همشهری آنلاین –مهدی تهرانی: در رونین قرار است ۴ تروریست کارآزموده برای گروهی که از ابتدا ناشناس می‌نمایند، کاری خاص که ممکن است به نتیجه نیز نرسد، انجام دهند و آن کار به دست آوردن یک کیف بزرگ است که فعلا روس‌ها آن را در اختیار دارند.

جان فرانکن هایمر، در سکانس عمده‌ای که مربوط به گردهم آمدن گروه و شناسایی آنها نسبت به همدیگر است ، به زیبایی و ظرافت نمادهایی از تونالیته شخصیتی افراد به دست می‌دهد که ما همه روزه دور و برمان می‌بینیم و اصلا مفهومی جهان‌شمول دارد و در هر جای دنیا قابل دیدن است.

وقتی براساس توانایی‌های تخصصی افراد، گروهی شکل می‌گیرد، ناپخته‌ها در ابتدا به دیالوگ متوسل می‌شوند، از سابقه خود می‌گویند و از تخصص‌شان. بدون این که کسی چیزی از آنها پرسیده باشد!

این روند در گروه  پر رمز و راز قصه‌ي جان فرانکن هایمر در ژانر جاسوسي؛ جنايي و تركيبي نیز وجود دارد. اسپنس (شان بین) از همان ابتدا قصد برتری‌جویی دارد و خود را متخصص سلاح معرفی می‌کند؛ اما هنوز ماموریت اصلی شروع نشده 2 دسته گل به آب داده است. یکی عملی و دومی نظری.

اول حین معامله با دلالهای اسلحه که نزدیک بود، همه را به کشتن دهد و دفعه دوم وقتی است که نقشه کمین و حمله را روی تخته می‌کشد.دست بر قضا تونالیته شخصیتی او نه تنها خوب از کار در آمده ؛ بلکه تماشاگر حتی با اسپنس همذات‌پنداری می‌کند و دلش برای او می‌سوزد. او نمادی از خیل بیکارهای یاوه گو در دنیا می‌تواند باشد.آنهایی که 99بار حرف می زنند و یکبار عمل می‌کنند، آن هم رفتاری ناشیانه که خرابکاری بیشتر برازنده نوع کارشان است.

چه کسی؛ کی؛ و کجا؟

هایمر برای این که کاراکترهای داستانش را هر چه بهتر روی پرده سینما ترسیم کند، وقت زیاد؛ اما منطقی به هر کدام از آنها می‌دهد تا کاری انجام دهند.

وقتی گروه به مخفیگاه می‌رسند و از استیشن پیاده می شوند، اسپنس از آن بالا نگاه می‌کند و قیافه‌ای به نظر آسوده دارد.او آنقدر هول بوده که زودتر از بقیه خودش را رسانیده به مثابه این که هر کس اول برسد؛ رئیس اوست.

در نقطه مقابل او کاراکتر سام (رابرت دونیرو) قرار دارد.نمادی از انسان‌هایی که هرگز بی‌گدار به آب نمی‌زنند، کم حرفند و برای انجام کارهایشان نفس عمل برایشان مهم است. ضمن این که بشدت متعهد بوده و مسوولیت پذیرند. سام پیش از این که به محل قرار وارد شود، دور و بر را بررسی می‌کند و حتی وقتی با "دیردره" نیز روبه رو می‌شود، ابتدا خود را یک مشتری جا می‌زند.

افرادی مانند او، حال هر شغلی داشته باشند، در معناشناختی رفتارشان عدم باور نسبت به ناشناس‌ها وجود دارد و از آنجایی که این گونه شخصیت‌ها کمتر با مردم تعامل دارند، پس ناشناس‌های فراوانی دور و برشان وجود دارد!

 شخصیت وینسنت (ژان رنو) نیز شباهت‌های خاصی با شخصیت سام دارد؛ البته جان فرانکن هایمر تفاوت‌هایی نیز برایشان قائل شده. به تعبیری آن دو می‌توانند مکمل و متمم هم باشند.

جالب اینجاست که سنخیت روحی آن دو در ابتدای فیلم ، سند موفقیت آنها را امضا می‌کند. از پختگی ، کاریزما و ذهن ریاضی و فنی دنیرو در کنار تحرک ، تیزهوشی ، شجاعت و تعهد ژان رنو، هایمر آنچنان استفاده می‌کند که تماشاگر بسته به تونالیته شخصیتی خود آنها را بسیار مثبت ارزیابی می نمايد.

در طول فیلم ، هر جا که آن دو با هم فعالیتی را انجام می‌دهند، تماشاگر بیشتر احساس امنیت می‌کند؛ اما در مواردی که آن دو جدا از هم و بسته به موقعیتی که در روند شکل‌گیری داستانك‌هاي فیلم پیش آمده ، نشان داده می‌شوند، تماشاگر این تصور را دارد که ممکن است آنها آسیب پذیر باشند.

 

هایمر از آنجا که همواره در فیلمهایش واقع گو است ، در پردازش شخصیت‌های فیلمش به گونه‌ای عمل کرده که بازتاب رفتار آنها به طور مشخص رویکردی عینی برای تماشاگر داشته باشد. اگر دوستی سام و وینسنت را نمادی از رفاقت‌های ناگسستنی و مکمل بدانیم ، رویکرد عینی آن برای تماشاگر، معادل همان دوست صمیمی دوران مدرسه ، دانشگاه ، سربازی و... می‌تواند باشد.

این نوع دوستی‌ها همواره در جهت موفقیت گروه گام برمی‌دارد. مهم نیست که قصه جان فرانکن هایمر درباره کشته شدن چند تروریست و جاسوس روسی ، امریکایی و فرانسوی است ؛ زیرا او در عین تعریف کردن قصه‌ای اکشن در زیرساخت ، روابط فردی و اجتماعی را به تصویر می‌کشد.صحنه آخر را در ذهنتان مرور کنید:

همان کافه‌ای که وینسنت و دنیرو منفعل و خسته روبه روی هم نشسته‌اند. آنها از پیدا کردن یکدیگر خوشحالند و همین برایشان بس است. شخصیت پردازی هایمر به گونه ای‌است که شغل و کار حرفه‌ای سام و وینسنت برای تماشاگر در مرحله چندم اهمیت قرار دارد. برای تماشاگر، نحوه تعامل این دو و دوستی‌های مکملشان اصل است. در کنار این دو کاراکتر، لاری (اسکیپ سادات) را به یاد بیاورید.

او نماد شخصیتی است که اگرچه فکر باز و خلاقیت آنچنانی ندارد، اما در زمره کسانی است که همواره صمیمانه در خدمت گروه هستند. در هر مکانی که گروه قرار می‌گیرد، این لاری است که وظیفه تدارکات را به عهده دارد. درواقع هایمر، حتی از پردازش شخصیت لاری نه تنها غفلت نکرده ؛ بلکه او را البته به میزان تونالیته شخصیتی ، پرداخت کرده است.او که صرفا می‌توانست در نقش یک راننده ، حتی دیالوگ نیز نداشته باشد.

از دیگر سو هایمر، شخصیت گریگور (استلان اسکار‌سگارد) را هر چند مرموز معرفی می‌کند؛ اما شخصیت او را یکی از مهمترین نمادهای گروه می‌داند. درواقع این گریگور است که باعث می‌شود قتل و کشتار بیشتر شود و آرامش و امنیت چند شهر به هم بریزد. نماد شخصیتی گریگور از همان‌هایی است که بوفور در هر اجتماعی یافت می‌شوند.

آنهایی که تنها منافع خود را در نظر می‌گیرند و در ذات خود هرگز زندگی گروهی را دوست ندارند؛ اما برای رسیدن به مقاصد خود و با نقابهای گوناگون در زندگی اجتماعی ديگران؛ خود را دخالت می‌دهند تا در فرصت مناسب حاصل زحمات دیگران را چپاول کنند.

طمع در این افراد از جمله صفات ریشه‌دار به حساب می‌آید که به نوعی اصلی‌ترین دغدغه ایشان نیز می‌باشد. گریگور 20 هزار دلار دستمزد را می‌خواهد چه کند وقتی که می تواند با فروش کیف حاوي اسناد؛ دستمزدش را به 10 میلیون دلار پول نقد تبدیل کند؟اما به هرحال این روند به نتیجه نمی‌رسد. طمع در داستانی که هایمر روایت می‌کند، سیگنال‌های خاص دارد.. حتی با ایجاز به کارگرفته شده باز هم پررنگ می‌نماید. دست به دست شدن کیف همه از روی طمع است. دار و دسته روسها، جاسوسان آلمان شرقی سابق و تعدادی تروریست دیگر، همگی با یک طمع دست نیافتنی سر یکدیگر را می‌برند تا به این کیف برسند؛ اما نتیجه ، مرگ آنهاست.

تماشاگر؛ ضلع سوم مثلث رونين

در "رونین" ضلع سوم مثلث؛ تماشاگر است عمدتا و يا گه گاه با 2 ضلع دیگر (سام و وینسنت ) همراه می‌شود. رفتارهای آغازین این دو در ابتدای کار به گونه‌ای بوده است که بشدت مورد همذات پنداری تماشاگر قرار می‌گیرند. حتی وقتی گریگور می‌خواهد عملی انجام دهد، ضلع سوم در جای خود قرار می گیرد تا بتواند هر چه بهتر واکنش‌ها و تعامل سام وینسنت را زیر نظر بگیرد.

جدای این که لاری ، ژان پی‌یر و حتی دیردره نیز می‌توانند ضلع سوم باشند؛ البته وضعیت این آخری متفاوت است. درواقع از آن جایی که در محوطه بیرونی سالن پاتیناژ، سام به دیردره می‌گوید از اینجا برو، من برای کیف نیامدم ، آمده‌ام رئیست را بکشم ، این ضلع سوم از اينجا نيز برای دیردره نیز رونمايي  می‌شود.

در حقیقت گستردگی کار در شخصیت‌پردازی از سوی هایمر با آنچنان ظرافت‌هایی همراه بوده که او توانسته چندین ضلع سوم برای کاراکترهای اصلی‌اش خلق کند. شخصیت ژان‌پیر نیز، جالب توجه از کار درآمده است.

این آخرین ضلع سوم ، نماد افرادی است که کار بدون دلیل انجام نداده؛ اما برای دوست واقعی هر کاری که لازم باشد، صورت می‌دهند. ژان پیر وقتی به سام و به وینسنت که از دوستان قدیمی‌اش است ، پناه می‌دهد و کمکشان می‌کند، هویت سام را پرس وجو نمی‌کند.

او می‌داند که هویت سام ، كمي تا قسمتي همان هویت وینسنت است و این درک متقابل میان آنها واقعا عمیق از کار درآمده است. همچنان که ظرافت‌های رفتاری در رونین و تعمیم آنها به زندگی حقیقی مردم؛ در بسیاری مواقع از عمق و معنایی قابل توجه برخوردار بوده است.

هایمر همچنان که تشابهات را کنار‌هم می‌گذارد، از تناقضات نیز غافل نمی‌ماند.آنها را نیز در کنار تشابهات قرار می‌دهد و از جمع همجواری آنها نتایج شگرفی به دست می‌آورد.

Ronin

كارگردان:جان فرانكن هايمر؛ فيلمنامه:ديويد ممت؛ موسيقي:اليا كامرال؛زمان فيلم: 121 دقيقه؛محصول 1998 يونايتد آرتيستز؛ آمريكا

بازيگران:رابرت دنيرو(سم)؛ ژان رنو(وينسنت)؛ناتاشا مكلون(ديردره)؛شان بين(اسپنس)؛اسكيپ سادات(لري)؛ميشل لانسدل(ژان‌پي ير)؛ جاناتان پيرس(شيموس).