سیامک کاکایی . کارشناس مسایل ترکیه و کُردها در روزنامه شرق با تيتر«کوبانی؛ در آستانه فاجعه انسانی » نوشت:
«کوبانی» شهر کردنشین سوریه که در نزدیکی مرز ترکیه قرار دارد، در شرایط پیچیده و بغرنجی است. بیش از سههفته از محاصره این شهر توسط نیروهای «داعش» میگذرد و «کوبانی» و مناطق اطراف این شهر، درشرایط فاجعه انسانی قرار گرفتهاند و 140هزارنفر از ساکنان این مناطق به ترکیه گریختهاند و همین هفته گذشته بود که سازمانملل نسبت به شرایط زندگی و بهخطرافتادن جان جمعیت حدود 400هزارنفری «کوبانی» هشدار داد. در این میان با اینکه تحولات مربوط به «کوبانی» و تحرکات «داعش» در مناطق اطراف آن در عرصه رسانههای بینالمللی جنبه بینالمللی به خود گرفته است و حتی نیروهای موسوم به ائتلاف ضد«داعش» علیه مواضع این گروه حملاتی هوایی را انجام دادهاند، اما بیش از همه نگاهها به ترکیه معطوف شده است.
از آن جهت که چرا ترکیه نسبت به شرایط بحرانی «کوبانی» تا حدود زیادی بیاعتنا بوده است؟! هرچند احمد داووداوغلو، نخستوزیر ترکیه دیرهنگام اعلام کرد ترکیه مانع از سقوط شهر «کوبانی» توسط «داعش» خواهد شد اما نسبت به اقدام گسترده و جدی ترکیه در تقابل با «داعش» تردید وجود دارد. اکنون دو مساله در نگاه ترکیه به شرایط «کوبانی» و ادامه عملیات «داعش» در سوریه وجود دارد: اول، مصوبه پارلمان ترکیه مبنی بر اجازهدادن به ارتش ترکیه برای عملیات برونمرزی ازجمله در خاک سوریه، این سوال را بهوجود آورده که آیا ترکیه به عملیات نظامی در خاک سوریه با عنوان تقابل با «داعش» اقدام میکند؟ اما در نگاه دیگر اعتماد کافی نسبت به اهداف عملی ترکیه در تقابل با «داعش» از سوی همسایگان این کشور بهخصوص سوریه و عراق وجود ندارد. بغداد و دمشق مجوز پارلمان به ارتش ترکیه را در چارچوب خواست دولت در اتخاذ رویکرد تهاجمی- نظامی علیه همسایگان میدانند؛ مسالهای که میتواند واکنشهای جدیای در پی داشته باشد. دوم؛ این دیدگاه تا حد زیادی در تحلیلهای مربوط به شرایط حاکم بر «کوبانی» و نگاه ترکیه به آن غالب است که هدف میانمدت ترکیه از اتخاذ مواضع ضد«داعش»ی در سوریه، ترسیم سیاستی است که از طریق آن آنکارا بتواند از فرصت پیشآمده برای بهکنترلدرآوردن فعالیت کردهای سوریه برای ایجاد مناطق خودمختار استفاده کند. بهویژه آنکه تحرکات پکک و حزب اتحاد کرد دموکراتیک سوریه (PYD) در روند تحولات و روابط کردهای سوریه پررنگ شده است. در همین حال اعلام مواضع «پکک» در ارتباط با «کوبانی» و هشدار به ترکیه درباره بیاعتنایی در قبال شرایط پیشآمده در «کوبانی»، نگرانیهای ترکیه را نسبت به آینده مساله کردها در سوریه افزایش داده است.
به همین دلیل است که این دیدگاه مطرح است که یک خواست استراتژیک ترکیه، کنترل فعالیتهای کردها در منطقه است. با آنکه بسیاری از کشورها از جمله قدرتهای غربی، از سیاست ترکیه در قبال فعالیتهای «داعش» به تندی انتقاد کرده و ترکیه را متهم به حمایت از «داعش» کردهاند، اما در مقابل اقدام ترکیه در صدور مجوز عملیات نظامی در سوریه و عراق هم نمیتواند شرایط را آنگونه که دلخواه ترکیه است تغییر دهد. زیرا پیش از آنکه نگاهها به رویکرد مقابله ترکیه با «داعش» معطوف شود، نگرانیها در ارتباط با تفحص حاکمیت ملی سوریه و عراق مطرح است و شاید به همین دلیل است که در تقابل ترکیه با «داعش» تردید وجود دارد و اساسا رویکرد ترکیه را در چارچوب سیاست تهاجمی مبتنی بر ملاحظات سیاسی- امنیتی این کشور ارزیابی میکنند. در این میان اگر هم ترکیه به اقدام نظامی محدود برای جلوگیری از سقوط «کوبانی» مبادرت ورزد، همچنان نسبت به نیت ترکیه در انجام عملیات برونمرزی تردید وجود دارد.
حق جامعه در اعمال مجازات
مصطفی عابدی در ستون سرمقاله شهروند نوشت:
در روزهای اخیر خبری منتشر شد مبنی بر اینکه پدر کودکی که به دست ناپدری او کشته شده با گرفتن بیش از صدمیلیون تومان اعلام رضایت کرده و قاتل از قصاص رهایی یافته است. در خبر جریان دادگاه آمده است: «بعد از اینکه نماینده دادستان تهران برای متهم درخواست مجازات کرد مادر سبحان (کودک مقتول) در جایگاه حاضر شد و گفت: من دو فرزند داشتم. زمانی که از شوهرم جدا شدم او بهشدت اعتیاد داشت، وضعیتش طوری بود که نمیتوانستم به زندگی با او ادامه دهم. تا اینکه جریان قتل پیش آمد. شوهر سابقم که پدر سبحان است با دریافت بیش از صدمیلیونتومان پول رضایت داد و من هم چون ندیدم شوهر کنونیام ضربه به سر سبحان زده باشد او را میبخشم... سپس متهم به قتل در جایگاه حاضر شد. او اتهامش را رد کرد و گفت: من شیشه مصرف میکردم. روز حادثه هم در بالکن شیشه کشیدم و وقتی سبحان به دستشویی رفت و خواست برای مدرسه آماده شود متوجه شدم لباسش را کثیف کرده، بچه را به حمام بردم و شستم وقتی او را بیرون آوردم در توهم شیشه فکر کردم کسی با صدای خودم به من فحش میدهد خیلی عصبی شدم و سبحان را زدم بیشتر به پایش میزدم و اصلا یادم نمیآید به سرش ضربه زده باشم. وقتی کودک را میزدم مرتب میگفت عمو تو را به خدا من را نزن. یکدفعه دیدم حالش بد شد با همسرم تماس گرفتم و او را خبر کردم.» قبلا هم مورد مشابه دیگری بود که صاحبخانهای برای گرفتن اجارهاش با مرد مستأجر دعوا میکند و چون مرد مستأجر فرار میکند، او کودک وی را میکشد و پس از چند ماه زندان کشیدن و به قیمت دادن منزل مسکونی خود بهعنوان دیه به پدر کودک مقتول، رضایت او را جلب میکند. این یادداشت در مقام آن نیست که نسبت به گرفتن رضایت ابراز ناراحتی کند و یا آنکه خواهان قصاص قاتل شود ولی پذیرش این سوی ماجرا نیز سخت است که یک کودک کشته شود و پدرش با گرفتن پول رضایت دهد و اگر آنطور که در متن آمده پدر کودک معتاد هم باشد، که در این صورت هزینه اعتیاد خود را از طریق دیه گرفتن از قاتل فرزندش تأمین کند. آن هم فرزندی که پدرش او را ترک کرده و تحت سرپرستی مادرش بوده است.
مشکل اینجاست که در گذشته دولتهای مشروعی وجود نداشتند که بتوانند متولی خونهای به ناحق ریخته شده مردم باشند. ضمن اینکه استفاده از مجازات زندان در بلندمدت ناشدنی بود. به همین دلیل قاتل یا قصاص میشد یا با پرداخت دیه آزاد میشد. اگرچه و در هر حال عقوبت الهی او پابرجای بود. ولی اکنون که زندان به مجازات رایجی تبدیل شده است و جامعه بیش از فرد نسبت به خون و جان و مال اعضای خود حساس است و با نظام عقلانی و منطقی میتوان درباره قتلها و قاتلین تصمیم گرفت، چه ایرادی دارد که بخش حقوق جامعه و دولت را در مجازات قاتلین و سایر جرائمی که وجه شخصی دارد افزایش دهیم؟ اضافه شدن زندان تعزیری برای جرم قتل در صورت اخذ رضایت نیز از همین منظر بود که از سوی امام(س) پذیرفته شد و بر قانون مجازات اسلامی اضافه شد. ولی این امکان وجود دارد که اجازه نداد خون انسان بهویژه کودکان بیگناه دستمایه نگاه کاسبکارانه خانوادهها شود. تمام این اصطلاحات را در چهارچوب فقه و اصول قوانین موضوعه موجود میتوان انجام داد. در شرایط کنونی کشته شدن یک انسان نهتنها مسأله خانواده که مهمتر از آن مسأله جامعه است. باید به حق جامعه نیز در اعمال مجازات توجه داشت. آنچه که به ما امنیت میدهد این است که میدانیم اگر مورد تعدی و تعرض بناحق دیگران قرار گیریم، افکارعمومی فرد متعرض را محکوم میکند و خواهان مجازات وی میشود. بنابراین همانطور که قربانیان جرم به این همراهی جامعه نیاز دارند نمیتوانند رضایت خود را یکطرفه و بدون ملاحظات جامعه اعلام کنند و مجرم را از مجازات نجات دهند یا او مجازاتش را با پول بخرد. گذشت از مجرم یا قاتل فقط مسأله خانواده مقتول نیست. این ذهنیتی است که در قرآن کریم هم مورد اشاره قرار گرفته که: «هركس، انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همه انسانها را كشته و هركس، انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است.» اگر کشتن یک نفر به منزله کشتهشدن همه است پس حق دیگران در عفو یا نبخشیدن چه میشود؟ بنابراین چنین اتفاقاتی میتواند زمینه را برای اصلاح و بهبود و به روز کردن قوانین کیفری به نحوی که متناسب با انتظارات عمومی شود، فراهم کند.
بيش فعالي ترکيه در خطوط قرمز ايران
مهدي روزبهاني در روزنامه ابتكار نوشت:
وقتي داود اغلو يا همان کسينجر ترکيه به مقام نخست وزيري اين کشور رسيد معلوم شد که اردوغان اين يکه تاز عرصه سياسي آنکارا به دنبال گسترش فعاليت خود در طرح هاي منطقه اي است. تلاش هايي که پيش از اين نيز با اعمال نظر يک جانبه اردوغان در مسائل منطقه اي، ترکيه را کشوري متمايز به نمايش گذاشته بود.همچون زماني که قطر اين کشور کوچک و غيرقابل پيش بيني عربي دست رد بر سينه اخواني ها زد تا بلکه تنش ميان جوامع سياسي عربي را کم کند؛ اين آنکارا بود که آغوش خود را براي مخالفان سر سخت عربستان باز گذاشت تا به اين ترتيب همچنان بر طبل اختلافات منطقه اي بکوبد. اما ابعاد موضع گيري هاي مبهم و لحظه اي آنکارا به اينجا ختم نميشود؛ بلکه نوع موضع گيري هاي دو پهلوي آنکارا در قبال تروريست هاي منطقه و البته آوارگان ناشي از آن، خود نشانه اي از اين سياست سودجويانه ترک ها درمنطقه است که البته اين بار، آن ها را به خطوط قرمز ايران نزديک کرده است و حالا داعيه دار لشکرکشي نظامي به مناطقي شده اند که جمهوري اسلامي پيش از اين به خاطر آنها در مقابل ابرقدرت ها ايستاده بود.
شايد اين موضع گيري هاي ترکيه به ظاهر لحظه اي باشد اما اندکي تأمل در انديشه هاي رهبران ترک نشان ميدهد که همه اين تصميمات در چارچوبي است که مطابق آن افرادي همچون داود اوغلو تلاش ميکنند جايگاه خاصي براي کشورشان در منطقه تدارک ببينند.تصميمي که البته ميتواند نقطه تلاقي منافع ترکيه با ايران باشد. طي چند سال گذشته سياست خارجي ترکيه با نام احمد داود اوغلو عجين بوده است. وي دکترين سياست خارجي خود را در چندين نوشته، از جمله کتاب "عمق استراتژيک" تشريح نموده است. دکترين سياست خارجي داوداوغلو باعث تحول سياست خارجي ترکيه شده است و به اين ترتيب افزايش اهميت نقش ديپلماتيک ترکيه بالاخص در منطقه خاورميانه را در پي داشته است. البته اين دکترين در برخي حوزهها با چالشهايي جدي مواجه شده که مهمترين آنها را ميتوان موضوع سوريه و تروريست هاي داعش دانست، رويدادهايي که در داخل نيز با انتقادهاي گستردهاي مواجه بوده است.
اوغلو در کتاب خود ميگويد که ترکيه بنابر موقعيت تاريخي و جغرافيايي خود داراي "عمق استراتژيک" بوده و بنابراين در زمره "قدرتهاي مرکزي" قرار ميگيرد. وي معتقد است که ترکيه نبايد تنها قانع به نقشي منطقهاي در بالکان يا خاورميانه باشد زيرا نه تنها يک قدرت منطقهاي بلکه قدرتي مرکزي است. به گفته اوغلو ترکيه بايد نقشي راهبردي در چندين منطقه ايفاء نموده و بدين ترتيب اهميت استراتژيک و جهاني خود را نيز ارتقاء بخشد.
ترکيه براي عبور از گلوگاه هاي بينالمللي منطقه، همواره درصدد است طرح هاي ابداعي خود را به اجرا بگذارد تا بدين ترتيب ابتکار عمل را در دست بگيرد. مانند وقتي که ميزبان معترضان سوري شد تا مخالفان بشار اسد ائتلافي براي خود در خاک ترکيه (همسايه شمالي سوريه) ترتيب بدهند.هرچند ممکن است اين فعاليت ها خام بنظر برسد و يا با شکست مواجه شود اما اين تلاش ها براي کسب موقعيتي است که آنکارا را به يک بازيگر منطقه اي قدرتمند تبديل کند و منافع دراز مدت براي ترکها به بار آورد. و اين همه يعني بازي ترک ها در قلمرو ايران؛ زيرا بسياري از مسائلي که ترکيه روي آنها انگشت گذاشته، مسائلي است که يا مستقيما به تهران پيوند خورده يا با يک واسطه به ايران ميرسد. همچون مسئله سوريه و عراق و يا بحث کردهاي منطقه که براي آنکارا بسيار مهم ارزيابي ميشود.
اما اين موضع گيري هاي متمايز و جنجالي ترکيه همچنان ادامه دارد.در حالي که تصور ميشد ترکيه در تلاش است تا با دور نگه داشتن خود از ائتلاف ضد داعش همچنان متفاوت باشد؛ با تصميم به لشکرکشي مستقيم عليه داعش جنجال ساز شد.تا جايي که واکنش محمد جواد ظريف وزيرخارجه کشورمان را در پي داشت و سبب شد وي طي تماس تلفني از همتاي ترک خود انتقاد کند. البته تحليل گران معتقدند که سخنان رجب طيب اردوغان، رئيس جمهوري ترکيه نيز اين روزها به اندازه اي تند شده است که گويي ميخواهد با رهبران جامعه جهاني گلاويز شود. به اعتقاد آنها به همين دليل است که ترکيه اعلام کرده که ميخواهد پناهگاه امن گروه هاي اخوان المسلمين باشد تا به اين ترتيب همچنان قدرت تاثيرگذاري خود را بر افکار عمومي جهان عرب و جامعه جهاني حفظ کند و در حاشيه قرار نگيرد.با اين حال کارشناسان بر اين باورند که نشانه اي که ثابت کند ترکيه قصد دارد رويه خود را در قبال کشورهاي عربي تغيير دهد؛ مشاهده نميشود و احتمال اين که آنکارا همچنان به ساز مخالف خود با جامعه جهاني ادامه دهد و در همين راستا اقداماتي پيش بيني نشده و مغاير با منافع و سياست هاي جامعه جهاني انجام دهد، وجود دارد. کما اين که اصرار آنکارا به ادامه همکاري با داعش خود به اندازه کافي شک برانگيز است.
بنابراين ترکيه امروز سعي دارد براي کسب جايگاه خود هرجايي که لازم باشد نقش آفريني کند هرچند که فعاليتش در جهت مخالف منافع تهران باشد. اين روايت از فعاليت هاي آنکارا نشان دهنده بيش فعالي سياسي ترک ها در زمين منطقه اي ايران است که اين همت خاص دستگاه سيات خارجه ايران را براي مهار آن ميطلبد. با اين حال فعاليت ديپلماتيک ايران براي حفظ منافع خود در مسائل منطقه بايد متوجه ترکيه اين بازيگر پرجنب و جوش نيز باشد. چرا که بعضا ايران با برنامه اي خاص براي تأمين منافع خود وارد بازي اي ميشود که حضور کشوري همچون آمريکا در آن زمين برايش هزينه ساز است.هرچند ممکن است اين ديپلماسي به موفقيت هايي منجر شود ولي حضور ناگهاني و پيش بيني نشده کشوري ماننده ترکيه همه چيز را تحت تأثير قرار ميدهد. جداي از اين تهران ميتواند با همراه کردن ترک ها با خود در مسائل منطقه به پيشبرد بهتر سياست هاي خارجي ايران کمک کند. به طور مثال آنکارا نيز نشان داده که در برخي موارد ميتواند در برابر عربستان - اين رقيب منطقه اي ايران - ايستادگي کند. بهرحال ابتکار عمل تهران و پيشي گرفتن در طراحي راه کارهايي براي حل مسائل، مهم ترين نکته اي است که ميتواند هم به سازش ميان تهران- آنکارا کمک کند و هم منافع ايران را در مقابل بيش فعالي ترک ها حفظ کند.
واقعیت پنهان در پشت اسلام آمریکایی
محمد ايماني در ستون سرمقاله روزنامه كيهان نوشت:
مشخصههای اسلام آمریکایی کدام است؟ کدام وجوه مشترک به شعبههای گونهگون اسلام آمریکایی هویت واحد میدهد؟ این حلقههای انحرافی چرا پدید میآیند و تولید و تکثیر آنها از کدام واقعیت خبر میدهد؟ نخستین بار حضرت امام خمینی(ره) عنوان اسلام آمریکایی را وارد ادبیات سیاسی کرد. ایشان که نگاهی درسآموز به علل ناکامی مسلمانان و نهضتهای آنان در سده اخیر داشت، میفرمود «قدرتهای بزرگ چپاولگر در میان جامعهها افرادی به صورتهای مختلف از ملیگراها و روشنفکران مصنوعی و روحانی نمایان- که اگر مجال یابند از همه پرخطرتر و آسیبرسانترند- ذخیره دارند که گاهی سی چهل سال با مشی اسلامی و مقدسمآبی یا پان ایرانیسم و وطنپرستی و جبهههای دیگر با صبر و بردباری در میان ملتها زیست میکنند و در موقع مناسب مأموریت خود را انجام میدهند.»(جلد21 صحیفه نور، صفحه 189)
امام با همین درک مستند به واقعیتهای تاریخی پرده از سیمای اسلام آمریکایی کشیده و فرمودند «مگر مسلمانان نمیبینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانونهای فتنه و جاسوسی تبدیل شدند که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدس نماهای بیشعور حوزههای علمی و دانشگاهی، اسلام نکبت و ذلت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایهداران بر مظلومین و پابرهنهها و در یک کلمه اسلام آمریکایی را ترویج میکنند و از طرف دیگر سر بر آستان سرور خویش، آمریکای جهانخوار میگذارند.»(جلد20 صحیفه نور، صفحه 230) حضرت روحالله اسلام آمریکایی را «اسلام مقدسنماهای متحجر، اسلام سرمایهداران خدانشناس و مرفهین بیدرد، اسلام اشرافیت و اسلام ابوسفیانی» در برابر اسلام ناب محمدی(ص) و اسلام پابرهنگان و محرومان معرفی کردند.
اگر تکوین اسلام آمریکایی- و پیش از آن اسلام انگلیسی در سده گذشته- یک اقتضا داشت، اکنون با پیدایش و گسترش انقلاب اسلامی، همین اسلام بدلی و قلابی اهمیت مضاعفی برای مستکبران عالم پیدا کرده است. گسترش سازمان یافته و کمسابقه اسلامهای بدلی با نقاب شیعی یا سنی، قبل از هر چیز بر یک واقعیت مهم شهادت میدهد و آن اینکه جهان استکبار بالندگی و گسترش پرسرعت اسلام ناب محمدی(ص) را باور کرده و به دست و پا افتاده است. مثلث آمریکا، انگلیس و صهیونیسم در مسیر معارضه با «مقاومت و بیداری اسلامی» دو روش معارضه را به سبک گازانبری- به مثابه دو لبه یک قیچی - به خدمت گرفته است. اول؛ هجوم وحشیانه آشکار به قلمرو امت اسلامی ذیل پرچم «صهیونیسم مسیحی» که از آن به عنوان جنگ صلیبی، جنگ جهانی چهارم، قرن جدید آمریکایی و خاورمیانه جدید یاد کردند و به موازات آن علنا به قرآن و پیامبر(ص) اهانت روا داشتند. و دوم؛ جنگ نیابتی به دو شکل 1-دامن زدن به جنگهای غفلتآفرین و خسارت بار در درون این منطقه (نظیر تحرکات چند سال اخیر گروهکهای تروریستی دستساز غرب) 2-جنگ نیابتی نرم و شبیخون التقاط در قالب تحرکات جریانهای شبه لیبرال متظاهر به شیعه و سنی بودن. طیف دوم برخلاف ظاهرسازیها دقیقا همان اهداف گروههایی مانند داعش و القاعده را در خدمت جنگ نیابتی مثلث استکبار ایفا میکنند مانند کاری که سازمان اصلی فتنه سبز- و نه عناصر بازی خورده آن- در سال 88 علیه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران تدارک کردند.
حقیقت سراسیمگی غرب از گسترش اسلام ناب و دست یازیدن به نسخههای اسلام آمریکایی (اسلام ارتجاع و اسلام لیبرال) در سخنان یکی از همین مهرههای اسلام آمریکایی پیداست. آقای سروش همان کسی است که شورای روابط خارجی آمریکا یک دهه پیش برای ترویج تحریفات او و هم مسلکانش 6 میلیون دلار اختصاص داد. وی ضمن سخنرانی 4 اسفند 88 در دانشگاه دلفت هلند و 11 مرداد 61 در جمع گروهکی از عناصر ضدانقلاب در پاریس اذعان کرد «براساس تز سکولارها جهان به سمت جدایی حکومت از دین پیش میرود و دین مجال تصرف بیش از حوزه خصوصی را ندارد، در حالی که این تز واژگونه شده است. به این دلیل که وجود دین را در عمق زندگی ایرانیان و بازگشت دین را در مغرب زمین میتوانیم ببینیم. آنچه گمان میرفت رو به احتضار میرود یا مرده است یا در راه مردن است، خوب یا بد، ظاهرا تجدید حیات کرده، برخاسته و برگشته و دیگران را به نگرانی افکنده است. سکولاریسم که قرار بود نسبت به ادیان بیطرف باشد اکنون تبدیل به یک سکولاریسم ستیزهگر شده یعنی با پارهای از ادیان، رسما درمیآویزد و میستیزد و وجود اجتماعی آنان را تحمل نمیکند. از این قرار چیزی اتفاق افتاده که در پیشبینی سکولارها نبوده است. همین اندیشههای دینی که خرافی و تاریخ مصرف آنها را گذشته میدانستند، به دلایل مختلف دوباره سر بر آوردهاند» و «رفته رفته سکولاریسم وارد دوره ستیزگر و میلیتانت [نظامیگرانه] میشود، سکولاریسمی که مدارا و ظرفیت و هاضمه قوی پیشین خود را از دست داده است. امروز پیشبینی ضعیف شدن تدریجی ادیان باطل از آب درآمده و شما در این 20، 30 سال از جامعهشناسان بزرگ میشنوید که ادیان در حال قوت گرفتن هستند... سکولاریسم و لیبرالیسم هاضمهاش برای بلعیدن ادیان ضعیف، قوی بود اما دین قوی و فربه را نمیتواند ببلعد و از گلویش پایین نمیرود و لذا ستیزهگر میشود. اینکه چرا دین دوباره جان گرفته، جامعه شناسان آمریکایی میگویند برای اینکه بحران هویت و بحران معنویت پدید آمده است. آمریکا حمله کرد به افغانستان و عراق، هر دو کشور در قانون اساسی تازه خود نوشتند ما باید قوانینمان را از شرع بگیریم، چیزی که در مخیله آمریکاییها نمیگنجید، یعنی سکولاریسم صدامی تبدیل شده به آنتی سکولاریسم موجود در عراق... در کشورهای اروپایی، حکومتها در مواجهه با اقلیتهای دینی نیرومند کمکم دارند مدارای خود را از دست میدهند.»
سرعت نفوذ اسلام در میان ملتها و قدرت بسیج آن در میان امت اسلامی، ابرقدرتها را به دست و پا انداخته است. نه آمریکا و انگلیس و نه رژیم صهیونیستی از چندین جنگ مستقیم که طی 14 سال اخیر به منطقه تحمیل کردند، کمترین سودی به دست نیاوردند بلکه خسارتهای استراتژیک متوجه آنها شد. در این شرایط 2 نسخه بدلی «اسلام خشن»! و «اسلام تسامح»! تنها تیر در ترکش جبهه استکبار است. شعبههای اسلام آمریکایی آنقدر متنوع و گونهگون هستند که گاه ضد و نقیض هم به نظر میآیند اما همه این مهرهها - مانند چرخدندهها که معکوس هم میچرخند- یک وظیفه مشترک دارند؛ یعنی جریانهای وحشی تکفیری و سلفی نظیر داعش ضمن اینکه پیاده نظام با واسطه ناتو در منطقه در صورت پیروزی هستند، در عین حال بر انزجار از اصل اسلام دامن میزنند شاید که در غرب بتوانند سرعت گسترش اسلام را مهار کنند و در غرب آسیا و کشورهایی نظیر ایران و مصر و عراق و ترکیه و... باعث دراز شدن زبان گروههای التقاطی لیبرال شوند. تصور بر این است که اگر معارضه علنی با اسلام صلاح نیست، باید نسخهای التقاطی از اسلام که میل به انقیاد در برابر تعدیهای غرب دارد امکان ترویج پیدا کند.
از سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و نهضت آزادی گرفته تا برخی انقلابینماهای شرمنده ایرانی (نفاق جدید با سوابق چپ و راست) و از جریانهای شبه اسلامی سکولار و لیبرال در غرب آسیا تا حلقههای وهابی و سلفی و تکفیری در قالب داعش و القاعده، میتوان ویژگیهای مشترکی برای شاخههای آنها به عنوان اسلام آمریکایی برشمرد. ویژگی اصلی همه این طیفها، وارونهنمایی اصل اسلامی «اشداء علیالکفار رحماء بینهم» و «اذلهًْ علی المؤمنین اعزهًْ علی الکافرین» است. ترشرویی و پرخاش و معارضه اصلی این طیفها با امت اسلامی و جبهه خودی است همچنان که در قبال عداوت جبهه استکبار و شیطان بزرگ با ترس و مسالمت و سازش و رفاقت - یا حداکثر سکوت- رفتار میکنند. عملکرد برخی رژیمهای مرتجع منطقه در قبال جنایتهای رژیم صهیونیستی در دهه اخیر سند روشنی بر این واقعیت است. آنها حتی تا مرز حمایت از صهیونیستهای جنایتکار نیز پیش رفتند. مشابه این رفتار را نزد القاعده و داعش میتوان رصد کرد که چگونه جنگ و درگیری را به درون سرزمینهای اسلامی کشانده و در حالی که از سوی سرویسهای جاسوسی آمریکا و انگلیس و اسرائيل «سازمان» مییابند، ضمنا برای مداخلههای آنان نیز «بهانه» فراهم میکنند.
آیا سازمان مجاهدین خلق (منافقین) همین کارکرد را نداشتند که به تعبیر شهید رجایی «در زندان شاه حرفشان این بود که درست است که شعار مبارزه با لیبرالیسم و ساواک میدهیم ولی قبل از هر چیز باید با مسلمانانی که امام را به عنوان رهبر انقلاب قبول دارند جنگید و از روی جنازه آنها رد شد... سازمان مجاهدین خلق! آیا ]پس از پیروزی انقلاب[ شد یک آمریکایی و سرمایهدار صهیونیست را بکشی؟ اما بهشتی را کشتی... شما میتوانید بگویید آیا کشتن خامنهای برای شما مهمتر از کشتن یک آمریکایی یا اسرائیلی بوده است؟!». جریانهای نفاق (اسلام آمریکایی) ویژگی مشترکشان سرزنش جبهه خودی به خاطر مجاهدت و مقاومت در برابر جبهه استکبار است. کار ویژه آنها ترمز شدن و سرعتگیر درست کردن در برابر پیشرفت امت اسلام یا انجام عملیات فریب برای هدررفت نیروی جبهه خودی و ندیدن شبیخون دشمن است. اسلام آنها اسلام منازعه در داخل امت اسلامی و اسلام «ما نمیتوانیم»! است. امروز میلیاردها دلار برای چنین اسلامی چه در ایران و چه در چهارگوشه منطقه سرمایهگذاری میشود. البته این هم واقعیتی است که شعبههای اسلام آمریکایی تاریخ مصرف کوتاهی دارند و به همین دلیل مدام بازسازی و بازتولید میشوند.
چه کسانی در معرض سربازگیری برای اسلام آمریکایی قرار دارند؟آنها که مرزبندی درستی با مستکبران و جبهه کفر نداشته باشند هیچ، که به واسطه برخی رفتارهای پرخطر حتی با آنان همدلی و همزبانی کنند، خوشگمانی به خرج دهند و بخواهند نامزد مورد حمایت آنها باشند! قرآن کریم مکررا از «الذین فی قلوبهم مرض» در کنار «منافقون» نام میبرد یعنی طایفهای که ظرفیت بیماری نفاق را دارند و وسوسهپذیر هستند. از جمله نهیهای قرآن کریم یکی هم نهی از همرازی و همدلی با دشمنان است. «ای کسانی که ایمان آوردهاید محرم اسراری از غیر خود انتخاب نکنید آنها از هیچگونه شر و فسادی درباره شما کوتاهی نمیکنند. آنها دوست دارند هر چه را که شما را به رنج افکند. دشمنی از دهان آنان آشکار شده و آنچه در دل پنهان میکنند، بزرگتر است... اگر خیری به شما برسد، آنها ناخوش میدارند و اگر آسیبی به شما برسد، آنان شادمان میشوند و اگر صبر پیشه و تقوا پیشه کنید کید و نقشه آنها هیچ زیانی به شما نمیرساند. همانا خداوند به آنچه میکنند احاطه دارد» (آیات 118 و 120 سوره آل عمران)
اصولگرايان واقعبين باشند
محمد مهدي انصاري در سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
هر چند « همدلي» و « وحدت» كالاي گمشده جريان اصولگرايي طي يك دهه گذشته بوده اما واقعيت غير قابل انكار در فضاي سياسي كشور اين است كه چنانچه همه تشكلهاو طيفهاي جريان اصولگرايي به شكلي حداكثري مجتمع و متحد شوند، پيروز حتمي هر رقابت سياسي در كشور خواهند شد. شاخ و برگ پيدا كردن بيش از حد جريان اصولگرايي در طول دهه 1380 در كنار برخي ضعفهاي ساختاري و تشكيلاتي موجب واگرايي ، تشتت نخبگان و تشديد فاصلهها بين نيروها و مجموعههاي سياسي اين جريان شد.
فاصلههاي كاذبي كه متاسفانه بعضا به واسطه مشكلات شخصي و برخي سوء تفاهمهاي نه چندان عميق ايجاد شد. همين اختلاف نظرها ، « منشور اصولگرايي» را كه توسط بزرگان اين جريان تدوين شده بود، به حاشيه راند و منازعه نخبگان جاي اجماع نظر نخبگان اصولگرا را گرفت.
بياخلاقيها ، انگزنيها، كينههاي شخصي، افراط و تفريطها، اختلاف برداشتها و سليقهاي شدن نگرشها، رگههايي از
« سياستورزي» جريان اصولگرايي را شكل دادند كه هيچكدام با اصل و اصالت « گفتمان اصولگرا» سازگار نبوده و نيست. همين واگراييها و ضعفها،« واقعبيني» اصولگرايان در عرصه فعاليتهاي سياسي را تقليل داد.
با تقليل واقعبيني، ظرفيتها و پشتوانههاي نظري و نخبگاني نيز مغفول شدند و البته رقيب، از اين شرايط بهرهبرداري عاقلانهاي داشت ، هر چند با آرايي شكننده...
جريان اصولگرا بايد براي حضور و تكاپو در انتخابات مجلس 94 و سپس انتخابات رياست جمهوري 96 واقعبيني نشان دهد و با تقويت قدرت تحليلي در قبال مطالبات و تحولات انساني- اجتماعي سياست ورزي واقعگرايانه و هوشمندانهاي به نمايش بگذارد.
علاوه بر اين با قاطعيت ، افراد و طيفهاي بيتحمل و غير تشكيلاتي را كه منطق سياستورزي در چارچوب ارزشها و اهداف گفتمان اصولگرايي رابر نميتابند، از خود دور سازد و هويت مقتدر و بلامنازع خود را با همگرايي و وحدت به نمايش بگذارد. تجربه شوراي شهر تهران نمايش كوچكي از چنين اقتدار مبتني بر همدلي و وحدت بود كه از فرمول ساده اما پرثمر« وحدت» پيروي ميكرد.
پرهيز از سرمايهگذاري روي چهرههاي « تكراري» و « فاقد راي» همچنان كه در انتخابات خرداد 92 پيامدش راديديم!! و پرورش چهرههاي نوگرا و جديد و تشخص بخشي به ايشان ضرورتي غيرقابل انكار است كه اصولگرايان بايد بدون تنگنظري وفوت وقت به آنها بپردازند. تقويت زمينههاي مدارا و تحمل يكديگر نيز در زمره اقدامات عاجلي هستند كه بايد در متن سياستورزي و فعاليتهاي تشكيلاتي اصولگرايان دنبال شوند.
نيروها و نخبگان سياسي اصولگرا بايد صادقانه « دور هم نشستن» را تمرين كنند و بپذيرند كه تا همديگر را « تحمل» نكنند و با « سعه صدر» نسبت به هم برخورد نكنند، اقبال جامعه نيز به ايشان كاسته ميشود. اصولگرايان، بدانند كه امروز تفكر واقعگرا براي ايشان در حكم « رمز پيروزي» است و بايد از ورطه ذهنيات بسته و بيرمق خارج شوند تا ابتكار عمل را به دست بگيرند. تحركاتي نيز از سوي برخي چهرههاي جريان اصولگرا آغاز شده كه بايد به فال نيك گرفته شود و همه كمك كنند تا اين اجتماع تقويت شود. بزرگترين سرمايه معنوي اين جريان همانا اعتقادات و باورهاي مردمي است كه از دين و مذهب ايشان ريشه ميگيرد، از اين ظرفيت و بنيه نظري نبايد غفلت شود.
به هر روي رقابتهاي انتخاباتي مجلس سال آينده، آزمون بزرگي براي اصولگرايان است كه آيا ميخواهند در عمل بپذيرند كه بايد در عرصه سياست « واقعبين» باشند؟
دعواي پدرخواندههاي داعش
روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله خود آورد:
جو بايدن، معاون رئيسجمهور آمريكا در اظهارات بيسابقهاي درباره شكلگيري گروه تروريستي داعش اعتراف كرد كه همپيمانان منطقهاي واشنگتن در ايجاد اين گروه نقش مهمي ايفا كردهاند.
بايدن در سخناني در دانشگاه هاروارد در موضوع سياست خارجي آمريكا گفت: "متأسفانه كشورهاي همپيمان آمريكا از جمله تركيه، قطر و عربستان مسئول بروز پديدهاي به نام داعش هستند ولي اكنون اين كشورها با ديدن نتايج سوء سياستهايشان پشيمانند."
وي در ادامه افزود: "بزرگترين مشكل ما، همپيمانان منطقهايمان هستند، آنها خواستار درگيري شيعه و سني در منطقه ميباشند. عربستان، امارات و قطر به هر نحو و شكلي ميخواستند دولت بشار اسد را در سوريه ساقط كنند و يك جنگ شيعه وسني در منطقه راه بيندازند. در نتيجه اصرار اين كشورها، ميليونها دلار پول و سلاح به دست گروههاي تروريستي و افراطگرا افتاد. آنها همچنين هزاران تروريست را به داخل خاك سوريه نفوذ دادند تا با دولت بشار اسد بجنگند."
معاون رئيسجمهور آمريكا همچنين گفت: "رجب طيب اردوغان كه يكي از دوستان نزديك من نيز هست، در ديدار اخير خود در حاشيه مجمع عمومي سازمان ملل خودش به من اعتراف كرد كه تركيه نميبايست مرزهاي خود را چنان بيمحابا براي عبور تروريستهاي تكفيري باز ميگذاشت ولي حالا تلاش داريم مرزهايمان را به روي آنها ببنديم."
بايدن اعتراف كرد "همپيمانان منطقهاي واشنگتن بزرگترين مشكل آمريكا در مسائل خاورميانه هستند، چرا كه تابحال سعي كردهاند با حمايت از گروههاي افراط گرا، منطقه را به سوي جنگ شيعه و سني سوق دهند و نتيجه آن همان چيزي است كه اكنون شاهد آن هستيم."
بدون شك اظهارات معاون رئيسجمهور آمريكا درباره حوادث منطقه و نحوه شكل گيري گروه تروريستي داعش و اهداف پشت پردهاي كه از آن دنبال ميشد را بايد سخناني مهم و بيسابقه و رساتر از هزاران اسناد محرمانه دانست كه اسرار بسياري را برملا كرده است. در اظهارات بايدن، واقعيتهاي مهمي مطرح شده كه هر چند قبلاً بارها از زبان مقامات سوري و ايراني بيان گرديده و دستهاي پشت پرده تشكيل داعش و اهداف شوم پدرخواندههاي اين گروهك تروريستي فاش شده بود ولي بيان اين واقعيتها از زبان خود آمريكائيها مهر تأييدي است بر آنچه حاميان مقاومت و مخالفان جنگ سوريه پيش از اين گزارش ميدادند.
اينكه دومين مقام رسمي آمريكا چنين سخنان صريحي را بيان ميدارد و حاضر ميشود همپيمانان منطقهاي خود را با نام و عنوان قرباني كند، مطمئناً اهداف خاصي را دنبال ميكند كه برخي از آنها را ميتوان اينگونه بيان كرد:
1 - آمريكا در سياستهاي خاورميانهاي خود توسط صهيونيستها بازي خورده و بدون آنكه در اين زمينه راهبرد روشن و مشخصي داشته باشد وارد صحنه شد و مهرههائي همچون سران كشورهاي تركيه، قطر، عربستان و امارات را به كار گرفت درحالي كه از فرجام آن بياطلاع بوده و صرفاً با اين هدف كه اين راهبرد به نقش قدرتمند جمهوري اسلامي ايران و خط مقاومت در منطقه ضربه ميزند و حافظ امنيت رژيم صهيونيستي است، در آن مشاركت جسته است و اكنون نيز كه شكست اين طرح آشكار شده، قصد دارد خرج خود را از همپيمانان منطقهاي خود جدا كند و خود را تبرئه نمايد.
2 - هر چند آمريكا خود مجري اين توطئه بدفرجام بوده ولي اكنون كه در باتلاق فرو رفته تلاش دارد نقش خود را در بحران عراق و سوريه كمرنگ نشان دهد و با توجه به اينكه كاخ سفيد نميتواند دوباره در منطقه درگير جنگ شود و به يك كشور اسلامي لشكركشي كند، چنين وانمود ميكند كه واشنگتن بسيار كمتر از متحدان منطقهاي در وضعيت بوجود آمده مقصر است و به صراحت گفته كه اين بحران بايد از اين پس توسط كشورهاي متحد آمريكا در منطقه حل و فصل شود.
بايدن البته در سخنان خود هيچ اشارهاي به حمايتهاي گسترده آمريكا از داعش در جنگ عليه دولت سوريه و نقش اين گروه تروريستي به عنوان پياده نظام آمريكا در جنگ نيابتي با بشار اسد نكرده و سخني از اينكه بسياري از سران گروه داعش سالها در زندانهاي آمريكا در عراق نگهداري شده و با برنامههاي پنتاگون براي اعزام نيرو به سوريه و ايجاد جبههاي فراگير عليه سوريه و عراق آزاد شدند، به ميان نياورده و صرفاً سعي كرده توپ را به زمين متحدانش بيندازد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه اين روزها دولت اوباما زير فشار افكار عمومي آمريكا و حزب رقيب براي خروج از بنبستي كه در آستانه انتخابات آينده رياست جمهوري آمريكا در آن قرار گرفته، مجبور به قرباني كردن متحدان منطقهاي خود شده است. اين فشار ميتواند عامل مهمي براي فرافكني مقامات دولت آمريكا باشد، آنچنان كه آقاي بايدن كه در سال گذشته با حمايت از اقدامات تركيه در زمينه مقابله با دولت سوريه گفته بود آنكارا و واشنگتن در اين زمينه با هم كاملاً هماهنگ هستند، اكنون عكس اين مطلب را به زبان آورده است. علاوه بر اين، همين چند ماه پيش بود كه هيلاري كلينتون وزير خارجه سابق آمريكا در كتاب خاطرات خود نقش واشنگتن را در شكل گيري گروه داعش و طرح اين كشور را براي خاورميانه فاش كرده بود. و حتي "دومينيك دوويلپن" نخستوزير سابق فرانسه و يكي از متحدان غربي آمريكا در مصاحبه با روزنامه فيگارو اعتراف كرده بود "داعش فرزند آمريكا و غرب است و ما با كمكهاي مالي و نظامي خود به اين گروه آن را به عنوان كانون تروريسم در منطقه ايجاد كرديم."
3 - بايدن، با اين ظاهرسازي كه آمريكا قصد دارد از مخالفان به اصطلاح ميانهرو نظام سوريه پشتيباني كند، توپ حمايت از گروههاي افراط گرا را كاملاً به زمين متحدان منطقهاي خود انداخته و اين كشورها را مسبب شكل گيري گروه تروريستي داعش معرفي ميكند. به عبارت روشن تر، كاخ سفيد قصد ندارد به حمايت خود از گروههاي تروريستي و مخالفان نظام سوريه پايان داده و آنرا محكوم كند، بلكه با تقسيم مخالفان بشار اسد به "افراط گرا" و "ميانه رو" تلاش دارد همچنان به حمايتهاي خود از آنان و سياستهاي مداخله جويانه خود در منطقه ادامه دهد.
جو بايدن معاون رئيسجمهور آمريكا با اين سخنان هر هدفي را كه دنبال كرده باشد، بايد آن را صريحترين اعتراف و اقرار يك مقام ارشد آمريكايي درباره اشتباهات استراتژيك محور "غربي - عربي" حامي مخالفان حكومت سوريه دانست كه در سه سال و نيم گذشته در نتيجه سياستهاي آنها بيش از 180 هزار نفر در سوريه كشته شده و ميليونها نفر آواره شدند، به گونهاي كه تروريسم سراسر منطقه را فرا گرفت و اكنون خطر گسترش آن حتي كشورهاي غربي را نيز تهديد ميكند.
سخنان بايدن بيشك يكي از مهمترين اسناد شكست استراتژي آمريكا و متحدان منطقهاي واشنگتن براي ايجاد جنگ فرقهاي و برپايي درگيري بين شيعه و سني در منطقه است و نشان ميدهد افرادي كه اكنون داعيهدار مبارزه با تروريسم در منطقه هستند چگونه خودشان از حاميان اصلي گروه تروريستي داعش بوده و چگونه و با چه كاركردهايي آنرا ايجاد كردهاند.
در اين ميان آنچه آشكار شد، دروغگويي و تزوير سران ائتلافي است كه خود را از رهبران مبارزه با تروريسم ناميدهاند و تا ديروز با تشكيل گروهي به نام "دوستان سوريه" از هيچ كمكي به گروههاي تروريستي دريغ نكردند و امروز هم درحالي پرچمدار عمليات ضد داعش شدهاند كه باز هم به تروريستهائي كه با دولت قانوني سوريه ميجنگند كمكهاي مالي و تسليحاتي ميدهند و حتي با سران داعش نيز زدوبند پنهاني دارند.
اكنون جهان به اين نكته رسيده است كه "داعش" و مستمسك مبارزه با تروريسم، فقط بهانهاي براي مداخله عليه سوريه و عراق است و اگر اين كشورها صداقت داشته باشند، داعش گروهي نيست كه نابودي آن نياز به ائتلاف 40 كشور غربي و عربي داشته باشد و كافي است دولتهائي كه حمايت مالي، تسليحاتي، لجستيكي و اطلاعاتي آنرا برعهده داشتند و دارند، دست از اين كار بردارند. همين كه اكنون ميان دولتهاي غربي و عربي، كه پدرخواندههاي داعش هستند، بر سر اينكه اين كودك نامشروع فرزند كيست بگو مگوهائي در گرفته است، خود نشانه ناكامي آنها در توطئه مشتركشان در منطقه است. اراده خدا اينست كه اين ناكامي به شكست كامل توطئه گران و موفقيت ملتهاي منطقه بيانجامد زيرا فرموده است اين كيد الشيطان كان ضعيفاً.