محمد صرفی در ستون سرمقاله كيهان با تيتر« ز طوفان غم مخور» نوشت:
کارشناسان و تحلیلگران برجسته غربی، خود معترف هستند که هر یک از دهها توطئه و ماجرای خطیری که برای جمهوری اسلامی تاکنون پیش آمده، اگر برای هر کشور دیگری پیش آمده بود، عملاً آن نظام سیاسی را ساقط میکرد. از انواع و اقسام تهدیدات سخت و نیمهسخت گرفته تا تهدیدات پیچیده و نرم؛ شورشهای مسلحانه به نام قومیتها، انواع و اقسام طرحهای کودتا، ترور گسترده مقامات بلندپایه کشور، هشت سال جنگ تحمیلی، تحریمهای گوناگون (که به اعتراف خود غربیها در طول تاریخ بشر بیسابقه است!) و تلاش برای براندازی به شیوه انقلابهای رنگی (فتنه 18 تیر 78 و اغتشاشات 88) تنها چند نمونه از این لیست پر و پیمان و البته عجیب و غریب است.
راز پایداری و بالندگی جمهوری اسلامی با گذشت بیش از سه دهه از عمر آن، علیرغم همه این دشمنیها و توطئهها در چیست؟ این سوال اگرچه تکراری است اما گذشت زمان نه تنها باعث کاهش اهمیت آن نشده، بلکه به دلیل ماهیت ماجرا، بر اهمیت آن به شکلی تصاعدی افزوده است. آنچه درجه اهمیت این سوال کلیدی را معین میکند، میزان دشمنی یا تعهد به انقلاب و جمهوری اسلامی است چرا که پاسخ این سوال رهیافتی برای حفظ و ارتقای جایگاه جمهوری اسلامی (از سوی متعهدان به آن) و مقابله با توطئههای معاندان برای تضعیف و براندازی آن است.
بیشک پاسخ این سوال تنها در یک عامل خلاصه نمیشود اما نگاهی عمیق و دقیق به گردنههای خطرناکی که پشت سر گذاشتهایم، موید این نکته است که دفع هیچ کدام از این مخاطرات مهلک، بدون عامل همبستگی و همراهی «امام و امت» مقدور نبوده است. این نکته حساس و عامل کلیدی از دید دشمنان نظام و انقلاب نیز پنهان نمانده و نگاهی به طیف گسترده اقدامات و تلاشهای آنان برای ایجاد اخلال و تضعیف این پیوند، نشانگر این قضیه است.
یکی از مشهورترین نظریات علوم اجتماعی معاصر، در تبیین رابطه میان مردم و راس هرم قدرت سیاسی را ماکس وبر ارائه کرده است. این اندیشمند آلمانی در نظریه خود سه نوع رابطه را میان راس و قاعده هرم سیاسی مطرح میکند؛
1- سنتی: در این نوع رابطه مردم از حاکم به دلیل سنتهای موجود در جامعه اطاعت میکنند و وراثت در این نوع رابطه نقشی اساسی دارد.
2- قانونی: در این شکل از رابطه، مردم به دلیل قانونمند بودن از راس هرم سیاسی اطاعت میکنند و عقل نقشی کلیدی در این همراهی قاعده با راس هرم سیاسی دارد.
3- کاریزماتیک یا فرهمند: در این نوع رابطه، راس هرم سیاسی دارای محبوبیتی بالاست و مردم صرفاً بر اساس احساس خود بدون دخالت دادن عامل عقل و منطق از وی فرمان میبرند.
نگاهی به نحوه زمامداری امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری نشاندهنده این واقعیت است که نظریه وبر قادر به توضیح و تفسیر رابطه امت و امام - بر اساس سه مدل فوق - نیست و اگر بخواهیم به نوعی سادهسازی مفاهیم دست بزنیم، تنها راه تبیین این رابطه ترکیبی از مدل دو و سه است. اگر چه امام خمینی(ره) و امام خامنهای مدظلهالعالی هر دو بر قلوب مردم حکم رانده و رابطه عاطفی عمیقی با مردم داشته و دارند اما سیره سیاسی این دو رهبر نشان میدهد آنان هرگز در پی پیش بردن منویات خود صرفاً از طریق این ابزار نبوده و عقل و منطق در این رابطه نقشی کلیدی و محوری داشته و دارد. از همین روست که در شرایط خطیر و حساس فعلی منطقه که اغلب کشورها به نوعی دست به گریبان مخاطرات عمیق امنیتی هستند، حتی افراد غیرسیاسی و به نوعی منتقد نظام نیز اعتراف دارند آرامش کشور در این دریای متلاطم و طوفانزده، به دلیل سکانداری ناخدایی است که بارها و بارها این کشتی را از گردابهای مهلک و صخرههای پیش رو رهانیده است و در عبور از این عقبهها، پیروی و حمایت یکپارچه امت را با خود داشته است.
غربیها از هیچ تلاشی برای تضعیف و گسستن این پیوند دریغ نمیکنند و در رسانههای خود نیز میکوشند تصویری مغشوش و گاهی حتی وارونه از این رابطه عقلانی- عاطفی ارائه کنند اما این فضاسازیها تاکنون تاثیری بر این پیوند عمیق و ریشهدار نداشته و تنها به درد فاکتور و پرکردن جیب گویندگانش از خزانه سرویسهای امنیتی میخورد.
البته در موارد بسیار نادری نیز به کیفیت و نتایج این رابطه اعتراف کردهاند. یکی از این موارد نادر، گزارش مدیر پروژه ایران در اندیشکده آمریکایی «مرکز بلفر» است. وی که به تازگی سفر شش هفتهای خود به ایران را به پایان رسانده و به آمریکا بازگشته، گزارش دست اول و جالبی از مشاهدات خود به این مرکز ارائه داده است.
وی با زیر سوال بردن تصورات و برداشتهای کلیشهای غرب از ایران و مردمش، تاکید میکند که آنچه وی در این سفر طولانی از نزدیک مشاهده و لمس کرده، حاصل مراوده و گفتوگو با طیفهای گوناگون جامعه ایران و سلایق مختلف است و با نسخههای سطحی و تبلیغاتی غرب، نمیتوان پیچیدگیهای جامعه و حکومت چند لایه ایران را درک کرد. مدیر پروژه ایران «مرکز بلفر» سه نتیجه کلی از مشاهدات خود را اینگونه بیان میکند؛
1- ایرانیها کاملاً به افزایش قدرت و جایگاه خود در منطقه اعتماد دارند و هیچگونه ضرورت یا نیازی را به مصالحه و سازش برای فیصله دادن به بنبست هستهای احساس نمیکنند.
2- برای ایرانیها، خط قرمز هستهای دیگر برخورداری از ظرفیت غنیسازی در داخل نیست، بلکه آنها به دنبال چرخه کامل سوخت هستهای برای تولید انرژی هستهای در مقیاس صنعتی هستند. این روایت را میتوان بخشی از گفتمان حقخواهی ایرانیها دانست که مبتنی بر باورهای مردم این کشور در زمینه استقلال، خودکفایی و پیشرفتهای علمی است.
3- شواهدی را از اینکه تحریمها، اقتصاد ایران را فلج کرده است، ندیدم.
وی سپس به این نکته اشاره میکند که با این مقدمات جای تعجب ندارد که رهبر معظم انقلاب با اعتماد به نفس و اطمینان خاطر 190 هزار سو برای غنیسازی اورانیوم را مطرح میکنند.
ایستادگی قاطع رهبر انقلاب اسلامی بر خطوط قرمز هستهای، تنها یک مورد از دستاوردها و نعمات رابطه امام و امت است. یادمان نرفته است دوران مجلس ششم را که عدهای ترسو و خودباخته به رهبری نامه نگاشته (معروف به نامه جام زهر)، فرار از برابر دشمن را عین عقلانیت خوانده و با ژست خیرخواهی، از ترس تهدید توخالی دشمن به مرگ، خودکشی را توصیه کردند!
و البته پاسخ غیرمستقیم رهبر معظم انقلاب به آن جماعت نیز شنیدنی است. ایشان در بیانات 7 خرداد 82، مرعوب شدن را آفتی برای تصمیمگیری صحیح عنوان کرده و میفرمایند؛ «به نظر من در امکانات و اقتدار دشمن مبالغه میشود. نه اینکه بنده خبر ندارم؛ نه، من از اغلب شما از امکاناتی که دارند و وسایلی که میسازند، بیشتر اطلاع دارم، چون اینجا مرکز سیل اطلاعات گوناگون از جاهای دیگر است و ما میدانیم در دنیا چه خبر است. سلاح و تجهیزات و ابزارهای جاسوسی و ابزارهای اطلاعاتی و ... برای ایجاد سیطره یک قدرت بر ملتی که بخواهد بایستد، کافی نیست. لذا میبینید که امروز در حرفهایشان میگویند که بایستی از درون با ایران برخورد کرد؛ باید ارادهها؛ اراده بر ایستادگی را سُست کرد. اگر اراده یک ملت - که در اراده مسئولینش تجسم و تجسد پیدا میکند - سُست نشود، هیچ کاری نمیتوانند بکنند.»
بیش از یک دهه از آن نامه خفتبار و آن پاسخ حکیمانه میگذرد. دشمن طی این سالها تهدید و فشارهای خود را چندین و چند برابر کرده است تا اراده ملت را سست کند اما این عزم و اراده نه تنها سست نشده، بلکه همچون تیغ پولاد سختتر و برندهتر شده است و البته این تنها مدعای انقلابیون نیست و چنان آشکار است که حتی مدیر پروژه ایران «مرکز بلفر» را نیز مجبور به اعتراف میکند. پس جای تعجب نیست اگر اوباما در برابر این اراده الهی از روی خشم و استیصال اذعان کند که هدف او برچیدن تک تک پیچ و مهرههای برنامه هستهای ایران است اما حیف که نمیتواند چنین کند و البته در دیگر عرصهها نیز وضع به همین منوال است.
در پایان خالی از لطف نیست که اشارهای به تبلور رابطه عمیق امام و امت در این روزها کنیم. عمل جراحی رهبر معظم انقلاب که با موفقیت انجام شد، اگرچه دلها را لرزاند و چشمها را نگران کرد اما به لطف خداوند متعال، طعم تلخ این ماجرا با نمایش دلبستگی عاشقانه و عاقلانه امت به امام خویش کام یاران را شیرین و چشم دشمن را پرآتش کرد. تا ایران را چنین مردمانی و چنان رهبری است، ما را از موجهای سنگین این اقیانوس طوفانی بیمی نیست.
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
آمريكا، رانت خواري از تروريسم
روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله خود آورد:
جان كري، وزير خارجه آمريكا، ديروز به پيروي از اوباما وارد صحنه تبليغات درباره ائتلاف باصطلاح ضد تروريسم مورد نظر آمريكا شد و در سخناني مضحك گفت ايران در اين ائتلاف جائي ندارد و اگر بخواهد در مبارزه با تروريسم شركت كند بايد دريائي از تغييرات در مواضع خود ايجاد نمايد.
روشن است كه منظور "جان كري" اينست كه ايران چون از حزبالله لبنان و مقاومت فلسطين حمايت ميكند، حامي تروريسم است و به همين دليل نميتواند در ائتلاف براي مبارزه با تروريسم شركت كند.
مسخره بودن اين سخن چنان واضح است كه هيچ صاحبنظر مسائل بينالمللي نميتواند بيپايه بودن آن را ناديده بگيرد. اين، راه و رسم دولتمردان آمريكائي است كه براي توجيه تخلفات خود از مقررات بينالمللي، قربانيان تروريسم را اگر گوش به فرمان آمريكا نباشند تروريست بنامند و بزرگترين تروريستها را در فهرست قربانيان تروريسم قرار دهند، كاري كه درباره سران رژيم صهيونيستي انجام دادهاند و مقاومت فلسطين و حزبالله لبنان را كه در برابر صهيونيستهاي جنايتكار مقاومت ميكنند تروريست مينامند. طبعاً در چنين فرهنگ منحطي، ايران كه حامي مردم مظلوم و مقاوم فلسطين و حزبالله لبنان است بايد حامي تروريسم قلمداد شود، اما وزير خارجه آمريكا بايد بداند كه ايران هرگز دست از حمايت مقاومت و حزبالله برنخواهد داشت.
قبل از جان كري، شب پنجشنبه گذشته باراك اوباما رئيسجمهور آمريكا همزمان با سيزدهمين سالگرد انفجار برجهاي دوقلوي نيويورك كه به واقعه 11 سپتامبر معروف است، در نطقي كه رسانههاي آمريكائي آن را مهم و بيان استراتژي وي درباره مقابله با داعش توصيف كردهاند، گفته بود: "اگر كسي آمريكا را تهديد كند، جاي امني نخواهد يافت".
باراك اوباما، از رهبري آمريكا بر يك ائتلاف براي مبارزه با داعش خبر داده بود كه در عراق و سوريه صورت خواهد گرفت. وي در عين حال گفته بود از كنگره خواسته است اختيارات و منابع لازم را براي آموزش و تجهيز جنگجويان مخالف دولت سوريه فراهم كند.
روشن است كه منظور رئيسجمهور آمريكا از "جنگجويان مخالف دولت سوريه" همان تروريستهائي هستند كه طي سه سال و نيم گذشته مرتكب فجيعترين جنايات عليه مردم سوريه شدند و اين كشور را به ويرانهاي تبديل كردهاند. اينكه اوباما با متفاوت دانستن اين تروريستها با تروريستهاي داعش، اعلام ميكند قصد دارد با داعش مبارزه كند ولي از ساير تروريستها حمايت خواهد كرد بدين معناست كه از نظر رئيسجمهور آمريكا تروريستها بايد به دو دسته تقسيم شوند، يك دسته تروريستهائي كه تحت فرمان آمريكا هستند و طبعاً بايد مورد حمايت قرار گيرند و دسته دوم آنها كه تحت فرمان نيستند يا از فرمان بري آمريكا خارج و به يك تهديد تبديل شدهاند و به همين دليل بايد با آنها مبارزه شود.
به عبارت روشن تر، از نظر آقاي اوباما عدهاي از تروريستها خوبند و عدهاي بد. معيار خوبي و بدي نيز خود دولتمردان آمريكائي هستند. از آنجا كه تروريستهاي داعش اخيراً نافرماني كردهاند و دو خبرنگار آمريكائي را سر بريدهاند، از اين به بعد تحت عنوان "تروريستهاي بد" قرار ميگيرند ولي ساير تروريستها به دليل اينكه مثل گذشته از آمريكا خط ميگيرند و از دستورات سازمان جاسوسي آمريكا (سيا) پيروي ميكنند "تروريستهاي خوب" هستند و مورد حمايت آمريكا نيز قرار دارند.
نكته قابل توجه اينكه حتي درباره داعش نيز رئيسجمهور آمريكا در همين نطق اخير خود گفته است نظاميان آمريكائي اعزام شده به عراق، عمليات مستقيم عليه داعش انجام نخواهند داد. اين نكته را بايد بدين معني دانست كه دولت آمريكا با اينكه تروريستهاي داعش را تهديدي براي منافع خود ميداند، در عين حال منتظر فرصتي است تا بتواند با آنها براي ادامه حياتشان بدون آنكه متعرض آمريكا شوند به توافق برسد و مبارزه عليه آنها را متوقف نمايد. اشاره اوباما به برخوردي كه دولت آمريكا با "اسامه بن لادن" كرد نيز مؤيد همين نكته است. رئيسجمهور آمريكا خواست با به رخ كشيدن سرنوشت بن لادن به سران داعش بفهماند "بن لادن" قرباني نافرماني از آمريكا شد و شما اگر ميخواهيد به سرنوشت او دچار نشويد دست از نافرماني برداريد و در چارچوب مورد نظر واشنگتن عمل نمائيد تا شما را نيز در فهرست "تروريستهاي خوب" قرار دهيم.
از جمله نكات قابل تأمل و در عين حال رسوا كننده خود آمريكائيها كه در نطق اخير اوباما وجود دارد اينست كه گفته است: "داعش يك گروه اسلامي نيست، زيرا هيچ مذهبي كشتن افراد بيگناه را روا نميداند." وي براي تأييد اين سخن خود افزود: "اكثريت بزرگ قربانيان داعش، مسلمانان بودهاند."
اكنون سؤالي كه "اوباما" بايد به آن پاسخ بدهد اينست كه در مدت طولاني حضور تروريستهاي داعش در سوريه كه در آنجا نيز اكثريت قربانيان آنها مسلمانان بودند، چرا شما به عنوان رئيسجمهور آمريكا حتي يك كلمه در مذمت آنها به زبان نياورديد و حتي در زمينههاي سياسي، نظامي، اقتصادي و تبليغاتي از آنها حمايت نيز كرديد؟ منظرههاي چندش آور سر بريدنها، شكم دريدنها، خوردن قلب قربانيان و كشتارهاي دستجمعي به دست تروريستهاي داعش در سوريه را شما غربيها بارها ديديد و نه تنها محكوم نكرديد بلكه از آنها حمايت كرديد. شما آقاي رئيسجمهور آمريكا بر اين رسوائي را چگونه ميتوانيد سرپوش بگذاريد؟
نزديكترين واقعه، كشتار بيش از دو هزار نفر از مردم غزه به دست صهيونيست هاست كه به دستور مستقيم شما آقاي اوباما، كمكهاي نظامي و مالي و حمايتهاي سياسي و تبليغاتي بيسابقهاي در اختيار رژيم صهيونيستي قرار گرفت تا بتواند در جنگ 51 روزه هرچه ميتواند مردم غيرنظامي غزه را بيشتر قتل عام كند. با اين پرونده سياه حمايت از تروريسم دولتي كه رژيم صهيونيستي مظهر آنست، رئيسجمهور آمريكا نميتواند مدعي مبارزه با تروريسم باشد.
در مورد اصل برخورد با داعش در عراق نيز اوباما قبل از آنكه وعدهاي بدهد، براي سران دولت عراق شرط گذاشت. وي دو روز قبل از نطق شب پنجشنبه خود گفته بود شرط ورود آمريكا به مقابله با داعش در عراق اينست كه دولت عراق طبق نظر آمريكا شكل بگيرد. دولتمردان آمريكائي حتي در نهايت گستاخي درباره تصدي تعدادي از وزارتخانههاي مهم عراق نيز دخالت كرده و نخستوزير اين كشور را تحت فشار قرار دادند تا افراد مورد نظر آمريكا را در فهرست وزرا قرار دهد. اين شرط گذاريها و اين فشارها آشكارا به معني برخورد ابزاري با مبارزه با تروريسم است و آمريكا در نظر دارد از ماجراي داعش، كه خود پديد آورنده آن بود، رانت خواري كند.
رفتارهاي چندگانه دولتمردان آمريكائي با تروريسم اكنون چهره دولت آمريكا را بقدري مشوه و كريه كرده كه هيچكس در هيچ نقطهاي از جهان حاضر نيست ادعاهاي مبارزه با تروريسم را از سران اين دولت بپذيرد. كارنامه سياه آمريكا در 13سال اشغال نظامي افغانستان كه به بهانه مبارزه با تروريسم بعد از انفجار برجهاي دوقلوي نيويورك به اين كشور لشكركشي كرد، پوچ بودن ادعاهاي دولتمردان آمريكائي را به اثبات ميرساند. به همين دليل، ترديدي نيست كه ادعاي رئيسجمهور و وزير خارجه آمريكا مبني بر مبارزه با داعش يك شعار تو خالي است كه حتي براي بازسازي چهره مخدوش دولت آمريكا نيز كارآمد نخواهد بود.
«داعش» و ائتلاف جهانی
سیدحسین موسوی در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
آمریکا در پی یک دوره سکوت و بیاعتنایی، مبارزه با «داعش» را در راس برنامههای نظامی خود قرار داده و رییسجمهور این کشور تصمیم گرفته است برای ریشهکنکردن نیروهای «داعش»، یک ائتلاف بینالمللی ایجاد کند. اوباما، طی مصاحبه تلویزیونی با شبکه
ان بیسی (روز یکشنبه 16شهریور) استراتژی خود را حول محور تضعیف و ریشهکنکردن «داعش» متمرکز کرد. این درحالی است که بحران سیاسی عراق با پیشرفت نظامی «داعش» تشدید شده و این کشور یکبار دیگر وارد گردونه خواستهای قومی و مذهبی شده است. از سوی دیگر بهلحاظ منطقهای تقریبا همه کشورهای عربی از گسترش نفوذ «داعش» در منطقه نگران شدهاند. کشورهای عربستانسعودی، اردن و اماراتمتحدهعربی، که از دیدگاه کارشناسان نظامی از اهداف بعدی نیروهای متحد «داعش» شناخته میشوند، به حرکت درآمدهاند و از شورای امنیت سازمان ملل تقاضای دخالت بینالمللی برای توقف نیروهای «داعش» کردهاند. بهاینترتیب آمریکا برای ایجاد ائتلاف بینالمللی با شرکت کشورهای غربی و منطقه دستبهکار شد و موضوع اعدام وحشیانه دو خبرنگار اسیر آمریکایی به دست نیروهای «داعش» بر خشم ملت و دولت آمریکا و بهطورکلی افکارعمومی جهان غرب افزود. با این حال واشنگتن برای تشکیل این ائتلاف بینالمللی با چند مشکل جدی روبهرو شد.
اولین مشکل این بود که آیا آمریکا به آمادگی دولت سوریه برای همکاری با کشورهای غربی بهمنظور مبارزه با تروریسم پاسخ مثبت خواهد داد یا کشور سوریه را از منظومه ائتلاف منطقهای عضو ائتلاف جهانی خارج خواهد کرد؟ و مشکل دوم چگونگی تعامل ائتلاف بینالمللی با جمهوری اسلامی ایران بود. باراک اوباما، رییسجمهور آمریکا در این زمینه گفت که ایران به عضویت این ائتلاف دعوت نخواهد شد، اما ائتلاف بینالمللی علیه «داعش» به کمکهای ایران نیاز دارد. البته آشکار بوده و هست که جمهوری اسلامی ایران در هیچیک از ائتلافهای بینالمللی علیه «داعش» به رهبری آمریکا شرکت نمیکند اما در حوزه امنیت ملی خود، برای رفع یا کاهش تهدیدهای منطقهای، آماده همکاری است. این سیاست جمهوری اسلامی همچنین در جنگ آمریکا علیه رژیم صدام نیز اجرا شد.
نکته جالبتوجه این است که این سومین ائتلاف بینالمللی از سال1990 است که موضوع آن نیز کشور عراق بوده است. از سوی دیگر تهدید «داعش» برخلاف تهدید «القاعده» یا دیگر تهدیدهای تروریستی بزرگترین تهدید امنیتی پس از سقوط رژیم صدام تلقی میشود زیرا «داعش» علاوه بر ماهیت تروریستیاش، از توانایی نسبتا بالایی در مدیریت جنگ کلاسیک و جنگهای پارتیزانی برخوردار است. به گفته برخی کارشناسان نظامی، نیروهای «داعش» این توانایی را از تجربه جنگ با ارتش نیرومند سوریه به دست آوردهاند. بههرحال شکل و شمایل این ائتلاف بینالمللی و نیز قلمرو عملیاتی آن هنوز آشکار نشده است. در این زمینه پرسشهای فراوانی بهویژه در مورد بند دوم یعنی قلمرو عملیاتی این ائتلاف وجود دارد. مثلا اگر عملیات هوایی فشرده علیه نیروهای «داعش» در شهرهای شمالی عراق صورت گیرد و نیروهای «داعش» ناگزیر از عقبنشینی به سوریه شوند، عکسالعمل ائتلاف بینالمللی چه خواهد بود؟ وضعیت نظامی منطقه چگونه خواهد بود؟ همچنین شهرهای شرقی سوریه در صورت کوچکردن «داعش» به این منطقه و نیز درگیریهای نظامی دیگر گروههای مسلح مخالف دولت دمشق با «داعش» چه تاثیری بر روند اوضاع سوریه برجا خواهد گذاشت؟ آیا ائتلاف بینالمللی در صورت وقوع این احتمال ناگزیر از ائتلاف با دولت سوریه خواهد شد و در این صورت رابطه کشورهای غربی و نیز کشورهای عرب خلیجفارس، نظیر عربستانسعودی و قطر، با نیروهای اپوزیسیون مسلح سوریه چه شکلی به خود خواهد گرفت؟
آیا طرح این پرسش زودرس، یعنی احتمال ورود نیروهای ائتلاف بینالمللی به خاک سوریه، به بهانه پیگرد «داعش»، با هدف تضعیف و در نهایت سرنگونی دولت سوریه نیست؟ آیا رویدادهای اخیر داخلی سوریه، بهویژه استقرار «جبهه النصره» و ارتش آزاد سوریه در شهر «قنیطره» بلندیهای اشغالی جولان بهمنظور حفظ امنیت خطوط تماس با اسراییل و سناریو ورود نیروهای ائتلاف بینالمللی به خاک سوریه (در صورت اجراییشدن) را میتوان در چارچوب عملیات گستردهتر تفسیر کرد؟ بهخصوص با توجه به اینکه حجم نیروهای «داعش» به اندازهای نیست که ریشهکنکردن آن به چنین ائتلاف بزرگ بینالمللیای نیاز داشته باشد. اینها البته پرسشهایی است که بهزودی پاسخ خود را خواهد گرفت، اما پرسش مهمتر و پایانی این نوشته این است که چرا منطقه و جهان بهصورت ناگهانی به چنین درجهای از وحشت از یک نیروی تروریستی رسیده است؟ در پاسخ به این پرسش میتوان یادآور شد که خشونت بیحدومرز «داعش» در غارت و کشتار این زمینه را تقویت میکند که دستیابی این گروه تروریستی به سلاحهای کشتار جمعی این خطر را در پی دارد که برخی پایتختهای اروپایی یا منطقه در معرض خطر کشتار جمعی قرار گیرد، در نتیجه و باید قبل از انتقال «داعش» به منطقه خطرآفرین توان و همه جنبههای سازمانی و تشکیلاتی مجاری مالی و تسلیحاتی این گروه، مهار شود.
مجرماني که مسئولان را گروگان ميگيرند
فضل الله ياري در ستون سرمقاله روزنامه ابتكار نوشت:
محمدرضا رحيمي، معاون اول دولت دهم، پس از اعلامِ غير رسمي حکم دادگاهاش در محفلي تهديد کرده که افشاگري خواهد کرد.
بابک زنجاني پس از بازداشت گفته بود که من تنها يک ويترينم و برخي ديگر پشت من پنهان شده اند و اين يعني که اسنادي براي افشاگري دارم.
شهرام جزايري در دادگاهِ بررسي اتهاماتش ليستي از چهرههاي مشهوري را برشمرد که به آنها پول داده بود.
مه آفريد خسروي، نفر اول متهمِ اختلاسِ بزرگ نيز در يکي از جلسات دادگاهِ خود سخناني بر زبان آورد که مضمون آن تهديد به افشاگري درباره برخي از افراد مشهور بود.
اين ماجراها به خوبي نشان ميدهد که مجرماني که در نظام اقتصادي کشور مشغول اختلاس و اختلال هستند، ياد گرفته اند که بي گدار به آب نزنند. آنان با نشان کردن برخي از مسئولانِ ضعيف النفس و بي خرد، در يک رابطه دو طرفه، هم آنان را واسطه نفوذ خود به مراکز مهم قرار ميدهند و هم در مقابل، به اصطلاح"از خجالت آنان در ميآيند" و سهم شان را پرداخت ميکنند. تا اينجاي کار يک رابطه دو طرفه به وجود آمده که در آن مجرم به مسئولانِ فوق الذکر منافعي ميرساند و مسئولان نيز از نفوذ خود فرصتهايي"ويژه" براي آنان فراهم ميکنند؛ اما به نظر ميرسد که اين مجرمانِ حرفه اي چندان به اين رابطه برابر راضي نيستند. آنان تنها به نفوذ مسئول مربوطه اکتفا نميکنند، بلکه به روزي ميانديشند که احتمالاً در برابرِ دستگاه عدالت بايد پاسخگوي اعمال مجرمانه خود باشند. از همين روست که مسئول بي خرد را به دامي مي اندازند تا از او سندي داشته باشند و در صورت لزوم نه تنها او را، بلکه کل نظام را- به خيال خود - تهديد کنند. تا شايد دستگاه عدالتِ کشور را وادار به اغماض در برابر اعمالِ مجرمانه خود کنند.
به نظر ميرسد که اين مجرمان حرفه اي در آغاز به کارِ دوستي با اين مسئولان طرح نقشه اي را ميريزند، که بخش مهمي از آن را شايد بتوان"گروگان گيري" ناميد. آنان ابتدا از منفذِ سودجويي برخي از مسئولان، به نظام اقتصادي کشور ورود پيدا ميکنند و بخشي از سيستم سياسي و اقتصادي کشور را به گروگان ميگيرند.
در تصويري فرضي اين مسئولان در حالي که فکر ميکنند شريک اقتصادي اين مجرمان هستند، وقتي کار به دستگاه قضايي کشيده ميشود ميفهمند که تنها گروگانهايي فريب خورده هستند که با پاي خود به دامگاه قدم گذاشته اند.
در همه اين موارد اختلاس گران و ويژه خواران تلاش ميکنند تا- به زعمِ خود- سرنوشت اين مسئولان خطاکار را به آبروي نظام گره بزنند و از اين منظر متوليانِ دستگاه قضايي را وادار به چشم پوشي از خطاهاي خود کنند؛ اما آن چنانکه برخي از قضاتِ پاکدست نشان داده اند، نبايد با اين شيوه مجرمانِ ويژه خوار را همراهي کرد.
به نظر ميرسد که جدا کردن حسابِ مسئولان خطاکار از حسابِ نظام سياسي کشور و توجه به فرديتِ آنها در ارتکاب جرم، و مهم تر از آن برداشتن چتر امنيت از سر آنان، از سويي ميتواند مانع از رشد گروهي از مسئولانِ ويژه خوار در لايههاي نظام اجرايي و اداري کشور شود و از سوي ديگر مجرمان حرفه اي را در گروگان گيري و تهديد نظام، ناکام ميگذارد.