نویسنده رولینگ استون میگوید: «لئونارد کوهن شاعر پیشگام ماست که از خردمندی، عشق و غم میگوید. به مناسبت انتشار سیزدهمین آلبومش «مشکلات عامه پسند» (Popular Problems) در اتاق پذیرایی رسمی کنسولگری کانادا در لس آنجلس، کنار این خواننده و آهنگساز بزرگ نشستیم تا با او حرف بزنیم.
(لئونارد کوهن در لس آنجلس زندگی میکند و بیشتر آلبومهایش را هم در همان استودیوی خانگیاش ضبط می کند اما از مونترال به لس آنجلس آمده است.) کوهن هفته پیش ۸۰ ساله شده و آلبوم «مشکلات عامه پسند» دقیقا دو روز بعد از تولدش به بازار آمده است.
- وقتی کاری را، شبیه ضبط همین آلبوم به پایان میرسانید نسبت به آن احساس غرور دارید؟
این مرحله و مفهوم تمام شدن یک کار و به سرانجام رسیدنش است که دوستش دارم. به من قدرت میدهد. بعضی آدمها خیلی ساده نمیدانند که چطور یک در را باید باز کنند.
- مشکلات و مزایای کار کردن در خانه چیست؟
نمیدانم که اصلا مشکلی هم در آن وجود دارد یا نه. خیلی دلنشین است که به حیاط پشتی خانهات بروی و از آنجا بپری داخل استودیویی که آن پشت است. ما آنجا ابزارهای خوبی برای میکس قطعات موسیقی داریم. هم پت (پاتریک لئونارد) و هم من آنجا کیبوردهای خودمان را داریم که به ما این توانایی را میدهند به این آهنگها در همان استودیو جان بدهیم و زنده شان کنیم.
- پاتریک گفته بود که بخشی از پروسه کار کردن با هم این است که هر جور چیز زاید و اضافی را که وجود دارد باید بیرون بریزید.
بله، این زواید میتواند هم در موسیقی و هم در ترانه باشد. فکر می کنم هر دوی ما به طرز دلسوزانه ای درباره دیدگاههایمان وحشی و رام نشده هستیم. پت، به خاطر اینکه ایدههای موسیقایی فراوانی دارد معمولا بیش از حد نیاز آهنگ تولید میکند اما خودش کاملا از این ماجرا آگاه است و می داند که بخشی از تولیداتش زیادی هستند.
در نتیجه گاهی اوقات زمان ما فقط صرف این میشود که بگوییم مثلا اینجا کر لازم نیست. فلانجا نباید صدای شیپور داشته باشیم. میدانی ما مجبوریم همین جا و در همین مرحله چیزهای اضافی را دور بریزیم. در مورد ترانه هم همینطور است؛ اگر چیزی مبهم به نظر می رسد یا ممکن است چیزی را به اشتباه انتقال دهد، پت به آن اشاره میکند و من در کمال خوشحالی آن را از اول می نویسم.
- چطور متوجه میشوید که یک قطعه موسیقی موفق میشود یا نه؟
شما خیلی خوب میتوانید این موضوع را بفهمید. ما آن را برای افرادی که گلچین کردهایم، میگذاریم تا گوش دهند. کسانی مثل دختر من، چون آدمهای کمی هستند که از گفتن اینکه این آهنگ موفق نخواهد شد، نمیترسند. ما یک قطعه موسیقی در این آلبوم داشتیم به نام «برای قلب اتفاق می افتد» که روی دوم آلبوم بود. ترانه خیلی خوبی داشت و ملودی و لحنش هم خیلیخوب بود اما نتوانستیم به چیزی که می خواستیم برسیم، در نتیجه خودمان را درباره اش تحت فشار نگذاشتیم.
شاید فقط یکی دو هفته به آن فکر کردیم و بعد؛ پت: «می دونی این آهنگه واقعا درنمیاد» و من: «خدا رو شکر که تو اینو گفتی پت چون منم نمی تونستم تحملش کنم.»
- آیا دیدگاهتان در طول همه این دههها که کار کرده اید، نسبت به موسیقی تغییر کردهاست؟
من هیچ وقت دیدگاهی نداشتم. همیشه شبیه خرسی بودم که زیر یک درخت با کندوی عسل باشد و فقط تلاش کند کمی از آن عسل را بیرون بیاورد بدون اینکه نیش اش بزنند.
- آیا نباز مالی برای هنر چیز خوبی است یا بد؟
فکر می کنم بستگی به سطحش دارد. من وقتی جوان بودم هیچ وقت پول زیادی نداشتم. مقادیر زیادی شهرت داشتم و همیشه حسی از آزادی و پاداش داشتم. همیشه میگفتم نمیخواهم برای دستمزد کار کنم اما میخواهم برای آهنگم به من پول بدهند. نیاز مالی البته در سال های اخیر به طرز خیلی شدیدی بیشتر شد. (مدیر برنامه های چند سال پیش کوهن پنج میلیون دلار از حساب بازنشستگی او دزدید) فکر می کردم یک لقمه نان دارم و همین برای گذران زندگی کافی است اما متوجه شدم که اینطورها هم نیست و به خاطرش خیلی هم ممنونم چون باعث شد برای کار بیشتر انگیزه پیدا کنم.
- وقتی آهنگی را می نویسید متوجه این موضوع هستید که دارید به چیزی ضربه می زنید که شاید رویش به طور خودآگاه کنترل نداشته باشید؟
خب فکر می کنم گاهی اوقات وقتی در دنده ۹ حرکت می کنید یا در شیب تند اسکی می کنید، درست بالای برف ها هستید و نمی خواهید عمیق تر در آن فرو روید. یک نفر حرف درستی زده بود که: باید یاد بگیرید که جایی در سطح شجاعانه توقف کنید. اگر شما چیزی می شنوید که واقعا قلب تان را به تپش درمی آورد، فقط دست هایتان را به نشانه قدردانی بلند کنید و با آهنگ یکی شوید. گاهی اوقات این ابهامات فقط یکسری مزخرف هستند و باید قطع شان کنید. آنها باید به طرز بی رحمانه ای پاک شوند حتی اگر صدایشان خوشایند است.
برای اینکه آنها باعث انفصال و گسستگی در آهنگ میشوند که هر شنوندهای ناخودآگاه آن را حس میکند. اگر شما حس کنید که کسی میخواهد مجبورتان کند و چیزی را به خوردتان بدهد، حس بدی پیدا میکنید.
- در سن ۸۰ سالگی آیا کارهایی هست که قبلا انجام میدادید و حالا دیگر نمیتوانید؟
کارهای زیادی هست که الان می توانید انجام دهید اما وقتی جوانتر بودید نمیتوانستید. اما قبلا بیشتر و بالاتر میتوانستید بپرید و اگر شما هنوز و در این سن و سال همانقدر خاصیت ارتجاعی داشته باشید، خیلی معنا و مفهوم دارد تا موقعی که ۳۰ ساله بودم و فقط به خاطر جلب توجه میپریم.
- به جز موسیقی در چه کار دیگری خوب هستید؟
می توانم چند جور ساندویچ خوب درست کنم. سالاد تن و سالاد تخم مرغ خرد شده و سوپ لوبیای یونانی. من برای معلم زن قبلیام آشپزی میکردم و او دو سه تا از غذاهای مرا خیلی دوست داشت. به هیچ عنوان خودم را یک آشپز خوب نمیدانم. پسرم آشپز خیلی خوبی است.
- بعد از اینکه از دنیا رفتید دوست دارید مردم چهچیزی را درباره شما به یادبیاورند؟
هیچ وقت تا این حد به این چیزها فکر نمیکنم. برخی از مردم برایشان مهم است که کارهایشان تا ابد باقی بماند. من علاقه چندانی به این ماجرا ندارم. شما احتمالا آن داستان فوق العاده را درباره باب هوپ میدانید. همسرش پیش او آمد و گفت: دو قطعه در جنگل وجود دارند که یکی درختان سرو زیبایی دارد و آن یکی منظرهاش شاهکار است. کدام را (برای دفن شدن) ترجیح میدهی؟ و باب هوپ جواب داد: سورپرایزم کن. این حسی است که درباره آنچه بعد از خودم میآید دارم و جوری که قرار است در یادها بمانم: سورپرایزم کن.
درباره کوهن بیشتر بدانید
متولد سپتامبر ۱۹۳۴ (الان ۸۰ ساله است) در کبک کانادا
از همین گفتگو میتوانید متوجه شوید که چرا این شاعر، ترانه سرا، آهنگساز و خواننده کانادایی با آن صدای خشدار گرفتهاش توانسته از اوایل دهه ۶۰ تا همین الان محبوبیت خودش را میان طرفدارانش حفظ کند. آهنگهایش هم مثل خودش ساده، انسانی و عمیق هستند.
کوهن در دانشگاه مک گیل زبان و ادبیات انگلیسی خوانده است. اولین کتاب شعرش را در سال ۱۹۵۶ در مونترال منتشر کرد. اولین رمان او نیز در سال ۱۹۶۳ به کتابفروشیها آمد. درونمایه شعرهای او انزوا و روابط میان آدم هاست.
کوهن در ۱۰ مارس سال ۲۰۰۸ به عنوان عضو جدید تالار مشاهیر راک اند رول معرفی شد. او در سال ۲۰۱۱ به دلیل «مجموعه آثارش که بر سه نسل در سراسر جهان تاثر گذاشته است» جایزه ادبی پرنس آستوریاس یکی از معتبرترین جوایز ادبی اسپانیا را دریافت کرد.
هیات داوران جایزه پرنس آستوریاس در مورد کوهن گفتهاند که «او تصویری آفریده است که در آن، شعر و موسیقی در هم آمیختهاند و به چیز گرانبهای تغییرناپذیری بدل شده اند.»