اين سقوط خانوادههاي زيادي را داغدار كرد؛ كساني كه حتي زمان هم شايد نتواند آنها را به زندگي عادي برگرداند. در ميان آنها اما تيموررضا خسروي، مرد 45ساله طبسي وضعيت ويژهاي دارد. او كه همراه 6نفر از اعضاي خانوادهاش سواربر هواپيما بود، پرپرشدن عزيزانش را به چشم ديد و بهخودش نيز صدمات جدي وارد شد تا جايي كه چند روز در بخش مراقبتهاي ويژه بستري بود و حتي نميتوانست حرف بزند.
حالا 28روز بعد از اين حادثه او هنوز روي تخت بيمارستان است و با اينكه بارها زير تيغ جراحان رفته اما هنوز درمان او در بيمارستان ادامه دارد. او آخرين مجروح حادثه هواپيماست كه هنوز در بيمارستان به سر ميبرد و روي تخت بيمارستان بارها آن حادثه را با خودش مرور كرده است؛ حادثهاي كه 2فرزند، همسر، مادر، عمو و زن عمويش را از او گرفت.
تيموررضا خسروي كه دانشجوي رشته دندانپزشكي است، ميگويد همراه خانواده براي ديدن خواهرش به تهران آمده بود و هيچ وقت فكر نميكرد كه اين سفر همه عزيزانش را يكجا از او بگيرد. او درباره روز حادثه ميگويد: «آن روز با خانمم، دختر 13سالهام، پسر 3سالهام، مادر، عمو و زن عمويم در كل 7نفر بوديم. بليت گرفتيم و سوار هواپيما شديم. هواپيما تأخيري نداشت و بموقع حركت كرد. آمد روي باند ميخواست پرواز كند اما نميتوانست. انگار موتورش ميخواست از جايش كنده شود. معلوم بود هواپيما مشكلي دارد. به همين دليل نتوانست پرواز كند، اما دفعه دوم دوباره شروع كرد به گازدادن و يك مرتبه از زمين كنده شد.» او ادامه ميدهد: «هنوز 200، 300متري بيشتر از زمين فاصله نگرفته بود كه يك مرتبه با سر به زمين برخورد كرد. اين ماجرا چند ثانيه بيشتر طول نكشيد. انگار بال هواپيما به جايي برخورد كرده بود. همهچيز خيلي سريع اتفاق افتاد.»
- نجات معجزهآسا
خسروي ادامه حادثه را اينطور شرح ميدهد: «كنار من يك نفر غريبه نشسته بود. نخستين انفجار در جلوي هواپيما در قسمت بال اتفاق افتاد و من را به بيرون پرتاب كرد. هيچكس نميتوانست واكنشي نشان دهد. همه شوكه شده بودند. ديدم بازوي راستم 3تكه شده و آويزان است. بازويم را گرفتم و از داخل آتش خارج شدم. وقتي بيرون آمدم چند لحظه بعد قسمتهايي از كمر، دست و پايم شديدا سوخت.» آنطور كه خسروي ميگويد در اين حادثه 2انفجار رخ داد كه دومين انفجار باعث شد هر كس داخل هواپيما بود در آتش گرفتار شود: «وقتي هواپيما منفجر شد ديگر هيچچيز پيدا نبود و نفهميدم چه بلايي بر سر بچه هايم آمد.
كابين را دود گرفته بود. اگر كسي در انفجار اول بيرون افتاده بود زنده بود اگر نه داخل هواپيما سوخت. وقتي بيرون آمدم و چند متر دور شدم دومين انفجار انجام شد كه كل هواپيما آتش گرفت.» علاوه بر اين مرد چند نفر ديگر هم توانستند از هواپيما خارج شوند كه آنها هم اوضاع خوبي نداشتند. او ميگويد: «بجز من چند نفر ديگر هم توانستند از هواپيما خارج شوند كه بيشترشان سوخته بودند. داد و فرياد ميكشيدند و هيچكس هم نبود كه به ما كمك كند. خدا من را خواست كه وقتي هواپيما به زمين برخورد كرد درست كنارم شكافي ايجاد شد و من از آن شكاف به بيرون پرت شدم. دستم شكسته بود و درد زيادي داشتم متوجه چيزي نبودم تا اينكه ديدم يك بالگرد بالاي سرم آمد و من و 3نفر ديگر را به بيمارستان برد.»
- مرگ خانوادگي
خسروي لحظههاي سختي را تحمل كرده است. عزيزانش جلوي چشم او جان باختند و كاري از دست او بر نميآمد: «وقتي انفجار آخر انجام شد مشخص بود همه كساني كه داخل هواپيما بودند سوختهاند. من كتف و بازويم شكسته و دستم از آرنج و كتف سوخته بود. ميدانستم اعضاي خانوادهام داخل هواپيما هستند اما كاري از دستم بر نميآمد و اين براي يك مرد خيلي سخت است.»
حالا 4هفته از اين حادثه گذشته و اين بازمانده همچنان روي تخت بيمارستان است: «شكر خدا حالم از روز اول خيلي بهتر است. از رسيدگي راضي هستم. در بيمارستان اول اوضاع خوب نبود، اما حالا بهتر است. در اين مدت چند مرتبه از طرف شركت هواپيمايي براي بازديد آمدند و گفتند كمك ميكنند.» در اين 28روز خسروي بارها آنچه را كه رخ داده با خود مرور كرده و ميگويد كه اگر ميدانست چنين اتفاقي ميافتد هرگز سوار آن هواپيما نميشد:« من در اين حادثه اعضاي خانوادهام را از دست دادم.
همسرم، بچه هايم... همه رفتند و خودم تنها ماندهام. انتظار داشتم وقتي هواپيمايي در اين حد خراب است و نميتواند پرواز كند مسئولان به آن اجازه پرواز ندهند و با جان اين همه آدم بازي نشود. اگر ميدانستيم اينطور است با اتوبوس ميرفتيم يا با قطار. توقع ما بيشتر از اين است.»خسروي اميدوار است كه پس از انجام عملهاي جراحي بتواند بهزودي از بيمارستان مرخص شود و با حضور بر مزار اعضاي خانوادهاش، براي آنها عزاداري كند.