دکتر یونس شکرخواه، لیسانس مترجمی زبان انگلیسی، فوقلیسانس علوم ارتباطات و دکتری علوم ارتباطات از دانشگاه علامه طباطبائی، فعالیتهای مطبوعاتی خود را از سال ۱۳۶۰ با ترجمه مقالات بینالمللی برای روزنامه اطلاعات آغاز کرد، دبیری سرویس خارجی و عضویت شورای تیتر روزنامه کیهان را به مدت ۱۶ سال تا سال ۱۳۷۸ به عهده داشته است. عضویت در ماهنامه تخصصی صنعت چاپ و عضویت در شورای سردبیری ماهنامه بینالمللی میدلایست پرینتر از دیگر مسئولیتهای وی بوده است.
دکتر شکرخواه با بیان اینکه روابط عمومی یک فلسفه است و تا زمانی که به این فلسفه اعتقاد نداشته باشیم نمیتوانیم کاری از پیش ببریم، روابط عمومی را زمانی معنادار میداند که از روابط فردی و بین فردی درک عمیق داشته باشیم و سپس با با آن میتوانیم به سراغ داستان روابطعمومی برویم. روابط عمومی حقیقت واقعی بیرون زندگی است. روابط عمومی امروز یک راز بیشتر ندارد و آن هم شفافیت است. این گفتوگو بهانهای شد تا با پدر علم روزنامهنگاری آنلاین ایران بیشتر آشنا شویم:
- آقای دکتر شکرخواه بهتر است با جمله پرفسور معتمدنژاد درباره شما شروع کنیم که گفته بودند «دکتر شکرخواه تنها استاد پیشگام روابط عمومی الکترونیک نیست، بلکه ایشان استاد پیشگام روش تحقیق نیز هست. ایشان استاد تحلیل گفتمان انتقادی نیز هست». بنابراین چون زندهیاد معتمدنژاد به گردن تمامی افراد در حوزه روابط عمومی و ارتباطات به عنوان پدر ارتباطات ایران حق دارند، حال میخواهیم بدانیم یونس شکرخواه کیست؟ در مورد زندگی، دوران تحصیلی و حرفهای خود بگویید.
با وجود اینکه اکنون دیگر دکتر معتمدنژاد در کنار ما نیست، اما فکر میکنم کماکان ایشان مانند یک فانوس دریایی است. یعنی اگر شما در هر موقعیتی باشید، یک علامت روشنی دارید که باید به کجا بروید. شاید ایشان در حیات خود نیز مانند یک میل یادبود بود ما بعد از مرگ ایشان، خیلی چیزها را از دست دادیم. چیزهای نظیر مدیریت، ژرفنگری، ارتباط دانش با کنش روزمره و آن نگاه عمیق و رادیکال به تحولات را از دست دادیم. ولی ایشان مانند هر معلم دیگری فقط راجع به شاگرد خود حرف زده است، بالاخره همه مربیان به خصوص مربیان شنا یک روزی به شاگردان خود میگویند که دستتاند را از کنار استخر رها کنید. این حرفها برای آن زمانی است که اطمینان دارند فرد میتواند به تنهایی شنا کند. من از دکتر معتمدنژاد یاد گرفتم که یک معلم خوب همیشه باید خود را در رابطه تعلیم و تعلمی نگه دارد. به این معنا که بپذیرد هنگامی که وارد کلاس میشود، باید اندوخته و دانش خود را ارائه دهد و همان لحظه نیز بژذیرد که خودش هم باید یاد بگیرد. من تردید ندارم که در وجود هر آدمی چیزهایی برای یاد گرفتن است و در آن لحظات، همه شاگرد هستیم. اگر ده کتاب در مورد کارهای دانسته و نادانسته من بنویسند، احساس میکنم آن کتابها فقط از یک پله حکایت میکنند و اگر هوشیار باشم باید به این موضوع فکر کنم که پلههای طی نشده کجا هستند. بنابر این من استاد معتمدنژاد را مثل یک گوهر در کلکسیون خاطرات خود حفظ کردهام، و این هوشیاری را هم داشتهام که هیچ وقت نقطه پایان وجود ندارد، پس آن ده کتاب هم صرفا یک نقطه شروع دوباره است. مانند اولین سلام برای برقراری ارتباط که سخت است و خداحافظی هم که بسیار سختتر است. به هر حال ما با دکتر خداحافظی کردیم و دیگر دکتر در جمع ما نیست ولی خدا کند از همان سلام اول که از روی دقت، عشق و علاقه به ایشان کردم، جوانه این سلام خشک نشود.
در مورد وضعیت زندگی؛ متولد مشهد هستم و هر وقت با دوستان نزدیک خود مواجه میشوم، به طور خودکار لحن بیانم به زبان مادری تغییر میکند. به لحاظ تحصیلات نیز دوران ابتدایی خود را در همان شهر مشهد، در محله قدیمی و مرکزی شهر که دو سینما و باغ ملی نزدیک محله ما بود و در مدرسهای به نام مدرسه صحاف گذراندم. دیپلم را از دبیرستان ابن یمین که اکنون به نام شهید حکمت تغییر نام یافته، گرفتم. بعد از دیپلم هم در هند مدتی جامعهشناسی و بعد سینما خواندم.
سال ۵۷ که انقلاب شد به ایران برگشتم و درس خواندن در هند را دیگر ادامه ندادم و در مدرسه عالی ترجمه تهران قبول شدم. از آن سال تا کنون حدود ۳۲ الی ۳۳ سال است که در تهران زندگی میکنم و در همین جا ازدواج کردم، دورههای فوق لیسانس و دکتری را در رشته علوم ارتباطات در دانشگاه علامه طباطبائی خواندم و بعد از آن مدرس دانشگاه تهران شدم.
اما در مورد روزنامهنگاری، دو نفر نقش کلیدی داشتند که باعث شدند من وارد این فضا شوم. تعطیلات دانشگاه بود و من در یک مدرسه در قلهک تهران تدریس میکردم، در آن زمان همکاری به نام آقای هادی خانیکی داشتم که معلم امور تربیتی و دینی بودند. در آن زمان تایمز و نیوزویک و نشریات وقت را میخواندم، ایشان از من پرسیدند با این نشریات چه کار میکنی؟ گفتم اینها را میخوانم. پرسیدند بعد از آن چه کار میکنی؟ گفتم بعد دور میاندازم. ایشان گفتند این مطالب را ترجمه کن و من آنها را برای شما چاپ میکنم. هادی خانیکی یک روز مرا پیش جلال رفیع و آقای دعایی در روزنامه اطلاعات برد و من در سال ۶۰ شروع به ترجمه برای روزنامه اطلاعات کردم. بعد از آن از من خواستند کارها را به دفتر نمایندگی در قلهک بدهم. اما نکته جالب اینکه اولین ترجمه من که در روزنامه اطلاعات چاپ شد، در آن روز روزنامه چاپ دوم شد و من فکر میکردم مقاله من خیلی در این چاپ دوم نقش داشته است! و آنقدر خوشحال شدم که با همه تماس گرفتم تا بگویم مطلب من چاپ شده است. البته نه با نام یونسشکرخواه بلکه به نام "یونس - ش".
دو سال بعد آقای خانیکی به روزنامه کیهان رفت و از من هم درخواست کرد تا به آن روزنامه بروم و در آنجا به بخش سرویس بینالملل رفتم. دبیر فرهنگی و بینالملل آن زمان روزنامه کیهان آقای فریدون صدیقی بود. دو ماه بعد به من حکم دبیری و عضویت اتاق تیتر دادند و عضو شورای تیتر روزنامه شدم. در آن زمان آقایان فریدون صدیقی، مهدی فرقانی، منصور رییسسعدی و اعضای شورای سردبیری وقت، عضو اتاق تیتر بودند. از آن به بعد دبیر بینالملل شدم و تا ۱۶ سال در آن روزنامه کار کردم.
- تا از موضوع زندگی دور نشدیم، صحبتی هم از میلاد پسرتان کنید.
میلاد تنها فرزند من است که لیسانس و فوقلیسانس را در رشته هتلداری خوانده، اما از آنجا که روحیات و علایقمان شبیه به هم است، در حال حاضر یک نرمافزار نویس ماهر است. نرمافزار خبرآنلاین و چند خبرگزاری دیگر را هم نوشته است. بیشتر به برنامهنویسی علاقه دارد ولی وبسایت هم طراحی میکند.
- آقای دکتر شکرخواه؛ شما را به داشتن دوستهای زیاد میشناسند و با همه طیفها دوست هستید. میخواستم بدانم ارتباط شما با دوستان، اساتید دانشگاه و دانشجویان که بسیار شما را دوست دارند، چگونه است؟ تفاوت رفتاری با این رفاقتها چیست؟
این از سؤالاتی است که قلب و مغز انسان را با هم هدف میگیرد. زندگی من بسیار ساده است به گونهای که بعضی از تک جملهها ممکن است در آن غوغا ایجاد کند. اهل ادای عارفان را در آوردن نیستم. زندگی من شاید یک زندگی ولخرجانه نباشد. سادگی زندگی من دارای چند کلید واژه است. وقتی شما یک همسر خوب دارید که هیچ خواستهای از شما نداشته باشد و شما را در موقعیت فهم کند، و بفهمد که سهم همکلاسیهای تو از تو چه مقدار است، سهم دوستان شما از شما چه مقدار است و آن سهم را رعایت کند و به شما اجازه دهد تا در دنیاهای متفاوت سیر کنید و اینکه بداند به یک علتی باید در یک ماه چهار بار خارج از کشور بروم، اینکه بفهمد من با پسرم؛ تنها پدر و پسر نیستیم، بلکه دو رفیق هم هستیم، دو آدم درگیر تکنولوژی و وب هستیم و شاید با اختلاف سنی که داریم، دوستان مشترکی هم داشته باشیم؛ این سرمایه بزرگی است. یعنی بابت همه چیز از همسرم سپاسگزارم. شاید محرک اصلی او است که شما یک یار دارید که از همه جهات شما را درک میکند.
نکته دوم غیر را خود دیدن است. امکان ندارد فردی داخل دفتر من در دانشگاه بیاید که فکر نکنم آن فرد، مادر و پدری دارد که دغدغه فرزند خود را دارند. من با این دید به آدمها نگاه میکنم. بنابراین به سرعت به آنها نزدیک میشوم و آنها هیچ مرزی را با من احساس نمیکنند. نمیگویم که همه باید اینگونه باشند، تنها میگویم اگر کسی میخواهد ردپاهایی را که در ماسه است و هر لحظه ممکن است این ردپاها با آب شسته شود، را دنبال کند، فرمول آن این است: در اتاق خود را باید باز بگذارید، اینکه پشت در دفترمان در دانشگاه یک کاغذ میزنیم که ساعات اداری این است تنها شوخی زمانه و جادوی کلمات و ارقام است و من برای دانشجویانم پایبندی به اینچیزها ندارم.
دانشجویی که نتوانسته مقاله خود را به موقع برساند را توبیخ نمیکنم و به ادراه اموزش میگویم من وقت مطالعه مقاله را نداشتم. باید دست او را گرفت زیرا او نیز روزی معلم میشود و باید همین کارها را انجام دهد. من همیشه غیر را خودم میبینم. شاید اصلا آسان نباشد ولی من به این نوع رفتار عادت کرده ام. آن راننده تاکسی که در کنارش مینشینم، فکر میکنم پدر خودم است که محتاج یک کلمه آرامکننده، سلام کردن و محبت است تا شب که به منزل میرود کمی انرژی برای خانواده خود داشته باشد. بنابراین این نوع نگاه یک فاکتور برای تسهیل ارتباط است.
سومین مسئله این است که به همه شرافتم قسم میخورم، هیچگاه به جلو نگاه نکردهام بلکه فقط به پشت سر نگاه میکنم که چه چیزی دارم از خودم بر جا میگذارم. آرزوهای عجیب و غریب برای خودم درست نکردهام. به این موضوع نگاه میکنم که وقتی از جایی بیرون میروم چه سنتی از خود بر جای گذاشتهام. بنابراین شاید متهم شوم به اینکه عقل معاش و اقتصادی و برنامهریزی دراز مدت برای آینده زندگی ندارم. اما باید بگویم که یک محرک داخلی دارم که همسر و پسرم هستند، من همیشه دیگری را خودم فرض میکنم و هیچگاه مرز نمیگذارم. شاید حتی یک نفر هم پیدا نشود که بگوید من یک روز در کارم ناراحت بوده باشم، البته این بدان معنا نیست که من به دنبال شانهای برای گریهکردن نیستم، به این معنا نیست که روزی عزیزم را از دست ندادهام، به این معنا نیست که اگر ناراحتی خودم را نشان نمیدهم، یعنی نمیفهمم یا اگر بیان نکردهام، پس درک نکردهام. خیر، من هم مثل بقیه هستم ولی همیشه میگویم چرا مخاطب من باید چوب مشکلات مرا بخورد. چه کسی میگوید تلخی دیروز من باید به دیگران سرایت کند، اصلاً چرا باید سرایت کند؟ من همیشه به پشت سر نگاه میکنم و آرزوهای مدرن امروزی را دنبال نمیکنم، بلکه برای من مهم این است که چه چیزی از خود بر جای میگذارم. من دوستان زیادی دارم و نگاه من به آنها بر اساس معرفت آنها نسبت اتفاقات روزمره زندگی نیست، بلکه آنچه که در رفاقت برای من ارزشمند است داشتن زبان پاک، سخاوت، بدگویی نکردن، بیان خوب داشتن، بیدریغ بودن، یادگیرنده و یاددهنده بودن است و در نهایت وجه انسانی برایم بسیار مهمتر از فرمتهای اجتماعی است که دیگران در آن قرار میگیرند از نظر موقعیت، کار، ساختار و غیره که همه اینها از نظر من فرعیات هستند.
- اگر بخواهید به زمان گذشته برگردید آیا همین مسیر را انتخاب میکردید. لیسانس زبان انگلیسی، فوقلیسانس و دکتری ارتباطات، استاد دانشگاه، روزنامهنگاری و غیره؛ یا تغییر مسیر میدادید؟
سؤال سختی است. از این نظر که حرفهای عمل کردهام بله همین راه را انتخاب میکردم. حرفهای به مفهوم اخص کلمه یعنی اینکه کارهایم را بلد بودهام، به تدریج یاد گرفتهام ومنتقل کردهام و به نسلی یاد دادهام که چگونه این کارها را انجام دهند، تولید ادبیات کردهام و حرفهایی را که زدهام به صورت مکتوب درآوردهام، بله همین راه را انتخاب میکردم. اما اگر از خودم بپرسم آیا کارهای درستی را هم انجام دادهام یا نه؟ به این تردید دارم. گاهی اوقات به تردید میافتم که آیا فضای وب و اینترنت و غیره یک گوساله سامری مدرن است یا نه؟ گاهی اوقات به خودم میگویم که چه دلیلی وجود دارد که میخواهم با همه جهان ارتباط داشته باشم؟ وقتی حتی آواز یک پرنده در جنگل میتواند راه شما را سد کند و شما به دنبال آن بگردید، چرا باید در وب ماند؟ اما در کل معلمی را دوست دارم و اگر قرار باشد دوباره به دنیا برگردم، دوست دارم معلم دبستان شوم چون دنیای بچهها پاکتر است.
- آیا در روزنامهنگاری و روابطعمومی تغییری ایجاد شده است. دیدگاه شما در این زمینه چیست؟
شاید در یک جمله بتوان گفت که در برخی از مفاهیم نو نقش داشتم. یادم میآید زمانی که راجع به سافتنیوز نوشتم، سر و صدای عجیب و غریبی شد. گفتند سافتنیوز گزارش است. یا وقتی راجع به روزنامهنگاری آنلاین گفتم مقاومتهای شدیدی بود ولی اکنون میبینید که در یک تحریریه مستقل، ۳۰ نفر در این زمینه کار میکنند. من معتقد هستم که آینده دنیا اقتصاد نرمافزارها است. به این معنا که اگر شما بخواهید برای دیدن یک موزه هم بروید، آن موزه چون میخواهد خود را از نظر کارکنان کم حجم کند، ترجیح میدهد یک نرمافزار راهنمای شما باشد به گونهای که هنگامی که وارد موزه میشوید، آن نرمافزار را در موبایل خود دانلود کنید و بر روی هر مجسمهای گرفتید، تاریخچه آن را بگوید و دیگر به راهنمای تور نیاز نباشد. به گونهای که آن نرمافزار موزه را اداره کند. یا یک مجتمع تجاری بزرگ ترجیح میدهد شما یک نرمافزار داشته باشید چون میخواهد نگهبان را حذف کند. من سعی کردم همیشه مانند یک دیدهبان، تحولات تازه را در رسانه، روزنامهنگاری و در فضای روابط عمومی دنبال کنم. خاطرم است، اولین باری که راجع به روابطعمومی دیجیتال صحبت کردم، یک نوع تلخی و واکنشهای تند و برداشتهای عجیبی صورت گرفت که چرا گفتم «نسل دیجیتال فرش زیر پای شما را میکشد» آنها فکر میکردند روابط عمومی همان روابطعمومی سنتی است. یادم هست که در همان روز بحث ضرورت پاسخگویی ۲۴ ساعته در هفتروز هفته را مطرح کردم که اگر نتوانید ۲۴ ساعته سرویس دهید، حذف میشوید. اکنون یک دهه از آن صحبتها گذشته و ما شاهد یک جشنواره در رابطه با روابط عمومی دیجیتال هستیم و به هر حال آن مسیر تبدیل به حرکت شد. آخرین بار که یک خبرگزاری از من پرسید نظر شما راجع به سافت چیست؟ گفتم چیز مزخرفی است و اصلاً اشتباه کردم که راجع به سافتنیوز گفتم. ولی در یک جمله بگویم که آب زیر کاه است. متاسفانه هر کسی هر چه مینویسد حتی داستان؛ میگوید، سافت مینویسم! ولی بالاخره راه آن را پیدا میکنند و در مورد آن کتاب مینویسند.
اما یک موضوع که باید مطرح کنم این است که من اصلاً آسمانی رفتار نمیکنم، واژههایی را که آوردهام در گرهزدن مطلق با وقایع و اتفاقات زندگی روزنامهنگاری بوده است. تفکر من انضمامی مطلق است. یعنی اگر فکر من به جایی منضم نشود، فکر میکنم باید آن فکر را دور بریزم. بنابراین با نگاه انضمامی کار کردهام. امروز با افتخار میگویم اگر سایتهای فارسی زبان خارجی را در حوزه خبری نگاه کنید، میبینید چه کسی چانک نویسی را در حوزه آنلاین باب کرد. من با قدرت میگویم که این کار را در ایران انجام دادهام، و چون انضمامی بوده جواب داده است. بهتر است برای برخی مخاطبان که شاید کمتر با این عرصه آشنا باشند بگویم که برخی مواقع میبینید کلماتی در محیط هایپر میشوند و شما روی آنها کلیک میکنید و توضیحات اضافهای شبیه پانوشت در مورد آن کلمه میبینید که به آن توضیحات چانک میگوییم. شاید یک نمونه از منطقهای قوی چانکی، ویکیپدیا باشد که شما از یک کلمه به سراغ یک پرونده مربوط به آن کلمه میروید. ولی من در همشهری آنلاین چانکنویسی خبری آنلاین را هشت سال است که باب کردهام. امروز هنوز وبسایتهای خارجی نمیتوانند در عرصه خبر چانک ایجاد کنند، اما ادای چانک را درمیآورند و کلمه را زیر موتور جستجو میبرند. برای مثال کلمه فرانسه را به ظاهر چانک میکنند اما پروندهای برای این کلمه ندارند و در واقع کلمه را به موتور جستجو میسپارند. ما در همین سایتی که اکنون کار میکنم، با بچههای این مملکت، با افرادی که از روزنامهنگاری چاپی به روزنامهنگاری آنلاین ورود پیدا کردهاند، این کار را انجام دادهایم و در حال حاضر چیزی حدود ۸ الی ۹ هزار چانک تولیدی ویژه خودمان را داریم. بنابراین با فکر انضمامی خیلی کارها را میتوان انجام داد.
آن مفاهیم جدید به هیج عنوان تحمیلی نبودهاند، من آنها را ملموس کردم. اگر میگویم سافتنیوز از طرفی دیگر میگویم فریدون صدیقی ۲۰ سال است که دارد در ایران سافت مینویسد ولی هنوز کسی کار او را نخوانده و تشخیص داده نشده است. بنابراین شاید آن مفاهیم؛ نو بوده باشند، اما من این مفاهیم تازه را با دادههای بومی خودمان همسایه کردهام. من مفهوم و نقش "تگ" را به دانشجویان خود فهماندهام. شاید این کار خیلی نوآورانه نبوده اما من سهم خودم را از بازی تعیین کردم. پس به این ترتیب اگر کسی ترجمهای خوب برای روزنامهنگاری ایران تولید میکند، باید اجازه دهیم کار خود را انجام دهد. اگر کسی مانند سید فرید قاسمی به دنبال پیشینه مطبوعات ایران است، آقای مسعود مهرابی، یاری و گلمکانی با مجله فیلم، دانشگاه فیلم در ایران راهاندازی کردند، باید دست آنها را بوسید. من هم در کنار آنها فکر کردم که این مفاهیم نو را بومیسازی کنم.
- آقای دکتر؛ شما مفاهیم جدیدی را در حوزه روزنامهنگاری و تکنولوژیهای نوین در فضای سایبر و روابطعمومی دیجیتال باب کردهاید و مردم هم خیلی خوب از آنها استقبال کردند. آیا در روزنامهنگاری سایبر و روابط عمومی دیجیتال، دیدگاه و پیشبینی شما همان چیزی است که در آن سالها گفتهاید، یا اکنون در تحلیلهایتان تغییراتی ایجاد شده است؟
روابط عمومی آنلاین، دیجیتال و هر آنچه که اسم آن را میگذارید، بزک نیست بلکه فلسفه است. شما میتوانید من عامی و بیسواد را با آخرین تکنولوژیها از ساعت مچی اپل که چند روز پیش رونمایی شد تا دوربین و عینک دیجیتال و لباس هوشمند مجهز کنید. اما من نمیتوانم از آنها استفاده کنم، زیرا شما آنها را به صورت تزیینی به من دادهاید. اگر خاطرتان باشد، سالها پیش گفتم روابط عمومی آنلاین یا دیجیتال؛ یک فلسفه است و اگر شما به این فلسفه مؤمن نباشید، کاری نمیتوانید انجام دهید. ادارات را پر از کامپیوتر، کابل و داکت میکنید، اما هیچ اتفاقی نمیافتد. کسی باید نترسد و پا جلو بگذارد و کاری انجام دهد. من در آن اجلاس روابط عمومی حرف تلخی زدم که اکنون تکرار میکنم: روابط عمومیها در ایران مشکل روابط عمومی دارند. هنوز هم معتقد هستم مشکل روابط عمومی دارند چرا که اگر مشکل روابط عمومی نداشتند ما اکنون ۱۰ نهاد روابط عمومی نداشتیم. روابط عمومی فرقه اسماعیلیه نیست که فرقه خود را درست کند. روابط عمومی میتوانست یک اتحادیه بزرگ داشته باشد. من حتی با خود کلمه روابط عمومی مشکل دارم. روابط عمومی فیلم، یا بازی و اجرا نیست بلکه چیزی است که باید به آن باور داشته باشید. در سینما بین نقش و تیپ تفاوت معنایی قایل میشویم. روابط عمومی زمانی شکل میگیرد که فرد؛ روابط درون فردی، میانفردی و روابط جمعی را بداند و جوهره آن هم صداقت است. روابط عمومی زمانی معنا دارد که ما از روابط فردی و بین فردی خود درک عمیق داشته باشیم و با آن میتوان به سراغ داستان روابط عمومی رفت.
روابط عمومی باید حقیقت زندگی باشد. روابط عمومی امروز یک راز بیشتر ندارد و آن هم شفافیت است. اگر شما اتاق شیشهای روشنی برای سازمان یا نهادی باشید که در آنجا کار میکنید و بگویید که سازمان من فرضا ۸ نقطه قوت و ۱۱ نقطه ضعف دارد، در آن صورت به آن حقیقتگرایی میگوییم. در این صورت است که میتوانید به خوبی ارتباط برقرار کنید، زیرا این ارتباط بر مبنای وضوح و شفافیت صورت میگیرد. بنابراین بهتر است یک بازنگری در فلسفه روابط عمومی داشته باشیم. حال اگر در کنار آن تکنولوژی و نرمافزار هم باشد بهتر میشود. چه کسی میگوید حتماً باید با ترجمه ادبیات روابط عمومی به روابط عمومی رسید. چه کسی میگوید ما برای هر جایی روابط عمومی میخواهیم. این مانند آن است که بگوییم ما برای همه جای ایران فدراسیون اسکی میخواهیم. به نظر من موفقیتها از جایی شروع میشود که به واقعیت متصل شده باشد. باید به عقب برگشت و دید که چرا آثار موفق اینگونه بودهاند. آنها به زمان گره خوردهاند. بنابراین اگر ما به فکر انضمامی عادت کنیم، فکر میکنم کار جلو خواهد رفت.
- آقای دکتر چه کسانی شما را ناراحت میکنند؟
افرادی که برای من نقش بازی میکنند. استانداردهای دوگانه دارند. وانمود میکنند ولی خودشان نیستند. باور کنید شاید گفتگوی من با چنین افرادی حتی ده دقیقه هم به طول نیانجامد.
- به همین دلیل است که بیشتر در دنیای مجازی هستید؟
خیر. دنیای مجازی مزایا و معایبی دارد. از بابت اینکه ما را از قید زمان نجات میدهد بسیار عجیب است. برای مثال دانلود یک کتاب از یک کتابخانه در سیدنی در ساعت ۳ شب هنگام تعطیلی آن کتابخانه، یا انتقال پول در زمانی که بانکها تعطیل هستند، همگی نشان دهنده خرید زمان است و این مسائل در فضای وب فوقالعاده جذاب هستند. اما از طرفی دیگر غربتهای عجیبی ایجاد میکند. یعنی حالا در زمانی که میتوانید زمان و مکان را تسخیر کنید، این فلسفه خود زندگی است که دچار تغییرات میشود. حالا باید دید چه مقدار وقت برای خانواده، دوستان و حتی خودمان میگذاریم. بنابراین فضای وب از جهاتی سرشار از فرصت و از جهاتی دیگر سرشار از مخاطره است. ما در ایران درگیر یکسری لجبازیهایی هستیم؛ با این ترتیب که برخی افراد موافق و برخی دیگر مخالف اینترنت هستند. ولی از نظر من اینها دو گروه جدا از هم نیستند، بلکه دغدغههای توأمان دارند. اینترنت پدیدهای است که وارد زندگی ما شده و از آن استفاده میکنیم. پس باید پذیرفت که مثل پدیده کامنت گذاری، همه در این زمینه فعالیت میکنند اما حاصل جمع این کامنتها صفر است. پس تنها با توجه به قابلیت حذف کارهای موازی، حذف زمان و مکان در اینترنت است که میتوان گفت در وب اتفاقات بزرگی رخ داده است.
- آقای دکتر؛ موقعی که میخواهید مطلبی را دانلود کنید و دانلود نشود، عصبانی میشوید؟
صادقانه بگویم من متأسفانه در تست اعتیاد به اینترنت شاگرد اول بودهام. عصبانی میشوم و به هم میریزم و نمیدانم چرا همیشه میگویم اینترنت نفتی، حالا ربط اینترنت با نفت چیست و از کجا به ذهن من آمده است را خودم هم نمیدانم. البته چون چند IP دارم و این بهدلیل اقتضای شغلم است، به هر طریقی مشکل را برطرف میکنم. البته از این مسئله راضی هستم چون امروز وقتی در مهمانیها همه درگیر لاین و شبکههای اجتماعی هستند، نوبت انتقاد کردن از من که میرسد یک بهانه خوب برای کانکت بودن دارم و آن این است که در پاسخ میگویم اقتضای شغل و حرفهام است که همیشه در ارتباط باشم! البته واقع امر این است که آنها درست میگویند.
- فضای مجازی را بیشتر دوست دارید یا فضای فیزیکی را؟
به نظر میرسد برای سن من رابطهای دو سویه وجود دارد. به این معنا که برخی مواقع چیزهایی را از فضای مجازی میخواهم که به موقع از آن دریافت میکنم و برخی مواقع نیز چیزهایی را از فضای واقعی میخواهم که به موقع سراغ آنها هم میروم. ولی برای دانشجویان من اینگونه نیست. آنها بیش از اندازه درگیر فضای مجازی هستند. یک بار که به مشهد سفر کرده بودم، تصمیم گرفتم ایمیلها را چک نکنم و زمانی که برگشتم با اعتراضات بسیاری روبرو شدم.
- آقای دکتر شکرخواه؛ بیشتر مردم و دوستان شما میخواهند بدانند که عوامل موفقیت شما چه چیزی بوده است که شما در هر حوزهای الگو هستید. مهمترین ویژگیهایی که دارید چیست؟
شاید بتوان به آن «دلیل راه» گفت. در زمان قدیم کاروانها برای اینکه مسیر خودشان را گم نکنند، سنگهایی را روی هم میچیدند و به آن سنگها دلیل میگفتند. شاید به عنوان «دلیل راه» چند عامل خیلی مهم وجود دارد. اولین عامل، خانواده است. یعنی پدر و مادری که با آنها زندگی میکنید، چیزهای زیادی از آنها فرا میگیرید. این خیلی کلیدی است که آنها بیحب و بغض و بیدریغ باشند، صادقانه زندگی کنند، به داشتههایشان ببالند و به نداشتههایشان معترف باشند. خوشبختانه من در یک چنین خانوادهای بزرگ شدهام. به عنوان مثال یکی از ویژگیهای مادرم این بود که وقتی فردی از وسیلهای در منزل ما خوشش میآمد، مادرم آن وسیله را به آن فرد میداد تا موقع رفتن آن را ببرد. یکی از دوستان نیز در مورد من چنین حرفی زد. در آنجا بود که متوجه شدم من هم همان رفتار مادرم را داشتهام ولی تا آن موقع به یک چنین رفتاری فکر نکرده بودم که این رفتار من تحت تأثیر مادرم بوده است.
دومین مرحله این است که وقتی فرد وارد فاز اجتماعی شدن میشود، معلمها، دوستان و اطرافیان انسان تأثیرگذار میشوند. من موفقیت خود را مدیون مجموعه نفیسی از دوستانم هستم که با آنها تعامل دارم. این موفقیت مانند بذری است که نیازمند آب و خاک مناسب است. اگرچه در ذات آن رشد و تولد هست، اما نمیتوان بذر را در یک محیط خشک پرورش داد. بنابراین نگاه ما باید به موفقیت یک نگاه فراتر باشد. من خانواده، دوستان و محیط اجتماعی را در موفقیت بسیار مهم میدانم.
اما در مورد عوامل فردی، پشتکار بسیار مهم است و مطمئن باشیم که زمان به سرعت میگذرد و اصلاً بر نمیگردد. بنابراین بخشی از تمرکز باید بر کار باشد و بخش دیگر آن قدر دانستن ثانیهها است. اگر فکر کنیم که زمان در حال از بین رفتن است، قدر زمان را بیشتر میدانیم.
سومین فاکتوری که توصیه میکنم، یک جمله از یک ناشر ایتالیایی است که ترجمهاش این بود: "آهسته شتاب کن"، این جمله برای من بسیار آموزنده بود. ضمن اینکه میدانم زمان بسیار مهم است، اما اصلاً بیگدار به آب نمیزنم. برای مثال وقتی فردی مطلبی مینویسد که به دلیل ملاحظههایی که حق من سردبیر است، نمیخواهم آن را کار کنم، به میگویم مطلب را دوباره بنویس، چرا که مطلب تو ممکن است روند انتشار را مختل کند و تو قرار نیست این روند انتشار را مختل کنی؛ به او میگویم صفتها را حذف کن، هر کجا را که عصبانی شدهای، برو یک لیوان آب بنوش، دوباره بنویس و همان حرفها را بزن.
نکته آخر این است که من به آدمهای اطراف خودم مثل یک جهان کشف نشده نگاه میکنم و به این مسئله عادت کردهام. من حتی فردی را که برای من چای میآورد زیر نظر میگیرم، زیرا ممکن است یک تکنیک از او فرا بگیرم. این دقت به آدمهای اطراف به شما خیلی چیزها میآموزد. بنابراین عوامل موفقیت یک پدیده ترکیبی و یک آمیزه است. دقت به آدمها یک نوع مدلیابی است.
حرف آخرم این است که البته باید به آدمهایی دقت کرد و نزدیک شد که صدای عمل آنها از حرفهایشان بلندتر است و در عمل خودشان را اثبات میکنند. در کنشها همه مردم عادی هستند، اما باید در واکنشها آنها را شناخت. بنابراین در واکنشها هم میتوان موفقیتها را دید.
- آقای دکتر؛ یک خاطره جالب از روزنامهنگاری برای ما تعریف کنید.
خاطرههای شاد و غمگین زیاد است. اما یکی از خاطرههایی که برای من عجیب بود این بود که یک روز در اتاق تیتر بودیم، اتاق تیتر روزنامه کیهان نیز یک اتاق اسطورهای بود. تیتری درباره ربوده شدن یک هواپیما زده شده بود، مدیر مسئول وقت هم قرار بود که بگوید کدام تیتر بهتر است. وقتی تیترها را خواند با این مضمون که هواپیمای ربوده شده ایرانی روی باند فرودگاه تهران ربوده شد که این امکانپذیر نبود، من خندیدم و گفتم آقای صدیقی از این تیترها زیاد میزند و مرتباً این جمله را تکرار میکردم. مدیر مربوطه هم رعایت میکرد و چیزی به من نمیگفت ولی در نهایت گفت، آقای شکرخواه این خط شما است و این تیتر را شما زدهاید.
جدال بر سر تیتر اول شاید شیرینترین خاطرات را برای من رقم میزد که باید اوج بلوغ حرفهایگری را در قبال یک رویداد در سه یا چهار کلمه به نمایش در آورید.
یکی دیگر از خاطراتی که برای من شیرین بود، زمانی بود که توانستیم در پاسخ به حملات موشکی عراق برای اولین بار به عراق موشک بزنیم، تیتری که زدیم به نظرم این بود "شلیک به قلب عراق". آن روز یکی از روزهایی بود که آن تیتر را با جان و دل زدیم.
یکی دیگر از تیترهای شیرین، "خونین شهر با آخرین فشنگها مقاومت میکند" بود و یکی از سختترین شبها هم شبی بود که امام خمینی (ره) فوت کرده بودند. ساعت حدود هفت شب بود که ما را صدا کردند و با وجود اینکه میدانستیم چه اتفاقی افتاده است، کار خودمان را کردیم، اصلاً باور نمیکردیم و فردا صبح وقتی خبر از رادیو پخش شد، همه گریه کردند. هیچ تجربهای به این سختی نبود. خاطرم است سید غلامرضا موسوی دنبال من به منزل ما آمد و دیدم لباس مشکی پوشیده است. از او پرسیدم چرا لباس مشکی پوشیدی، در پاسخ گفت یکی از اقوام همسرم فوت کرده و وقتی با هم به سمت تحریریه میرفتیم، به رضا گفتم فکر کنم امام فوت کردهاند. صبح روز بعد وقتی آقای حیاتی خبر را خواندند، تمام تحریریه منفجر شد و همه گریه کردند. همه چیز در کشور تعطیل شده بود، بنابراین به همراه بچههای تحریریه ویژهنامهای را که کار کرده بودیم، با ماشین در سطح شهر پخش کردیم. این خاطره را هیچگاه فراموش نمیکنم که از ساعت هفت بعدازظهر روی ویژهنامهای کار کرده بودیم که هیچکدام تیتر آن را با عنوان "روح خدا به خدا پیوست" باور نمیکردیم.
- مهمترین ویژگی یک روزنامهنگار یا سردبیر از نظر شما چیست؟
دانستههای تکنیکی خیلی ضروری است. یک سردبیر باید صورتبندیهای مختلف را کار کرده باشد. یک سردبیر حرفهای به فراخور موضوع تیتر میزند و به صفحه وزن میدهد، رویدادی را تعقیب و موضوعی را نقد میکند. بنابراین اگر سردبیری نسبت به مسائل اطراف خود رئال نباشد، هیچگاه سردبیر خوبی نمیشود. یک سردبیر خوب باید رئال باشد، گُر گرفته نباشد، به جریان انتشار بیشتر از حرف و رفتار خودش فکر کند. سردبیر وظیفه دارد تیم را به هدف برساند. دانستههای تکنیکی برای یک سردبیر بسیار لازم است. به این معنا که یک سردبیر حتی باید بتواند مانند یک خبرنگار خبر بیاورد و بنویسد، گزارش بگیرد و حتی صفحه ببندد.
- ویرایش یک مطلب چه تأثیری در روزنامهنگاری دارد؟
ویرایش مطلب هم بسیار مهم است، ولی یک سردبیر خوب مطلب را قبل از تولید، ویرایش میکند. آن نوع ویرایشی که رمزگشایی از مطلب میکند، میتواند کار هر ویراستاری باشد. اما سردبیر حرفهای ورود و خروج یک مطلب را قبل از تولید، با توجیه کردن خبرنگار، ویرایش میکند. در دنیای بینالمللی روزنامهنگاری یک کپی ادیتور وجود دارد که کار همه را انجام میدهد. به این معنا که هم ویرایش مضمونی و هم ویرایش واژگانی را انجام میدهد. ولی در ایران چون کپی ادیتور نداریم همه چیز بر عهده سردبیر است.
- آقای دکتر؛ ویژگی یک روزنامهنگار و سردبیر را فرمودید، ویژگی یک استاد دانشگاه از نظر شما چیست؟
استاد دانشگاه باید مرد عمل و نظر باشد. در حوزه عمل اگر راجع به یک وبسایت Responsive صحبت میکند، باید معنا و نقش این واژه را بداند، اگر با جوان حرف میزند، باید بداند زبان جوان چیست. در حوزه نظر نیز باید آدم روزآمدی باشد. یعنی نمیتواند دانستههای یکسانی را انتخاب و آن را در چند ترم تکرار کند. من در مورد خودم عرض میکنم، هیچ ترمی طرح درس و مطالب من یکسان نیست. کنش و نظر، مانند دو بال برای معلم است به خصوص در حوزه ICT. باید با تکنولوژیها آشنا باشید و این مسئله یک کنشگری دائمی میخواهد.
حوزه نظری هم در ICT بسیار مهم است. زیرا در این حوزه از عمل به نظر میرسیم. حوزه ICT از معدود حوزههایی است که نظریه در برابرش کم میآورد. در حال حاضر چه کسی درباره فیسبوک نظریه میدهد. من میگویم فیسبوکیها، فیلسوفهای مبلنشین هستند. شما اثبات کنید که نیستند. بنابراین آنقدر این حوزه سریع و سیال عمل میکند که مانند یک توپ کریستال است و هزار بعد و اضلاع گوناگون دارد که تئوری به پای آن نمیرسد. زیرا تجارب ابتدا باید متراکم شود تا بتوان تئوری را از درون آن بیرون کشید. در نتیجه من فکر میکنم داشتن این دو پایه ضروری است.
- آقای دکتر فکر میکنید اگر لیسانسیه زبان انگلیسی نمیشدید، آیا باز برای دسترسی به دنیای مجازی موفق میشدید؟
بله البته. نه اینکه بگویم تنها آن چهار سال اثرگذار بوده است، بلکه آن سالها شروع درستی بوده. من افتخار میکنم که در آن زمان معلمهایی همچون آذر نفیسی، کوروش صفوی زبانشناس، دبیر مقدم، دکتر منوچهر حقیقی و دکتر کریمی حکاک داشتم که غولهای وقت زبان انگلیسی بودند. البته من در همان مدرسه عالی ترجمه که بودم رمان شمال و جنوب را ترجمه کردم. زمانی که در مازندران بودم، زبان مازندرانی را فرا گرفتم و از راننده ترک زبانی که برای کتاب هفته من را سر کار میبرد، زبان ترکی را نسبتاً فرا گرفتم. من فکر میکنم هر زبانی یک رویکرد مختلف یادگیری را به شما میدهد. بله در کل زبان انگلیسی بسیار نقش داشته است.
- به نظر میرسد جهان آینده متعلق به مغزهای متفکر است. آیا این را حس میکنید که قدرت در دست افرادی همچون استیو جابز قرار میگیرد. دیدگاه شما راجع به این مسئله چیست؟
بله، اینکه میگویید دوره ایده است، قطعاً میتوان گفت دوره ایده است. منتها تکنولوژیهایی که بوجود آمدهاند چیزی جز ابزارهای توزیع سریع نیستند. اینترنت، تکنولوژی توزیع سریع است و محتوا نیست. این شما هستید که روی آن محتوا میریزید. اینترنت مثل خمیر پیتزا است و این شما هستید که مواد روی آن را میریزید. ما وارد فازی شدهایم که ایده قطعهای تولید میکنیم. به ایمیل شما، ویژه شما ارسال میکنیم. میتوان گفت به عصری با عنوان عصر سفارشپذیری برای باور قطعهای رسیدهایم.
اما سؤال بزرگتر این است که ما وارد سوپر مارکتی شدهایم که در آن محتوا میفروشند، چگونه از سلامت محتوا اطمینان حاصل کنیم؟ برندگان این دنیا از دید من فیسبوکها نیست چرا که فیسبوک فقط یک فرمت است. حال سؤال بزرگ این است که پس برندگان چه کسانی هستند؟ من میگویم برندگان کسانی هستند که جنس اوریجینال و نه تقلیدی تولید میکنند. درست است که ما در حال ساختن یک خانه جهانی هستیم، اما اگر عدهای شیشه و آجر آورده باشند بقیه نباید شیشه و آجر بیاورند به اینها نیاز نیست. شما برای ما قاب پنجره، لوله بخاری و غیره بیاورید. به این معنی که باید به طور مداوم به مایملک خود تکیه کنید تا برنده شوید. اگر ایرانی هستید باید به محتوای ایرانی تکیه کنید.
آینده همیشه در دست کسانی بوده است که ایدههای درست تعریف کرده و پای ایدههای خود عمل کردهاند. ما پدیده محرم را همیشه در کشور خودمان داریم، اما آیا تا به حال به این فکر کردهاید با تمام کشتههایی که در تاریخ داریم تنها ۷۲ نفر اسطوره شدهاند، زیرا پای ایده خودشان ایستادهاند و برای آن بها هم دادهاند و سنت به جا گذاشتهاند. سالهای سال گذشته و آن ایده که مبنای آن آزادی است، همچنان پابرجا است. بنابراین همیشه ارزشهایی بوده است و از نظر من حرف اوریجینال همیشه خریدار دارد.
- فضای کاری شما آنلاین است. به دلیل اینکه بیشتر وقت شما در اینجا میگذرد، میخواهیم بدانیم فضای کاری چه مقدار برای شما ارزشمند است و شما چه مقدار از آن لذت میبرید؟ آیا محیط خستهکنندهای برای شما است یا در واقع عشق واقعی در همین همشهری آنلاین است؟ این فضا را چگونه میبینید؟
فضای کاری من امتداد زندگی طبیعی من است و اصلا به دید محیط کار به آن نگاه نمیکنم. بسیار محیط جذابی است و همکاران بسیار خوبی دارم. ۲۸ نفر در دو گروه کار میکنند. سایت هیچگاه تعطیل نشده است مگر یکبار در سال که شاید به دلیل ارتقای سرور و یا نیاز موتور سایت به تغییرات و غیره بوده است. محیطی بسیار زنده، فعال، همکاران بسیار خوب با یک طیف سنی منطقی و سطح تحصیلات خوب در این مجموعه هستند. تخصص در این محیط بیشتر در حوزه ارتباطات است.
- آقای دکتر تعداد بازدیدکنندگان شما روزانه چه مقدار است؟
رکوردی که داشتهایم در حدود ۷۰۰ هزار بازدید کننده در روز بوده است. ولی در حال حاضر در کل بین ۲۰۰ تا ۳۵۰ هزار بازدید داریم. میزان دیده شدن صفحات تقریباً بالا است که تا ۵.۷ و ۵.۹ صفحه برای هر کاربر را داشتهایم که در حال حاضر ۵.۵ صفحه برای هر کاربر را داریم. در بین وبسایتهای دنیا جزو چهار هزار سایت اول و در ایران بین ۱۵۰ وب سایت اول در حرکت هستیم. بالاترین میزانی که رفتهایم فکر میکنم ۳۷ بوده است.
- آیا به خاطر وجود آقای دکتر شکرخواه در اینجا است که مردم به این اعتقاد دارند مطالب همشهری آنلاین حتماً به روز، آنلاین و مفید است. خودتان به این دیدگاه اعتقاد دارید؟
شاید مردم من را به نام بشناسند ولی کار، محصول تلاش این ۲۸ نفر است. ما از ابتدا آگاهانه روی چانک و تگ خیلی وقت گذاشتیم، در نتیجه تگبندی اطلاعات ما بسیار خوب است و ۴۰ حوزه را پوشش میدهیم و مجبور هستیم در این ۴۰ حوزه به روز باشیم. ما دو نفر مسئول به روز کردن چانکها داریم. بنابراین بهروز رسانی در وبسایت ما بسیار مهم است. یک تفاوت دیگر این سایت با دیگر سایتها، داشتن چانکهای وبسایت است که محصول تلاش این افراد است و برخی مواقع من نیز ممکن است نوعی هدایتگری داشته باشم.
- اگر بخواهید اختیارات جدیدی و تغییرات جدیدی در سایت داشته باشید، چه میکنید؟
اول شیفت شب را دایر میکنم و دومین کار چند زبانه کردن سایت است که تنها به تیم و هزینه نیاز دارد که پنل ما آمادگی این را دارد. از نظر تکنیکی عقب نیستیم. اگر از چند رسانهایها کمتر استفاده میکنیم، به دلیل کمبود پهنای باند در ایران است و سرور ما در کانادا است. در حال حاضر نیز سایت ما یک یا دو ماه است که responsive شده است.
- گفتوگو از: قربانعلی تنگشیر
- منبع: شبکه اطلاعرسانی روابط عمومی ایران (شارا)