سعدالله زارعي در ستون سرمقاله روزنامه كيهان با تيتر«غلبه عراق بر 3 توطئه در چند ماه» نوشت:
تحولات عراق با توافق طیفهای شیعه بر سر انتخاب نخستوزیر جدید وارد مرحله تازهای شد. انتخاب «حیدر العبادی» عضو برجسته فراکسیون «دولت قانون» وابسته به نوری المالکی در فرایند داخلی عراق و بدون دخالت و تأثیرگذاری خارجی نشان داد که ساختار سیاسی عراق این توانایی را دارد که در مدتی کوتاه بر سر حساسترین موقعیت سیاسی به توافق برسد این در حالی است که دشمنان عراق گمان میکردند، بغداد در یک فرایند دمکراتیک و همگرایی داخلی قادر به پایان دادن به رقابتهای داخلی نیست و بحث بر سر انتخاب نخستوزیر به یک مناقشه خونین و پایانناپذیر تبدیل میشود. در خصوص این موضوع گفتنیهایی وجود دارد که به بعضی از آنها اشاره میشود:
1- براساس قانون اساسی عراق، بزرگترین فراکسیون انتخاباتی، کاندیدای خود را برای پست نخستوزیری و تشکیل کابینه به رئیس جمهور معرفی مینماید و رئیس جمهور موظف است فرد معرفی شده را برای تشکیل دولت جدید به مجلس معرفی نماید. پس از رأی اعتماد مجلس به کابینه- و نه نخستوزیر- دولت جدید کار خود را آغاز مینماید. در مورد فراکسیون برتر دو تفسیر وجود داشت. یک تفسیر مبتنی بر انتخاب نخستوزیر از فراکسیونی بود که پیش از شکلگیری مجلس موفق به کسب بیشترین تعداد کرسیهای پارلمان 328 نفره شده است و یک تفسیر مبتنی بر انتخاب نخستوزیر از فراکسیونی است که بعد از شکلگیری مجلس بیشترین تعداد کرسیهای پارلمان را در اختیار دارد. چهار سال پیش دادگاه قانون اساسی عراق در مناقشه میان فراکسیون برتر قبل و فراکسیون برتر بعد از شکلگیری مجلس، فراکسیون برتر پس از شکلگیری مجلس را ملاک و معتبر دانست و براساس آن فراکسیون ائتلاف شیعیان که حدود 168 کرسی را در اختیار داشت، نخستوزیر را از میان آن گروه داخلی شیعه که بیشترین تعداد کرسی شیعه را کسب کرده بود، انتخاب و به رئیس جمهور وقت- جلال طالبانی- معرفی نمود در آن مقطع گروه وابسته به نوری المالکی- حزبالدعوه- کرسی بیشتری داشت و او که 91 کرسی مجلس را کسب کرده بود به نخستوزیری رسید و کابینه ائتلافی او اکثریت آراء نمایندگان پارلمان را کسب کرد این در حالی بود که فراکسیون سنی - شیعی ایاد علاوی دارای 93 کرسی از 295 کرسی مجلس شده بود.
در این دوره شیعیان نزدیک به 200 کرسی پارلمان را بدست آوردند که در این بین فهرست دولت قانون که ترکیبی از حزبالدعوه، نمایندگان منفرد، سازمان بدر، حزب فضیلت و... بود حدود 105 کرسی را بدست آورده بود. این فراکسیون از یک طرف بزرگترین گروه نمایندگان پارلمان در مرحله قبل از شکلگیری مجلس را در اختیار داشت و از طرف دیگر بزرگترین گروه پارلمانی درون شیعه نیز به حساب میآمد به گونهای که سایر گروههای شیعی حتی در صورتی که با هم ائتلاف میکردند و به یک فراکسیون تبدیل میشدند، قادر به رقابت با فراکسیون دولت قانون وابسته به نوریالمالکی نبودند با این وصف بطور طبیعی باید نخستوزیر را این فراکسیون معرفی میکرد اما از سوی دیگر یک اصل لازمالرعایه دیگر هم وجود داشت که با اصل پیشین تا حدودی در تعارض بود. فراکسیونهای دیگر شیعه که در دور قبل در مورد ادامه نخستوزیری نوریالمالکی توافق کرده بودند این بار درباره انتخاب نوریالمالکی برای بار سوم ملاحظاتی داشتند و خواهان تغییر نخستوزیر و انتخاب فرد جدیدی بودند. استدلال گروههای شیعی این بود که انتخاب نخستوزیر و دولت یک فرصت است که از آن باید برای به میدان آوردن انرژی تازه و خلق فرصتهای جدید استفاده کرد و به وسیله آن توطئههایی که دشمنان عراق و مخالفان شیعه دنبال میکنند را خنثی کرد. آنان این همه را با تداوم دولت قبلی ناممکن میدانستند در عین اینکه همه آنان بر درستی راهی که دولت منتخب آنان طی 8 سال گذشته رفته است، تأکید داشتند و روشنترین و مستدلترین نشانه آن را کسب بیشترین کرسی پارلمانی و نیز بیشترین کرسی در انتخابات شوراهای استانی (مجالس محافظات) از سوی نخستوزیر آن دو دوره میدانند و حق همچنین است.
2- شیعیان که نزدیک به 61 درصد از کرسیهای پارلمان عراق را در اختیار دارند پس از چند هفته بحث و گفتگو و بررسی راهحلها و گزینههای مختلف تصمیم گرفتند که مانند گذشته، نخستوزیر را از میان بزرگترین گروه پارلمانی شیعه یعنی دولت قانون و حزبالدعوه انتخاب کنند در عین حال از میان فراکسیون برتر، فردی به غیر از نوریالمالکی را برگزینند تا هم قاعده قانونی و توافق قبلی رعایت شده باشد و هم راه برای تشکیل دولت جدیدی که بتواند فضای تازهای ایجاد کرده و انرژی تازهای تولید کند و توطئهها علیه عراق و شیعه را خنثی نماید، هموار شود اما این ابتکار عمل بیش از همه به همراهی فهرست دولت قانون و شخص نوریالمالکی احتیاج داشت. فراکسیون دولت قانون در این میان پیشقدم شد و لااقل نیمی از اعضای آن اعلام کردند که به قاعده شکلگیری فراکسیون برتر (و به قول قانون اساسی عراق، کتلهاکبر) پایبند بوده و حاضرند با سایر گروههای شیعه ائتلاف کرده و فراکسیون برتر را شکل دهند و این بود که کتلهاکبر با نزدیک به 120 عضو پارلمانی شیعه شکل گرفت و بر این اساس رئیس ائتلاف پارلمانی شیعه (همپیمانی عراق) دکتر ابراهیم جعفری از میان رهبران حزب الدعوه به رهبری مالکی آقای حیدر العبادی که چهره شاخص این حزب پس از مالکی به حساب میآمد را بعنوان نخستوزیر به فؤاد معصوم رئیسجمهور جدید عراق معرفی کرد و او وی را برای تشکیل دولت به پارلمان معرفی نمود و نوریالمالکی پس از دو روز تاخیر اعلام کرد که دولت جدید را قبول داشته و با آن همکاری میکند. در این راهحل قاعده کتلهاکبر که نوری مالکی با استدلال به آن خود را برای معرفی دوباره ذیحق میدانست رعایت شد و هم سایر گروههای شیعی به آن تمکین کردند و راه را برای موفقیت حداکثری دولت حیدر العبادی هموار نمودند.
3- انتخاب حیدر العبادی در مدت کوتاه- کمی بیشتر از دو ماه پس از برگزاری انتخابات پارلمانی در دهم اردیبهشتماه- یک موفقیت مهم به حساب میآید چرا که پیش از این بسیاری از تحلیلگران با اشاره به سابقه و شرایط کنونی عراق میگفتند که انتخاب دولت جدید در عراق تا پیش از مهرماه امکانپذیر نیست کمااینکه انتخاب نوریالمالکی در دوره اول و دوره دوم پارلمان دست کم چهارماه به درازا کشید. از سوی دیگر توافق فراکسیونها و رهبران شیعه روی نخستوزیر جدید و پایان دادن به مجادلههای درونی میان احزاب شیعی که غیرطبیعی هم نبود، نشان داد که شیعیان در درون از انسجام لازم برخوردار بوده و نهادها و شخصیتهای فیصلهدهنده در میان آنان وجود دارد. این موضوع بیانگر آن است که شیعیان با همکاری اهل سنت و اکراد قادر خواهند بود بر شرایط امنیتی که محصول دستهای فتنهانگیز خارجی و داخلی است، فایق بیایند. اگرچه عراق راه نسبتا طولانی در حل مشکلات امنیتی پیش رو دارد ولی در عین حال این توانایی در عراق به چشم میخورد و مسلما آزادسازی استانهای سنینشین در غرب عراق از نفوذ و سیطره تروریستها اولین دستور کار دولت جدید به حساب میآید. اعلام پشتیبانی رهبران کرد و سنی عراق از دولت حیدر العبادی که بلافاصله پس از معرفی او صورت گرفت هم بخوبی بیانگر آن است که آنچه شیعیان در انتخاب دولت جدید در پی آن بودند یعنی فضای تازه و فرصتهای جدید، در دسترس آنان قرار گرفته است.
4- با بررسی مواضع و رویکردهای آمریکا، انگلیس، عربستان، ترکیه و بعضی از طیفهای داخلی در عراق به وضوح درمییابیم که از قبل از برگزاری انتخابات مجلس دستهایی در هم تنیده شده بود تا نظم سیاسی و حقوقی عراق که محصول مجاهدت همه طیفهای شیعی، سنی و کردی بود را در هم بشکنند و نوعی آنارشیسم را جایگزین آن کرده و از آشفته بازار عراق به منافع و مطامع خود دست پیدا کنند. آنان قبل از انتخابات تلاش کردند که نیروهای وابسته به خود را از مسیر صندوقها و انتخابات بر سر کار بیاورند و برای آن میلیاردها دلار خرج کردند و انواع نیروها و رسانههای خود را برای تحقق آن به میدان آورند. ولی نتایج انتخابات که بر انتخاب گستردهتر نیروهای دینمدار و انقلابی تاکید میکرد این نقشه را نقش برآب کرد. پس از آن و به فاصله کوتاهی، همان دستها، تروریزم مهار گسیخته را بر عراق تحمیل کرده و تلاش کردند تا آنچه با روش مسالمتآمیز به دست نیاوردهاند را با توسل به قهر و خشونت به دست آورند. هدف اصلی آنان این بود که بغداد را به تصرف درآورده و نظم قبلی یعنی نظم فعلی را پایان یافته معرفی نمایند اما این اقدام و آنارشیسم امنیتی ناشی از آن اگرچه توانست اکثر مناطق سه استان سنینشین الانبار، صلاحالدین و نینوا را دربر بگیرد ولی در تصرف پایتخت و توسعه بحران امنیتی به سایر مناطق عراق ناکام ماند و به جایی نرسید و پس از آن بود که آمریکاییها پس از بررسی اوضاع امنیتی عراق، نومیدانه اعلام کردند که : «ساختار و توانمندیهای امنیتی بغداد در حدی است که داعش فعلا قادر به رسوخ جدی در آن و فرو ریختن دیوارهای امنیتی نیست» کما این که ترکیه هم پس از نومیدی از فروپاشی سیستم امنیتی و سیاسی بغداد بار دیگر از جمهوری اسلامی ایران خواست که در بهبود روابط با بغداد به آنکارا کمک نماید.
پس از ناکامی از دو طریق انتخابات و آنارشی امنیتی، همه توجه دشمن به اختلافات درون شیعه در مورد انتخاب نخستوزیر معطوف گردید آنان معتقد بودند شیعیان قادر نیستند این مرحله را با آرامش و سعهصدر پشت سر بگذارند و درگیری نظامی بین گروههای مختلف شیعی حتمی است و از این رو معتقد بودند، از آنجا که تکیه عمده ساختار حقوقی، سیاسی و امنیتی جدید عراق به شیعیان که حدود 60 درصد جمعیت عراق را دربر میگیرند، وابسته است، به نتیجه نرسیدن پروسه انتخاب نخستوزیر در میان آنان به فروپاشی نظم جدید عراق منجر شده و راه را برای توطئهها و زیادهخواهی دشمنان خارجی و داخلی عراق هموار مینماید. آنان با اشاره به ساز ناسازگار استانهای غربی با بغداد و چالش امنیتی موجود در این سه استان و نیز رفتارهای گریز از مرکزی که طی یکی- دو سال گذشته و بخصوص در ماههای اخیر از سوی اربیل علیه بغداد مشاهده شده است، معتقد بودند، عدم توافق شیعیان، عراق را با بحران لاینحل مواجه و آن را به فروپاشی میکشاند.
انتخاب سریع نخستوزیر و اعلام همبستگی همه طیفهای شیعی و اعلام پشتیبانی نوری المالکی نخستوزیر کنونی از آن و سپس اعلام حمایت دولت اقلیم کردستان عراق و گروهها و شخصیتهای سنی عراق از دولت جدید توطئه سوم هم درهم شکست و نشان داد که ملت و رهبران عراق میتوانند توطئههای مختلف را خنثی کنند و البته در این میان نقش دوستان واقعی عراق هم قابل توجه بود. در این فرایند بدون تردید، جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری بود که به گروهها و طیفهای عراق کمک کرد تا اختلافات را حل کرده و به توافق جامع دست پیدا کنند. این نقش موثر و حکیمانه بار دیگر جایگاه منحصر به فرد ایران را در حل تعارضات نشان داد.
5- نقش نوری المالکی در تاریخ جدید عراق بدون شک برجسته و افتخارآمیز و فراموشناشدنی است. نوری مالکی در پرونده 8 ساله خود افتخارات بزرگی به ثبت رسانده است که شامل این موارد میشود: 1- خارج کردن عراق از اشغال نظامی آمریکا و انگلیس در حالی که این دو کشور به هیچ وجه مایل نبودند یک کشور اسلامی با این همه موقعیت حساس را رها کنند ولی ایستادگی شخصیتهای عراق و به ویژه مجاهدتهای موثر مالکی عراق را از اشغال آزاد کرد. 2- کمک موثر نوری مالکی به سوریه برای برون رفت از بحران امنیتی و غلبه بر تروریزم بینالمللی، منطقهای و داخلی 3- اضمحلال منافقین و از میان بردن پادگان اشرف علیرغم فشار آمریکا برای حفظ منافقین در عراق 4- رونق بخشیدن به ساختار سیاسی جدید عراق به گونهای که در انتخابات اخیر مشارکت 62 درصد شهروندان را رقم زد. 5- مقابله جدی با گروهها و شخصیتهای حامی تروریزم که مقابله با عدنان دلیمی و طارقالهاشمی و صدور حکم اعدام آنان دو نمونه از این مقابله میباشد 6- پافشاری به اعدام صدام حسین علیرغم مخالفت جدی آمریکا، انگلیس و رهبران عربی با آن 7- توسعه روزافزون مناسبات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی با جمهوری اسلامی ایران علیرغم آن که این اقدام جهادگرانه برای او مشکلاتی را به وجود میآورد و با مخالفت جدی غرب و وابستگان منطقهای آن همراه بود. بنابراین بدون تردید «ابواسرا»- نوری کامل المالکی - در روزی که کرسی را تحویل میدهد شایسته تقدیر و تعظیم فراوان است.
بازخواني بيانات رهبري در تبيين مسائل ديپلماسي خارجي
محمدكاظم انبارلويي در ستون سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
مقام معظم رهبري در ديدار با وزير خارجه، سفرا و مسئولان نمايندگيهاي ايران در خارج از كشور مطالب مهمي را مطرح فرمودند و چشمانداز سياست خارجي نظام درباره مهمترين تحولات منطقه و نيز مذاكرات هستهاي را ترسيم كردند. پيش از آن هم در ترسيم خطوط قرمز مذاكرات هستهاي مطالبي را فرمودند كه بسيار راهگشا بود. بازخواني اين بيانات نوعي ارزيابي كارنامه سياست خارجي كشور طي يكسال گذشته، باز تعريف وظايف دستگاه ديپلماسي در قبال غرب و بويژه آمريكا و نوع داوري نسبت به عملكرد آنان است كه در زير به آن اشاره ميشود:
1- رهبر معظم انقلاب دستگاه ديپلماسي كشور را مدافعان خط مقدم دفاع از اهداف، منافع ملي و سرمايه ملي ايرانيان خواندند و با تاكيد بر مفاهيمي چون «صلاحيت ديپلماتيك»، «هوش و مهارت ديپلماتيك»، «انعطاف در جاي لازم»، «نفوذناپذيري در مواقع ضروري» و «پايبندي صادقانه به اهداف» ادامه ماموريت گفتگوهاي ديپلماتيك با 1+5 را تاييد و فرمودند: «مذاكرات هستهاي را منع نميكنيم و كاري كه دكتر ظريف و دوستانشان شروع كردند و تاكنون هم خوب پيش رفتند دنبال ميشود. اما اين يك تجربه ذيقيمت ديگر براي همه بود كه متوجه شويم نشست و برخاست و حرف زدن با آمريكاييها مطلقا تاثيري در كم كردن دشمني آنها ندارد و بدون فايده است.»
مقام معظم رهبري با اين بيان بار ديگر تيم مذاكره كننده هستهاي راتاييد فرمودند انصاف بايد داد آنها در مذاكرات هستهاي بر روي تامين منافع و مصالح ملي ايستادهاند و اينكه تاكنون به نتيجه نرسيدهاند نشان ميدهد كه تيم از مواضع بر حق ملت و مطالبات رهبري كوتاه نيامدهاند و از اين بابت شايسته تقدير هستند.
ديپلماتهاي ما با تكيه بر سرمايه ملي در مذاكرات حضور مييابند. اكنون شش قدرت جهاني در برابر ديپلماتهاي ايران در مذاكرات زانو به زانوي هم مينشينند. ما با اين سرمايه در بازار سياست خارجي و مناسبات بينالمللي حضور مييابيم. تيم مذاكرهكننده بايد حافظ اين سرمايه باشند و تاكنون سعي كردهاند از آن صيانت كنند و انشاءالله در آينده هم چنين خواهد بود.
اگر آنها به دفاع از حقوق هستهاي ملت موفق شوند اين يك توفيق است كه با تكيه بر هوش و مهارت ايراني و پايبندي صادقانه و عميق به اهداف به دست آمده است.
اگر هم موفق نشوند نبايد آن را يك شكست تلقي كرد بلكه بايد آن را ناشي از پافشاري روي اصول و صيانت از منافع ملي و عدم عبور از خطوط قرمز نظام دانست و به تعبير رهبري معظم انقلاب اين يك تجربه ديگر است كه به ملت و ديگر ملل جهان ثابت كنيم غرب بويژه آمريكا در ادعاهاي خود صادق نيستند و اگر كسي در حل مشكلات فكر ميكند دل به آنها ببندد، در حقيقت به بيراهه رفته است.
2- يكي ديگر از مباحثي كه مقام معظم رهبري در اين ديدار تبيين فرمودند موضوع تعامل با دنيا است. جمهوري اسلامي ايران تعامل سازنده با جهان را در چشمانداز 20 ساله به عنوان يكي از اهداف اصلي خود بيان كرده است. برخي در ترجمه اين تعامل، آمريكا و رژيم صهيونيستي را معادل كل دنيا تعريف كردهاند و ميگويند اگر ما با اين دو رژيم تبهكار تعامل كنيم مشكل تعامل با دنيا حل ميشود.
رهبر انقلاب اسلامي در ديدار با سفرا صريحا اين رويكرد را رد كردند و با اشاره به جنايات رژيم صهيونيستي و عملكرد غلط آمريكا در دفاع از اين رژيم خونخوار فرمودند: «تعامل با رژيم صهيونيستي موضوعا منتقي است و تعامل با آمريكا هم تا وقتي وضع كنوني يعني دشمني آمريكا و اظهارات خصمانه دولت و كنگره آمريكا درباره ايران ادامه دارد هيچ وجهي ندارد.»
رهبر انقلاب اسلامي سه دليل عقلايي براي عدم تعامل با آمريكاييها علاوه بر آنچه كه فرمودند،نكاتي بيان كردند كه عبرتآموز است.
الف) تعامل با آمريكا ما را در افكار عمومي ملتها و دولتها به تذبذب متهم ميكند.
ب) آمريكا و غرب اين رويكرد را با تبليغات عظيم انفعال و دوگانگي جمهوري اسلامي جلوه ميدهند.
ج) تداوم نشست و برخاستها با آمريكاييها زمينه براي طرح توقعات جديد از سوي آنها ميشود .
آنهايي كه دل به تعامل مثبت با آمريكاييها براي حل مشكلات داخلي بستهاند بايد بدانند اين يك سراب است و نميتوان نام اين تعامل را برد- برد نهاد. لذا تصريح كردند: «مذاكره با آمريكا به جز در موارد خاصي براي جمهوري اسلامي نه تنها هيچ نفعي ندارد بلكه ضرر هم دارد و كدام عاقلي است كه دنبال كار بيمنفعت برود.»
3- مقام معظم رهبري با توجه به آخرين نتايج مذاكرات هستهاي در وين 5 و گفتگوي بيحاصل با طرف غربي در مورد توافق هستهاي نوعي جمعبندي از آن داشتند كه در زير اشاره ميشود.
الف) طي يكسال گذشته گفتگو با آمريكاييها نه تنها فايده نداشته است بلكه لحن آنها تندتر و اهانتآميزتر شده است.
ب) معلوم شد مذاكرات برخلاف تصورات برخي به هيچ چيز كمك نميكند.
ج) آمريكاييها نه تنها دشمني را كم نكردند بلكه تحريمها را هم افزايش دادند.
د) مذاكره با آمريكا در زمينه تحريم فايده نداشت.
آنان كه به نتايج و تداوم گفتگوها خوشبين هستند بايد اين جمعبندي را بپذيرند و توضيح دهند با اين حال خوشبيني آنها چه وجهي ميتواند داشته باشد. ما بايد كمربندها را محكم ببنديم وراه درستي را كه در گذشته ميرفتيم مصممتر ادامه دهيم و تجربه جديد را به انبوه تجربيات گذشته اضافه كنيم.
برخي از همين جماعت خوشبين اميد خود را از دست ندادهاند و ميگويند موضوع مناقشه هستهاي در سفر آتي رئيسجمهور به نيويورك براي شركت در اجلاس سالانه سازمان ملل ميتواند در سطح سران دو كشور طرح و براي هميشه حل شود. آنها براي اين اميد خود حساب باز كردهاند. اين يك خوشخيالي و در عين حال يك دام خطرناك است. به نظر من اين تصورعلاوه براينكه چيزي نصيب جمهوري اسلامي نميكند بلكه نوعي به حراج گذاشتن حيثيت و شرف ايرانيان در رويكرد ظلم ستيزي و آمريكا ستيزي آنها در مرئي و منظر جهانيان است.
4- مقام معظم رهبري در اين ديدار فرمودند؛ «دوران فعلي دوران گذار به يك نظم جديد جهاني است. در كنار بازيگران سنتي بازيگران جديدي در آسيا، آفريقا و آمريكاي لاتين وارد عرصه شدهاند و تلاش ميكنند جايگاه خود را در نظم جديد پيش رو تثبيت كنند.»
بيان اين چشمانداز ميتواند ماموريت جديدي براي دستگاه ديپلماسي كشور و نيز تعريف تازهاي از نوع تعامل با دنيا به دست دهد.
به نظر ميرسد هوش و مهارت ديپلماتيك دستگاه ديپلماسي كشور به اين مهم بايد معطوف شود. بايد دنيا وتعامل با آن را باز تعريف كرد وبازيگران جديد عرصه ديپلماسي جهان را از نو شناخت. در اين مورد گفتني بسيار است كه در آينده به آن خواهيم پرداخت.
افقهاي جديد پيروزي
روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله خود نوشت:
هفته گذشته، دو موفقيت بزرگ را براي ملتهاي مسلمان به همراه داشت كه افقهاي جديدي را در فضاي سياسي منطقه ميگشايد. اول، پيروزي مقاومت غزه بر رژيم تا دندان مسلح صهيونيستي و دوم، حل و فصل عاقلانه و منطقي مسائل سياسي عراق كه با انتخاب نخستوزير جديد به حلقه پاياني نزديك شد و زمينه تشكيل يك دولت مقتدر براي پيشبرد اهداف ملت فراهم گرديده است.
اينبار پيروزي مقاومت غزه بر رژيم صهيونيستي از جنبههاي مختلف، ممتاز است. يكي از اين امتيازات، كه شايد بزرگترين و مهمترين آنها باشد، اينست كه رهبران مقاومت توانستند اصليترين خواستههاي خود را به صهيونيستها بقبولانند و رژيم صهيونيستي را وادار به عقب نشينيهاي معناداري در زمينههاي محاصره، بازگشائي گذرگاهها و تأسيس مبادي رفت و آمدهاي دريائي و هوائي در غزه نمايند.
اثبات دروغ بودن ادعاي آسيب ناپذيري گنبد آهنين رژيم صهيونيستي، افسانهاي بودن ادعاي قدرت برتر بودن ارتش اين رژيم، اثبات كارائي نداشتن نيروي زميني ارتش رژيم صهيونيستي و بينتيجه بودن بمبارانهاي مداوم غزه توسط جنگندههاي اسرائيلي، از موارد ديگري بودند كه جنگ اخير غزه را با جنگهاي گذشته متمايز ميساختند. در اين جنگ، صهيونيستها و حاميانشان فهميدند كه سلاح تخريب و كشتار و آواره كردن مردم غزه نه تنها نميتواند مقاومت را بشكند بلكه موجب قويتر شدن آن ميگردد. امروز، مقاومت فلسطين با قامتي استوار و درحالي كه دست بالا را دارد، شرايط آتش بس را تعيين ميكند و در عرصه سياسي خاورميانه و جهان عرب براي ملتها و دولتها الگوي مبارزه عليه متجاوزان و غاصبان است.
در مقابل، سران رژيم صهيونيستي هرگز تا اين اندازه كه امروز تحقير شدهاند احساس حقارت نكرده بودند. آنها با چشمان خود ديدند كه افسران و سربازانشان از جبهه فرار ميكنند، اقدام به خودزني مينمايند، در مقابل فرماندهانشان ميايستند و نافرماني ميكنند، جنازه تعدادي از فرماندهان ارتش و دهها نظامي خود را به پشت جبهه منتقل كردند، ناچار شدند فرمانده نيروي هوائي خود را بركنار كنند، مجبور شدند فرودگاه بينالمللي بنگورين را مدتي تعطيل كنند و شاهد وحشت شديد شهروندان و هجوم آوردن آنها به پناهگاهها باشند. اينها همه در شرايطي رخ دادند كه رژيم صهيونيستي نتوانست به هيچيك از اهداف خود در جنگ غزه برسد و حتي با تحمل خسارات سنگيني ناچار به عقبنشيني از اهداف خود شد. اكنون نيز نخستوزير رژيم صهيونيستي با اعتراضات شديدي مواجه است كه پايههاي حكومت وي را ميلرزاند.
از اينها مهم تر، برملا شدن چهره ننگين رژيم خونخوار و كودك كش صهيونيستي براي جهانيان است كه در اين جنگ اتفاق افتاده است. تا قبل از اين جنگ، تلاش حاميان رژيم صهيونيستي در سرتاسر جهان به ويژه آمريكا و اروپا اين بود كه اسرائيل را يك دولت مظلوم كه براي تأمين امنيت خود بايد مورد حمايت قرار گيرد جلوه دهند بسياري از مردم نيز تحت تأثير تبليغات آنها قرار ميگرفتند، ولي در جنگ اخير جنايات بيسابقه رژيم صهيونيستي موجب شد مردم سرتاسر جهان با شناخت مستقيم از وحشيگري صهيونيستها و مشاهده جنازههاي كودكان و زنان كشته شده و خانهها و مساجد و كليساها و مدارس و بيمارستانهاي ويران شده غزه، متوجه شدهاند كه تمام ادعاها و تبليغات حاميان رژيم صهيونيستي پوچ و دروغ بوده و اين رژيم كودك كش و بيرحم، به هيچيك از مباني قانوني و اخلاقي پايبندي ندارد و كار را به جائي رسانده كه حتي مجامع بينالمللي تحت نفوذ حاميان همين رژيم نيز عملكرد آن در غزه را جنايت جنگي دانستهاند.
در جنگ اخير غزه، چهره منافقانه سران عرب و رئيسجمهور آمريكا نيز از هر زمان ديگري بيشتر نمايانده شد. اوباما، از يكطرف سخن از مبارزه با تروريسم ميگفت و از طرف ديگر براي رژيم كودك كش صهيونيستي سلاح و تجهيزات نظامي و پول ميفرستاد و با اين كار، خود را به منفورترين چهره تبديل كرد. سران ارتجاع عرب نيز با سكوت ظاهري و حمايتهاي پشت پرده از رژيم صهيونيستي خود را نزد مردم فلسطين و جهان عرب رسوا كردند. در اين ميان رژيم كودتائي مصر كه حاضر نشد گذرگاه رفح را باز كند تا غذا و دارو به مردم محاصره شده و جنگ زده غزه رسانده شود، از بقيه دولتهاي مرتجع عرب رسواتر شد. ژنرال كودتاچي عبدالفتاح السيسي با اين اقدام خائنانه خود نشان داد مهره دست نشانده آمريكا و رژيم صهيونيستي است و آمده است تا مصر را به دوران ژنرالها بر گرداند.
بدين ترتيب، علاوه بر شكست رژيم صهيونيستي در جنگ غزه، افشا شدن چهره حاميان اين رژيم و كامل شدن شناخت ملتها از ماهيت صهيونيستها و سران آمريكا، انگليس، فرانسه و ارتجاع عرب، دستاورد بزرگ اين جنگ بود. اين دستاورد مهم، در تظاهرات ملتها در اكثر كشورهاي جهان به نمايش گذاشته شد و رژيم صهيونيستي و حاميان آن به ويژه سران آمريكا و انگليس آماج شعارهاي اعتراضي و افشاگرانه مردم قرار گرفتند. چنين تظاهراتي درحمايت از ملت فلسطين، كم سابقه بود و گستردگي اين اعتراضات نشان از عمق رسوائي رژيم صهيونيستي و حاميان آن دارد.
موفقيتهاي سياسي در عراق نيز به نفع مردم اين كشور و ثبات منطقه خواهد بود. پايان اعتراضات نوري المالكي و حمايت او از حيدرالعبادي نخستوزير جديد عراق و اعلام همبستگي احزاب و گروهها از جمله سران اكراد اين كشور با دولت وي، دولت قدرتمندي را براي مقابله با مشكلات داخلي به ويژه ريشه كن كردن گروه تروريستي داعش شكل خواهد داد. قطعاً نخستوزير سابق، نوري المالكي نيز با دولت جديد همكاري خواهد كرد و اين دولت با پشتوانه قويتري وارد صحنه خواهد شد. در اين شرايط حساس و برهه تاريخي كشور عراق، پشتوانه مهمتر دولت جديد، حمايتهاي مرجعيت در عراق خواهد بود كه در تمام فراز و نشيبها از مردم دفاع نموده و در برابر مطامع دشمنان ايستادگي كرده است.
نقش جمهوري اسلامي ايران در پيروزيها و موفقيت هائيكه در فلسطين و عراق به دست آمده، بسيار مهم و فراموش ناشدني است. حمايتهاي رهبري، رياست جمهوري، دولت و نهادهاي نظام جمهوري اسلامي ايران در زمينههاي مختلف، براي كاميابي مقاومت در غزه و شكل گيري ساختار جديد حكومتي عراق، از مهمترين عوامل اين پيروزيها و موفقيتها بود. مواضع و عملكرد مسئولان نظام جمهوري اسلامي در اين مقطع نشان داد جمهوري اسلامي ايران لنگر ثبات منطقه است و ميتواند در تغيير مسير تاريخ تأثيري جدي بگذارد. اين پيروزيها و موفقيتها، زمينه ساز رويدادهاي جديدي در منطقه خواهند بود كه از جمله آنها زوال رژيم صهيونيستي و ريشه كن شدن گروههاي تكفيري خواهد بود. انشاءالله.
مشکل دانشگاهها کجاست؟
صادق زیباکلام . استاد دانشگاه در روزنامه شرق نوشت:
آخرين و جديدترين اتهامي که برخي از اصولگرايان تندرو به واسطه آن اصرار بر استيضاح دکتر فرجيدانا داشتهاند، اين بوده که سياستهاي مشاراليه باعث افت علمي در دانشگاهها شده است. مقصود اصولگرايان این است که به واسطه فضاي سياسي آزادي که وزير علوم دولت يازدهم در دانشگاهها به وجود آورده، دانشجويان درس و بحث و علم را رها کرده و همه هموغمشان، فعاليتها و مباحث سياسي شده است؛ در نتيجه دانشگاههاي کشور دچار افت علمي شدهاند. در واقع، اين اتهام آنقدر بيپايهواساس است که انسان نميداند از کجا منشا گرفته است. هرکس که کوچکترين آشنايي و ارتباطي با محيطهاي دانشگاهي داشته باشد، نميتواند به اين اتهام واکنش ناباورانه نشان ندهد، زيرا سال تحصيلي 93-92 اتفاقا يکي از آرامترين سالهاي تحصيلي اخير بود.
اساسا در هيچيک از دانشگاههاي کشور وضعیت اينگونه نشده بود که دانشجويان صرفا به دنبال فعاليتهاي سياسي، درس و کلاس را رها کرده باشند. چقدر خوب ميشد اصولگراياني که نگران افت علمي يا تحصيلي در دانشگاهها هستند حداقل چند نمونه ارايه ميدادند که در اين دانشگاه يا آن يکي، اينگونه شده و اين تعداد دانشجو مشروط شدهاند يا شواهد و قراین ديگري که حکايت از افت تحصيلي در نتيجه فعاليتهاي سياسي- صنفي دانشجويان در سال گذشته داشته باشد. تناقض بعدي اين اتهام در اينجاست که در حقيقت دانشجويان را به جماعتي بيمسووليت تقليل ميدهد که بايد حتما آنها را کنترل کرد. به عبارت ديگر، اگر فضاي سياسي در دانشگاه باز باشد، دانشجويان ما درس نميخوانند و صرفا به دنبال فعاليت سياسي ميروند. اين نگاه جدا از آنکه توهين به قشر دانشجو کشور است در عين حال مبين آن است که گوينده اين سخن، اساسا هيچ آشناييای با سابقه 60، 70ساله جنبش دانشجويي ايران ندارد. دانشگاههاي ما، در طول تاريخ جنبش دانشجويي، هم شاهد فعاليت سياسي دانشجويان بودهاند و هم از سوي ديگر شاهد درسخواندن آنان. در دهههای گذشته دانشگاههاي ما مملو از فارغالتحصيلان برجستهاي بود که درعينحال در دوران دانشجويي کاملا فعاليتهاي سياسي نيز داشتهاند.
تناقض سوم اين اتهام، آنجاست که غيرمستقيم ميگويم، در دانشگاهها نميشود فضاي سياسي برقرار کرد چون آنوقت دانشجوها درس نخواهند خواند. معناي اين حرف اين است که اصولگرايان اعتراف ميکنند که حداقل در فاصله سالهای 88 تا 92 که آنان کنترل وزارت علوم و دانشگاهها را در دست داشتند، اجازه فعاليت سياسي و فضاي باز در دانشگاهها نميدادند. اما واقعيت این است که اصولگرايان نه خيلي نگران افت علمي و تحصيلي دانشجويان هستند و نه نگران اينکه فضاي باز سياسي و محدودکردن سايه سنگين کميتههاي انضباطي بر سر دانشگاهها، باعث افت علمي آنها شود. اگر اصولگرايان مخالف آقاي فرجيدانا خيلي نگران وضع تحصيلي دانشجويان بودند، حداقل، يکبار در فاصله سالهای 88 تا 92 از وزارت علوم دولت آقاي احمدينژاد درخصوص هزاران دانشجو محروم از تحصيل سوال ميکردند. نه! مشکل اصولگرايان این است که متوجه شدهاند تعداد قابلتوجهي از دانشجويان کشور و محيطهاي دانشگاهي از نظر سياسي با آنها همراه و همسو نيستند.
به همين دلیل ميخواهند هرطور شده جلو اين فضاي باز سياسي در دانشگاهها را بگيرند. ميتوان از اصولگرايان پرسشي ساده کرد که اگر دانشجويان به جاي حمايت از مخالفان شما، از شما حمايت ميکردند آيا باز هم مخالف فعاليتهاي سياسي در دانشگاهها بوديد؟ آيا اگر دانشجويان از شما طرفداري ميکردند، شما همچنان نگران افت تحصيلي و علمي دانشگاههاي کشور ميبوديد؟ اتفاقا اگر وزارت علوم دولت يازدهم يک گام درست براي دانشگاههاي کشور برداشته باشد، زدودن فضاي امنيتي و نگراني از کميتههاي انضباطي در دانشگاهها بوده است.