طالبی قهرمانان فیلمهایش را از میان کودکان پایینشهر انتخاب کرده است.
اين كودكان تلاش ميكنند تا معصومانه با دنياي اطرافشان ارتباط برقرار كنند. مثلا در فيلم كيسه برنج، پیرزن و یک دختر پنج ساله که هر یک در جستوجوی خواسته خود هستند، با یکدیگر همراه میشوند. آنها ناخواسته در گذرگاههاي شلوغ تهران گم میشوند و مردم شهر سعی میکنند به آن دو کمک کنند يا فيلم چكمه، داستان دو كودك دختر و پسر را به موازات هم روايت ميكند. چكمه بهانهاي است براي ايجاد حس دوستي و مهرباني ميان اين دو كودك. محمدعلي طالبي در گفتوگويي كه در ادامه ميخوانيد، از حس و خاطرات دوران كودكي خود و نحوه بازتاب آنها در فيلمهاي خود ميگويد.
او در بخشي از اين گفتوگو به ارتباط خود با فرزندانش در كودكي اشاره ميكند و با اظهار تاسف از اينكه اي كاش وقت بيشتري براي آنها ميگذاشت، به بزرگترها بهويژه پدر و مادرها توصيه ميكند كه ارتباطي دوستانه و صميمانهتر با كودكان خود برقرار سازند.
- فيلمهايي كه براي كودكان ساختهايد نشان ميدهد، كودكي هنوز گريبان شما را رها نكرده و همچنان دوست داريد با حس و خاطرات آن كلنجار برويد.آيا هنوز هم دوست داريد براي كودكان فيلم بسازيد؟
من كارم را به عنوان يك هنرجو در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان شروع كردم. آن زمان كه 10ساله بودم، با كتابها و فيلمهايي كه درباره كودكان و نوجوانان نوشته و ساخته ميشد، آشنا شدم. اين دوران پربار كودكي نقطه شروع و پرشي بود براي كارهايي كه تا امروز به عنوان يك فيلمساز انجام دادهام.
هنوز هم دوست دارم براي بچهها فيلم بسازم. بهخصوص اينكه امسال دو رويداد و مساله روي احساسات من اثر عميقي گذاشت؛ يكي جنگ غزه بود كه در آن كودكان زيادي پرپر شدند. دوم، بچههايي بودند كه در كردستان عراق توسط داعش كشته شدند، بهخصوص آن كودكي كه مدت زيادي در آفتاب ماند و كور شد. ياد اين بچه هيچگاه از ذهن من پاك نميشود و هميشه از آن به عنوان نماد بزرگ مظلوميت كودكان ياد ميكنم. در كنار اين دو رخداد ناگوار، اتفاقاتي هم در كشور خودمان ميافتند. ما امروزه بچههاي كار، بچههاي خياباني، بچههاي فقير و بيسرپرست يا بدسرپرست را داريم كه بر سر چهارراهها يا در نقاط محروم با امكانات بسيار پاييني به سر ميبرند، بهخصوص آن دسته از بچههايي كه در معرض بيماريهاي خطرناكي قرار دارند. اينها همه و همه زنگ خطرهايي است كه در عين تلخ بودنشان براي طرح در روز كودك، واقعيتهايي هستند كه بايد چشم خودمان را به روي آنها باز كنيم. بنابراين شايد پيام امسال روز جهاني كودك را بتوانيم اين قرار دهيم كه مظلوميت كودكان را دريابيم.
- در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان چه فيلمهايي ميديديد و كدام يك از آنها را بيشتر دوست داشتيد؟
تقريبا تمام فيلمهايي را كه آن زمان در كانون ساخته ميشد، ديده بودم. فيلمهايي چون عموسبيلو و سفر از بهرام بيضايي، مسافر از عباس كيارستمي و رهايي از ناصر تقوايي را خيلي دوست داشتم. همچنين فيلمهاي خارجي بودند كه در سينماها و جشنوارههاي كودك و نوجوان آن زمان به نمايش در ميآمدند، مثل فيلم قاره هفتم. اين فيلمها هم بر من تاثير زيادي داشتند.
- به نظر ميرسد كه هنوز حس كودكي در درون شما بيدار است و خاطرات خوش آن دوران در ذهن شما فعال. شايد همين عامل شما را به ساختن فيلمهايي براي كودكان برميانگيزد. درست است؟
ابتدا به اين اشاره كنم كه من در مدت فعاليت هنريام، فيلمهايي براي بچهها ساختهام تا آنها با ديدنشان شاد شوند. در كنار اينها فيلمهايي هم ساختهام كه مخاطبشان پدر و مادرها و اوليا بودهاند. در اين دسته از فيلمها سعي كردهام تا توجه بزرگترها را به مسائل بچهها جلب كنم. نكته ديگر اينكه الزاما اينطور نيست كه وقتي كسي درباره موضوعي مثل كودكي يا كودكان فيلم ميسازد، به خاطرات خوش او از كودكياش مربوط بشود. اخيرا بخشي از زندگي چاپلين را ميخواندم، متوجه شدم كه زندگي غمانگيز و سختي را در دوران كودكي گذرانده بود. هفت ساله بود كه مادرش او را به نوانخانه ميسپارد. تلخي اين دوران در فيلم پسربچه خود را نشان داده است. در زندگي اكثر هنرمندان بزرگ معاصر ايراني هم ميتوانيم نظير اين سختيها را ببينيم. بنابراين پرداختن به سوژههايي از اين دست ميتواند به دلايل گوناگوني از جمله رنج و سختي دوران كودكي يا نيز خاطرات خوش آن صورت گيرد.
- كودكي خود شما چگونه گذشت؟
كودكي من در يك خانواده پرجمعيت و در شرايطي سخت در جنوب تهران گذشت.در فيلم كيسه برنج محروميتهاي بچهها را در ميان يك خانواده پرجمعيت يا در فيلم ديگرم؛ چكمه محروميت يك بچه را از داشتن يك چكمه نشان دادهام. همه اينها بهنوعي بازتابي از دوران كودكي خودم و سختيهايي كه با آنها دست و پنجه نرم ميكردم، بوده است.
- وقتي به كودكان نگاه ميكنيد، نخستين نكتهاي كه به ذهنتان ميرسد،چيست؟
بيشترين چيزي كه به ذهنم ميرسد، مظلوميت و محروميت كودكان و ناديدهگرفتهشدنشان در جامعه است. بچهها در بسياري از جوامع ديدهنميشوند و كمتر به احساسات و عواطف آنها پرداخته ميشود. البته دنياي رنگارنگ كودكان هم برايم جالب است. تازگي، طراوت، شگفتي و شور زندگي را به خوبي ميتوان در نگاه كودك ديد. اين شور زيستن بعدها در دوران بزرگسالي رنگ ميبازد. در بچهها ميتوان شور و احساس براي زندگي و ساختن آيندهاي را كه غالبا نامعلوم است، ديد. بنابراين سختي، فقر يا ديگر مشكلات، هيچ يك مانع شاديها يا احساسات عميق كودكانه نيست. من تلاش كردهام اين نكته را در فيلمهايم بازتاب دهم، مثلا فيلم آخرم درباره اتفاق سختي است كه در زندگي يك نوجوان رخ ميدهد، اما آن نوجوان سعي ميكند در روياي خود رنگ ديگري به آن(اتفاق) بدهد.
اگر بچههايي را ببينيد كه در نهايت فقر و بيچيزي در خاك و خل بازي ميكنند و فقط به چند خردهسنگ دلخوش كردهاند و همينها براي آنها حكم سرمايه را دارند، متوجه ميشويد كه همين بچهها وقتي اين سنگها را (در بازي) ميبرند و آنها را در جيبشان ميگذارند مثل اين است كه دنيا را به آنها دادهاند. اساسا زندگي انسانها هم اينگونه است. حتي آن كسي كه ميلياردها سرمايه دارد درست مثل همان كودكان رفتار كرده است؛ يعني انگار آن ميلياردها سرمايه همان سنگهايي هستند كه او در جيبش گذاشته است. در اينجا او به دنياي كودكي خودش بازگشته است. اين نشان ميدهد، انسانها صاحب آن چيزهايي نيستند كه به دنبالش هستند. البته اين مساله در كودكي رنگ جذابتري به خود ميگيرد. اين جذابيت و سرزندگي است كه مشكلات دوران كودكي را ميپوشاند. كودك تلاش دارد تا زندگي كند و به زندگي خودش رنگ ديگري بدهد. به همين دليل، فضايي كه در اطراف كودكان و نوجوانان ساخته ميشود، مظلومانه است؛ يعني كودكي كه هيچ چيز در زندگي ندارد اما در عوض شادي، تلاش و احساس براي زندگي در وجودش موج ميزند.
- همين ويژگي دوران كودكي يعني حس و شور زندگي و اميد به آينده ميتواند براي بزرگترها هم درسآموز باشد.آيا به همين دليل، بزرگترها بايد گاهي به دوران كودكيشان بازگردند؟
اساسا زندگي هر انساني مثل راهرويي است كه در آن بازگشتهاي متعددي به كودكي وجود دارد. به اين معنا كه انسانها در اين مسير به كودكي خود بازميگردند و سپس دوباره بزرگ ميشوند. اين رفت و برگشت در زندگي هر فردي مرتب تكرار ميشود. انسانها گاه رفتارهايي انجام ميدهند كه كودكانه است و حتي اين رفتارها نشانگر زماني است كه تازه از شكم مادرشان زاده شدهاند. چهبسا يك انسان سالخورده در طول روز بارها به تصويرهايي رجوع كند كه از دوران كودكي در ذهن خود دارد. بنابراين انسانها هيچگاه جداي از كودكيشان نيستند. به همين خاطر فيلمهايي كه براي كودكان ساخته ميشوند، بزرگسالان را هم جذب ميكند.
- چه خاطراتي از دوران كودكي خود در ذهن داريد ؟
هر چيزي كه در گذشته وجود داشته براي من خاطرهاي زيبا دربردارد. حتي الان كه به اين سن رسيدهام، وقتي اول مهر ميشود و باد پاييزي به صورتم ميخورد، بهسرعت ياد دوران كودكي و آن كوچهها و آن اولين روزي ميافتم كه با دوستانم در گوشهاي از حياط مدرسه لرزيديم و سرما خورديم يا هنوز از خاطرم نرفته آن اولين ساندويچي كالباسي كه در مدرسه خوردم يا اولين كفشي كه براي رفتن به مدرسه خريدم يا آن زماني كه پشت دستهاي خودم ساعت ميكشيدم و خيال ميكردم ساعت واقعي است. خب! تكتك اين لحظات خاطرههايي فراموشنشدني است اما در كنار اين همه، خاطرات پررنگي هم هستند كه سالهاي سال ميماند مثل خاطرات مربوط به اولين گمشدنها در خيابان يا نخستين سيليهايي كه در مدرسه خورديم يا اولين پولي كه از كيف مادرمان برداشتيم.
- خود شما از آن دست افرادي هستيد كه پيوسته به دوران و خاطرات كودكي خود بازميگرديد.كودكي براي شما آنقدر ارزش دارد كه آن را به تصوير ميكشيد. در خاطرات كودكي به دنبال چه هستيد؟
دنبال همه چيز. شايد بتوان گفت دنبال معصوميت، پاكي، عشق و چيزهايي كه نميتوان حتي آنها را بيان كرد؛ نبايد گفتنها. آن رفتارهاي يواشكي و پنهاني كه از همه چيز شروع ميشود؛ از اينكه مثلا -همانطور كه اشاره كردم- پولي را برميداريد، اما كسي متوجه آن نميشود يا سر كلاس درس تقلب ميكنيد و كسي به آن پي نميبرد يا شاخه گلي را روي ميز معلم-كه زمان ما غالبا خانم بودند- ميگذاريد و به اين طريق ميخواهيد عشق و علاقه پنهانتان را به او ابراز كنيد و از قضا كسي هم متوجه نميشود. نكته جالب اينجاست كه اكثر احساساتي كه در دوره كودكي داريم چنان نهفته و پنهان هستند كه كسي قادر به درك آنها نيست. اگر هم بتوان آنها را بيان كرد يا به دوستان صميمي و نزديكمان ميگوييم يا روي ميز كلاس و ديوار حياط مدرسه مينويسيم. اينها تمام احساساتي است كه پر از شگفتي است. اساسا فلسفه و علم هم از اين شگفتي انسان آغاز ميشود. از وقتي كه چشم به جهان باز ميكنيم، همه چيز را شگفتانگيز ميبينيم. اين زيباترين امري است كه در اختيار ما قرار گرفته است.در كودكي است كه وقتي به هر چيزي نگاه ميكنيم براي ما بسيار عميق و ارزشمند جلوه ميكند و البته در اين ميان چيزهايي هم پنهان است. اين پنهانبودنهاست كه خيلي زيباست. تمام زيبايي كار دانشمندان و فيلسوفان در اين است كه چشمهايشان را به جهانهايي ميگشايند كه ديگران به آنها باز نكردهاند. آنها از اين جهانهاي تازه شگفتزده ميشوند. اين شگفتزده شدن در كودكي به اوج خود ميرسد. به همين خاطر كودك از همه چيز سوال ميكند و همه چيز براي او جذاب است. كودك به همه چيز ميخندد و هيچچيز تكراري برايش وجود ندارد. به هر حال، كودكي جهان شاديها، شگفتيها و شور و عشق و اميد به زندگي است. اگر اين شادي و شگفتي نباشد، هستي انسان ساقط ميشود. بنابراين تا كودك هست شادي و شگفتي و تلاش براي سازندگي زندگي وجود دارد.
- شما كه اين اندازه كودكي برايتان جالب و محل توجه است، با فرزندانتان چه رابطهاي داشتيد. آيا تلاش كرديد تا دنياي آنها را بهتر بشناسيد و پيوند بهتري با آنها برقرار كنيد؟
من دو پسر دارم. هميشه سعي كردم با آنها ارتباط خوبي برقرار سازم، اما در زمانهايي به دليل مشغله زياد كاري متاسفانه اين ارتباطها كم شد. بعدها اما باز اين ارتباطها قوي شد تا جايي كه همين چند شب پيش بود كه با پسرانم تا ديروقت درباره فيلم و كار و اين قبيل مسايل به گفتوگو پرداختيم. خيلي مهم است كه پدر و مادرها از همان سن پايين با كودكان خود دوست باشند و آن صميميت لازم را مابين خود و آنها گسترش دهند. چه خوب است كه پدر و مادرها در تفريحات، گردشها و مسافرتها به بچهها نزديك شوند و آنها را در آغوش بگيرند و با آنها احساس صميميت و نزديكي كنند. اين مساله باعث ميشود كه ارتباط خوبي ميان بچهها و والدين به وجود بيايد و بچهها احساس تنهايي و در نتيجه افسردگي نكنند. هر چه پدر و مادرها به بچهها نزديكتر شوند و كاملا با آنها ارتباط برقرار كنند و دوست شوند تا اينكه بخواهند چيزي را به آنها تحميل كنند، ميتواند تا حد زيادي در شكلگيري آينده درخشان بچهها موثر باشد.
- با اين همه آيا فكر ميكنيد كه خود شما توانستيد دنياي فرزندانتان را زماني كه كودك بودند، بشناسيد و ارتباطي دوستانه و صميمانه با آنها برقرار سازيد؟
من شايد در اين زمينه به نسبت ديگر پدرها موفق نبودم. گاهي در مسافرتها مثلا يك راننده معمولي تاكسي را ميديدم كه همراه خانوادهاش چادر وصلهدار مسافرتيشان را در گوشهاي برپا كرده و با ديگر اعضاي خانواده دور هم نشسته و گل ميگويد و گل ميشنود، خيلي حسرت ميخوردم كه چرا من با خانواده خودم اين گونه نيستم؟!
- درست است كه به گفته خودتان وقت كمي براي فرزندانتان گذاشتيد، اما از آن طرف تلاش كرديد تا با ساختن فيلمهايي با موضوع كودكان و كودكي به نوعي اين كمبود را جبران كنيد.
بله اما اين بهانه كه ما كار ميكنيم يا فيلم ميسازيم و... دليل نميشود كه براي كودكان خود وقت نگذاريم. ممكن است افرادي در يك خانه هر يك براي خود اتاقي جداگانه داشتهباشند، اما هيچوقت به اتاق يكديگر نروند يا صميمانه با يكديگر صحبت نكنند و دورهمي غذا نخورند. اتفاقا اينگونه موارد خيلي زياد است، يعني فقط مساله كمبود وقت و داشتن مشغله زياد مطرح نيست. با اين حال، گاهي در برخي خانوادههايي كه اتفاقا از امكانات معمولي يا پاييني برخوردارند، ارتباطات صميمانه و دوستانه زيادي ميان كودكان و پدر و مادرها ميبينيم. من فكر ميكنم كه اين ارتباطها بايد در جامعه بازسازي شود، بايد دوستي و صميميت در ميان خانوادهها جريان پيدا كند. يادم است آن موقعها جمعه كه ميشد با پدرم و ديگر برادرانم به حمام عمومي محل ميرفتيم. در آنجا ما بچهها بر سر و صورت هم كف صابون ميريختيم و كلي حال ميكرديم. همين خاطره در ذهن من ماندهاست. اين اهميت دارد كه شما به عنوان پدر و مادر با كودك خودتان مثلا حمام برويد و با او دوش بگيريد يا آببازي كنيد. متاسفانه اين نوع ارتباطها در جامعه ما كم شده و همه بهخصوص نسل جديد آنها را فراموش كردهاند. همين مساله باعث شده كه برخي از بچهها در بزرگسالي علاقهاي به خانواده نشان ندهند و بخواهند از خانواده فرار كنند و در جاهاي ديگري آن عشق و آغوش گمشده خانواده را جستوجو كنند. چنين افرادي حتما در كودكي خودشان احساس تنهايي كردهاند و خانواده رابطه گرمي با آنها نداشته است.
- پيش از اينكه داستان فيلمي را درباره كودكان روي صحنه ببريد،آيا پيش خودتان ميگفتيد كه قرار است اين فيلم را بچه من ببيند. پس بهتر است آن را چنين و چنان بسازم يا امروز كه همچنان فيلم براي كودكان ميسازيد،آيا خودتان را به جاي آن كودكاني ميگذاريد كه ميخواهند فيلم شما را تماشا كنند؟
اين مساله هميشه براي من مطرح بودهاست. فيلمي به نام خط پايان دارم كه اصلا براي بچهها نيست، اما يادم است كه پسر خودم در خانه شايد دهها بار آن را ديده بود. اين مساله درباره آن فيلمهايي كه براي بچهها بوده بيشتر خود را نشان ميداد مثل مدرسه موشها يا گل پامچال كه مجموعهاي تلويزيوني بود.
- همشهري 6 و 7