اما میان تصمیم برای مهاجرت تحصیلی و عملیکردن آن تفاوت از زمین تا آسمان است. هزار نکته باریکتر از مو وجود دارد که ممکن است به چشم نیایند: برای مثال اینکه چگونه میتوان مثلا با فرهنگ و شرایط اجتماعی کشور میزبان کنار آمد و خود را با آن سازگار کرد.
در ايران نيز هر ساله شماري از فارغالتحصيلان دبيرستان ودانشگاه تصميم ميگيرند براي ادامه تحصيل به خارج بروند. در زمينه شرايط، دشواريها و مسايلي كه عموم مهاجران، بويژه مهاجران تحصيلي،با آن روبه رو هستند،گفت و گويي با دكتر سامان توكلي؛روانپزشك و رواندرمانگر انجام دادهايم. دكتر توكلي،عضو هیات مدیره و دبیر انجمن علمی روانپزشکان ایران و همچنين عضو کمیته رواندرمانی انجمن علمی روانپزشکان ایران است.
- مهاجرت جزو يكي از دغدغهها و خواستههاي مهم انسان امروز است. مهاجرت ميتواند به انگيزهها و دلايل زيادي صورت گيرد. جداي از اين مساله،به نظر شما كساني كه به هر دليلي دست به مهاجرت ميزنند،عموما با چه نوع استرسهايي مواجهاند؟
همانگونه كه اشاره كرديد، مهاجرت یکی از استرسهای عمده زندگی است. بنابراین، تمام افرادی که مهاجرت میکنند، باید هم آن شرایط را بشناسند و هم منابع و امکانات خود را برای مواجهه با آن بسنجند و تقویت کنند. مسایل مختلفی را میتوان در این جا برشمرد که با توجه به سن مهاجرت یا شرایط شغلی، تحصیلی، اقتصادی و خانوادگی قبلی فرد در ایران، برای هر فرد متفاوت است. مشکل زبان، تفاوت فرهنگی، از دست دادن موقعیت شغلی و حمایتهای اجتماعی و خانوادگی که فرد در ایران دارد و غالباً تا حدی از ثبات برخوردار است، وفق دادن خود با شرایط کشوری که به آن مهاجرت میکنند، از آبوهوای آنجا گرفته، تا شرایط مهاجرت و نوع ویزا و اقامت، قانونی بودن یا نبودن آن، تا پیدا کردن جایگاه تحصیلی یا شغلی مورد نظر، آشنا شدن با روندهای قانونی و معمول زندگی روزمره، برقرار کردن ارتباطات جدید و ساختن شبکه اجتماعی جدید در کشوری که به آن مهاجرت میکنند و بسیاری مسایل دیگر را میتوان جزو این استرسها برشمرد.
به ویژه، موضوعی که در سالهای اخیر بسیاری از مهاجران آن را به عنوان یکی از عمدهترین استرسها و نگرانیهای خود ذکر میکنند، مشکلات مالی و اقتصادی است. با کاهش ارزش ریال، عملاً بسیاری از خانوادهها نمیتوانند به راحتی هزینههای مهاجرت فرزندان خود را تامین کنند. بنابراین، پیدا کردن شغل و داشتن درآمد کافی یکی از عمدهترین مسایل این افراد است و خودِ پیدا کردن شغل هم با توجه به شرایط گوناگون افرادی که مهاجرت کردهاند، مانند نوع ویزا یا داشتن شرایط اقامت و کار و نیز شرکت در فرایندی از رقابت برای به دست آوردن موقعیت شغلی مناسب متفاوت است. از طرف دیگر، غالباً شرایط کار برای این که فرد درآمد مناسبی برای زندگی داشته باشد، در خیلی از کشورها با ایران متفاوت است و مثلاً ساعات و حجم کار و مسوولیتی که از فرد انتظار میرود، ممکن است نسبت به ایران خیلی بیشتر باشد.
موضوع دیگری که برای برخی از مهاجران یک نگرانی و استرس جدی است، اين است كه چه بسا رفتوآمدشان به ایران یا رفتوآمد خانوادهشان به کشوري كه مهاجرت كردهاند راحت نباشد. مثلاً افرادی که به امریکا مهاجرت میکنند، تا چند سال اول و تا زمانی که اقامت آنجا را بگیرند، با محدودیتهایي از اين دست مواجه هستند، و طبعا به اين فكر ميكنند كه آيا باز میتوانند عزیزانشان را ببینند یا نه. هر مهاجرتی به شکلی وانهادن موقعیتهای خود و جدا شدن از دوستان و خانواده و عزیزان است و مستلزم طی کردن نوعی سوگ به دليل از دست دادن است. اگر اين وضعيت را با احساس عدم دسترسي و محدودیت برای بودن در کنار عزیران و خانوادهشان تؤام كنيم، بهتر ميتوانيم به وضعيت روحي اين قبيل افراد پي ببريم.
- آيا ميزان استرسهايي كه فرد در مهاجرت تجربه ميكند، از كشوري به كشور ديگر فرق ميكند. مقصودم اين است كه مهاجران ايراني در چه كشورهايي آسانتر و بهتر توانستهاند با مشكلات كنار بيايند و در كدام كشورها سختتر؟
بعضی از کشورها به عنوان کشورهای مهاجرپذیر شناخته میشوند. اين كشورها از دیرباز هم فرهنگي بالنسبه پذیرا نسبت به مهاجران داشتهاند و هم ساختار سیاسی و اجتماعی و سیاستگذاریهایشان با پذيرش مهاجران سازگارتر است. طبیعتا در این کشورها گوناگونی فرهنگی بیشتر است و پذیرش افرادی از ملیتهای مختلف راحتتر و اساساً در محیطهای مختلف به نوعی شرایط چندفرهنگی و حضور افراد مختلف از قومیتها و نژادها و فرهنگهای مختلف دیده میشود. شاید به طور کلی بتوان کشورهایی مانند کانادا، آمریکا و استرالیا را در این دسته جای داد.
در مقابل، برخی از کشورها ممکن است از این نظر شرایط بستهتری داشته باشند و طبیعتاً افرادی که به آن کشورها مهاجرت میکنند، ممکن است خود را با فرهنگي نسبتاً واحد مواجه ببينند و خود را ناچار به اينكه با اين فرهنگ بسته سازگار شوند. کشورهای اروپایی این ویژگی را بیشتر دارند.
جدای از مساله مهاجرپذیر بودن کشور مقصد، وجود شباهتهای فرهنگی و نیز اقتصادیـ اجتماعی بین کشور مبدا و مقصد هم ميتواند فرایند فرهنگپذیری و جای گرفتن و مستقر شدن در کشور جدید را راحتتر کند.
- يكي از مسايلي كه هر مهاجري با آن روبهرو ميشود، مساله سازگاري با فرهنگ كشور ميزبان است؛ شما يك فرهنگ داريد و اجتماعي كه به آن سفر كردهايد يك فرهنگ ديگر، و چه بسا حتي بيشتر از يك فرهنگ ديگر. اين دو يا چندفرهنگهشدن چه تاثيري ميتواند بر پيشرفت فكري، فرهنگي فرد مهاجر بگذارد؟
روبهرو شدن و جذب کردن ویژگیهای فرهنگی جدید و یکپارچه کردن و ادغام کردن آنها با داشتههای فرهنگی خود، میتواندباعث غنیتر شدن گنجینه توانمندیهای ذهنی، روانی و احساسی فرد شود. اما گذراندن این فرآیند مستلزم شرایطی خاص است؛ مثلا این که تجربه فرد با فرهنگ مبداء خود چگونه بوده است و تا چه حد وجود ريشههاي فرهنگی پیشین توانسته ساختار منسجم و توانمند ذهنی و شخصیتی را براي او فراهم كند. بهخصوص اينكه آيا ريشههاي فرهنگي پيشين ميتواند به فرد كمك كند تا در برابر شرایط و فرهنگ جدید تاب بیاورد و از آن استفاده کند يا نه. گاهی اوقات افرادی که مهاجرت میکنند، یا احساس میکنند که باید کل داشتههای فرهنگی خود را رها کنند و جذب در فرهنگ جدید بشوند یا فرهنگ جدید را جذب خود کنند. گاهی هم افراد در کشور مقصد ارتباطات و تعاملاتشان عمدتاً به اکیپها و گروههای خانوادگی و هممیهنان خود محدود میشود و عملاً به نوعی در انزوا و جدا از فرهنگ جدید زندگی میکنند. گرچه ممکن است این افراد در مدرسه و دانشگاه و محل کار ضرورتا با افراد دیگر تماس داشته باشند، اما ارتباطات صمیمانهتر و دوستانهتر و عاطفیشان ممکن است محدود به هممیهنان خود باشد، و طبیعتا در این شرایط هم فرهنگپذیری، به آن شکلی که میتواند، جنبههای مثبت خود را نخواهد داشت.
- بعضي از مهاجران تحصيلي شكايت ميكنند كه مردم آن كشور از بالا به آنها نگاه ميكنند و رفتارشان تحقيرآميز است. اين گلايه را از زبان تعدادي از دانشمندان و پژوهشگران برجسته ايراني هم شنيدهام. آيا اين برداشت صرفاً يك احساس است و يا دلايل رفتاري و عيني روانشناختي هم ميتوان براي آن برشمرد؟ آيا راهي براي غلبه بر احساس خودكمبيني ناشي از اين نگاه وجود دارد؟
طبیعی است که این نگاه گاهی وجود داشته باشد، ولی دستکم به نظر من برداشت غالب مهاجران امروز ما این نیست. البته اغلب افرادی که از نزدیک درباره تجربههای حسیشان از مهاجرت با آنان حرف زدهام، میگویند که در ابتدای مهاجرت خود، این احساس جدا بودن و کم داشتن برخی مهارتها را داشتهاند و به همين دليل از برخی فرصتهاي خوب به درستي بهره نگرفتهاند که به نوبه خود ميتواند مشكلزاست.
در عين حال، بخشی از این نوع نگرانيها هم کاملاً طبیعی است و حتي ميتواند نتيجه ارزيابي واقعبينانه نسبت به تواناييهامان باشد. مسایلی مانند تسلط به زبان آن کشور، یا حتي دانستن روالهای زندگی روزمره مثل انجام کارهای اداری و قانونی و رفتوآمد و مانند اینها، ممکن است در آغاز باعث شود قدري احساس ضعف كنيم. بخش دیگر هم مربوط است به تجربه معمول افراد هنگام وارد شدن به هر گروه جدید. حتي وقتی فردی مدرسهاش را عوض میکند یا برای ادامه تحصیل در ایران به شهری دیگر میرود یا وارد جمع خانوادگی یا دوستانه جدیدی هم میشود، مدتی طول میکشد تا هم از طرف دیگران به عنوان عضو جدید پذیرفته شود و هم خود بتواند نسبت به آن جمع و گروه، احساس تعلق بکند. در شرایط معمول، به نظرم نمیرسد که اغلب مهاجران این موضوع را جزو عمدهترین مشکلات خود ببینند.
مهاجرت براي تحصيل هميشه يكي از انگيزههاي مهم جوانها براي رفتن به كشورهاي ديگر بودهاست. به نظر شما چه دلايلي به طور خاص براي مهاجرت اين دسته از جوانان ايراني ميتوان برشمرد؟
تا چند دهه قبل، افراد برای تحصیل در رشتههایی که در ایران وجود نداشت، به طور موقت به کشوری دیگر میرفتند و اغلب هم بعد از پایان تحصیل به ایران بازمیگشتند؛ اما به نظر میرسد این شکل از مهاجرت به تدریج کمتر شده و غالبا ترکیبی از علتها و انگیزههای مختلف در اين باره دخيلند. اكنون بسیاری از رشتههای تحصیلی در دانشگاههای کشور وجود دارند و بنابراین، اغلب این مهاجرتها، نه به دلیل نبودن امکان تحصیل در آن رشته در داخل کشور، بلکه به دلایل دیگری اتفاق میافتد. مثلا این که ممکن است افراد احساس كنند کیفیت آموزش در رشته مورد علاقهشان در ايران چندان مناسب نيست، يا اينكه دوست داشته باشند در محیط علمی فعالتر و زندهتری تحصیل کنند، چشمانداز تحصیلی و شغلی بهتری در آینده داشته باشند، و دلایلی مانند آن هم ميتواند در كار باشد. البته هنوز هم ممکن است گاهی به دلیل محدودیت پذیرش دانشجو در ایران در رشتههایی خاص، برخی افراد به این دلیل مهاجرت کنند که امکان ادامه تحصیل را در آن کشورها بیشتر میبینند.
صد البته كساني هم هستند كه ميخواهند پس از فراغت از تحصيل آینده زندگیشان را در كشوري ديگر رقم بزنند و قصد بازگشت بعد از پایان تحصیل خود را ندارند. البته حتما ميدانيد كه برخي اوقات هم تحصيل اساسا انگیزه اصلي مهاجرت نیست و مثلاً احساس فرد از چشمانداز شغلی خود در آینده، امکان پیشرفت و آینده بهتر و نیز شرایط اجتماعی و اقتصادی نیز عوامل بسیاري در اين مورد تاثیرگذار هستند.
- به نظر شما ويژگيهايي چون واقعبيني،درونگرايي يا برونگرايي، احساسي بودن و... تا چه اندازه ميتواند به فرد در غلبه بر مشكلات اين نوع مهاجرت كمك كند؟
با توجه به محدودیت فضا،مجبورم به طور کلی به این سوال پاسخ بدهم و برخی ویژگیهای اصلی و عمدهتر را، در دو سوی طیف مهاجران، ذکر کنم. گروهی از افرادی که براي تحصيل مهاجرت میکنند آنهایی هستند که با هدف مشخص و حسابشده برای این کار اقدام کردهاند و به همين دليل،درک و برداشتی نسبتا واقعبینانه از آنچه در انتظارشان است داشتهاند و در رسیدن به خواستههایشان ثبات و مداومت داشتهاند.اين دسته از مهاجران افرادی مصمم و دارای مهارتهای بینفردی و روانی برای مواجهه با استرسهای مهاجرت بودهاند. اینها افرادی هستند که باوجود این که با سختیهای مهاجرت رویارو میشوند، اما میتوانند آن را پشت سر بگذارند و در نهایت تا حد زیادی به اهداف خود برسند و چه بسا از سالها قبل از مهاجرت، به این موضوع فکر کردهاند و زمینههای لازم را برای آن فراهم کردهاند. دسته دیگر، برخلاف این گروه، ممکن است با تصویری خیالی و فانتزی با مهاجرت برخورد کنند و به نوعی مهاجرت را سفری به دنیایی جادویی ببینند که در آن قرار است به راحتی به خواستههایشان برسند. این افراد شاید برای فرار از مسوولیتهای زندگی واقعی و بدون این که تواناییهای شخصیتی و منابع مختلف لازم را داشته باشند، این تصمیم را بگیرند، و صرفاً به جنبههای مثبت مهاجرت و به شکل شهری خیالی و جادویی نگاه کنند. طبیعی است که این افراد وقتی مهاجرت میکنند و با واقعیتهای مهاجرت و سختیهایی که حداقل در سالهای اول با آن مواجهاند روبهرو میشوند، یا وقتی از حمایتها و امکانات مالی و عاطفی خانواده خود در ایران جدا میشوند، ممکن است سرخورده شوند یا از ادامه راه باز بمانند. در بین این دو سر طیف افرادی با ویژگیهای متفاوت جای دارند و طبیعتا تنوعی بسیار گسترده از این نظر وجود دارد.
- همشهري 6 و 7