بعضيها سن و گروه خوني خود را نيز بالاي تلفن درج كردهاند و با توجه به نيازهاي مالي متفاوت قيمتهاي مختلف نيز در ميان آگهيها به چشم ميخورد. از خانم ميانسالي در مورد تلفنها سؤال ميكنم. تا اسم فروش كليه را ميآورم، ميگويد: ميخواهي كليه بفروشي؟ خيلي جواني! صحبتش را قطع ميكنم و ميگويم قصد فروش ندارم و در مورد سن و انگيزه فروشندگان تحقيق ميكنم. ميگويد: با انجمنهاي خيريه زيادي كار كردهام؛ از بيماران سرطاني تا سالمندان اما انگار نسل جوان نيازمند را كسي نميبيند. شماره تلفن قرمزرنگ روي ديوار را نشانم ميدهد و ميگويد: براي قرض شوهرش ميخواهد كليه بفروشد. 27ساله است و 20 ميليون قرض دارد. اينها به نقطه جوش رسيدهاند وگرنه اهداي عضو بدن بهخاطر پول دردناك است. پسر جواني از انتهاي كوچه جلو ميآيد. ميپرسم: دنبال كليه هستيد؟ پاسخ ميدهد: پدرم 60ساله و بيمار است و دنبال خريد كليه هستم. ميپرسم: چرا از اعضاي خانواده براي پدر كمك نميگيريد؟ ميگويد: هرگز قادر به انجام اين كار نيستم. پدرم را دوست دارم اما اين كار از من ساخته نيست. ميپرسم: چه حسي نسبت به كسي داريد كه بهخاطر نياز مالي به شما كليه ميفروشد؟ ميگويد: ترحم و دلسوزي؛ هرچند سعي ميكنم رضايتش را جلب كنم.
نياز مالي؛ انگيزه اصلي فروشندگان
با يكي از شمارهها تماس ميگيرم. 26ساله است. در مورد غيرقانوني بودن فروش مستقيم كليه سؤال ميكنم. ميگويد: من نميدانستم قانوني نيست. دوستي به من پيشنهاد كرد و من كه براي پول پيش خانهام محتاج بودم تصميم گرفتم اين كار را بكنم. اما ميدانم خيليها اين وسط دلالي ميكنند و پول به جيب ميزنند و از مردم كلاهبرداري ميكنند؛ خصوصا در مورد گروههاي خوني كمياب. يك روشندل بيسواد 25ساله كه از روستاي گرخشاب در شهرستان كوهدشت استان لرستان براي فروش كليه به تهران آمده فرد ديگري است كه پيدايش ميكنم. ميگويد: بهدليل مشكلات مالي نامهاي به نمايندگان مجلس نوشتم اما مؤثر واقع نشد بنابراين نامهاي به دفترمقام معظم رهبري نوشتم و اوضاع را شرح دادم. ايشان نيز نامهاي به بهزيستي كل كشور نوشتند تا مامورين تحقيق اوضاع مرا بررسي و به من كمك كنند. اما بعد از بررسي اوضاع من گفتند بودجه نداريم 3 ميليون بلاعوض به تو بدهيم. تنها راهي كه به ذهنم رسيد فروش كليه بود. وقتي به تهران و انجمن خيريه مراجعه كردم گفتند كليه تو بهدليل مشكل نابينايي قابل انتقال نيست و حالا نميدانم چگونه مبلغي در حدود 3ميليون تهيه كنم تا بتوانم با اين معلوليت كاري دستوپا كنم. چشم اميدم فقط بهدست خيرين است. قضاوتكردن اساسا سخت است و در اين معادله پيچيده، پيداكردن مقصرسختتر. بيماران كليوي بخشي از آسيبديدگان اين بازار آشفتهاند كه علاوه بر تامين هزينههاي درمان بايد مراقب سودجويان باشند. البته شايد اين فقط يك طرف ماجرا باشد و طرف ديگر، آسيبديدگان معضلات ديگري چون فقر و بيكاري و نابرابريهاي اجتماعي ديگر كه خود را به ناچار با اين معضل پيوند ميزنند.