دلت آسمان ميخواهد، هوايي پاك، دلي آرام و... . ميگويند در آن سوي شهر در پشت پيچهاي تو در توي جاده، جايي هست كه آسمانش فرش مسافران ميشود و گنبد طلايياش مرهم دل درماندگان. از پيچهاي جاده كه ميگذري دلشوره ميگيري، كوههاي بلند كه برگي از دفتر تاريخ زمين هستند شوري دلهرهآور در درونت ايجاد ميكنند. اينجا تنها تويي و خدايي كه عظيم است و عظمت ميآفريند. تمام اين دلهره و آشوب را در مسير 40دقيقهاي با خود ميكشاني تا آنجا كه «تپه سلام» گنبد طلايي امامزاده داوود را نشانت ميدهد.
امامزادهاي در دل كوههاي شمال غرب
امامزاده داوود(ع) از نوادگان امامحسن(ع) است كه حرم مطهرش در دل كوههاي شمالغرب تهران قرار دارد. براي رسيدن به حرم اين امامزاده بايد از جادهاي باريك در ميان درهها و كوههاي سر به فلك كشيده عبور كني. مسيراصلي امامزاده داوود در گذشته نه چندان دور، جاده فرحزاد بود اما با ايجاد مسير آسفالت شده كن و روستاي سولقان، تردد در اين مسير بيشتر انجام ميشود. حدود 5كيلومتري امامزاده داوود وقتي از پيچ جاده ميگذري گنبد طلايي امامزاده پيدا ميشود، اهالي به اين محل، تپه سلام ميگويند. كمي بالاتر بهدليل ازدياد خودروها، ديگر امكان تردد با وسيله نقليه وجود ندارد و بايد وسايلت را بر دوش بگيري و شيب جاده را بالا بروي. صداي «آقا اتاق»، «سوئيت»، «آقا بريم ببينيم» از چند متر بالاتر به گوش ميرسد تا اينكه تو هم به نزديكي ورودي روستا ميرسي و بايد جوابگوي افرادي بشوي كه ميخواهند بدانند شب ماندگاري يا نه؟ ميپرسي: شبي چند؟ مرد جوان جواب ميدهد: از شبي 30هزار تومان هست تا 150هزار تومان البته توافق ميكنيم. از او تشكر ميكني و راه را با مشقت بالا ميروي. حرم مطهر امامزاده داوود در ابتداي روستا قرار دارد و خانهها و مغازهها دور تا دور آن و در كمركش كوه واقع شدهاند.داخل امامزاده كه ميشوي، زائران زيادي را ميبيني كه در حياط امامزاده حصيري پهن كردهاند و بساط شام را آماده ميكنند. قبل از هر چيز براي عرض ادب به داخل حرم ميروي و چشمت به ضريحي كه در كنار در ورودي قرار گرفته است ميافتد. اينجا ضريح طاهر غلام امامزاده است كه ميگويند علاقه زيادي به حضرت داشته و هميشه همراه ايشان بوده است. ضريح طلايي امامزاده داوود در پشت درهاي چوبي معرقكاري شده قرار گرفته و زائران با چهرهها و لهجههاي متفاوت كه نشاندهنده آمدنشان از چهارگوشه كشور است همچون شمع به دورش ميگردند.
امامزاده داوود باب الحوائج است
زن ميانسالي كه روبهروي ضريح نشسته و چشمان خيسش خيره به ضريح طلايي است ميگويد كه از شهر ساوه به اينجا آمده و حاجتي دارد كه تا برآورده نشود به شهرش برنميگردد، ميگويد: امامزاده داوود باب الحوائج است و معجزههاي زيادي دارد، قديمها كساني كه بچهدار نميشدند براي برآورده شدن حاجتشان به امامزاده داوود ميآمدند و نذر ميكردند، اگر حاجتشان برآورده ميشد سال بعد حتما گوسفند ميخريدند و نذرشان را ادا ميكردند. ميگويد: من هم براي دخترم نذر كردهام، شما هم دعا كنيد كه امامزاده شفيعم باشد نزد خدا و حاجتم را بدهد. براي او و تمامي حاجتمندان دعا ميكني و به حياط حرم بازميگردي. صادق، مرد جواني است كه به همراه خانوادهاش از شهر كرمان به اينجا آمده، ميگويد: امامزاده داوود يكي از ييلاقهاي شهر تهران است كه يكي از دوستان به ما معرفي كرد، حتي فكرش را هم نميكرديم كه در تهران با اين هواي آلوده مكاني باشد كه آب و هوايي به اين خوبي داشته باشد. اينجا فضاي خيلي آرام و روحاني دارد. ما تصميم گرفتيم كه چند روزي را در اينجا بمانيم.كتابخانه، دفتر نذورات، دهياري و شوراي اسلامي روستا هم در داخل حياط حرم قرار دارد. به سمت بازار روستا ميروي، در بازار از شير مرغ تا هر آنچه دلت بخواهد پيدا ميكني. اجناس چيني، بازار امامزاده را هم قبضه كرده است، عروسكهاي باربي، قليانهاي رنگارنگ، لواشكها و آلوچههاي ترش، ماست و دوغ محلي، مجسمههاي زيبا، تابلوهاي چشم نظر و... در گوشه گوشه بازار به چشم ميخورد.
كرايه قاطرها 4تومان بود
در ابتداي بازار، پيرمردي در مغازه خود در حال بستهبندي كردن شكر پنير است. حسين خانعلي، يكي از قديميهاي روستاي امامزاده داوود است كه خاطرات زيادي براي تعريف كردن دارد.
پيرمرد با آن دستهاي پينهبستهاش درحاليكه در حال منگنه كردن بستههاي شكرپنير است از كوره راه قديم روستا ميگويد؛ از آن روزگاري كه اهالي و زائران در مسير مالرو به سمت امامزاده حركت ميكردند و كرايه قاطرها فقط 4تومان بوده است. چشمانش برق خاصي دارد وقتي از قديم ميگويد، آن روزها راحتتر از الان زندگي ميكرديم، مردم دغدغه كمتري داشتند و سادهدل بودند. الان همهچيز فرق كرده، ماشينها تا نوك كوه هم ميروند، آدمها راحتطلب شدهاند. آن زماني كه من بچه بودم تمام مصالح اين خانهها با پاي پياده توسط خود اهالي آورده ميشد. خانهها از ديوارههاي سنگي بود و سقفشان را هم با شاخه و برگهاي درخت ميپوشاندند، مردم كلا زندگي ساده اما با صفايي داشتند.
سيلي كه به خواب طبيب روستا آمد
خانعلي كه ياد دوران كودكي و جواني، برقي در چشمانش ايجاد كرده است از سيلي ميگويد كه سالها پيش در دهه 30اتفاق افتاده بود؛ از سيلي كه چند ساعت قبل از وقوعش زن مسني كه طبيب سنتي روستا بود آن را در خواب ديد و به زائران اخطار داد كه حرم را ترك كنند اما كسي توجهي به حرفش نكرد. حدود سال 33بوده كه سيل ويرانگري روستاي امامزاده داوود را ويران ميكند. به گفته خانعلي، باراني كه ميباريده عجيب بوده و در عرض چند دقيقه سيل مهيبي را بهوجود آورده است. خواب بوديم كه باران گرفت، پدرم ما را بيدار كرد و گفت بايد از خانه خارج شويم، انگار با سطل بر سرمان آب ميريختند. آمديم خانه بالايي، يكدفعه ديديم كه تختهايي كه در تنها قهوهخانه روستا قرار داشت روي آب قرار دارد و به بالا ميآيد. آب جلوي امامزاده مثل سدي شده بود كه ناگهان شكست و تمامي زوار و ضريح امامزاده را از جا كند و با خود برد. اين سيلاب تا شاهعبدالعظيم هم رسيد، جسدهاي غرق شده هم در انتهاي دره و لب رودخانه پيدا شدند و در مسير همين رودخانه به خاك سپرده شدند. قبر امامزاده آسيبي نديد اما سيل ضريح را از جا كند. خانعلي كه تاثر را ميشود از چهرهاش خواند از دوران انقلاب هم ميگويد از آن روزهايي كه خادمي امامزاده را برعهده داشت اما چند روزي به تهران رفت تا در مراسم استقبال از امام(ره) حضور داشته باشد، ميگويد: زمستان زوار كمتري به امامزاده ميآيد چون اينجا برف و بوران ميشود و راهها بسته است.
شفاي دختر ارمني و برقدار شدن روستا
كمي آن سوتر رستوراني قرار گرفته كه محمدرضا فتحعلي كه 16سال در شوراي اسلامي روستا بوده است آن را ميگرداند. فتحعلي هم حرفهاي زيادي براي گفتن دارد. در ابتدا از مسير صعب العبور و مالروي روستا ميگويد؛ از آن روزگاري كه چاروادارها(راهبران اسب و قاطر) مسافران را براي زيارت به امامزاده داوود ميآوردند؛ از آن روزگاري كه 70درصد مصالح خانهها با همين قاطرها و توسط اهالي به اين روستا آورده شد.
فتحعلي كه حدود 50سال دارد ياد همسايهشان ميافتد كه با استانبولي از ته رودخانه ماسه جمع ميكرد تا بنا برايش خانه بسازد؛ از صبوري و استقامت اهالي روستا ميگويد كه حوادث زيادي را از سرگذراندهاند.
فتحعلي ميگويد: زماني كه آن سيل ويرانگر همهچيز را خراب كرد، اهالي براي ترميم حرم زحمت زيادي كشيدند، حتي برخي بهدليل حمل سنگهاي سنگين جان خود را از دست دادند اما امامزاده براي اهالي آنقدر ارج و قرب دارد كه برايش جان خود را هم ميدهند، به هر حال با همت اهالي ضريح امامزاده داوود بار ديگر ساخته شد و الان پذيراي زائران بيشمار است.
«در قديم 80درصد اهالي روستا از طريق باغداري در ده كيگا امورات خود را ميگذراندند، اما الان بيشتر به مغازهداري و فروش اجناس به زوار ميپردازند» اين را فتحعلي ميگويد و ادامه ميدهد: آمدن برق به روستا هم داستان جالبي دارد و مديون حضور امامزاده در روستاست.
سالها پيش يك خانواده ارمني براي گرفتن شفاي دختر فلج خود به حرم امامزاده ميآيند و مادر خانواده نذر ميكند اگر دخترش شفا يابد برق منطقه را خريداري كند. دختر به لطف خدا و شفاعت امامزاده شفا مييابد و اين خانواده براي روستا 2 موتور برق ميخرند كه حدود 11روز طول كشيده تا به اين بالا منتقل شود، اين ماجرا سال 41اتفاق افتاده است. سال 71هم دختر كرو لالي شفا پيدا كرد، چند سال پيش در سال 88هم مردي كه بهدليل تصادف از 2 پا فلج شده بود و براي درمان حتي به خارج از كشور هم رفته بود خواب ميبيند كه در مسير يك كوه قرار دارد و به زيارت امامزادهاي در تهران ميرود، وقتي بيدار ميشود آدرس اين امامزاده را پيدا ميكند و در فصل زمستان از شهر قزوين به سمت امامزاده داوود ميآيد، وقتي به حرم ميرسد درهاي حرم را بسته ميبيند اما آنقدر گريه و لابه ميكند كه درهاي حرم را برايش باز ميكنند و او پس از حضور در حرم از جا برميخيزد و شفا مييابد.
شهري كه امكانات روستا را هم ندارد
با داوود گنجعلي همصحبت ميشويم كه نوه خديجه نياورانينژاد، زن مسني است كه حادثه سيل را در خواب ديده بود. گنجعلي كه سالها دهيار روستا بوده است ميگويد: روستاي امامزاده داوود، مانند يك شهر شده اما امكانات يك روستا را هم ندارد، ما تا آخر آبان در اينجا ساكن هستيم اما بعد از اين زمان بهدليل سرما و نبود امكانات مجبوريم محل زندگي خود را ترك كنيم.
وي از نبود پزشك در روستا هم شكايت ميكند و ميگويد: بارها شده است كه فردي بهدليل بالا آمدن از كوه نفسش گرفته و ناراحتي قلبي پيدا كرده اما روستاي ما حتي يك پزشك هم ندارد كه او را مداوا كند و تا فرد بيمار را به درمانگاه پايين جاده برسانيم حداقل نيم ساعت طول ميكشد.
گنجعلي مشكل اصلي روستا را بنبستبودن و نبود پاركينگ ميداند و ميگويد: در حال حاضر فرش قرمز براي بخش خصوصي در اينجا پهن است كه شروع به پاركينگسازي كند، اين محدوده نهتنها پاركينگ ندارد بلكه هيچ وسيله حملونقل عمومي هم ندارد و اهالي دردسر زيادي را براي رسيدن به پايين كوه ميكشند.
روستاي امامزاده داوود گازكشي هم نشده است و اهالي مجبورند كپسولهاي گاز را از سينهكش كوه بالا بكشند تا از نعمت گاز بهره ببرند. در روستايي كه در سرتاسر سال زائر دارد و بايد به آنها خدماترساني كند نبود خطوط گازرساني باورنكردني بهنظر ميرسد. اين روستا كه سيمهاي برق بدون هيچ استانداردي از لاي سنگهاي كوه به خانهها كشيده شده ايستگاه آتشنشاني هم ندارد، درمانگاه دارد اما پزشك ندارد و با وجود 65خانوار و 300نفر ساكن و بيشمار زائر امكاناتش در حد زيرصفر است.
در راه برگشت و در تاريكي جاده تنها به حرفهاي فتحعلي همان رستوراندار روستا فكر ميكني كه درخصوص خواسته اهالي ميگفت: اهالي روستا هيچ خواستهاي ندارند، خواسته اهالي خواسته زائر است، زائر امامزاده داوود درمانگاه ميخواهد، گاز ميخواهد، پاركينگ ميخواهد، رفاه و امنيت ميخواهد، دلش ميخواهد اگر پيكنيكش آتش گرفت كسي باشد به دادش برسد، اگر كودكش زمين خورد درمانگاهي باشد كه مداوايش كند. ما امامزاده داووديها ميخواهيم ميزبانان خوبي براي زوار امامزاده باشيم.