براساس گزارش گاردين، ميگويند خرسها عاشق عسلند و گربهها عاشق شنا كردن و زاغها عاشق اجسام براق و درخشان. اين شايعات قرنهاست كه درمورد حيوانات مختلف وجود داشته و ناشي از شخصيتپردازي است كه در تلاش براي قائل شدن جنبه انساني براي حيوانات، خلق شدهاند. نمونه اين تصورات عمومي و درستي و نادرستي آنها را در ادامه ميخوانيد:
كوالاها
باور عمومي بر اين است كه كوالاها خرسهايي بانمك و دوستداشتني هستند اما حقيقت اين است كه اين كسيهداران خاكستريرنگ موجودات به شدت پرخاشگري هستند،به خصوص زماني كه در طبيعت آزاد زندگي ميكنند.
هرچند سال يكبار گزارشهايي درباره حمله كوالاها به انسان دريافت ميشود،براي نمونه زني استراليايي اخيرا مورد حمله يك كوالا قرار گرفته و گوشش دچار پارگي شديد شد. اگرچه اين حملهها بسيار نادرند،اما تيزي زياد چنگالها و دندانهاي كوالاها در همين تعداد محدود حملات نيز ميتوانند خطرناك باشند.
اسكانكها
اين جانداران نيز همواره حيواناتي بسيار بدبود تصور شدهاند، تصوري كه كاملا درست است. زماني كه اين حيوانات احساس خطر ميكنند بويي بسيار شديد و غيرقابل تحمل را براي دفاع از خود در فضا پخش ميكنند، و نكته جالب هدفگيري دقيق اين حيوانات نسبت به عامل احساس خطر است. اما از آنجايي كه اين دفاع از خود انرژي زيادي از آنها ميگيرد،اسكانكها در انجام اينكار بسيار تامل ميكنند. بوي ايجاد شده از اسكانكها تركيبي از بوي لاستيك سوخته، تخم مرغ و سير فاسد توصيف شدهاست.
تنبلها
تنبلها پستانداراني هستند كه همواره به عنوان حيواناتي بسيار كند و تنبل نام برده شده است كه نيمي از اين تصور درست و نيم ديگر آن نادرست است. در حقيقت نام لاتين اين حيوان (Sloth) هم معني صفت تنبلي شدهاست. اين حيوانات روي زمين با سرعتي كمتر از نيم متر بر دقيقه راه ميروند و زماني كه اين حيوانات در قفس نگهداري ميشوند،16 ساعت از روز را خوابند. كند بودن اين حيوانات تاييد ميشود اما تنبل بودن آنها براساس تحقيقي كه دانشمندان در سال 2008 انجام دادهاند رد ميشود زيرا آن تحقيق نشان داد تنبلهايي كه ساكن جنگل هستند در روز تنها 9.6 ساعت ميخوابند، در مقايسه بهتر است بدانيد كوالاها 20 تا 22 ساعت از روز را خوابند.
لكلكها
اين پرندگان زيبا در داستانهاي قديمي به عنوان پيكهاي آسماني نوزادان توصيف شدهاند، جديدترين نمونه آن را ميتوان در انيميشن كوتاه شركت پيكسار با نام نيمهابري مشاهده كرد. اين افسانه در دوران يونان باستان و در داستانهاي بومي آن دوران ريشه دارد زيرا در آن دوران لكلكها نمادي براي پدرومادرها بودند. همچنين اين پرندگان نماد باروري و زايش بودنهاند. هانسكريستين اندرسون نيز در داستان لكلكهاي خود اين افسانه را در عصر ويكتوريايي احيا كردهاست.