پديده جشنواره دوازدهم فيلم فجر اما «سجاده آتش» بود كه برخي صحنههاي آن نفس مخاطبان را در سينه حبس و 2استعداد تازه به سينماي دفاعمقدس معرفي كرد؛ يك كارگردان جوان و رضا ايرانمنش كه تا مدتها انتخاب اول فيلمسازان جنگ براي ايفاي نقش جوانان بسيجي بود.
فيلمساز جوان، 14سال پس از آن تجربه بسيار موفق و تماشايي، سراغ يك داستان جنگي ديگر رفت و اين بار آن را در قاب كوچك تلويزيون روايت كرد. «رقص پرواز» گرچه در نخستين پخش چندان ديده نشد اما هر سال در مناسبتهاي مربوط به جنگ و دفاعمقدس روي آنتن شبكههاي مختلف ميرود و هر بار وجهي نامكشوف از نخستين تجربه سريالسازي مرادپور آشكار ميشود. متن علي طالبزاده همراه با كارگرداني حسابشده و تصاويري كه به لطف دوربين 35ميليمتري رنگ و بوي سالهاي دور دارد، از رقص پرواز يك شاهكار كوچك ساخته است.
«مردهشورت رو ببرن. يه بار نشد من سلام بدم تو بيايي بيرون!» اين جمله بامزه از زبان دكتر منصور ياوري يكي از 2قهرمان اصلي سريال خطاب به آفتاب و پس از اقامه نماز صبح در شگفتانگيزترين شكل ممكن ادا ميشود؛ پتويي روي دوش انداخته و در حالتي بين خواب و بيداري هر 3سلام پاياني نماز را با گفتن يك جمله نيمهكاره ادا ميكند. همين شخصيت وقتي پاي حضور در جبهه به ميان ميآيد، با قطار درجه 3راهي جنوب ميشود تا دوستش مصطفي چمران را عمل كند.
بازي مهدي هاشمي يكي از برگهاي برنده مرادپور در سريال 7قسمتي رقص پرواز است؛ مجموعهاي كه مخاطب براي دانستن راز نام آن بايد تا صحنه پاياني منتظر بماند و شاهد رقص غرورانگيز تابوتهاي شهدا در آسمان آبي ايران باشد. فضاسازي كارگردان و طراح صحنه و لباس سريال را نميتوان ديد و تحسين نكرد. فقط دقت كنيد به صحنه تبديل شدن ايستگاه راهآهن مركزي تهران و خيابانهاي اطراف آن از دهه 80به اوايل دهه 60؛ آنچه در كسري از دقيقه رخ ميدهد، تكاندهنده است و مخاطب را 20سال به عمق تاريخ ميبرد.
حاتميكيا در گفتوگوي اخير خود از اين انتقاد كرد كه امثال بهزاد بهزادپور سالهاست فيلم نميسازند و مردم بايد به همان «خداحافظ رفيق» او دل خوش كنند. شايد اين گزاره درباره احمد مرادپور هم صدق كند؛ كسي كه سجاده آتش او بسيار كم از تلويزيون پخش شده و در اين 20سال تنها 2فيلم و يك سريال در كارنامه دارد. كاش خيلي زود از سريال شهيد باكري او خبري به گوش برسد.