روزنامه رسالت در ستون سرمقاله رسالت به قلم كاظم انبارلويي با تيتر «فضوليهاي نخستوزير انگليس» نوشت:
ديويد كامرون نخستوزير انگليس در نطق خود در اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل گفته بود: "ايران بايد رفتارش را نسبت به مردم خود تغيير دهد." اين موضع نوعي فضولي در امور داخلي ايران است. طبق كنوانسيونهاي جهاني هيچ دولتي حق دخالت در امور داخلي كشور ديگر را ندارد. اين موضع در واقع يك نوع اهانت به ملت ايران است چرا كه آقاي كامرون را در مسند وكيل و وصي ملت ايران قرار ميدهد و هرگز ملت ايران چنين وكالتي را به او نداده است. اين موضع دريچه ورود انگليسيها به مناسبات ملت ما با حكومت و حكومت ما با مردم است و چگونه است كه يك دولت استعماري با هزاران كيلومتر فاصله از ايران به خود اجازه ميدهد آن هم در هزاره سوم ميلادي چنين گستاخانه و مداخلهجويانه در امور ايران دخالت كند؟
ايران يك كشور با قدمت هفت هزار سال تمدن است. آن زمان كه در صفحه جغرافيايي جهان دولتي به نام انگليس وجود نداشت در ايران يك دولت با تمدني انساني مستقر بود و ملت ايران يكي از اقطاب قدرت در جهان آن روزگاران بود.
انگليسيها طي 200 سال گذشته بنا را بر دخالت در امور ايران به منظور استعمار ملت ايران گذاشتهاند و طي 100 سال گذشته فجايع عظيمي در ايران و منطقه و حتي جهان از خود به جاي گذاشتهاند كه واقعا ننگ تاريخ بشر است. ايران امروز يك ايران مترقي با يك نظام مردمي باادب و آداب دموكراتيك است. نهادهاي حكومتي ايران متكي به راي ملت هستند. همين مردم بودند كه پس از انقلاب نوع حكومت را خود تعيين كردند و به مداخله آمريكا و انگليس در ايران پايان دادند. همين مردم بودند كه نخبگان خود را براي تدوين قانون اساسي جديد به مجلس خبرگان فرستادند و پس از تدوين در يك رفراندوم عظيم به آن راي مثبت دادند.
همين مردم هستند كه رئيسجمهور و نمايندگان مجلس را تعيين ميكنند. همين مردم هستند كه رهبري را با واسطه از طريق مجلس خبرگان تعيين ميكنند. آقاي كامرون ميگويد مردم ما چنين حقي را ندارند و مانند زمان قاجار و پهلوي حق اين انتخاب با سفارت انگليس است!
به همين دليل در فتنه 88 سرويسهاي امنيتي و جاسوسي خود را فرستاد تا با همكاري مشتي تبهكار سياسي، راي ملت ايران را انكار كنند و اقتدار و امنيت ملي ايران را به چالش بكشند.
دولت انگليس بدون رودربايستي و پنهانكاري، يك مشت جيرهخوار و مزدور را كه در رسانههاي داخل به نفع استعمار پير قلم ميزدند، به لندن برد و اتاق جنگ نرم در بيبيسي عليه ملت ما را تشكيل داد و از اين كار خود نتيجه نگرفت، چون فهميد اين جماعت بيعرضهتر از آن هستند كه بتوانند حتي دماغ خود را بالا بكشند تا چه رسد به اينكه يك نظام مقتدر را كه از گردنههاي دشوار جنگ سخت عبور كرده است، به زانو درآورند. آمريكاييها و انگليسيها فهميدهاند اپوزيسيون در ايران پشتوانه مردمي ندارد و مردم، آنها را خائن به منافع ملي و مزدور بيگانه ميدانند. آمريكاييها و انگليسيها فهميدهاند اپوزيسيون ايران قبل از اينكه دغدغه مردم و مملكت خود را داشته باشند دنبال شهوات خود هستند.
لذا آقاي كامرون به نمايندگي از 1+5 و قدرتهاي مداخلهگر در امور داخلي ايران خودش دست به كار شده و ميگويد: "ايران بايد رفتارش را نسبت به مردم خود تغيير دهد"! يعني چه تغيير دهد؟ يعني ديگر هزينه نمايندگي ملت قهرمان و غيور را نپردازد و مملكت را تسليم بيگانه كند. اين احمقانهترين طراحي پيام سياسي است كه طراحان پيام نخستوزير انگليس، آن را در نطق او در مجمع عمومي گنجاندهاند. آنها كامرون را در حد يك ابله سياسي فرو كاهيدند و او به اين بلاهت تن در داد.
مردم ايران طي سه دهه گذشته با مقاومت هوشمندانه خود دولتهايي سر كار آوردهاند كه مثل دولتهاي دستنشانده پهلوي و قاجار با يك تشر استعمارگران جا نزنند.
ملت ايران با قدرت، دست خود را از آستين انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني(ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامي آيتالله خامنهاي بيرون آورد و با سيلي محكم، انگليسيها و آمريكاييها را از ايران بيرون كرد و منافع نامشروع آنها را از سرزمين ايران قطع كرد. حالا آقاي كامرون به مقامات ايراني ميگويد رفتارتان را در قبال مردم خود تغيير بدهيد و از ما حمايت كنيد نه از مردم خود!
اين مضحكترين و در عين حال خائنانهترين و موهنترين حرفي است كه رئيس يك دولت خطاب به مسئولين يك نظام ممكن است بزند. بويژه آنكه آن دولت، دولت جنايتكار انگليس و آن نظام و مردم، نظام مقدس جمهوري اسلامي و ملت بيدار و آگاه ايران باشد. دولت ايران به تبع ملت ايران بايد فكري براي اين فضولي انگليسيها بكند. كمترين آن، اين است كه مانع باز شدن لانه فساد انگليسيها كه به اسم سفارت داير است، بشود.
اين كمترين مجازات و ابتداييترين اقدام براي پاسخ به اين نوع فضوليهاست. سخنان كامرون در سازمان ملل نه تنها يخ روابط ايران و انگليس را آب نكرد بلكه كاري كرد كه همچنان در شرايط "فريز" باقي بماند. اين انتظار در مردم بود كه پاسخگويي به نخستوزير پررو و گستاخ انگليس، تنها به سخنگوي وزارت خارجه محول نشود. مردم انتظار داشتند آقاي روحاني رئيسجمهور محترم به نمايندگي از ملت ايران در نطق خود در مجمع عمومي سازمان ملل پاسخ اين فضوليهاي سياسي را بدهد. مشاوران رئيسجمهور به دليل اين غفلت بايد مورد مواخذه قرار گيرند.
نگارنده بر اين گمان بود كه ارگان دولت و نيز برخي روزنامههاي همسو، "توهم" و "خبط" عظيم خود را در پنجشنبه گذشته كه به استقبال ديدار كامرون و روحاني رفته بودند، در تيتر اول صفحات خود در روز شنبه جبران كنند و پاسخ گستاخيهاي كامرون را بدهند اما آنها نشان دادند در اين مورد، عزت ملت و دولت ايران را ناديده گرفتهاند و همچنان در برابر اين پديده زشت سكوت كردهاند.
آنها نميدانند كه امروز از بريتانياي كبير به دليل جنبشهاي استقلالطلبانه چيزي باقي نمانده است و بريتانياي صغير به دليل ضعف مفرط مجبور است در عرصه بينالمللي تنها به عنوان "سگ آمريكا" فقط در موضع "عوعو" كردن ظاهر شود.
روحانی به مرز انعطاف در نیویورک رسید؟
محمد ایمانی در روزنامه كيهان نوشت:
ماجرای سفر و مذاکرات 10 روزه نیویورک، ظرفیت فکری ملت ما را بالا برد و از این جهت باید از رئیس جمهور و وزیر امور خارجه تشکر کرد که ولو با خطر کردن بر سر آبروی خود و نزدیک شدن به خطوط قرمز، ظریفترین تستها را نسبت به اراده غرب موجب شدند. از این جهت نیویورک و اتفاقات آن به مثابه یک لابراتوار برای ملت و دولت ایران بود. اینکه رئیسجمهور محترم -به خطا- حاضر به ملاقات با بیسروپایی چون دیوید کامرون شود و او چند ساعت بعد دوباره خباثت انگلیسی خود را در مجمع عمومی سازمان ملل بیرون بریزد، تجربه پرهزینه و در عین حال ارزشمندی است که میتوانست اتفاق نیفتد اما اکنون که این هزینه را پرداختهایم، دستکم نباید از درسها و عبرتهای آن بیبهره بمانیم. این دیدار دقیقترین شبیهسازی دیدار با باراک اوباما بود که آقای روحانی را مدام به آن وسوسه میکردند.
«کامرون بدل از اوباما» واقعیتی بود که طیف خاص از نشریات وطنی خوشگمان به غرب درباره آن پیشاپیش نوشته و افزوده بودند این دیدار با چراغ سبز و هماهنگی آمریکا صورت میگیرد. در حالی که این مطبوعات تیترهای اول خود را برای کامرون چراغان کرده و نوشته بودند «بهار رابطه تهران- لندن... طلسم بزرگ شکست... پارهای از تاریخ ساخته شد... دیدار تاریخی در نیویورک... تحول تاریخی در دیپلماسی... رئیس جمهور ایران و نخستوزیر انگلیس پس از 35 سال دست یکدیگر را فشردند و... پایان 35 سال رابطه سرد»، سگ زنجیری آمریکا با بیچشمورویی و عدم رعایت آداب آشتیکنان(!) زبان به اهانت گشود. به نحوی که آقای روحانی این بار برخلاف سال گذشته فرصت نکرد مصاحبه کند و مثلاً بگوید من آقای کامرون را مؤدب یافتم؛ هر چند که اوباما نیز سال گذشته یکی دو روز بعد از مکالمه تلفنی با آقای روحانی و شنیدن آن عبارت معروف که «من آقای اوباما را مؤدب و با هوش یافتم» با گستاخی تمام گفت همه گزینهها از جمله گزینه نظامی درباره ایران روی میز است. اوباما پس از آن نیز چند بار با صدای بلند گفت «ساختار اصلی تحریمها سر جای خود باقی میماند»، «ما به ایران اعتماد نمیکنیم بلکه ایران باید اعتماد ما را جلب کند» و «آمریکا با اسرائیل درباره عقب راندن برنامه هسته ایران کاملاً هماهنگ است».
اتفاق دیگری هم در نیویورک رخ داد. هفتمین دور از مذاکرات هستهای یک سال اخیر به مدت 10 روز در نیویورک برگزار شد اما هنگامی که همه منتظر نشست وزرای خارجه بودند، اعلام شد به خاطر عدم پیشرفت مذاکرات، نشست وزیران خارجه لغو شده است. دو بار ملاقات آقای ظریف با کری -در حضور شخص ثالث یعنی خانم اشتون- نتوانست گره از مذاکرات بگشاید. رئیسجمهور محترم در آخرین روز اقامت خود ضمن دو اظهارنظر از این بنبست رازگشایی کرد و بیدلیل نبود روزنامه نیویورک تایمز که به دموکراتها نزدیک است، همان روز شنبه نوشت «روحیه و لحن رئیس جمهور ایران در اجلاس امسال سازمان ملل کاملاً متفاوت از روحیه و لحن امیدبخش وی در سال گذشته بود. لحن او عاری از خوشبینی و اطمینان خاطری بود که وی سال پیش در روزهای آغازین ریاست جمهوری خود از همین تریبون ابراز کرد. روحانی سال گذشته از لزوم پیشرفت مذاکرات و رسیدن به توافق، بر پا شدن عصر جدید از پیشرفت در تعامل با غرب و لغو تحریمها سخن میگفت اما این بار در کنفرانس مطبوعاتی با لحنی ناامیدکننده از عدم پیشرفت در مذاکرات هستهای اظهار نارضایتی کرد». ما در مذاکرات محرمانه نبودهایم اما میتوان حدس زد در مذاکرات چه گذشته که روحانی در کنفرانس مطبوعاتی گفت «ایران تعدیلهای ممکن را انجام داده و اکنون این طرف مقابل است که باید نسبت به خواستههای خود تجدید نظر کند». او همچنین در پاسخ خبرنگار سیانان که از انعطاف و نرمش میپرسید، اعلام کرد «انعطاف مرز دارد، وقتی به مرز برسیم، شاید انعطاف دیگر به معنای انعطاف نباشد بلکه به معنای زیرپا گذاشتن حقوق مردم تلقی شود. ایران تا جایی که لازم بود و حتی شاید انتظارش را نداشتند در مذاکرات نرمش به خرج داده اما در عین حال اگر احساس کند طرف مقابل به دنبال زیادهخواهی است یا توافق را سخت و بر سر راه آن مشکل ایجاد میکند، گزینههای متنوعی در اختیار خواهد داشت.»
حق با روحانی است. مذاکراتی را که وزیر خارجه با هدایت وی آغاز کرد به توافقی در ژنو منجر شد که دیوید آلبرایت درباره آن گفت «تعهدات ایران از جمله در زمینه تعلیق غنیسازی 20 درصد و عدم نصب سانتریفیوژ جدید، خیلیها را حیرت زده کرده است» و خاویر سولانا اضافه کرد «ایران به شکلی باورنکردنی در ژنو سخاوتمندانه رفتار کرد، از جمله امروز دیگر غنیسازی بیش از 5 درصد در ایران وجود ندارد این دستاورد بزرگی است». حتی چند هفته قبل از توافق ژنو ایران بدون دریافت امتیاز متقابل برخی تعلیقها را شروع کرده و توسعه برخی فعالیتها از جمله در زمینه سانتریفیوژهای پیشرفته را متوقف کرده بود اما نتیجه چه بود؟ جانکری بلافاصله پس از اعلام توافق ژنو گفت «ما هیچ صحبتی درباره برچیده شدن ساختار تحریمها نکردیم و این مسیر را به سوی برچیدن کامل برنامه هستهای ایران ادامه میدهیم. ما غنیسازی ایران را به رسمیت نشناختهایم» و سامانتا پاور نماینده آمریکا در سازمان ملل همان ایام اعلام کرد «ما برای تعامل با ایران وارد مذاکره نشدهایم بلکه تلاش میکنیم برنامه هستهای ایران را مهار کنیم».
یک سال پیش برخی سیاسیون- از آقایان هاشمی و روحانی تا وزیر خارجه فعلی و اسبق و...- این تصور را داشتند که مذاکره و توافق با آمریکا شدنی است و این، دولت یا تیم مذاکره کننده قبلی بودهاند که نتوانستهاند پرونده هستهای را به سرانجام برسانند. آنها البته فراموش کرده بودند که قبل از آقای جلیلی، آقای لاریجانی و قبل از آقای لاریجانی، خود آقای روحانی در مذاکرات حضور داشته و انواع روشها و ادبیات را به کار بستهاند اما این طرف آمریکایی است که بنای ناسازگاری و زیادهخواهی گذاشته است. آقای هاشمی در بحبوحه بحثهای سال گذشته به فایننشال تایمز گفته بود «مذاکره با آمریکا یک تابو بود و این تابو آسان نمیشکست و بدون آمریکا هم نمیشد مذاکرات پیش برود که در دولت یازدهم این کار انجام شد. فکر میکنم با این محاسبات عقلانی و سیاسی که مخصوصاً دولت اوباما نشان داده، توافق دایم دور از انتظار نیست. اوباما دنبال توافق است». او قبل از سفر هیئت ایرانی به نیویورک نیز گفت «اگر منطق داریم نباید از مذاکره بترسیم». آنچه این وسط مغفول ماند، ماهیت تغییر ناپذیر شیطان بزرگ و معارضه مبنایی آن با منطق است. مشکل اصلی همین است که آمریکا حرف حساب سرش نمیشود و از موضع استکبار، بیصداقتی و بدعهدی و طلبکاری رفتار میکند.
فراموش نباید کرد اگر مذاکره برای مذاکره اولویت داشته و شکستن تابوی مذاکره با شیاطین بزرگ و کوچک عالم واجد کمترین ارزش باشد، در این صورت بسیاری از منادیان نرمش و مذاکره حتی به گردپای مرحوم عرفات هم نمیرسند. یاسر عرفات آن قدر در پایتختهای عربی و آمریکایی و اروپایی با سودای موهوم آشتی و صلح مذاکره کرد که اکنون فقط از تصاویر این مذاکرات میتوان چند جلد کتاب قطور چاپ کرد. اما آیا در ازای صدها مذاکره از این دست یک متر از خاک فلسطین اشغالی باز پس داده شد و ذرهای تهدید از سر فلسطینیان برداشته شد؟ آخرین نطق محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان در مجمع عمومی سازمان ملل به غایت عبرتآموز است. آنجا که میگوید «روند صلح و مذاکرات اسلو که از 2 دهه قبل آغاز شد، مرده است. بازگشت به گردباد مذاکرات بینتیجهای که از پاسخ دادن به اصلیترین نیازها نیز عاجزند، امکانپذیر نیست». خدا کند هیچ وقت یاسر عرفات و محمود عباس، سیمای چند ماه و چند سال بعد برخی سیاسیون ما نباشند. البته که باید میان آنها و برخی مطبوعات مأموریتدار برای وارونهنمایی واقعیتها تفاوت گذاشت؛ اما این هم واقعیتی است که ابراز نیاز و ذوقزدگی برخی از همین سیاسیون، دولت محترم و وزارت خارجه را در برابر آمریکا و غرب، به حریف کتف بسته و فاقد قدرت مانور تبدیل کرد. این طیف با فهم غلط دست دولت را گرفتند، مشت او را گشودند، به طرف آمریکا دراز کردند و با صدای بلند گفتند «باید تابوی مذاکره را شکست، بدون مذاکره و رابطه با ابرقدرتی مثل آمریکا نمیتوان سر کرد و کاری از پیش برد». پاسخ شیطان بزرگ و شیطانک انگلیسی دنبالهروی آن جز توهین و تحقیر چه میتوانست باشد؟!
تب تند نیویورک زود به عرق نشست. هیجان چند روزه به سرعت فروکش کرد تا آنجا که دیروز یکی از همان مطبوعات زرد ذوقزده به جای «فتحالفتوح نیویورک»، «خداحافظ نیویورک فانتزی» را تیتر کرده است؛ خداحافظ نیویورک خیالی! آنها البته چنان که در یک سال اخیر نشان دادهاند دست از عملیات فریب، سرگرمسازی، و بزک سیمای سیاست غدار آمریکا نمیکشند. اگر طیف بیخبر این رسانهها را استثنا کنیم، طیف شناخته شده جریان مذکور به انسان معتادی میمانند که اعتیاد تنها هویت آنهاست و به خاطر آن حاضرند حتی ناموس و خانواده و فرش زیرپای آنان را بفروشند و برای چند ساعتی خماری خود را به نشئگی برگزار کنند.
بالا رفتن ظرفیت فکری ملت ایران و آشکارتر شدن هویت جریان معتاد به بزک غرب، بزرگترین دستاورد تکاپوی پرفراز و نشیب یک سال اخیر و به ویژه سفر نیویورک است. 11 ماه پیش مقتدای حکیم و دلسوز انقلاب با نگاهی ژرف، افق امروز را این گونه دیدند و تصویر کردند: «ما به اذنالله ضرری نمیکنیم... یک تجربه در اختیار ملت ایران است. این تجربه ظرفیت فکری ملت ما را بالا خواهد برد؛ مثل تجربهای که در سال 82 و 83 در زمینه تعلیق غنیسازی انجام گرفت ... خب ما 2 سال عقب افتادیم لکن به نفع ما تمام شد. چرا؟ چون فهمیدیم که با تعلیق غنیسازی امید همکاری از طرف شرکای غربی مطلقاً وجود ندارد. اگر ما آن تعلیق اختیاری را - که البته به نحوی تحمیل شده بود، لکن ما قبول کردیم، مسئولین مان قبول کردند- آن روز قبول نکرده بودیم، ممکن بود کسانی بگویند خب یک ذره شما عقبنشینی میکردید، همه مشکلات حل میشد... از مذاکراتی هم که امروز در جریان است ما ضرری نخواهیم کرد. البته بنده همچنان که گفتم خوشبین نیستم... لکن تجربهای است و پشتوانه تجربی ملت ایران را افزایش خواهد داد و تقویت خواهد کرد؛ ایرادی ندارد اما لازم است ملت بیدار باشد. ما از مسئولین خودمان که دارند در جبهه دیپلماسی فعالیت میکنند کار میکنند قرص و محکم حمایت میکنیم اما ملت باید بیدار باشند، بداند چه اتفاقی دارد میافتد، بعضی از تبلیغاتچیهای مواجببگیر دشمن و برخی از تبلیغاتچیهای بیمزد و مواجب از روی سادهلوحی نتوانند افکار عمومی را گمراه کنند... ]مذاکرات[ یک تجربهای است... اما اگر نتیجه نگرفتند معنایش این باشد که برای حل مشکلات کشور بایستی کشور روی پای خودش بایستد. این توصیه قبلی خودمان را باز هم تکرار میکنیم؛ به دشمنی که لبخند میزند، اعتماد نکنید».
جلوی ضرر خوشگمانی به دشمن بد ذات و بدعهد را از هر جا که بگیریم، سود کردهایم. دولت محترم که با گارد باز و دست کاملاً رو - با خوشگمانی نامنطبق با واقعیات- به استقبال اعتمادسازی یکطرفه با غرب رفت، ناچار است برای تعدیل این روند گارد و ادبیات خود را تغییر داده و به نقطه توازن برساند. آمریکا و غرب به اعتبار مواضع نسنجیده سال گذشته برخی سیاسیون و مطبوعات سیاسی زرد، به این توهم غلط رسیدند که دولت محترم هیچ خط قرمزی ندارد و حاضر است به خاطر توافق از تمام خط قرمزها کوتاه بیاید. این توهم را باید زدود و برای این کار هیچ کس از رئیس جمهور محترم و وزیر محترم امور خارجه سزاوارتر نیست، در غیر این صورت هزینه بزرگ را خود دولت پرداخت خواهد کرد.
تخريب زيرساختهاي سوريه؛ به بهانه مبارزه با داعش
حسن خياطي در ستون سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي نوشت:
حملات آمريكا وهمپيمانانش به خاك سوريه به بهانه مبارزه با گروهك تروريستي - تكفيري داعش در حالي يك هفته را پشتسر گذاشته كه در اين حملات حداقل 12 پالايشگاه وحلقههاي چاه نفتي سوريه كه در مناطق تحت اشغال داعش قرار دارد توسط جنگندههاي ائتلاف بمباران شد. اين حملات در حالي انجام گرفت كه دولت سوريه هيچگونه درخواستي از دولتهاي غربي وهمپيمانان آنها براي حمله به مواضع تروريستها نداشته و لذا آن را بايد نوعي خودسري آمريكاييها و شركاي آنها برخلاف قوانين بينالمللي ارزيابي كرد كه در پشتپرده آن اهداف پنهاني نهفته است.
ترديدي وجود ندارد كه تشكيل ائتلاف ضدداعش به رهبري آمريكا، با هدف رسيدن به آنچه غربيها نتوانستند در طول 3 سال آشوبگري وايجاد بيثباتي در سوريه به آن برسند صورت گرفته است. آمريكاييها و همپيمانان غربي ومنطقهاي آنها همانهايي هستند كه در اين مدت به ايجاد، تقويت وحمايت گروههاي تروريستي در سوريه پرداختند و پس از سالها زماني كه مشاهده كردند حمايت آنها از گروههاي تروريستي نتوانسته دولت سوريه را به زانو درآورد، ائتلاف ضدداعش را طراحي كردند تا بتوانند خود مستقيما به خاك سوريه حمله كنند و به عنوان اولين گام، زيرساختهاي اقتصادي اين كشور را ويران نمايند.
سال گذشته نيز دولتهاي غربي به سركردگي آمريكا در صدد بودند به بهانه استفاده از گازهاي شيميايي در سوريه به اين كشور حمله كنند كه البته با تدبير دولت دمشق و اجازه خارج ساختن كليه مواد شيميايي مورد استفاده در ساخت سلاح شيميايي از خاك سوريه، اين بهانه از دست دولتهاي غربي گرفته شد و آنها به هدف خود نرسيدند. همان زمان براساس گزارشهايي كه سازمانهاي بيطرف بينالمللي درباره استفاده از گازهاي شيميايي در سوريه منتشر كردند مشخص گرديد كه استفاده از اين گازها توطئهاي با همكاري مشترك تروريستهاي داخل سوريه ودولتهاي غربي براي متهم نمودن دولت دمشق بود تا بلكه براساس آن بهانهاي براي حمله به دست بياورند.
اكنون با گذشت يك هفته از آغاز بمباران مراكزي در خاك سوريه، مشخص گرديده كه جنگندههاي ائتلاف ضدداعش بيشتر از آنكه مواضع تروريستها را هدف قرار دهند، در پي ويران كردن زيرساختهاي اقتصادي سوريه هستند و در حملات خود پالايشگاهها، چاههاي نفتي، مراكز اقتصادي و زيربنايي كشور سوريه را هدف قرار ميدهند. علاوه بر آن در اين حملات تعداد زيادي از شهروندان غيرنظامي سوري نيز مورد هدف قرار گرفته و كشته شدهاند كه اين واقعه تداعيكننده كشتارها و جنايات گسترده آمريكائيها در دوران اشغال افغانستان و عراق است.
واقعيت اينست كه حملات خودسرانه ائتلاف ضدداعش به خاك سوريه، برخلاف گذشته چنين ائتلافهائي، اينبار بدون كسب مجوزهاي قانوني از مجامع بينالمللي نظير شوراي امنيت سازمان ملل صورت گرفته كه اين خود خطري به مراتب بزرگتر از جنگافروزيهاي سابق غربيها در منطقه را گوشزد ميكند. اين، پايهگذاري بدعتي خطرناك درنظام بينالملل است و در واقع چيزي نيست مگر اقدام خودسرانه كشورهاي غربي در حمله به خاك يك كشور مستقل بدون توجه به قوانين ومقررات بينالمللي وخطرناكتر اينكه تلاش ميكند اين تجاوز آشكار را تحت پوشش جامعه جهاني يا ائتلاف بينالمللي موجه جلوه دهد.
ايجاد ائتلافي كه هدف مستقيم آن انجام حمله وعمليات نظامي در داخل سرزمين دولتهاي مستقل بدون وجود مجوز بينالمللي يا موافقت دولتها است، مغاير دقيق وآشكار با اصول حقوق بينالملل است. گرچه تجربيات سالهاي اخير نشان داده است كه حتي شوراي امنيت سازمان ملل نيز تحت سلطه و سيطره قدرتهاي استعمارگر غربي قرار دارد با اينحال همكاري ميان دولتها به بهانه تأمين امنيت بينالمللي نيز لااقل در ظاهر نياز به يك چارچوب مورد حمايت قانوني با تاكيد بر منشور ملل متحد دارد زيرا مشروعيت آن منوط به مطابقت هر نوع همكاري بين دولتها يا ائتلافها، با اصول واهداف منشور است. به همين دليل دعوت از برخي دولتهاي همسو و يا وابسته به يك جريان فكري براي تشكيل ائتلافي كه قصد آن نقض اصول واهداف منشور ملل متحد حتي به بهانه مبارزه با يك گروه تروريستي باشد، زمينهسازي براي يك كودتا عليه منشور ملل متحد، حقوق بينالملل و امنيت بينالمللي است.
اكنون مشخص شده است كه هدف نهائي ائتلاف آمريكايي ضدداعش، براندازي نظام سوريه است. "عبدالباري عطوان"، نويسنده وتحليلگر مشهور جهان عرب در مقالهاي با اشاره به مشاركت جنگندههاي عربستان، امارات، قطر، بحرين و اردن در حملات هوايي به خاك سوريه نوشت: "عربها در مقابل پيوستن به ائتلاف بينالمللي عليه داعش و شركت در حملات هوايي از آمريكا قول گرفتند كه اين حملات به سرنگوني نظام بشاراسد در سوريه منتهي شود، همانطور كه پيش از اين حملات نيروهاي ناتو به ليبي موجب سرنگوني نظام معمر قذافي شد." عطوان اضافه كرد: "هرچند نميتوان پيشبيني كرد كه 5 كشور عربي مزبور پس از پايان حملات هوايي وزماني كه ديگر چيزي براي بمباران باقي نماند و به عبارت بهتر پس از نابودي پالايشگاههاي نفت و نيز زيرساختهاي كشور در مرحله بعدي نيروي زميني به سوريه اعزام خواهند كرد يا خير؟ اما ميتوان حدس زد كه اگر آمريكا به آنان قول نميداد كه هدف نهايي اين جنگ تغيير نظام سوريه است، آنان در اين حملات شركت نميكردند."
دقيقا برهمين مبنا بود كه برخي نخبگان سياسي و ملتهاي منطقه از ابتدا نسبت به نيت كشورهاي ائتلافكننده براي مبارزه با داعش ترديد داشتند و با توجه به عدم واكنش وتحرك جدي آنها بويژه آمريكا وهمپيمانان غربي اين كشور در آغاز حملات داعش به دو كشور سوريه و عراق و كشتار وحشيانه مردم، ميدانستند كه در پس اين دلسوزيهاي ظاهري براي حقوق بشر ودمكراسي، توطئه شومي نهفته است كه گذر زمان آن را آشكار خواهد كرد.
اكنون مشخص شده است كه اينبار نيز دمكراسي وحقوق بشر به عنوان ابزاري براي منحرف كردن افكار عمومي جهان از سوي دولتهاي غربي مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند و آنان با طراحي نقشه در حاليكه خود بوجود آورنده افراطگرايي در منطقه بودهاند، امروز به بهانه مبارزه با افراطگرايي، تلاش براي اجرائي شدن توطئههاي قديمي و كهنه خود را شدت بخشيدهاند.
خزر»، چالش مزمن
محمود شوری . کارشناس روسیه در ستون سرمقاله روزنامه شرق آورد:
چهارمین اجلاس سران کشورهای حاشیه دریای خزر، دستور کار مشخصی دارد و قرار نیست درباره جزییات «رژیمحقوقی» در آن گفتوگو شود. معمولا سران، نتیجه مباحث جلسات کارشناسی را که به تصویب همه طرفین رسیده است، امضا میکنند. البته دور از ذهن نیست که برخی مباحث در اینباره نیز در مذاکرات سران وجود داشته باشد که دارای جنبههای مشاورهای است. در این میان شاید دیدگاه ایرانیان بر نقشآفرینی بیشتر روسیه در ماجرای رژیم حقوقی خزر و سهم پنج کشور در آن قرار داشته باشد که البته از جهاتی هم نادرست نیست. آنچه مشخص است شرایط جهانی چه برای روسیه و چه برای ایران در حال تغییر است اما اینکه این شرایط نوین بتواند روی معادلات و پیچیدگیهای تعیین «رژیم حقوقی» دریا اثر بگذارد؛ امری قابل تردید است. اساسا رابطه مستقیم و قابل فهمی میان این دو موضوع مشاهده نمیشود. روسها طبیعتا در ارتباط با مسایل دریای خزر قبل از فروپاشی شوروی دارای دیدگاههای خاصی بودند که در مقاطعی با ایران همسو بوده و در برهههایی نیز اختلاف نظر وجود داشته است. اما آنچه مشخص است اینکه در سالهای گذشته روسها توانستهاند مسایل خود در خزر را با «همسایگان بلافصل» - جمهوری آذربایجان و قزاقستان- حل کنند. توافق سهجانبه میان این کشورها و نوع حضور روسیه در خزر نشان میدهد تعیین «رژیم حقوقی» مساله اورژانسی برای این کشور به شمار نمیرود. روسها از وضع موجود استفاده خود را میبرند یا حداقل ضرر نمیکنند و به نظر میرسد ضرورتی نمیبینند بهدلیل سایر مسایل مبتلابه اعم از اوکراین یا نوع روابط ایران و غرب، امتیازی به ایران بدهند یا رفتار خود را تغییر دهند. اگرچه بهبود فضای روابط بین ایران و روسیه بهویژه در بعد اقتصادی در ماههای اخیر میتواند جو مثبت و مساعدی را فراهم کند که دو کشور بتوانند درباره سایر مسایل اعم از رژیم حقوقی خزر یا دیگر موضوعات، در این اجلاس یا دیگر جلسات به تفاهم برسند و مثبتشدن فضای روابط، شکافهایی را که بین ایران و روسیه وجود داشت، ترمیم کند.
شاید این تصور وجود داشته باشد که در دولت گذشته و هنگام اعلام سیاست چرخش به شرق، روابط دوکشور در اوج قرار داشته اما فرازو نشیبهای آن مقطع نشان میدهد روسها به شکل جدی وارد رابطه با دولت قبل نشده و برخی امور، جنبه ظاهری داشته است. عملکرد روسیه در حوزههای دیگر به ویژه موضوع هستهای ایران را باید از سایر مسایل دو کشور جدا دانست. روسیه در موضوعاتی که مسوولیت جهانی برای خود قایل است، بهعنوان عضو «شورای امنیت» سازمانملل عمل میکند اما روابط با ایران و ملاحظات دوجانبه حتما بر این عملکرد تاثیرگذار است. درعینحال، نمیتوان انکار کرد چالش روسیه با غرب بر سر موضوع اوکراین، نوع همکاری با کشورهای مستقل مثل ایران را دچار تغییراتی کرده که قابل تسری به حوزههای مختلف روابط دوجانبه است. دیپلماسی دولت یازدهم بر ایجاد انتخابهای مختلف در حوزه دیپلماسی استوار است که در گذشته اینچنین نبود و بیشتر بر اساس ضرورت شرایط عمل میشد. امروز روسها ناظر رفتار سیاست خارجی ایران هستند و این تنوعسازی را میفهمند. در عین حال منحصرکردن دلایل فراز و فرود روابط میان دو کشور به پارامتر ارتباط با غرب، تقلیلدادن مساله است. روسها در قبال امنیت ملی خود، مسایل اقتصادی، سیاسی و حتی موضوع خزر دارای دیدگاههایی هستند که در شرایط مختلف میتواند بر نوع رفتار روسیه با کشوری مثل ایران اثرگذار باشد.
مراقب روسها باشيد
روزنامه ابتكار در ستون سرمقاله خود به قلم مهدي روزبهاني آورد:
سخن گفتن و دفاع کردن از حق يک نفر کاري بس دشوار است، اما کار سخت تر زماني است که يک نفر منافع ملت را در چمدان بگذارد و از شهري به شهر ديگر در تلاش براي گره گشايي از مشکلات ملي در جوامع بينالمللي باشد. کاري که ديپلماتهاي ما براي دفاع از آنچه که حق ملت ايران در مسئله هسته اي تعريف ميشود؛ قريب يازده سال انجام دادند. ديپلمات بودن کاري دشوار و نفس گير است.
اما بعد از يک دهه آنچه که دولت حسن روحاني تحت عنوان راهکاري جديد در مسئله هسته اي عنوان کرد؛ باعث شد مردم منتظر حل مسائل بينالمللي ايران باشند. يعني انتظار براي اينکه دستگاه ديپلماسي تحرکي فزاينده براي برآورده ساختن نيازهاي مردم ايران در خارج از کشور داشته باشد. البته که اين انتظار با روي کار آمدن ديپلماتهاي کهنه کار ايران بجاست. اما اين کهنه کاران در نظر داشته باشند که ضرورت حل و فصل مسئله هسته اي و ديگر مشکلات بينالمللي که مجال پرداخت رسانه اي نمييابند، پيش از هر دستورالعمل کتبي و شفاهي از چشمهاي نگران مردم ايران قابل درک است. نگراني اي که بر اثر تحريمهاي ظالمانه اقتصادي و خدماتي به ناحق عليه ملت ايران اعمال شده است.
از اين رو انتظار ميرود که دستگاه ديپلماسي حوزه تمرکز خود را گسترش دهد و در ساير مسائل بينالمللي ايران، کارنامه مثبتي از خود به جا بگذارد. مسائلي که بعضا به دلايل فني و کارشناسي و يا ساير علل، کمتر مجال پرداخت رسانه اي پيدا ميکنند. از جمله آن حق ايران در درياي خزر است. مسئله اي که بيشتر بعد از فروپاشي شوروي با ادعاي کشورهاي تازه استقلال يافته و کشور جديد روسيه ايجاد شد. حال که مجال رايزني ديپلماتيک در اجلاس سران کشورهاي حاشيه درياي خزر فراهم آمده همچنان منافع مردم ايران در چمدان ديپلماتهايي است که مسافر آستاراخان، محل اجلاس هستند. هرچند که اين مسئله( حق ايران در درياي خزر) و ساير موارد مشابه ضرورت زماني همچون مسئله هستهاي ندارند، اما عملکردي که ديپلماتها دارند قضاوتي تاريخي برايشان در پي دارد. بايد گفت که از آغاز دوران رياست جمهوري حسن روحاني در مرداد ماه سال گذشته، شمار ديدارهاي سران دو کشور با ديدارهاي حاشيه اي در اجلاس سران کشورهاي عضو حاشيه درياي خزر به رقم چهار ميرسد. هرچند که روابط ايران و غرب در يک سال گذشته افزايش يافته است، اما رايزنيهاي گسترده مقامات ايران و روسيه در سطوح بالا و همچنين امضاي قراردادها و توافقنامههاي متعدد، به خصوص پس از افزايش تنش ميان روسيه و کشورهاي غربي، حکايت از اتخاذ"رويكرد به شرق" در حوزه روابط بينالمللي و سياست خارجي دولت دارد. با اين حال هر اندازه که در سال گذشته روابط تهران با غرب بهبود يافته؛ روابط روسيه با غرب کمتر شده و بلکه به نقاط بحراني رسيده است، که اين خود زمينه افزايش قدرت چانه زني ايران در مقابل روسيه را فراهم آورده است. از طرفي به انزوا کشيده شدن روسها به خاطر بحران اوکراين و تئوريهاي جديد پوتين، کرملين را واداشته تا ضمن يارگيري، مناسبات خود را با کشورهاي همسايه و منطقه بيشتر کند. بر اين مبنا پيشرفتي که در مذاکرات هستهاي حاصل شده؛ فرصتي فراهم آورده تا زياده خواهي اين کشور در مورد درياي خزر کنترل شود. روسها به کرات ثابت کرده اند، دوستي با ايران را بر اساس منافع يک جانبه خود تعريف ميکنند و در مواقع حساس همچون تصويب قطعنامه و اعمال تحريم عليه ايران و همچنين مسئله درياي خزر، هر وعده اي همچون تحويل سامانه موشکي -دفاعي اس 300 را فراموش ميکنند. اين يک جانبه گرايي روسها در تعيين رژيم حقوقي درياي خزر هم پيش از اين ثابت شده است.
تعيين رژيم حقوقي درياي خزر مسئلهاي است که به دلايل مختلف از جمله زياده خواهيهاي روسيه و تلاش براي تحميل نظر خود به جمهوري اسلامي ايران نزديک به دو دهه است که لاينحل مانده است. در همين راستا آخرين دور نشست سران کشورهاي حاشيه درياي خزر تحت مديريت روسيه در غياب ايران برگزار شد. در شهريور ماه 1388 رهبران همه کشورهاي ساحلي درياي خزر به جز ايران در قزاقستان گرد آمدند. يکي از دلايل عمده دعوتنشدن ايران به نشست پيشين سران کشورهاي حوزه خزر اين بود که در غياب تهران، با دادن امتيازاتي به ترکمنستان، دولتمردان اين کشور را متقاعد کنند رژيم حقوقي خزر را منهاي ايران بپذيرد. سه کشور روسيه، قزاقستان و جمهوري آذربايجان بر تقسيم کف درياچه به نسبت سواحل کشورها و همچنين استفاده مشترک از سطح آب براي کشتيراني و حمل و نقل تأکيد دارند، اما ايران و ترکمنستان اين توافقنامهها را به رسميت نميشناسند. به هرحال اکنون که روسيه به خاطر مشکلات بينالمللي دست همکاري را به سمت تهران دراز کرده، لازم است که موضوع تعيين رژيم حقوقي درياي خزر با درنظر گرفتن حق واقعي ايران حل و فصل شود. البته بايد در نظر داشت که اين دوستي روسها همچون گذشته تنها در مقطعي و در مسئله اي خاص است و آنچه کرملين ثابت کرده اين است که شرکاي استراتژيک خود را درلحظه تعيين ميکند و تغيير ميدهد.