تاریخ انتشار: ۱۵ مهر ۱۳۹۳ - ۰۷:۱۱

نجمه تاجیک: عمری بی‌خبری به پایان رسید و انتظار ۳۱ ساله تمام شد. شهید رضا سلمانی کردآبادی که در ۲۶سالگی از شهر اصفهان عازم جبهه‌های جنگ شده بود تا از جان و خاک و ناموس این مملکت دفاع کند به شهادت رسید.

 6 سال پيش اين شهيد در ميان خيل دانشگاهيان همراه 4 شهيد گمنام با اشك‌هاي خواهرانه، همدردي‌هاي مادرانه و پدرانه در مزار شهداي گمنام دانشگاه صنعتي امير كبير به خاك سپرده شد. آن زمان اين رزمنده شهيد هنوز گمنام بود و كسي از هويت واقعي‌اش خبر نداشت اما چندي پيش با انجام آزمايش DNA هويت او شناخته شد اين روزها دانشجويان دانشگاه اميركبير ديگر او را گمنام نمي‌خوانند. اين شهيد در سال61 در عمليات بيت‌المقدس اسير شد و در يكي از زندان‌هاي بعثي عراق به شهادت رسيد. حالا خانواده او از اصفهان به تهران آمده‌اند تا استشمام بوي شهيدشان مرهمي باشد بر اين همه سال چشم انتظاري.

داستان فرشته‌اي كه رازش فاش شد

بيش از نيم قرن از قدمت دانشگاه صنعتي اميركبير مي‌گذرد اما امروز اين دانشگاه تجربه‌اي متفاوت را از سر مي‌گذراند. حياط دانشگاه، حال و هواي متفاوتي پيدا كرده است. پوسترها و اعلاميه‌هاي گوناگوني كه به در و ديوار چسبيده شده، نشان از آن دارد كه راز يكي از فرشته‌هاي مدفون در گلزار شهداي دانشگاه فاش شده، شهيدي كه پرونده گمنام بودنش براي هميشه بسته و نام و هويت واقعي‌اش آشكار شده است. حال و هواي امروز دانشگاه صنعتي اميركبير با روزهاي ديگر خود بسيار فرق دارد؛ بوي غم دارد و بوي شادي. امروز اگرچه مادر شهيد در غم فراق فرزند تاب نياورده و رخت از دنيا بربسته و به سوي فرزند خود شتافته اما پدر، همسر، فرزندان، خواهر و برادر شهيد همگي در موجي از اندوه همراه با شادي گرد هم آمده‌اند و ديدار خواهند كرد چشم و چراغ خانه‌شان را كه حال روشني‌بخش دانشگاه اميركبير شده.

احراز هويت شهيد گمنام

اسفندماه سال 87 بود كه 5 شهيد گمنام همزمان با ايام ارتحال پيامبر اعظم(ص) و امام‌حسن‌مجتبي(ع) به‌عنوان شهيد گمنام در دانشگاه صنعتي اميركبير تهران تشييع و به خاك سپرده شدند. 6 سال پيش عده‌اي از دانشگاهيان جمع شده بودند و زير تابوت 5 شهيد را گرفته و براي هر كدام از شهيدان كه پاره جگر مادران و پدرانشان بودند، به جاي اهل خانواده‌شان گريسته، تنهايشان نگذاشته و مقدمشان را گلباران اشك كرده بودند. اما چندي قبل خبر تشخيص هويت يكي از شهداي گمنام مدفون در دانشگاه اميركبير توسط كميته جست‌وجوي مفقودان ستاد كل نيروهاي مسلح اعلام شد. حالا ديگر اين شهيد را همه با نام مي‌شناسند. شهيد رضا سلماني كردآبادي در روزگاران پيش هنگامي كه صدام عزم خود را جزم كرده بود تا وطن ما را با خاك و خون يكسان كند، بر خود تكليف مي‌بيند پوتين به پا كرده، سلاح برداشته و دست 3فرزند كوچكش را در دستان مادرشان مليحه گذاشته و از اصفهان راهي سفري بي‌انتها به ميدان‌هاي جنگ شود. از آن روزگاران بيشتر از 30سال مي‌گذرد. هيچ‌كس نمي‌داند كه در اين ساعت‌ها، روزها، هفته‌ها، ماه‌ها و سال‌ها چه بر خانواده سلماني گذشته است. چه روزهايي بر مليحه با عكس همسر و با ياد و خاطره او كه طي 6 سال زندگي مشترك داشته، گذشته است! مليحه‌اي كه هنگام رفتن رضا 20سال بيشتر نداشت، مي‌بايست به تنهايي فرزندان را طبق قولي كه به همسر داده بود مطابق با سيره پيامبر و امامان بزرگ مي‌كرد. روزها از پي هم مي‌گذرد، مليحه همچنان اميدوارانه چشم به در مي‌دوزد تا روزي همسرش از در خانه وارد شده و دوباره ناقوس خوشبختي او و فرزندانش، كنار شوهر نواخته شود. اما گردش روزگار گونه‌اي ديگر رقم مي‌خورد. چندي پيش خبر مي‌رسد كه هويت شهيد رضا سلماني شناسايي شده و آنها مي‌توانند به تهران آمده و با شهيد خود بعد از 32سال ديدار كنند. فرزندان كوچك ديروز شهيد سلماني، امروز جوانان برومند و بزرگي شده‌اند، ازدواج كرده‌اند و صاحب فرزند هستند. ديگر انتظارها به پايان رسيده است.

لحظه ديدار

عقربه ساعت 13:15 را نشان مي‌دهد. مجري برنامه از پشت تريبون اعلام مي‌كند كه خانواده شهيد به در دانشگاه نزديك شده‌اند. بنابراين از دانشگاهيان و جمعي از خانواده‌هاي شهدا و جانبازان مي‌خواهد كه به جلوي درب حافظ دانشگاه رفته و به استقبال اين خانواده شهيد بروند. هيچ‌كس سر از پا نمي‌شناسد همه با شاخه‌هاي گل و پوسترهاي شهيد در دست، به سمت در حافظ دانشگاه مي‌روند. دوربين‌هاي فيلمبرداري و عكاسي، خبرگزاري‌هاي مختلف، همه و همه آماده‌اند تا ثانيه‌هاي ورود را به تصوير بكشند. لحظه موعود فرا مي‌رسد. خانواده قدم در دياري مي‌گذارند كه پاره جگرشان سال‌هاست در آنجا مدفون است. پدر شهيد، همسر و فرزندان او به همراه خواهران و برادرانش ميان جمع عظيم دانشگاهيان و با اهداي حلقه‌هاي گل به سمت مزار شهيد رضا سلماني كردآبادي راهي مي‌شوند. نگاه‌هاي خيس خانواده آماده مي‌شود تا به جمال عزيزشان چراغاني شود.
خانواده شهيد سلماني حرف‌هاي ناگفته بسياري را در دل انباشته‌اند و سال‌هاي سال منتظر رسيدن چنين فرصتي بوده‌اند تا بگويند هر آنچه از اعماق دلشان بيرون مي‌آيد. به محض رسيدن بر سر مزار شهيدشان بغض‌هايي است كه يكي يكي مي‌تركد، حرف‌هايي است كه از عمق دل بر لبان جاري مي‌شود و چشماني است كه در پشت حصار اشك پنهان شده‌اند. سرانجام لحظه ديدار بعد از سال‌ها دوري و فراق از راه مي‌رسد. هيچ‌كس را توان سخن گفتن نيست. در اين ميان، جمعيت حاضر به مزار 4 شهيد گمنام ديگري مي‌نگرند كه چه روزي قرار است خانواده‌هاي آنها نيز به ديدار شهيدشان شتافته و از نگراني و انتظار بيرون آيند؛ شهيداني كه هيچ كدام گمنام نبوده و سال‌هاي سال است كه براي همه ما آشنايند.

با جواب رضا زبانم بند آمد

محمد سلماني پدر بزرگوار شهيد رضا سلماني كه گرد پيري و فراق بر چهره‌اش نشسته، شور و شوق حاصل از ديدار، توان حرف زدن را از او گرفته. با اين حال وي به ياد مي‌آورد: « روزي رضا پيش من آمد و گفت كه مي‌خواهد به جبهه برود. من به او گفتم چطور مي‌تواني 3‌فرزند كوچكت را تنها بگذاري و بروي. اما او گفت مگر امام حسين(ع) بچه شيرخواره نداشت؟! جواب او باعث شد كه زبان من بند بيايد و هيچ نگويم.» او در ادامه با تشكر فراوان از كساني كه در اين مراسم حضور پيدا كرده‌اند از روزهاي سخت انتظار مي‌گويد: «من و مادرش جاهاي مختلفي سر مي‌زديم تا شايد نشاني از پسرمان پيدا كنيم. مادرش 16سال پيش از دنيا رفت اما حالا كه رضا پيدا شده و انتظارهايمان تمام شده، من بسيار خوشحالم.»

وصال عاشق به معشوق

فرزنداني كه پدر را بيشتر در آينه مادر شناخته و ديده بودند، امروز آمدند تا حرف‌هاي نگفته‌شان را از اين همه سال‌هاي فراق و دوري بيان كنند. امروز آمدند تا بغض نهفته‌شان را باز كرده و با پدر خود بعد از 32 سال ديدار كنند. امروز آمدند تا بگويند كه چه روزهاي سختي را در دوري از پدر گذرانده و چه خاطرات تلخ و شيريني را بدون پدر تجربه كرده‌اند. آمنه سلماني دختر كوچك شهيد سلماني كه هنگام رفتن پدر 2 سال بيشتر نداشته، حالا ازدواج كرده و صاحب فرزند است. مي‌گويد: « حرف‌هاي زيادي براي پدر داشتم؛ حرف‌هايي كه الان با رسيدن به او همه از يادم رفته است.» او كه در تمام لحظات قطرات اشك پهناي صورتش را فرا گرفته بود، اين لحظه را چنين توصيف مي‌كند: « اين لحظه برايم شبيه وصال عاشق به معشوق است. لحظه شيريني است كه واقعا نمي‌توانم به توصيف آن بپردازم.»

دختر بزرگ‌تر شهيد به نام آسيه كه در زمان رفتن پدر تنها 5 سال داشت، دوست دارد: «جوانان ببينند كه پدر من و امثال او براي وطنشان چه كار كرده‌اند؟! آنها را سرمشق خود قرار داده و راه ايشان را ادامه دهند.» آسيه در برابر اين پرسش كه امروز چه حرفي به پدر گفتي، تنها قطرات اشك را بر چهره سرازير مي‌كند و هيچ نمي‌گويد. او ادامه مي‌دهد: «ما هميشه فكر مي‌كرديم كه پدرم در تنهايي و غربت به خاك سپرده شده اما امروز فهميديم كه عده زيادي بوده‌اند كه به جاي ما اشك ريخته و او را همراهي كرده‌اند.»

اميدوارم رضا هرچه زودتر من را پيش خودش ببرد

مليحه ترابي كه تنها 6 سال زندگي مشترك را با رضا گذراند، در عوض 32 سال تمام را با شيريني خاطرات همان 6 سال مزمزه كرد. وي در تمام 32 سالي كه در فراق همسرش به سر مي‌برد، در دل خدا خدا مي‌كرد همسرش را باز هم ببيند، روزي در را باز كرده و رضا را پشت در ببيند. اما تقدير طور ديگري رقم خورده بود. رضا براي هميشه مي‌رود و تنها خاطراتي از او برجاي مي‌ماند. چندي پيش خبر احراز هويت و به شهادت‌رسيدن رضا به گوش مليحه مي‌رسد. زين پس او مي‌تواند به وقت دلتنگي بر سر مزارشوهر آمده و بگويد حرف‌هايي را كه مدت‌ها در سينه انباشته است.

ترابي كه سال‌ها طعم فراق از همسر را چشيده و آن روزهاي سخت را تنها با عكس او گذرانده به ياد مي‌آورد؛ «32سال دلتنگي چيز كمي نيست. وقتي دلم برايش تنگ مي‌شد با عكسش حرف مي‌زدم. تصوير رضا هم‌راز و همدم من بود. در اين مدت، وقتي چشم‌هايش را مي‌ديدم، آرام مي‌شدم. خوابش را هم زياد مي‌ديدم. هميشه مي‌گفت مليحه من آمده‌ام و ديگر نمي‌روم.» او ادامه مي‌دهد: «هميشه اميد داشتم رضا بيايد. هميشه به او مي‌گفتم رضا بيا ما منتظريم. سرانجام بعد از 32سال بالاخره آمد. من هيچ وقت نمي‌گفتم او شهيد شده؛ بلكه مي‌گفتم او يك روز برمي‌گردد و در آن روز من با رضا قهر مي‌كنم چون 32سال تمام بي‌وفايي كرده، مرا تنها گذاشته و رفته اما الان كه آمده ديگر با او قهر نيستم و مي‌گويم خوش آمدي رضا. من افتخار مي‌كنم كه قسمت من اين بود تا در اين دنيا و آن دنيا در مقابل حضرت زينب(س) و امام‌حسين(ع) سرافراز باشم.» مليحه ترابي در پاسخ به اينكه آيا با وجود 3 فرزند كوچك و كم سن و سالي كه داشت مخالف رفتن همسرش به جبهه بود يا خير، توضيح مي‌دهد: «من هيچ مخالفتي با رفتنش نكردم. براي دين اسلام بود كه مي‌رفت. هيچ‌كس نمي‌توانست بگويد چرا مي‌روي؟ من هم نمي‌توانستم به رضا بگويم چرا مي‌روي؟»

همسر شهيد سلماني كه تمام تلاش خود را براي بزرگ كردن فرزندان طي سال‌هاي نبود پدرشان انجام داده، خطاب به خانواده‌هاي شهداي گمنام مي‌گويد: «اميدوارم همه از چشم به راهي در بيايند. همه شهداي گمنام پيدا شده و همه خانواده‌ها از اين انتظار رهايي يابند. خيلي دشوار است كه يك زن جوان با بچه‌هاي كوچك، شوهرش را از دست بدهد و بخواهد دست تنها بچه‌ها را بزرگ كند. اميدوارم زنان جواني كه آن سال‌ها همسرشان عازم جبهه شد و ديگر برنگشت يكجوري از چشم به راهي دربيايند و خبري از همسرشان به‌دست بياورند. مهم نيست حتما پيكرشان برگردد مهم اين است كه ديگر نگران و چشم به راه نباشند.»

مليحه ترابي در پايان به گوشه‌اي از ويژگي‌هاي اخلاقي همسرش اشاره مي‌كند و مي‌گويد: «من 6 سال با شهيد سلماني زندگي كردم. رضا اخلاق فوق‌العاده‌اي داشت هرچه از خوبي‌هايش بگويم كم گفته‌ام. اما اميدوارم روي قولش بماند و خيلي زود من را ببرد پيش خودش.»

شناسايي شهيدان گمنام (آزمايش DNA)

سال‌هاي زيادي از پايان جنگ تحميلي عراق به ايران گذشته اما همچنان خانواده‌هاي بسياري در فراق و انتظار از فرزندانشان كه روزگاري براي دفاع از خاك و ناموس اين سرزمين قدم به جبهه‌هاي جنگ گذاشته‌اند، به‌سرمي‌برند؛ انتظاري كه توصيف سختي آن چندان آسان نخواهد بود. با اين همه در طول اين سال‌ها، طي عمليات تفحص، تعداد زيادي از پيكر شهيدان در مناطق عملياتي پيدا شده كه در اين ميان تعدادي از اين شهيدان بدون نام و نشان هستند. در چنين شرايطي، پژوهشگران كشورمان همگام با برخي از پيشرفته‌ترين كشورهاي جهان به فناوري تعيين هويت مولكولي دست يافته‌اند كه به كمك آن مي‌توان تنها با يك قطره خون به انتظار‌ها پايان داد. با توجه به اهميت شناسايي شهداي گمنام با استفاده از استخوان‌ها و بقاياي پيكرهاي مطهر به‌دست آمده توسط گروه‌هاي تفحص، تحقيقات در اين حوزه از سال 82آغاز شد و نسبت به ثبت اطلاعات ژنتيك آنها نيز اقدام شده است.

بدين‌ترتيب با بهره‌گيري از قطعه كوچكي از نمونه پيكر شهداي گمنام، يك بانك اطلاعاتي از نمونه خانواده‌هاي مفقودان و هم يك بانك DNA يا ژنتيك تشكيل مي‌شود و با استفاده از دانش زيست فناوري، ارتباط بين بانك معلوم كه خانواده‌ها هستند و بانك مجهول كه پيكرها هستند بررسي و به شناسايي مفقودان دست پيدا مي‌كنند. اما تكميل اين بانك‌ها و به نتيجه رسيدن، زمانبر بوده و هيچ طريق سريع‌الوصول ديگري نيز وجود ندارد. بدين‌ترتيب چندي پيش رسما خبر تشخيص هويت پيكر پاك و نوراني شهيد رضا سلماني كردآبادي توسط كميته جست و جوي مفقودان ستاد كل نيروهاي مسلح اعلام مي‌شود. هويت اين شهيد والا‌مقام توسط آزمايشDNA از نمونه استخواني شهيد و تطبيق آن با آزمايش خانواده شناسايي مي‌شود. پس از آن، مقدمات ديدار اين شهيد به ظاهر گمنام با خانواده‌اش فراهم آورده مي‌شود.

گپي با حجت‌الاسلام سيدمهدي ميراحمدي مسئول نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه صنعتي امير كبير
از الزبير بصره تا تهران

حجت‌الاسلام سيدمهدي ميراحمدي، نماينده ولي فقيه و مسئول نهاد رهبري دانشگاه صنعتي امير كبير درباره اين شهيد مي‌گويد: شهيد رضا سلماني كردآبادي كه با تلاش مركز تحقيقات ژنتيك انساني ستاد معراج شهدا شناسايي شده از شهداي بسيجي استان اصفهان بوده كه در لشكر 14امام حسين(ع) حضور داشته و به جبهه‌هاي حق عليه باطل اعزام شده است.

وي تاريخ مفقود شدن اين شهيد را 19خرداد سال 61 عنوان مي‌كند و مي‌افزايد: شهيد سلماني كردآبادي كه متولد 7مهر 1335 است در سن 26سالگي در عمليات بيت‌المقدس مجروح شده و بعد به اسارت در آمده است و در مدتي كه در عراق بوده يا به‌دليل شدت جراحت به درجه رفيع شهادت نايل مي‌شود يا پس از مدتي ايشان را به شهادت مي‌رسانند.

ميراحمدي اضافه مي‌كند: در 8بهمن‌ماه سال 87در تبادل جنازه‌هاي عراقي با شهداي ايراني، اين شهيد كه در قبرستان الزبير بصره به‌عنوان مجهول الهويه ايراني دفن بوده به همراه 4شهيد ديگر به كشوربازمي‌گردد و دانشگاه امير كبير را به حضور خود مزين مي‌كنند.

وي در ادامه مي‌گويد: براساس آنچه به ما اعلام شده بعد از آنكه مركز تحقيقات ژنتيك نمونه استخوان اين شهيد را مورد آزمايش قرار مي‌دهد اين نمونه با نمونه خون پدر شهيد، حاج محمد سلماني كردآبادي و دختر شهيد مطابقت پيدا مي‌كند و به اين ترتيب هويت شهيد عزيز ما مشخص مي‌شود.

ميراحمدي از بسته شدن عقد اخوت بين 5شهيد آرميده در دانشگاه و اساتيد و دانشجويان مي‌گويد و اضافه مي‌كند: به اعتقاد بنده، اين شهدا در فضاي دانشگاه احساس غربتي ندارند چرا كه ميان خانواده خود هستند و بسياري از دانشجويان و يا اساتيد به همراه خانواده‌شان، لحظه سال تحويل را در كنار اين شهدا مي‌گذرانند چرا كه اين عزيزان بركت كشور هستند.

نماينده ولي فقيه در دانشگاه امير كبير چشم‌انتظاري را بسيار سخت مي‌داند و مي‌گويد: آنهايي كه رنج انتظار را چشيده‌اند و سال‌هاي سال چشم به در دوخته‌اند مي‌توانند حال اين خانواده را پس از شنيدن پيدا شدن يوسفشان درك كنند.

شهيد رضا سلماني كردآبادي، هنگام شهادت 2 دختر 5 و 2 ساله و يك پسر 6 ماهه داشته است. مادر اين شهيد 16سال پيش از دنيا رفته است، مي‌گويند مادر شهيد پيش از اينكه از دنيا برود همواره به مناطق عملياتي مي‌رفته تا شايد نشاني از فرزندش به‌دست بياورد.

ميراحمدي مي‌گويد: بنده با دختر اين خانواده صحبت كرده‌ام، همه مي‌دانند رابطه عاطفي دختر با پدر را؛ پس واضح است كه اين دختر هنگام شنيدن خبر آمدن پدر چه حالي شده است.

وي در ادامه اضافه مي‌كند: البته تمامي شهداي گمنام هويت اعتقادي، مرامي و مكتبي‌شان براي ما روشن و شفاف است و تنها هويت شناسنامه آنها گم شده است كه اميدواريم با تلاش ستاد معراج شهدا و بر طرف شدن محدوديت‌هاي علمي بخش قابل توجهي از شهداي گمنام ما شناسايي شوند چرا كه چشم انتظاري بسيار سخت و دشوار است.