ماه عسل سینمای ایران با جشنواره کن از چند سال پیش پایان یافت؛ حالا نوبت به سینمای ایتالیا رسیده تا کمی بتواند نقش داماد را بازی کند. دامادی که البته رو به موت بودنش را هیچکس کتمان نمیکند ولی چه میشود کرد که این آیتم نقطه ضعفی برای کنیها نیست و اینچنین است «گومورا» ساخته ماتیو گارونه موفق به کسب جایزه بزرگ هیات داوران فستیوال کن میشود.
فیلم 135 دقیقهای گارونه به مقولههای قدرت، پول و خون میپردازد. آیتمهایی که بیش از هر سوژه دیگریپیشروی سینماگران ایتالیایی و غیرایتالیایی است. هر چند از خوشساختی و به عبارت بهتر، سرخوشی فیلم نمیتوان بسادگی عبور کرد. از سوی دیگر، جایزه جنبی (و در واقع جایزه دوم هیات داوران فستیوال کن) باز هم به یک فیلم ایتالیایی دیگر میرسد: فیلم ستاره (با عنوان اصلی (I L Divo، که آن را پابلو سورنتینو ساخته و داستانش در قلب رم میگذرد.
به هر حال ایتالیاییها، کن شصت و یکم را هرگز فراموش نخواهند کرد، چرا که هر 2 جایزه ویژه هیات داوران را از آن خود کردند و قصد دارند عبارت «مریض مردنی است» را به عبارت «مریض؟ کدام مریض!؟» تبدیل کنند و روی سکوی پرش قرار بگیرند.
نکته جذابتر دلجویی از دلشکستهگان است. سینماگرانی که کن را مانند مزرعه پدری خود میدانستند، از کن شصت و یکم بدجوری رنجیدهاند. برادران داردن که حتی به پادشاه بلژیک قول داده بودند برای سومین بار به نخل طلای کن دست خواهند یافت و سینمای بلژیک را جاودانه خواهند کرد؛ نصیبی از جوایز اصلی نبردند، اما برای اینکه داماد سرحال قبلی دلشکستهتر نشود؛ فیلمنامه فیلمشان یعنی «سکوت لورنا» جایزه بهترین سناریو را به دست آورد.
داستانی مربوط به دخترکی آلبانیاییتبار که با آشفته بازار دنیا زودتر از بقیه آشنا شده و میرود تا از هوار شدن آن بر سرش و آیندهاش فرار کند. اما نخل طلای محبوب که به لوران کانته و به خاطر فیلم «کلاس» رسید؛ نقل قولهای آلن دلون افسانهای را در کن پنجاه و دوم زنده میکند؛ اسطوره خوش تیپ فرانسوی آن زمان آرزو کرده بود که ایکاش فیلمی از سرزمین خودش با شایستگی و باقدرت و البته بدون حرف و حدیث، این نخل نازنین طلایی را در خانه نگهدارد .
به نظر میرسد فرانسوا بگودو و نوول قدرتمندش توانستند به آرزوی آلن دلون جامعه عمل بپوشانند چرا که هم او فیلمنامه ابتدایی را نوشت و اینقدر این سناریو پختگی داشت که کانته در بازنویسیاش کار سختی پیش رو نداشت، سپس با برگرداندن هوشمندانهاش به تصویر، توانست «فیلمی خاص» از سینمای فرانسه و آن هم در آخرین ساعات به بخش مسابقه برساند و نخل طلا را هدیه بگیرد. اگرچه حرف و حدیثها درباره فیلم «کلاس» هنوز تمام نشده و گزنده گوییها از هر سو درباره طرز برخورد با این فیلم و درخصوص نحوه پذیرشاش در بخشمسابقهکن61 ؛ بهنظر نمیرسد به این زودیها پایان گیرد.
اما هر چه باشد، 21 سال بود که فرانسویها بینخل مانده بودند و قرار هم نیست رای هیات داوران برگردد، ازهمینروست که لوران کانته روی صحنه میرود و پس از گرفتن نخل طلا و حکمش با خوشحالی از پویایی ماندگار سینمای فرانسه سخن میراند.
حالا پویایی به کنار، همین استفاده از لغت ماندگار، باز هم سوژههای فراوانی بهدست منتقدان داد که جالب توجه بود. در حافظه سینما ثبت شده که هر گاه سینماگری فرانسوی به موفقیتی میرسد، بدون توجه به دیروز و فردا، سینمای فرانسه را قبله آمال و آرزوی تمام سینما میداند و البته میتوان با دیدن فیلمهای فرانسوی، به این مدعای پوچ پی برد.
نه از تروفوی جوانمرگ شده خبری هست و نه گودار در آستانه 80 سالگی حال جر و بحث دارد. پس همین بهتر که لوران کانته حرفی بزند و دلی خوش کند.
اما تلخکامی سوپر استار سینمای دنیا، کلینت ایستوود در مقام کارگردان دیگر چیز غریبی بود و تلختر اینکه یک جایزه سرهمبندی شده که پیش از این، اصلا قرار نبود نطفهاش منعقد شود، دست پیرمرد دادند.
آنهم در کنار کاترین دونو. «معاوضه» آخرین ساخته ایستوود؛ فیلمی براستی تلخ و اثری بواقع تکاندهنده و هشدار دهنده است. بهزعم ایستوود؛ او با فیلمهایش اوضاع روز دنیا را نشان میدهد و تمام تلاشش بر صداقت و راستگویی واقعنمایی است؛ حالا جایزه بگیرد یا نگیرد؛ اما کیست که نداند ایستوود شهیر با تمام اخلاق نجیب و رفتار منزهاش از نخل طلای کن بدش بیاید.
بههر حال عصری جدید آغاز شد و ماه عسلها به پایان رسیده؛ فعلا ایتالیاییها و فرانسویها مدتی خوش خواهند گذراند و ایرانیها و یکی، دو کشور دیگر در مقام داماد اسبق فقط به حسرت خوردن خواهند پراخت. اما نکته اینجاست که با ماه عسل سینمای ایرانی در کن؛ چه سودی به سینمای ایران رسید؟ آیا سینمای ایران به کن مدیون است؟ بهنظر نمیرسد... این چرخ قرار است دوار باشد ...