تقريبا هيچ موضوع سياسي وجود ندارد كه 2حزب دمكرات و جمهوريخواه برسرش اتفاق نظر داشتهباشند. در ابتداي تابستاني كه گذشت، باراك اوباما در سخنرانياي گفت، بسياري از طرحهاي خوب اين روزها، قرباني بحثها و روياروييهاي حزبي شدهاند. موضوع سخنراني او بحران مرزها و مسئله مهاجران بود اما اين حرف درباره بسياري از طرحهاي سياسي، اقتصادي، بهداشتي و حتي معيشتي صدق ميكند؛ از قانون كنترل سلاح تا بيمه درماني. همه اين طرحها، با بنبست سيماني روبهرو شدهاند و اين بنبست اكنون به هنجاري معمول در عرصه سياست واشنگتن تبديل شدهاست. كنگره بيشتر از آنكه به فكر حل مشكلات باشد بهدنبال بازيهاي سياسي خود است. حتي بحث درباره بنبست سياسي، خودش دچار بنبست شدهاست. بحثهاي كلامي هم مانند خود سياست، دچار بنبست شدهاند.
مؤسسه مطالعاتي بروكينگز آمريكا در تحقيق اخير به بنبست سياسي و تصميمگيري در واشنگتن پرداختهاست. اين تحقيق، تاريخ ناكارآمدي قانونگذاري در آمريكا را بررسي ميكند تا به ريشه بنبست كنوني برسد. در اين تحقيق، به موفقيتها هم پرداخته شده و موارد موفق هم مورد بررسي قرار گرفته تا معلوم شود از كجا و چه زماني و چگونه، روند قانونگذاري دچار بنبست شد.
در اين تحقيق، روند فعاليت مثبت كنگره از سال 1947تا 2012مورد بررسي قرار گرفتهاست. معيار شناسايي يك موضوع بهعنوان بنبست سياسي در كنگره از نظر اين تحقيق، انتشار دستكم 4مطلب درباره آن در روزنامه نيويوركتايمز است. براساس اين معيار، كنگره دوران ليندن جانسون مولدترين و موفقترين كنگره بوده چرا كه تنها 27درصد قوانين آن جنجالي و بنبست بودهاست. با همين معيار در كنگره كنوني سهچهارم طرحها و قوانين در بنبست اختلافات حزبي گير كردهاند. حتي در سالهاي 2009 و 2010 كه دمكراتها در مجلس نمايندگان و سنا هر دو در موقعيت خوبي بودند، طرحهاي مهمي چون آموزش، تأمين مالي تبليغات انتخاباتي، تغييرات آبوهوايي، مهاجرت و كنترل سلاح همگي دچار بنبست شده بودند.
در گزارشي كه مؤسسه بروكينگز در نتيجه اين تحقيق منتشر كرده آمدهاست، ميتوان با بررسي دورههاي قبل به يك الگوي واحد رسيد. وقتي انتخابات به دوقطبي شدن فضاي سياسي و حزبي در مجلس نمايندگان و سنا منجر ميشود، مانند دولت دوم بيلكلينتون و دوران روزولت، معامله برسر تصويب قوانين بسيار دشوار ميشود و توافق دور از دسترس.
اين تحقيق نشان ميدهد كه بنبست سياسي در نيم قرن گذشته در واشنگتن بيشتر شدهاست. مثلا بين سالهاي 1947تا 2000، هر دوره كاري كنگره تقريبا 100مورد توافق حزبي داشتهاست. اين رقم اما از سال 2001 تا 2012 تنها 20مورد بودهاست. از سال 2011 تا 2013، كنگره تنها در 7مورد توانسته به توافق حزبي برسد.
نكته و مشكل اصلي اين است كه نگاه 2حزب به موضوعات حساسي كه محور بحث است، نگاه كاملا متفاوتي است. مثلا در سال1993 وقتي بيل كلينتون براي اصلاح نظام بيمه درماني فشار ميآورد، جمهوريخواهان ميگفتند كه اساسا بحراني در اين بخش وجود ندارد. امروز هم 2حزب دمكرات و جمهوريخواه درباره كسري بودجه و بحران بودن يا نبودن آن، درباره افزايش حداقل دستمزد و اصلاح نظام تأمين مالي تبليغات انتخابات، اختلاف نظر دارند. 2حزب حتي درباره اطلاعات و مسائل اوليه اين مباحث اختلاف نظر دارند. مثلا درباره موضوع تغييرات آبوهوايي، 2حزب حتي درباره اينكه رفتار انساني بر تغييرات آبوهوايي تأثير ميگذارد يا نه، اختلاف دارند. اينها رويكرد حزبي يا ايدئولوژيك نيست بلكه اختلاف درباره حقايق و اطلاعات اوليه است.
اما چه چيز باعث اين همه اختلاف و عدمتوافق و بنبست سياسي در سالهاي اخير در واشنگتن شدهاست؟
در گزارش تحقيقي مؤسسه بروكينگز، به ماهيت تغيير در انتخابات اشاره شدهاست. قبل از آنكه جانسون قانون حقوق مدني را در سال 1964 تصويب كند، جنوبيها دمكرات بودند و احزاب از نظر ايدئولوژيك متنوع و گوناگون. هم در ميان جمهوريخواهان و هم درميان دمكراتها، هم ليبرال يافت ميشد و هم محافظهكار. براي نمايندگان كنگره يافتن زمينه مشترك در جريان بحثها و تصويب قوانين، كار آساني بود زيرا شكاف ايدئولوژيك ميان آنها نبود. اما بعد از تصويب قانون حقوق مدني، سياست حزبي آمريكا در جنوب كاملا تغيير كرد. حزب جمهوريخواه بسياري از ميانهروهاي خود را از دست داد.
جمهوريخواهان ليبرال، در اقليت قرار گرفتند و گونه در حال انقراض شدند. ميانهروها هم ديگر كمتر يافت ميشدند. ليبرالها به سمت همپيماني با دمكراتها رفتند و محافظهكاران به سمت جمهوريخواهان. دوطرف تبديل به 2خط موازي شدند كه هيچگاه به هم نميرسند.
از آنجا كه اكثريت مجلس نمايندگان و سنا ميان 2حزب دست بهدست ميشود، احزاب نيازي به توافق نميبينند. سياستمداران فكر ميكنند ميتوانند به مخالفت با يك طرح يا قانون آنقدر ادامه دهند و آنقدر مقاومت كنند تا انتخابات برسد و اكثريت بيابند و بعد حرفشان را به كرسي بنشانند. اين استراتژي در سالهاي اخير توسط جمهوريخواهان اتخاذ شدهاست. آنها بعد از ازدست دادن كاخ سفيد درسال 2008، به سمت منتهياليه جناح راست رفتند. درحقيقت انحراف جمهوريخواهان به سمت جناح راست بيشتر از انحراف دمكراتها به سمت جناح چپ بودهاست. وقتي جمهوريخواهان در اقليت قرار گرفتند، اين فضاي دوقطبي حزبي بيشتر دامن زدهشد. به اين ترتيب آنها سرسختتر شدند و از فضاي توافق و اجماع دورتر.
اما سيستم سياسي واشنگتن چگونه ميتواند خودش را ترميم كند؟ شايد اگر مذاكره ميان 2حزب دور از چشم افكار عمومي صورت گيرد، اين فضا بهتر شود. نمايندگان سعي ميكنند در چشم افكار عمومي از موضع خود كوتاه نيايند و اينطور بهنظر نرسد كه بر سر مواضعشان سازش كردهاند. به همينخاطر كمتر تن به توافق و اجماع ميدهند. اما وقتي همهچيز به پشت درهاي بسته برود، شايد توافق آسانتر شود. مثلا در همين مورد اصلاح قانون مهاجرت، جمهوريخواهان بهدنبال تأمين بيشتر امنيت مرزها بودند. دمكراتها هم ميخواستند كه حق شهروندي به مهاجران داده شود. ميتوانست توافقي به دست آيد كه هر دوي اين خواستهها را شامل شود اما با توجه به نزديك بودن انتخابات، هيچ كدام از 2حزب نميخواست از موضعش كوتاه بيايد.سياست، بازي بسيار شخصي است كه به اعتماد و احترام دوجانبه نياز دارد. اكنون در عرصه سياسي واشنگتن هيچ كدام از اين موارد وجود ندارد.