صادق زیباکلام . استاد دانشگاه تهران در سرمقاله روزنامه شرق با تيتر« کالبدشکافی چرخش اوباما» نوشت:
چه کسی فکر میکرد روزی روزگاری بیاید که رییسجمهور «ایالات متحده» از آن سر دنیا، کشورهای عربی را در این سر دنیا و در همسایگی ایران نصیحت کند که مبادا دچار این اشتباه استراتژیک شوید و ایران شیعه را دشمن خود تصور کنید. موضعگیری اوباما در آستانه سالگرد 11سپتامبر در حقیقت هدیهای - خواسته یا ناخواسته - برای ایران بود. نیازی نیست، ایران تلاش کند تا کشورهای عربی را مجاب کند که نه امروز و نه در گذشته، اساسا دلیلی برای دشمنی با اعراب نداشته و در افراطیگریها اثری از ایران و ایرانی دیده نمیشود. در عین حال، این، همه داستان نیست. این درست است که این تغییر 180درجهای در نگاه واشنگتن در نتیجه ظهور قدرت جدیدی در منطقه به نام گروه تروریستی «داعش» به وجود آمده است و فعلا آمریکا میخواهد همان اجماعی را که علیه صدام 11 سال پیش به وجود آورد، علیه «داعش» هم ایجاد کند. به عبارت دیگر واشنگتن حاضر نیست به تنهایی خود را درگیر با «سلفی- تکفیری»ها کند.
شاید اگر جمهوریخواهان تندرو در قدرت بودند، اکنون، مدتها بود که ارتش آمریکا وارد عراق و سوریه برای نبرد با «داعش» شده بود. اما بهنظر میرسد اوباما و مشاوران وی محتاطتر و عاقلتر از آن باشند که مانند نئوکانها در 11سال پیش، اجماعی توخالی به وجود آورند که بار اصلی آن در نهایت بر دوش خود آمریکاییها قرار گیرد. همه ما به یاد میآوریم اگرچه آمریکاییها علیه صدام، اجماع به وجود آوردند اما آن اجماع بیشتر در ظاهر بود. تلفات و هزینههای ایالاتمتحده در عراق، بدون اغراق، صدها برابر اعضای دیگر «ائتلاف» بود. از سوی دیگر کاخسفید، مدتهاست که دست دوستی به سمت ایران دراز کرده و انتظار دارد ایران را تشویق کند تا سوار قطار جنگ با گروهک مذکور شود. ایران در سوریه نشان داد از نظر نظامی به همراه متحدان خود - اگر قرار شود نبرد جدی و همهجانبه با داعش آغاز شود- جدیترین نیروی نظامیای است که میشود در سطح منطقه روی آن حساب کرد.
البته هنوز هیچ شواهدی در دست نیست که آمریکا به منظور شرکت ایران در نبرد با «داعش» حاضر شود امتیازی به مذاکرات هستهای بدهد اما این امر قهرا پیش خواهد آمد. آمریکا نمیتواند از یکسو، تیمی منسجم و متحد علیه تروریستها تشکیل دهد که «فوروارد» آن ایران است و در عین حال هم به دنبال تحریمهای بیشتر ایران باشد. آنها این را میدانند که بدون اجماع منطقهای، همه بار بر دوششان قرار خواهد گرفت و حداکثر میتوانند بر روی پیشمرگههای حکومت اقلیم کردستان عراق حساب کنند. اما چرا «واشنگتن» تا اینجا حاضر شده، رسما خطاب به اعراب تاکید کند که از ایران و تشیع نترسیده و با ایرانیان متحد شوید؟ علت اینهمه احتیاط آن است که سران این کشور، نیک میدانند، درگیرشدن ایران به تنهایی با «داعش»، به سرعت امکان وارونهنمایی با تکیه بر«جنگ شیعه - سنی» را فراهم خواهد کرد و برای اعراب، شرکت در چنین جنگی علیه تروریستها در کنار ایران، غیرممکن و خودکشی است. بنابراین، آمریکاییها به درستی میدانند که باید از همان ابتدا سایر اعراب هم در کنار ایران قرار گیرند تا جنگ، امکان سوءاستفاده تبلیغاتی به سود «داعش» را فراهم نکند. نگرانی دیگر واشنگتن، نارضایتی برخی گروههای سنی در منطقه از دولتهایشان است. کشورهای دیگر به کنار، جمعیت سنی سوریه و عراق به تنهایی بالغ بر 20میلیوننفر میشوند و خیلی معلوم نیست، انتخاب این جمعیت در جنگ احتمالی با «داعش» کدام گزینه خواهد بود.
اگر سنیهای ایندو کشور، امید سیاسی برای آینده خود نبینند، هیچ دلیلی وجود ندارد به این گروهک کمک نکنند، همچنان که در عراق کردند - بهویژه اگر «داعش»، شیوه رادیکال خود را اندکی تغییر دهد - ممکن است و میتواند برای 20میلیون سنی ناراضی سوریه و عراق از یک گروه مخوف، به ارتش آزادیبخش تبدیل شود. در آن صورت آمریکاییها در باتلاقی فرو خواهند رفت که بیرونآمدن از آن به این سادگیها میسر نیست. این هم، دلیل دیگری است که آمریکا اصرار دارد در عراق، دولت آشتیملی بر سر کار بیاید و اصرار دارد ایران و ترکیه به همراه عربستان، اردن، قطر و امارات، اجماع منطقهای علیه افراطیگری را تشکیل دهند. پس تا به اینجا بخت یار ایران، آمریکا و پیشمرگهها بوده است. عملکرد خونین «داعش» نتوانسته برایش پایگاه مردمی مناسبی بین آن 20میلیون سنی ایجاد کند اما آمریکاییها نیک میدانند سرنوشت جنگ نه در میدان نبرد که در جنگ تصاحب قلب آن 20میلیون سنی سوریه و عراق رقم خواهد خورد.
کدام درست ميگويند؛ اوباما يا کسينجر؟
سيدعلي محقق در روزنامه ابتكار نوشت:
در يکي دو روز گذشته دو چهره سرشناس آمريکايي دو اظهار نظر به ظاهر متفاوت و متناقض درباره نقش ايران در منطقه و جهان مطرح کرده اند. باراک اوباما رييس جمهور دموکرات و توليت کنوني دستگاه حکومتي آمريکا در گفتگويي با شبکه خبري انبياس آمريکا درباره شرايط کنوني منطقه خاورميانه و کشورهاي اسلامي منطقه گفته است: «کاملا مشخص است که مشکل پيش روي آمريکا و متحدان سني ما در منطقه، ايران يا موضوع شيعه و سني نيست، بلکه افراطگرايي سني است که خود را به شکل داعش نشان داده و بزرگترين خطر پيش رو است.»
همزمان هنري کسينجر ديپلمات معروف، مشاور اسبق امنيت ملي ايالات متحده آمريکا و وزيرخارجه سالهاي دور آمريکا هم در بياني براي روزنامه آمريکايي هافينگتون ديدگاهي عکس نظرگاه اوباما درباره نقش کنوني ايران در منطقه و مناسبات تهران و واشنگتن طرح کرده و گفته است که:»ايران تهديدي بزرگتر از داعش براي آمريکاست چرا که ايران نفوذ بيشتري در خاورميانه دارد و فرصتي بزرگ براي ايجاد يک امپراطوري در اختيار خواهد داشت.»
در نگاه اول به نظر ميرسد که فاصله بين سخنان اخير ديپلمات پير و رييس جمهور کمابيش جوان آنچنان زياد است که در عالم ديپلماسي نميتوان آنها را با هم جمع کرد و هر دو را با هم پذيرفت. به ناگزير بايد يکي يا هر دو را به طور کامل رد کرد و وقعي نگذاشت. ترديدي نيست که مقايسه يک کشور و يک گروه شبه نظامي و تروريستي قياسي مع الفارق و ناجور است و از اين منظر بيان اوباما و کسينجر در همان گام اول ايرادي اساسي دارد. چرا که در هيچ حالتي نميتوان عملکرد و موجوديت يک کشور داراي دولت، ملت و سرزمين و داراي ساختار اجتماعي حقيقى و ساختار سياسي حقوقى را با گروهي از شبه نظاميان تروريستي مقايسه کرد که همه قواعد اخلاقي و قوانين حقوقي جامعه بينالمللي را زيرپا گذاشته و ساختار وجودي آنها در هيچ قالب و تشکيلات تعريف شده اي در جامعه جهاني نميگنجد. اما اگر فرض را بر اين بگذاريم که اين دو در مقام پاسخ به خبرنگار و در راستاي تبيين موضع (اوباما) و ديدگاه ( کسينجر) چنين اظهار نظري کرده اند، ميتوان فارغ البال تر به بررسي اين دو نظر پرداخت.
اوباما در شرايطي خطاب به متحدان عرب و سني مذهب خود، داعش را به درستي بزرگترين خطر خاورميانه و جهان ميخواند که تا همين اواخر، اين مقام ارشد جهاني چنين نظري نداشت و حتي اگر کميته تحقيقي به نيابت از جامعه جهاني براي يافتن دلايل و مقصران شکل گيري داعش مامور شود، بيشک انگشت اتهام گزارش اين کميته، بيش و پيش از هر کشور و عاملي به سمت واشنگتن و دفتر آقاي اوباما در کاخ سفيد نشانه خواهد رفت. نشان به آن نشان که از اوايل سال 2011 تا همين بهارامسال آمريکاييها در راس گروه موسوم به «دوستان سوريه» بي توجه به هشدارهاي ايران و برخي ديگر کشورها، بزرگترين حيات خلوت و چتر حمايتي را براي رشد و نمو خلافت اسلامي عراق و شام (داعش) مهيا کردند. تحليلگران کاخ سفيد و مشاوران آقاي رييس جهور پس از سه سال خبط و خطا در تحليل واقعيتهاي عراق و سوريه تازه به همان نظرگاهي رسيده اند که تهران مدتها پيشتر به آن رسيده بود و بارها درباره مخاطرات بازي خطرناک ائتلاف غربي- ترکي - عربي در زميني که ( سهوا يا عمدا) اقتضائات آن را نميشناسند، هشدار داده بود. سرانجام هم همانطور که پيش بيني ميشد سير تحولات به گونه اي ديگر پيش رفت و اکنون اوضاع براي آمريکاييها در منطقه چنان دگرگونه و مغلوبه شده است که اوباما به عنوان يک رئاليست به اقتضاي شرايط از رويکرد جديد دولت خود به عنوان يک «تاکتيک ناگزير» رونمايي ميکند. رويکردي که ميخواهد ايران، آمريکا و پايتختهاي سني- عربي را در يک جبهه واحد جانمايي کند. بر اين اساس هيچ جاي تعجبي نيست که آقاي رئيس جمهور در مقام مجري ديدگاه رئاليستهاي آمريکا در حال پيدا کردن يک صفحه جديد در روابط با ايران است تا از طريق آن از مهلکه داعش و جغرافياي باتلاق گونه عراق و سوريه عبور کند.
رسانههاي آمريکايي همزمان با سخنان اوباما تحليل جديد هنري کسينجر درباره داعش را هم تيتر و برجسته کردند. از کسينجر به عنوان يکي از استراتژيستهاي ارشد آمريکا نام برده ميشود. کسينجر و اوباما اگرچه هر دو مورد وثوق رئاليستها در مقايسه با ايدهآليستهاي آمريکايي هستند، اما طي شش سال اخير همواره نشان داده است که در تفسير و تحليل چگونگي اتخاذ سياست خارجي کاخ سفيد و نحوه برخورد اين کشور با مسايل بينالمللي با آقاي رييس جمهور اختلاف نظرهاي گاه عميق دارد. او همان کسي است که در سالهاي گذشته و در دوران حضور محمدجواد ظريف وزير امور خارجه کنوني کشورمان در سازمان ملل يک نسخه از «کتاب ديپلماسي» خود را به او هديه داده و در صفحه نخست آن به رسم يادبود نوشت: «تقديم به دشمن قابل احترام، ظريف»
براي تفسير ديدگاه هنري کسينجر درباره ايران شايد بهتر اين باشد که نوع نگاه او به جايگاه آمريکا در جهان پس از جنگ جهاني دوم و چگونگي مواجهه واشنگتن با خاورميانه در دهههاي اخير را بازخواني کنيم. کسينجرِ برآمده از دوران اوج شوروي سابق، جنگ سرد و سالهاي جنگ ويتنام، عادت کرده است که موجوديت آمريکا به عنوان يک قدرت برتر جهاني را مشروط به دو قطبي ماندن جامعه بينالملل بداند. از اين رو است که همواره تداوم قدرت نمايي و شرط حيات واشنگتن را موکول به وجود دشمن يا دشمناني بزرگ در قامت يک امپراتوري ميکند. بر همين اساس و برپايه نظريه سلطه، او از آنجا که ايران را به طور قطع سلطه پذير نميداند، دشمن و خطر بزرگ احساس ميکند و واقعگرايانه به قدرت منطقه اي وعمق استراتژيک ايران در خاورميانه و شمال آفريقا و حتي آمريکاي جنوبي نيز اعتراف ميکند. با در نظر گرفتن همه اين اسباب بزرگي است که در گفتگو با خبرنگار روزنامه آمريکايي هافينگتون نه به عنوان يک تاکتيک ناگزير که به عنوان يک استراتژي ايران را در مقايسه با خطر کوتاه مدت داعش به عنوان يک دشمن بزرگ( با تعريفي که گفته شد) و در مقياس يک امپراتوري بلندمدت تحليل ميکند و در اهداي کتابش به آقاي ظريف از او به عنوان «دشمن قابل احترام» ياد ميکند.
جنگ زرگریآمریکا با داعش
سعدالله زارعی در روزنامه كيهان نوشت:
آمریکا با «داعش» مخالف است یا موافق؟ آیا داعش از خط قرمزهای آمریکا عبور کرده است و از این رو مورد غضب مقامات آمریکایی قرار گرفته؟ آیا آمریکا در سوریه با داعش موافق و در عراق مخالف است؟ آیا آمریکاییها بنا دارند به بهانه داعش بار دیگر نیروی نظامی به عراق گسیل کنند و عراق را اشغال یا به کنترل خود درآورند؟ آیا ایران و آمریکا در مقابله با داعش به نقطه مشترک رسیده و میتوانند به توافقات و همکاریهایی نائل گردند؟ آیا در ماجرای آمریکا و داعش ما با بازی پنهان و بازی آشکار مواجه میباشیم؟ اینها سوالات مخاطبان فراوانی در داخل ایران و خارج از آن است و در پاسخ به هر کدام نظریهها، گمانهزنیها و طبعا دلایل و نشانههایی وجود دارند اما آنچه در خلال این بحثها میتوان با قطعیت زیادی درباره آنها گفتگو کرد بدین قرار است:
1- شناسنامه داعش در عراق از یک سو با شناسنامه القاعده و از سوی دیگر با اشغال نظامی عراق توسط آمریکا و انگلیس گره خورده است. داعش پیش از این با عناوین «دولت اسلامی عراق» و «سازمان توحید و جهاد» رسما شعبه عراقی القاعده و تحت ریاست «ابومصعب زرقاوی» قرار داشت و هم اینک نیز داعش بعنوان القاعده عراق شناخته میشود البته این گروه اختلافاتی هم با القاعده مرکزی به ریاست ایمن ظواهری دارد. در عین حال گروه داعش ارتباط معنیداری با اشغال عراق توسط غرب در سال 1382 دارد. در این مقطع سازمان القاعده با استفاده از فضای اشغال عراق و به امید اینکه بتواند نظام مورد نظر خود را جایگزین رژیم متلاشی شده صدام حسین کند وارد جنگ شد و توانست ضرباتی را در بعقوبه مرکز استان دیاله و فلوجه در استان الانبار و استان کرکوک به نیروهای نظامی آمریکا وارد کند از این رو در فاصله سالهای 2003 تا 2007 آمریکا در داخل عراق با تروریزمی مواجه بود که همه توان خود را مصروف به قدرت رسیدن میکرد و البته برای آنکه اسلامخواهی سکه رایج در منطقه بود فعالیتهای تروریستی خود را در قالب کلمات مذهبی و سازمانی تحت نام «منظمه توحید و جهاد» انجام میداد. وقتی ابومصعب زرقاوی در سال 2006 در حمله هوایی آمریکاییها کشته شد، سازمان القاعده در عراق دچار ضعف شد چرا که این سازمان در عراق عملا فرد قدرتمند دیگری نداشت از این رو در فاصله سالهای 2006 تا 2010 شاهد بحران داخلی در القاعده عراق بودیم. در 2007 القاعده عراق از استان الانبار که مرکز تجمع نیرویی آنان بود، گریخت و به لبنان رفت و پس از حدود 5 ماه جنگ و گریز در اردوگاه فلسطینی نهرالبارد در طرابلس لبنان و دادن تلفات پراکنده شد. این سازمان یک سال پس از آغاز بحران سوریه نیروهای پراکنده خود را سازماندهی کرد و با چراغ سبز غرب، رژیم سعودی و ترکیه وارد سوریه شد در این مقطع طرحهای دیگر غرب و کشورهای عربی به بنبست رسیده بود و کوفی عنان نماینده وقت اتحادیه عرب و سازمان ملل از بینتیجه بودن اقدامات علیه بشار اسد سخن میگفت بنابراین القاعده عراق که پس از مرگ همزمان عمرالبغدادی و ابوحمزه در 30 فروردین 89 به دست «ابراهیم علی البدوی السامرایی» با نام جعلی ابوبکر البغدادی افتاده بود، به سوگلی غرب و کشورهای عربی و بعنوان تنها «راهحل» تبدیل شده بود.
گروه داعش در مجموع با استفاده از ظرفیت نیروهایی که در فاصله سالهای 1370 تا 1391 تربیت شده بودند و نیز با برخورداری از نیروها و تجربه ارتش و حزب بعث توانست سرپلهای مهمی را در ریف دمشق، حلب، رقه و دیرالزور بگیرد و عملا رویای جداسازی بخشهایی از حاکمیت سوریه را عملی کند و از این رو بطور دائمی با سیل پولها و سلاحهای آمریکایی-سعودی و ترکیه مواجه بود تا اینکه در داخل سوریه از یک سو نیروهای دفاع وطنی از اواخر سال 1391 وارد میدان شدند و از سوی دیگر حزباله لبنان با درک شرایط امنیتی سوریه حساسترین نقطه داعش در بخش شمالی استان حمص که در واقع چهار راه دریافت سلاح و پول توسط القاعده بود و به دلیل اتصال به مدیترانه - از طریق استانهای طرابلس و هرمل- رگ حیاتی آن به شمار میرفت را هدف گرفت و در یک نبرد قهرمانانه موفق شد، استراتژیکترین نقطه جغرافیایی تحت تصرف داعش- یعنی القصیر- را آزاد کند. با آزادی این منطقه وسیع که چهار استان حمص، حما، حلب و طرطوس را پشتیبانی میکرد، کمر القاعده در سوریه شکست چنانچه پس از آن حزباله عملیات سنگینی را در منطقه قلمون به اجرا گذاشت و این منطقه را پاکسازی کرد و قلب آن «یبرود» را تسخیر نمود. و از این پس غرب و رژیمهای سعودی، قطر و ترکیه دریافتند که داعش در حال رنگ باختن و هزیمت از سوریه است.
2- عملیات داعش در استانهای الانبار، صلاحالدین و نینوا با شکست در سوریه و عراق ارتباط مستقیمی دارد. در داخل سوریه بخصوص پس از آزادی یبرود که در اواخر اسفندماه سال گذشته انجام شد، داعش شکست سنگینی را متحمل گردید و دریافت که با این شکست قادر به حفظ مناطق اشغال شده حلب و استانهای رقه و دیرالزور نیست البته نمیتوان کمترین تردیدی داشت که شکست در دو منطقه وسیع القلمون و القصیر شکست مشترک آمریکا، اروپا، ترکیه، عربستان، قطر، داعش و جبهه ًْالنصره بود به همین جهت هم شاهد تأثیرات توأمان این شکست بر آنان به طور فاحش بودیم. شکست دیگری در عراق اتفاق افتاده بود چرا که برگزاری انتخابات دهم اردیبهشت ماه 93 و مشارکت حدود 74 درصدی مردم در این انتخابات که مناطق سنی را هم شامل میشد به خوبی نشان داد که اندیشه خلافت که داعش بطور علنی و جدی دنبال میکرد، هیچ جایگاهی در مردم عراق و از جمله اهل سنت ندارد. این انتخابات در واقع آرزوی داعش را برباد داد. از سوی دیگر محور آمریکا، انگلیس، عربستان و ترکیه نیز برگزاری انتخابات پرشکوه پارلمانی عراق که در یک فضای رقابتی کامل برگزار شد و در نتیجه آن جایگاه نیروهای انقلابی- اسلامی بالاتر از قبل رفت، را با سرمایهگذاریهای فراوان چند ساله خود در تضاد کامل دیدند وقتی لیستهای انقلابی موفق به کسب بیشترین کرسیهای مجلس شدند این جبهه مشترک خود را با یک شکست فاحش مواجه دید. از این رو وضع عراق هم برای این دو دسته شکست کامل بود و لذا اقدام داعش برای بهم ریختن وضع امنیتی عراق در واقع آخرین امیدی بود که این دو جریان میتوانستند به آن دل ببندند. از این رو اگر گفته شود هم پروژه سوریه و هم پروژه عراق به عنوان دو حلقه مهم جبهه مقاومت از یک طرف معضل مشترک و از سوی دیگر دو نقطه کانونی در تغییر وضعیت برای این دو جریان هستند که در واقع یک جریان بیش نیستند، سخن گزافی نخواهد بود.
3- برخلاف آنچه آمریکاییها، سعودیها و ترکیه و بطور کلی این جبهه شناخته شده ادعا میکنند، داعش و سایر گروههای شناخته شده و ناشناخته تروریستی هیچ مشکلی برای آنان ندارند بلکه آنان در کل این منطقه مشکل برای جبهه مقاومت هستند. برای اینکه ابعاد این موضوع را دریابیم کافی است سری به پاکستان بزنیم ببینیم سینه چه کسانی در روز عاشورا و... در داخل حسینیهها و صفوف عزاداری و... دریده میشود و در عراق نیروهای تروریستی علیه چه دولت و مردمی اقدامات تروریستی انجام میدهند و در سوریه کدام نظام سیاسی در معرض آماج تروریستها قرار دارند و در لبنان گروههایی نظیرگروه «احمد اسیر» علیه چه کسانی وارد عمل شده و ضاحیه متعلق به کدام طایفه است و این را در یمن هم مورد مطالعه قرار دهید تا ببینید در «جوف» چه کسانی اخیراً کشته شدند! کاملاً واضح است که در کل این منطقه این جبهه مقاومت است که مورد هجوم تروریزم قرار دارد و از این مسایل در عربستان، قطر، کویت، امارات، اردن، ترکیه، آمریکا، انگلیس، رژیم صهیونیستی، فرانسه و... خبری نیست چرا که تروریزم را خود پروریده و مدیریت میکنند. یعنی برخلاف آنچه گاهی تصور میشود تروریزم «لجام گسیخته» نیست بلکه لجام دارد و در دستان آمریکا میباشد.
4- اما اگر تروریزم خطر خیلی جدی باشد در حدی که آنگونه که مقامات آمریکا، انگلیس، فرانسه و... میگویند، باید یک «جبهه جهانی» برای مهار آن تشکیل شود که البته اینطور نیست و خطر داعش و... در حد «تهدید متوسط» قرار دارد و همانگونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی دامت برکاته امسال در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی رحمهًْالله علیه فرمودند «موضوع اصلی و دشمن اصلی نیست»، اساساً سران جبهه عیاش و جنایتکاری که منفعت خود را در ریخته شدن خون مسلمانان میدانند، صلاحیتی برای مبارزه علیه داعش و... ندارند. داعش بعنوان «خطر متوسط» در سوریه تا حد زیادی مهار شده و در عراق هم در حال مهار شدن است اما نه به دست نظامیان آمریکایی و نه به وسیله دلارهای سعودی. آنچه جبهه ضد تروریزم را فعال نگه داشته روحیه متدینینی است که با خدا معامله کردهاند همانها که وقتی شنیدند تروریستها قصد دارند به حرم مطهر حضرت زینب- سلامالله علیها- جسارت کنند یک جبهه بزرگ منطقهای دفاع از پیامرسان کربلا تشکیل دادند. «کلنا نفدیک یا زینب» یا «کلنا عباسک یا زینب» چه ولولهای به پا کرد و این نه تنها شیعیان بلکه هزاران سنی عاشق اهل بیت پیامبر را وارد صحنه کرد. بلی تروریزم هم از بین خواهد رفت و این برگ استعمارگران هم باطل میشود، هر چند هزینههایی در برداشته باشد.
5- دعوای آمریکا و داعش یک دعوای ساختگی است برای آنکه واقعیت همکاری زشت غرب با تروریزم مخفی بماند. واقعیت این است که هدف آنان مشترک است و در منطق نیز با عملیاتهای «کشتار جمعی» گره خوردهاند از هیروشیما تا سنجار عراق این خط مشترک را بیان میکنند اما البته آمریکا قادر نیست بازی اصلی را مخفی کند و یا به بازی ساختگی جلوه و جلا دهد. از این رو این حقه آمریکایی راهی به افکار عمومی پیدا نکرده است.
آقاي رئيس جمهور، راه ديگر اينست
روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله خود آورد:
رئيس جمهور روحاني در ديدار با نخبگان استان خراسان رضوي در مشهد مقدس، به موضوع حجاب و عفاف كه يكي از مسائل مطرح در جامعه امروز ما ميباشد پرداخت و اينبار با صراحت بيشتري نقطه نظر خود درباره چگونگي برخورد با پديده بيحجابي و ناهنجاريهاي اجتماعي ناشي از آن را مطرح ساخت و گفت: "بايد آدمها عالم شوند تا مشكل جامعه را حل كنند و رفاه و نشاط و اميد را به جامعه برگردانند. با ون و مينيبوس و پاسبان، كه فرهنگ درست نميشود بلكه راه ارتقاء فرهنگ با علما و محققين و اساتيد دانشگاه است." وي با مردود دانستن استفاده از راههاي آزمايش شده در زمينه ترويج حجاب و عفاف در جامعه، بر ضرورت پيدا كردن راهي ديگر تأكيد كرد و پرسيد: "آيا راه ترويج عفاف در جامعه،ون است؟ راه ديگري نداريم؟ بانوان ما كه خودشان فرهيخته و دانشگاهي و استاد و محقق هستند آيا براي گسترش عفاف و حجاب راهي ندارند؟ آخر اگر آدم چيزي را تجربه كرد و نشد، فردا ديگر عين آن را نبايد انجام دهد بلكه بايد به اصلاح راه قبلي اقدام كند."
دكتر روحاني، اين موضوع را به دايرهاي وسيعتر از حجاب نيز كشاند و رفتار و معاشرت دختران و پسران را نيز به آن افزود و توجه محافل علمي و صاحب نظران را به اهميت اين موضوعات جلب كرد و گفت: "براي نحوه رفتار دختر و پسر در جامعه راه علمي ميخواهيم؛ حال بگويند جدا كنيم. فردي در اوايل انقلاب گفت كه خوب نيست مردان و زنان در پيادهرو در كنار هم راه ميروند و عنوان كرد كه تنها راه كشيدن ديوار است؛ گفتم لااقل ديوارش كوتاه باشد تا بتوانيم افراد را پيدا كنيم...؛ اوايل انقلاب عدهاي در دانشگاه تهران دنبال كشيدن ديوار در كلاسها بودند كه امام(ره) نهيب كشيد بر آنان كه اينها سخيف كردن موازين اسلام است."
وقتي سخن به اينجا رسيد گويا آقاي رئيسجمهور براي اينكه متهم به عدم توجه به اعتقاد مردم به احكام اسلام نشود، بر علاقمندي مردم به اسلام تأكيد كرد و گفت: "البته در كشور ما اين همه عاشقان قرآن و اخلاق، عفاف و حجاب را دوست دارند و قرآن فلسفه حجاب را امنيت بيشتر ميداند و همه امنيت ميخواهند؛ پدر و مادر خواهان آن است كه وقتي دختر خانمشان بيرون ميرود، مورد اذيت و آزار قرار نگيرد و خود دختر خانم هم همين را ميخواهد؛ بنابر اين فرهيختگان بايد راه درست علمي در اين حوزه را پيدا كنند."
اشاره رئيسجمهور به فريضه "امر به معروف و نهي از منكر، و اينكه: "اول بايد معروف را در جامعه، معروف كنيم و بعد امر كنيم و بايد براي مردم توضيح و شرح دهيم و بايد نسل جوان را اقناع كنيم." نيز ادامه همين مقابله با اتهام بود. وي با اين تأكيد، ميدان بحث را وسيعتر كرد و گفت: "اما متأسفانه دو چيز ياد گرفتهايم؛ ديوار و فيلتر؛ اين كه كاري درست نميكند؛ شما فيلتر درست ميكنيد و آن جوان هم فيلترشكن. مريض با ديوار و فيلتر و ون مداوا نميشود بلكه بايد بيمار را نزد متخصص برد. اگر سلامت، راه علمي دارد، اقتصاد و فرهنگ و مبارزه با فساد هم راه علمي دارد."
اين سخن مفصل درباره حجاب و عفاف و معاشرت دختران و پسران و مباحث رسانههاي ارتباط جمعي و موانع و مشكلاتي كه بر سر راه آن پديد ميآيد، نشان دهنده اهميتي است كه ناهنجاريهاي اجتماعي در فكر و ذهن رئيسجمهور يافته و به نظر ميرسد وي براي حل اين مشكلات درصدد پيدا كردن راه جديد و ناپيمودهايست كه موفقيت آن تضمين شده باشد. نفس اين توجه عميق رئيسجمهور به مسائل مطرح فرهنگي و اجتماعي را بايد به فال نيك گرفت، زيرا همين توجه ميتواند مقدمهاي براي اهتمام دولت يازدهم براي مقابله با اين مشكلات و پيدا كردن راهحل مناسبي براي پايان دادن به آنها باشد. خوشبختانه در سخنان آقاي رئيس جمهور، نشانهاي از انكار وجود مشكلات فرهنگي اجتماعي و يا ناچيز شمردن آنها يافت نميشود و اگر تفاوتي ميان نگاه ايشان به مسأله با نگاه بعضي افراد ديگر وجود دارد در چگونگي برخورد با اين مشكلات است.
از مجموع مطالبي كه آقاي رئيسجمهور در سخنانشان در مشهد مقدس به زبان آوردهاند كاملاً ميتوان فهميد كه ايشان در مباحث 35 سالهاي كه بر سر نوع برخورد با مشكلاتي از قبيل بدحجابي و معاشرتهاي خارج از موازين و استفاده از ابزارهاي رسانهاي و ارتباطي جديد در جامعه وجود دارد، برخوردهاي متداول توسط مأموران را ناكارآمد ميدانند. از اين سخنان چنين بر ميآيد كه ايشان براي كار فرهنگي جايگاهي قائل هستند اما با توجه به اينكه در طول 35 سال گذشته از اين اقدام نيز نتيجه چشمگيري به دست نيامده، در جستجوي راه ديگري هستند كه آن را از محافل علمي، علما، محققين و اساتيد دانشگاه انتظار دارند.
در اجابت اين دعوت آقاي رئيس جمهور، قبل از هر چيز به ايشان يادآور ميشويم كه در منازعات و مباحث 35 ساله گذشته بر سر راهكار صحيح در مقابله با ناهنجاريهاي اجتماعي به ويژه موضوع حجاب و عفاف، مردود دانستن يك نظر و تأكيد بيش از اندازه بر نظر ديگر، كار درستي نيست. جامعه، هم به روشنگري و كار فرهنگي نيازمند است و هم به اعمال قانون. قوه مجريه نيز موظف به اجراي قانون است و بايد به آنچه قانونگذار مشخص كرده عمل نمايد.
با قطع نظر از اين مبحث، پاسخ اين سؤال را كه چرا نه كار فرهنگي براي حل مشكلات حجاب و عفاف و ساير ناهنجاريهاي اجتماعي كارائي داشته و نه برخوردهاي قانوني؟ بايد در بررسي عملكرد مسئولان پيدا كرد. مشكلي كه در زمينه ناهنجاريها وجود دارد، نه فرهنگي است و نه قانوني. يعني هيچيك از اين دو ابزار نميتوانند اين مشكل را حل كنند. زيرا كساني كه اين مشكل را پديد ميآورند يا به آن دامن ميزنند، از مجموعه رفتارها و گفتارهاي مسئولين و عدم انطباق گفتههاي آنها بر اعمالشان، به اين نتيجه نميرسند كه بايد به قانون پايبند باشند و يا به فرهنگي كه آنها برايشان تبيين ميكنند اعتقاد داشته باشند. اين افراد، اين واقعيتهاي تلخ را مشاهده ميكنند كه بسياري از مسئولين به قانون پايبندي نشان نميدهند، برخلاف توصيهاي كه در زمينه زهد و سادهزيستي ميكنند خود در تلاش براي جمعاوري ثروت و مال و منال هستند، عليرغم نصايحي كه در زمينه رعايت اخلاق ميكنند خود مرتكب بداخلاقي سياسي ميشوند، با اينكه از ضرورت شايسته سالاري سخن ميگويند در گماشتن اطرافيان و اقوام غيرشايسته خود به مناصب مختلف حد و مرزي نميشناسند و در زمينههاي مختلف هرچه ميگويند برخلاف آن عمل ميكنند.
اينها حتي عملكرد خوب مسئولين شايسته را نيز به فراموشي ميسپرد، اعتقاد مردم به مسئولين را متزلزل ميكند و زمينه را براي بياعتنائي آنها به قانون و توصيههاي فرهنگي و اخلاقي كارگزاران نظام فراهم ميسازد. بنابر اين، مشكل گسترش ناهنجاريهاي اجتماعي نه فرهنگي است و نه قانوني، بلكه اعتقادي است.
به تلويزيون نگاه كنيد كه از حجاب و عفاف حرف ميزند ولي 22 بهمن و روز قدس و انتخابات كه ميشود از زنان بدحجاب هفت قلم آرامش كرده در تأييد انقلاب و نظام مصاحبه ميگيرد و پخش ميكند. طبيعي است كه اين اقدام تلويزيون، تمام كارهاي فرهنگي را خنثي ميكند و به دختران و زنان الگو ميدهد.
بنابر اين، راه ديگري كه آقاي رئيسجمهور در جستجوي آن هستند، اينست كه مسئولين اصلاح شوند و شعارهايشان با اعمالشان منطبق شود، با مردم صادق باشند و به قانون پايبندي نشان دهند تا اعتقاد مردم قوي شود. در آن صورت، مردم هم بدون آنكه فشاري بر آنها بيايد به احكام دين و قانون عمل خواهند كرد كه فرمودهاند "الناس علي دين ملوكهم". آقاي رئيس جمهور، راه ديگري كه در جستجويش هستيد اينست. اگر ميتوانيد اين راه را هموار كنيد، بفرمائيد اين گوي و اين ميدان.
اگر پدرم رئيس جمهور بود...
روزنامه رسالت در ستون سرمقاله خود به قلم سيد مسعود علوي آورد:
سال گذشته رئيس جمهور در آستانه بازگشايي مدارس به يکي از مدارس کشور رفت و به تقليد از رئيس جمهور گذشته، سئوالي را براي دانش آموزان طرح کرد که به آن پاسخ دهند. سئوال اين بود: «اگر پدر شما رئيس جمهور باشد چه اقدامي را به او توصيه مي کنيد که بتواند اعتدال و ميانه روي را در همه ابعاد زندگي اجتماعي جامعه ايران بگستراند؟» اين موضوع، قاعدتاً يکي از موضوعات انشاء کلاس هاي درس دانش آموزان در سال گذشته بود. چه خوب بود وزير محترم آموزش و پرورش گزيده اي از آن انشاء ها را براي رئيس جمهور ارسال مي کردند. بدون شک اگر هوشمندانه اين توصيه ها جمع آوري مي شد، شايد مثل همان پانزده توصيه اي که مقام معظم رهبري به رئيس جمهور و وزرا در ديدار اخير مطرح فرمودند، مي بود.
اما اگر من دانش آموز بودم، اکنون انشاي من به عنوان مخاطب اين سئوال، اين چنين بود:
پدرم! شما در سخنراني هاي خود از يک رقيب پر قدرت، نگران هستيد که غالباً از آن ياد مي کنيد و با عصبانيت، او را مورد خطاب قرار مي دهيد. در حالي که اين رقيب وجود خارجي ندارد، و اگر هم باشد سکوت اختيار کرده و هوشمندانه فعل شما را با سکوت خود که واگذار کردن امور به داوري مردم است، تعقيب مي کند. مثلاً همين چندي پيش جماعتي از منتقدان خود را به جهنم حوالت داديد، بدون اينکه بگوييد آنها چه گفتند و کجا گفتند و چگونه گفتند؟ پيش از آن هم برخي از همين منتقدان را بي سواد، بزدل، ترسو، بي شناسنامه، افراطي و بي خبر از دنيا خوانديد. به همين هم اکتفا نکرديد، آنها را با صفت عده اي بيکار و متوهم که مدام غصه آخرت مردم را مي خورند، توصيف فرموديد. بعد هم براي اينکه به مردم (در حقيقت به خود) اطمينان بدهيد که منتقدين به قدرت برنمي گردند، قسم جلاله خورديد که سال هاي 84 تا 92 ديگر تکرار نمي شوند.
پدر عزيز! اين همه «منتقدهراسي» براي چيست؟ انصاف حکم مي کند اگر در مقام پاسخگويي هستيد، بگوييد چه کسي، کجا و چه گفته است؟ بعد با «تدبير» و به منظور «اميدبخشي» به مردم هم پاسخ او را بدهيد و در مقام اقناع افکار عمومي برآييد. انتظار داشتم وقتي به مشهدالرضا (ع)
مي رويد، قدري از اين لحن افراطي عليه منتقدين بکاهيد و سخن از مهر، صفا و صميميت بگوييد و روشنگري خود را در اين بستر هدايت کنيد.
پدر عزيزم! شما در جمع نخبگان و فرهيختگان و برگزيدگان خراسان رضوي فرموديد:
- فردي در اوايل انقلاب مي گفت که خوب نيست مردان و زنان در پياده رو در کنار هم راه بروند و عنوان مي کرد تنها راه، کشيدن ديوار است.
- اوايل انقلاب، عده اي در دانشگاه تهران دنبال کشيدن ديوار در کلاس ها بودند که امام (ره) بر آنان نهيب زد.
- متأسفانه دو چيز ياد گرفته ايم؛ ديوار و فيلتر. آيا راه ترويج عفاف در جامعه، «ون» است؟ راه ديگري نداريم؟
پدر عزيزم! آيا فکر مي کنيد پاسخ منتقدين کنوني دولت در حوزه فرهنگ در فضاي مجازي همين است که فرموديد؟ برخي از منتقدين محترم از مراجع عظام تقليد و از خطباي بزرگ جمعه در کشور هستند. آيا آدرس غلط دادن به مردم که اينها از همان جنس «ديوارکشان» در خيابان و دانشگاه هستند، منصفانه است؟!
پدر عزيزم! قرار بوده دولت، زيرساخت هاي اطلاعاتي را مثل هر دولتي در کشورهاي پيشرفته، طراحي و عملياتي کند. يکي از مطالبات مردم و خانواده ها، «اينترنت پاک» است. پدر عزيزم! قرار بود شما وفق بند الف ماده 46 قانون برنامه پنجم توسعه، «شبکه هاي اطلاعات و مراکز داده داخلي امن و پايدار با پهناي باند مناسب با رعايت موازين شرعي و امنيتي کشور» را راه اندازي کنيد. شما «شبکه ملي اطلاعات» را رها کرديد و فقط به پهناي باند و اينترنت پر سرعت چسبيده ايد و «امنيت» و «موازين شرعي» را هم در اين وادي رها کرديد و به دغدغه هاي منتقدين صادق و مشفق گوش نمي کنيد.
پدر عزيزم! حال که شما مايل هستيد در هر سخنراني به يک يا چند سوژه براي بيان مطالبتان اشاره کنيد و رهنمود بدهيد، مايلم به يک سوژه خوب که به زندگي مردم، دغدغه جوانان و اشتغال مربوط است اشاره کنم و اميدوارم در اولين سخنراني خود به آن اشاره کنيد. پدر عزيزم! چندي پيش يک کارآفرين در جلوي بانک صنعت و معدن به دليل فشارهاي ناشي از مشکلاتي که بر سر راه توليد توسط نظام بانکي و اداري کشور پديد آمده، بر روي خود بنزين ريخت و خود را به آتش کشيد. متأسفانه سه روز بعد از اين حادثه، در بيمارستان، جان به جان آفرين سپرد. او مي خواست لقمه اي نان حلال براي خود و زن و بچه اش سر سفره ببرد و از اين رهگذر، ده ها کارگر زيردست او هم از خطر بيکاري و فقر، رهايي يابند، اما ترجيح داد خود را آتش بزند تا شايد مشعلي در تاريکي رکود، بيفروزد و مسئولين کشور به داد بنگاه هاي کوچک و بزرگي که يکي پس از ديگري به دليل کمبود نقدينگي تعطيل مي شوند، برسند. او شش ميليارد وثيقه آورده بود تا پنج ميليارد تومان وام بگيرد و آن را به زخم بيکاري در يک استان محروم بزند، اما فريادرسي پيدا نکرد.
پدر عزيزم! دوست داشتم شما با استفاده از همين سوژه در سالي که به عنوان اقتصاد و فرهنگ نام گرفته، يک تکاني به بدنه مديريتي کشور بدهيد و آنها را در مسير مديريت جهادي به جنگ غول بيکاري و رکود ببريد و سفره هاي خالي جمعي از هموطنانم را به نان حلال، مهمان کنيد و جوانان را از فقر و بيکاري نجات دهيد. اما نمي دانم چرا اين سوژه زنده در جلوي چشمان شما نيست و شما برگشتيد به 35 سال گذشته که يک کسي يک جايي گفته که مثلاً براي حجاب و عفاف در پياده روها ديوار بکشيد که معلوم هم نشد او که بوده و چه مسئوليتي داشته و...؟
پدر عزيزم! يک سال از عمر دولت شما مثل برق و باد سپري شد. سه سال ديگر هم به همين سرعت سپري مي شود. دوست دارم شما سه سال ديگر هم در مسند خدمتگزاري به مردم باقي بمانيد. شرط آن صداقت، پاکي و روراست بودن با مردم است. به مردم بگوييد در يک سال گذشته چه کرديد؟ آن را طوري بگوييد که مردم بتوانند در زندگي روزمره خود، آن را حس کنند و خلاف آن را نيابند.
پدر عزيزم! سيماي جمهوري اسلامي، روزهاي جمعه برنامه مناظره دارد. در دو مناظره اخير که در مورد تورم و مشکل مسکن برگزار شد، در نظرسنجي از مردم، آنها بالاي هفتاد درصد حق را به منتقدين دادند و ديدگاه مسئولين دولت يازدهم در اين مناظره ها مقبول مردم نبود. پدرم! مردم در داوري خود اشتباه نمي کنند. از شما مي خواهم نسبت به منتقدين خود، صبور و شکيبا باشيد. آنها خير دولت را مي خواهند. «دشمن پنداري منتقدين»، يک توهم است. از اين توهم فاصله بگيريد. آرامش کشور به خاطر عقلانيت و صبوري منتقدين است. شما بايد به خاطر داشتن چنين منتقديني، خدا را شاکر باشيد. تحريف صورت مسئله نقد آنها و به بيراه کشاندن پاسخ نقدها، راه درستي نيست، نوعي آدرس غلط دادن است. مردم اين را درک مي کنند. برخورد توأم با بي مهري شما با منتقدين دلسوز، با اعتدال و ميانه روي نمي خواند.