جمعهاي هيئتي، نذر و نياز، تكيههاي سر خيابان، ضرباهنگ عزاداري و پرچم سياه، معمولترين خاطرههايي هستند كه پررنگ در وجودمان شكل گرفتهاند. اين روزها داربستها زده شده، تكيهها علم شده، پوسترها به ديوارها خورده و دوباره همه جا حديث او تكرار ميشود. پرچمها و پارچههاي عزاداري، بخشي از فرهنگ محرم و سوگواري براي سرور و سالار شهيدان را بهخود اختصاص ميدهند. آنها هم در طول زمان تغيير كردهاند تا با سليقه امروزيها همخواني داشته باشند. وارد خيابان ناصرخسرو كه ميشوي از دورترها نشان پرچمهاي عزاداري ديده ميشود؛ پرچمهايي كه با ضرباهنگ باد پا ميگيرد و خود را به آسمان گرفته اين روزهاي پايتخت ميكوبد. در اين بازار سراغ يكي از قديميترين پرچم دوزان محرم ميرويم و او اطلاعات خوبي را درباره گذشته و حال فرهنگ عزاداري در اختيارمان ميگذارد.
بهتر از اينجا، جايي نيست
حاج ابراهيم سليقه حالا ۷۳ سال دارد. او ۶۰ سال از عمر بابركتش را در دستگاه امام حسين(ع) و ائمه اطهار(ع) سپري كرده و هنرش را در راه شناخت بهتر آنها گذاشته است. او كه يكي از قديميترين هنرمندان توليدكننده پارچه و پرچمهاي دههمحرم است اعتقاد دارد جوانهاي امروزي شناخت بهتري از فلسفه قيام عاشورا و عزاداريها دارند و به همين دليل اشتياق بيشتري براي برپايي هيئتها و دستهها نشان ميدهند. گذشته در آينه شيشهاي چشمانش خيلي زود شكل ميگيرد، گذشته دوخت پرچمهاي مخصوص محرم؛ «توليد سياهپرچمهاي دهه محرم مال سالهاي خيلي دور است. من الان ۶۰ سال توي اين شغل فعاليت ميكنم. قبل از آن هم افراد ديگري در تهران و شهرستانها بودند كه پرچمهاي مخصوص محرم و عزاداري را توليد ميكردند. پدرم به اين شغل خيلي علاقه داشت و براي همين هر ۴ تا پسرش را وارد اين حرفه كرد. او معتقد بود كه از دستگاه امامحسين(ع) جايي بهتر و باآبروتر سراغ ندارد. خودش اين مسير را انتخاب كرده بود و علاقهمند بود تا ما هم همين راه را برويم. ما هم از اينكه وارد چنين حرفهاي شدهايم خيلي راضي هستيم. » خيابان ناصرخسرو، حالا تبديل شده به مركز فروش پرچمها و سياهيهايماه عزا. حاج ابراهيم درباره گذشته اين راسته ميگويد: «از همان ابتدا هم خيابان ناصرخسرو مركز توليد و فروش پارچهها و پرچمهاي مخصوص محرم بود؛ يعني آن زمانها تنها ۲ تا مغازه اين كار را انجام ميدادند. بعدها پسرها آمدند و كنار پدرهايشان اين حرفه را آموختند و خودشان مستقل شدند. حالا هم تعداد مغازهها و توليدكنندهها بيشتر شده است. آن موقع من كنار برادر بزرگترم ميايستادم و به كارش نگاه ميكردم تا خوب آن را ياد بگيرم».
اشعار محتشم بر حاشيه پرچمها
چند نفري وارد مغازه ميشوند و چند پرچم را براي هيئتشان انتخاب ميكنند. نقش و نوشتههاي روي پرچمها، آنقدر متنوع است كه انتخاب را كمي سخت ميكند. حاج ابراهيم سليقه ميگويد: «اوايل پرچمها زياد طرح و تصوير نداشت. يعني مردم راغب به تصويرسازي روي پرچمها نبودند، تا اينكه استاد فرشچيان آن تابلوي معروف عصرعاشورا را كشيد. يكدفعه مردم به اين كار علاقهمند شدند و ميخواستند اين تصوير را توي هيئتهايشان داشته باشند. ما هم از اين طرح خوشمان آمده بود و تلاش ميكرديم تا آن را روي پارچه بياوريم اما پيش از آن، بيشتر اشعار محتشم كاشاني در حاشيه پارچهها نوشته و دورش هم گلدوزي ميشد. همينطور گلدوزيهايي كه بهصورت ترنج انجام ميداديم و وسط آن را به نام ائمه اطهار(ع) و ياران باوفاي حضرت امام حسين(ع) زينت ميداديم».
- خطاطي روي پارچهها هم سبك خاصي داشت؟
بله، زمانهاي قديم مردم بيشتر خط نستعليق را ميشناختند و آن را كاملا ايراني ميدانستند. براي همين تقريبا تمام هيئتها از اين خط براي پارچههاي ويژه محرم استفاده ميكردند. بعدها خط ثلث، شكسته و كوفي هم بهكار ما اضافه شد و تنوع و زيبايي پارچهها را بيشتر كرد.
- نقشها و خطها را با چه چيزي روي پارچه ميدوختيد؟
يك چرخ قديمي داشتيم به نام «كرنلي» كه آلماني بود. آن زمان چون برق هنوز به خيابان ناصرخسرو و تهران قديم نيامده بود اين چرخها با پا كار ميكردند. فكر كنم اوايل دهه 40 بود كه چرخها هم برقي شدند و از آن به بعد كار ما راحتتر شد. به مرور زمان تنوع رنگ و جنس نخهاي اين كار هم افزايش يافت. حالا طرحهايي داريم كه رنگبنديشان به ۱۵ مورد ميرسد. جنس نخها هم از ابريشم، لمه و كامواست.
هيئتي كه بود، هيئتي كه هست
«زمانهاي قديم مثل الان اينقدر تنوع نبود. هيئتها يك پرچم ميبردند كه آن را جلوي هيئت به حركت درميآوردند و روي آن نام هيئت و سال تأسيس آن گلدوزي ميشد. بعد، يك جفت پرچم ۳گوش بود كه ما اصطلاحا به آن «لچكي» ميگوييم. اين لچكيها در آخر هيئت قرار ميگرفتند و يك جورهايي ته دسته را نشان ميدادند. چند تا هم پرچم بادي بود كه سر چوب ميزدند و توي هوا ميچرخاندند تا جوانها تشويق بشوند و بيايند توي دسته و هيئت اما الان تنوع كار و جنسهاي آن خيلي بيشتر شده.» اينها را پيرمرد ۷۳ ساله خيابان ناصرخسرو ميگويد. او سياهپوش شدن مساجد و هيئتها در گذشته را به خوبي به ياد ميآورد؛ «كتيبههايي بود كه توي اصفهان به چاپ ميرسيد؛ هنوز هم اين كار دارد انجام ميشود. زير كتيبهها پارچه سياه ميزدند. روي كتيبه هم اشعار محتشم را مينوشتند. الان نمونه يكي از همين كتيبههاي قديمي كه كار دست هنرمندان اصفهان است توي يكي از تكيههاي پايتخت نگهداري ميشود.» حاج ابراهيم سليقه، مشتريان قديمش را هم به ياد دارد. بالاخره آن موقعها آنقدر هيئت عزاداري در تهران نبود كه حساب و كتاب تعداد آنها غيرممكن باشد؛ «قديمها تعداد هيئتها مثل الان نبود. چون تهران اينقدر جمعيت نداشت. يك هيئت بود مال حاج عباس مس فروش كه فكر كنم اسمش هيئت «عباسيه» بود. البته هيئتهاي بزرگي هم بودند مثل هيئت آذربايجانيها كه يك سرش توي ميدان اعدام بود و يك سر ديگرش به خيابان ناصرخسرو و بازار ميرسيد. آنها اشعار تركي ميخواندند و زنجير ميزدند. هنوز هم آن هيئت وجود دارد، اما جمعيتش كمتر شده. هيئتهاي ديگر مثل مكتبالنبي(ص)، زينبيه، آلطه، مكتبالحسين (ع) و يك هيئت ديگر كه مال بچههاي تجريش و قلهك بود كه الان اسمش يادم نميآيد. هيئت ديگري هم بود كه مال بچههاي سرآسياب و حاج آقا دولابي بود. بيشتر اين هيئتها پارچهها و كتيبههاي محرم را از ما ميخريدند. چون همانطور كه گفتم آن زمان تعداد مغازههايي كه اين نوع پارچهها را ميفروختند زياد نبود.»
پرچم عزا؛ سوغات قديم مشهد
پرچمهاي دستدوز حاج ابراهيم سليقه، از شهرهاي ديگر هم مشتري داشته است. گويا هيئتهاي شهرهاي نزديك مثل قزوين، كرج و ري هم ميآمدند خيابان ناصرخسرو. حاجابراهيم ميگويد: «البته اصل اين هنر مال مشهديهاست؛ يعني اين حرفه آنجا قدمت و سابقه بيشتري دارد. چون از قديمالايام مردم ميرفتند پابوس امامرضا(ع) و براي سوغات از اين پرچمها ميخريدند. ما هم اصالتا مشهدي هستيم و در همان روزهاي كودكي به تهران آمديم.» بهنظر ميرسد، رونق اصلي پرچمدوزان خيابان ناصرخسرو همين روزهاي محرم و صفر باشد. آنها در باقي ايام سال چه ميكنند؛ «يكي، دوماه فروش انواع پارچههاي مربوط به محرم خوب است. دهه فاطميه و ايام شهادت حضرت علي(ع) هم فروش پارچههاي سياه و پرچمهاي گلدوزي شده بالا ميرود اما بقيه سال هم بيكار نيستيم و مهر، تسبيح، سجاده و از اين جور اقلام ميفروشيم.»
- پرچمها چطور متولد ميشدند؟
شايد هيچكس مثل حاج ابراهيم سليقه نتواند درباره اين شغل بابركت و مقدس و مهارت توليد پرچمهاي عزاداري صحبت كند؛ ۶۰ سال دوخت پرچم زمان كمي نيست.
- كسب مهارت در اين حرفه به چه صورت انجام ميشود؟
گلدوزي پرچم و توليد نقش و نگارهاي آن يك كار كاملا تجربي است. بايد بهكار دل بدهي و عاشقش باشي تا بتواني زود آن را ياد بگيري.
- در گذشته از چه نوع پارچههايي براي توليد پرچمهاي محرم استفاده ميكرديد؟ اين پارچهها از كجا ميآمد؟
آن موقع كار ما با پرچمهاي سياه و سبز بود. يك نوع پارچه وجود داشت كه به آن «ماهوت» ميگفتند. پارچه ماهوت از آلمان وارد بازار ايران ميشد؛ چون آلمانها در صنعت نساجي خيلي قوي بودند و از سوي ديگر، مراودات تجاري ايران با آن كشور بهتر از ديگر جاها بود. پارچههاي ماهوت كيفيت مناسبي داشتند و خيلي خوب از آب درميآمدند. الان بعضي از هيئتيها ميآيند پيش ما و ميگويند پارچهها و كتيبههايي كه ۵۰ سال پيش برايشان دوختهايم را هنوز دارند. ما هم آن زمان سعي ميكرديم به هيئتيها سفارش كنيم تا پارچه را اينطور و آنطور نگهداري كنند تا زود از بين نرود. اين هم خودش يك سري مهارتها لازم دارد و البته سليقه بيشتر.
- طرح پارچهها را از كجا ميآورديد؟
همانطور كه گفتم، ما كار را از برادرها و بزرگترهاي اين حرفه ياد گرفتيم. آنها طرح را ميزدند و به ما راهنمايي ميدادند تا مثلا از كدام مسير برويم تا به نتيجه بهتري برسيم. همينطور اينكه چه رنگي را انتخاب كنيم يا اينكه با چه جنس نخي طرح را دربياوريم. طرحها بيشتر ثابت بود و تنوع زيادي نداشت. همان زمان هم طرحها را با صابون روي پارچه ميكشيديم و بعد گلدوزي ميكرديم. يواش يواش جلو آمديم و توي كار حرفهايتر شديم.
- طرح و خطاطي را خودتان روي پارچه انجام ميداديد؟
بله، البته برخيها بودند كه خط خوبي نداشتند و سفارش را ميدادند بيرون. زمانهاي قديم ما با بچههاي انجمن خوشنويسان رابطه خوبي داشتيم و سفارشهاي خوشنويسي را ميداديم به آنها، تا كار شكيلتر شود. من خودم رفتم انجمن و يك دوره خطاطي گذراندم تا اين كار را خودم انجام بدهم.
جوانهاي ما بامعرفتتر شدهاند
حاج آقا سليقه، درباره تفاوتهاي طرحهاي گلدوزي قديم و جديد و پارچههاي مخصوص عزاداري اينطور ميگويد: «تفاوتهاي اساسي بين طرحهاي جديد و قديم وجود ندارد. الان هم همان نوع گلدوزيها توي كارها استفاده ميشود اما تنوع طرحها خيلي بالا رفته. زيبايي گلدوزيها خيلي بيشتر شده و تنوع نخهايي كه به كار گرفته ميشود هم به همان ميزان افزايش يافته؛ يعني الان ما محصولات زيباتر و متنوعتري را نسبت به گذشته روانه بازار ميكنيم».
اين پيرغلام مكتب امامحسين(ع) از تنوع سبكهاي عزاداري در اين روزها استقبال ميكند و معتقد است كه جوانهاي ما در همهچيز تنوع طلب شدهاند:«مثلا در زمان قديم يك جور ماشين مد بود، الان اما شرايط تغيير كرده و چيزهاي ديگري آمده. ما هم بايد مطابق فرمايش رسولاكرم(ص) با زمانه خودمان پيش برويم. براي همين نوع عزاداريها يا پارچههايي كه الان توليد ميشود بايد با سليقه امروزيها همخوان باشد. جوانهاي الان بلدند عشقشان را به مكتب امامحسين(ع) اينگونه نشان بدهند. باور كنيد الان جوانها نسبت به عاشورا بامعرفتتر از جوانان زمان ما هستند؛ هم دانش آن را دارند و هم به آن عمل ميكنند. حالا يك موقع هم ممكن است شبهاتي در طراحي پارچهها يا سبك خاص عزاداري بهوجود بيايد و خلاصه كار خالي از اشكال نباشد اما همين كه اين همه جوان دست بهدست هم ميدهند، هيئت و حسينيه و مسجد را سياهپوش ميكنند و زمان ميگذارند براي اين كار، نشان ميدهد كه ميخواهند در اين دستگاه كسبفيض كنند. بعضيها معتقدند بايد برگرديم به سنتهاي قديم عزاداري و مثل گذشتهها نوحه بخوانيم و يا پارچه توليد كنيم اما ميتوان با حفظ ارزشهاي اصيل ديني و آييني به فكر ايجاد تغييرات هم باشيم و امروزي جلو برويم».
حاج آقا سليقه درباره وسايل ويژه عزاداري هيئتها و تفاوتهاي گذشته و حال نيز ميگويد: «قديمها يك چوب خيلي بلند را از تنه درختان تهيه ميكردند. بعد، چوب را ميدادند نجار تا تويش را خالي كند كه وزن آن پايين بيايد. به اين چوب بلند، اصطلاحا «علم» ميگفتند. سر علم يك طوق داشت و به بدنه آن پارچههاي رنگي ميبستند و نذر ميكردند. علمكشي آن زمانها هم مثل الان بود؛ يعني آن كسي كه ميخواست علم چوبي را بكشد، كمربند ميبست. وسط كمربند يك لوله فلزي وجود داشت كه انتهاي علم چوبي توي آن قرار ميگرفت. 3-2 نفر هم دنبال علمكش راه ميافتادند كه هوايش را داشته باشند تا علم نيفتد. الان، آن علمهاي چوبي به علمهاي فلزي تيغهدار تبديل شده، ولي اصل آن تغيير نكرده است».