمردن را تو آفریدهای
و تصویر دختری را که دارد
گیلاسها را بر درخت
از پنجرهی قلب من میبیند
و میشمارد،
خانم نقاشی کشیده است
که او را هم تو آفریدهای!