خانواده یکی از مفاهیمی است که از نخستین سال های پیدایش بشر بر کره خاک برای انسان ها مفهوم یافته است.
انسان از همان گام های نخست ثابت کرده، موجودی اجتماعی و خانواده محور است.
اصولا یکی از رازهای اصلی ماندگاری و افزایش جمعیت نوع بشر این است که طی تمامی این قرن ها و هزاره ها، توانسته اجتماعی به نام خانواده را حفظ کند و آن را گسترش دهد.
امروزه هر چند مفهوم و جایگاه بنیان خانواده به دلیل های مختلف و مسایل و مشکلاتی ایجاد شده در دنیای امروز دستخوش تغییرهایی شده است، اما هیچ کس نمیتواند تاثیر خانواده بر ایجاد جامعه ای پویا و هدفمند را نادیده بگیرد.
خانواده در دنیای امروز از آن جهت اهمیت ویژه ای مییابد که یکی از بزرگترین و آزاردهنده ترین محصول های دنیای ماشینی و مدرن ما یعنی همان تنهایی عمیق و کشنده بشر را حل میکند. بی آنکه عارضه ای جانبی داشته باشد!
خانواده بهترین راهی است که به واسطه آن افراد جامعه امکان و انگیزه مراقبت کردن از همدیگر را به دست میآورند و در مصاف با اتفاقات عجیب و پیچیده ای که در جامعه امروز رخ مینماید، به این نقطه مهم و طلایی میرسند که صاحب سرپناه و یار غمخوار هستند.
شرایطی که به واسطه آن از ورطه نابودی و فراموشی و تنهایی رها میشوند.
فیلم «امروز» از این نظر مهم جلوه میکند که بر وجود خانواده تاکید ویژه ای دارد. در این فیلم آرام که پر است از لحظه های ملتهب و اتفاقات غافلگیرکننده، برآیند همه چیز به سوی خانواده است؛ محملی که با سختی و گاه درگیری های تلخ و شیرین ایجاد میشود.
یک راننده تاکسی، زنی باردار، تنها و کتک خورده را که معلوم نیست از کجا آمده است را سوار بر خودروی خود میبیند.
زنی که بسیار جوان است و هیچ نشانی از زنی معمولی ندارد. این زن همه چیزش عجیب است. شیوه صحبت کردنش، راه رفتنش، نشانی دادنش و سراغ مردی ناشناس به نام آقای یعقوبی گرفتنش.
با این حال راننده تاکسی به ظاهر مغموم، اما در باطن محکم، مردانه و جدی، این زن ناشناس را بی آنکه پیش از این حتی لحظه ای او را دیده باشد را یکی از اعضای خانواده اش میپندارد و تا واپسین اتفاق پشت او را خالی نمیکند و حامی اش میشود.
خانواده در فیلم «امروز» از آن جهت مفهوم مییابد که همه چیز را حول یک محور مهم و کلیدی و مقدس نشان میدهد؛ این محور چیزی نیست جز همان پیمان مقدسی که موجب شده است، انسان ها با همدیگر رابطه خونی پیدا کنند و به این سبب در مراقبت از همدیگر بکوشند.
در این فیلم روابط آدم ها با همه از هم گسیختگی و تک محوری که در رفتارهایشان مشاهده میشود، در حضور عنصری مهم و حیاتی به نام خانواده شکل میگیرد.
همه این آدم ها بخشی از کارکنان یک زایشگاه هستند. جایی که خانواده میوه خود را میچیند تا نوع بشر بتواند به تداوم نسل خود امیدوار باشد.
سوپروایزر بیمارستان با این که زنی آهنین، سختگیر و تندخو است، همه سختی ها را به جان خریده است تا دختر بچه اش را به سرانجامی در خور برساند.
با اینکه به نظر میرسد او همسر ندارد و به همین خاطر تمام مسئولیت نگهداری از فرزندش برعهده خودش قرار دارد و در این راه از پدر و مادرش (پدر بزرگ و مادربزرگ دخترش) برای نگهداری از او کمک میگیرد، به دنبال این است تا جمع گرم و نجات بخش خانواده را حفظ کند.
او فارغ از دیگر همکارانش این موضوع را میفهمد که این راننده تاکسی که بیش از 60 سال سن دارد، نمیتواند همسر دختری باشد که 40 سالی از او کوچکتر است و نامش را هم در شناسنامه اش ثبت نکرده باشد.
این زن میداند که چنین مردی نمیتواند بانی خانواده ای شکست خورده و ناکام باشد که زن و مادر آن خانواده با دنده شکسته به بیمارستان بیاید.
این سوپروایزر باهوش و کاربلد با اینکه کوچکترین فعالیت های زیردستانش را به دقت زیر نظر دارد، اما چشم بر آخرین رفت و آمد مشکوک پیرمرد راننده تاکسی میبندد، فقط به این خاطر که عشق این پیرمرد را به دختر کوچکش و حمایتش از یک زن بی کس و بدون هویت را میبیند و این موضوع برای او نشانه ای است از خانواده محور بودن این پیرمرد و علاقه اش به کودکان که نشانه تداوم حیات یک جامعه هستند.
«امروز» خیلی آرام، کمی غمگین و البته محتاطانه پا به ذهن و زندگی مخاطبان میگذارد، اما تاثیرش را عمیق تر از ظاهر بی هیاهوی داستان در قلب و ذهن مخاطبانش برجا میگذارد.
این فیلم به آرامی از پیرمردی به ظاهر تلخ و خسته و بی تفاوت شروع میکند و در نهایت تشکیل یک خانواده جدید با فرزندی بی مادر را به جشن مینشیند.
از آن جهت فیلم را محتاط خواندم که غمی سنگین و اتفاقی سخت تلخ که از بس در شهر بزرگ ما زیاد شده است را دیگر نمیبینیم و از یاد برده ایم را چنان نرم و آهسته در گوش مخاطب زمزمه میکند تا مبادا او را دچار تشویش خاطر و آزردگی روح نسازد.
«امروز» را بدان سبب باید در آیینه امروز ببینیم که حرف تکراری و کلیشه ای دیروز یا سخن فضایی و دور از ذهن فردا نیست؛ روایتی از احوال امروز ما است که آن را در لایه های زیرین اجتماع به دست فراموشی ها و نادیده گرفتن هایمان سپردهایم.