تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۳۹۳ - ۰۵:۰۵

نفیسه مجیدی‌زاده: وقتی از مهمانی برگشتم مادرم پرسید: «مهمانی چه خبر بود؟» و من گفتم: «هیچ‌چی!»

این بدترین جوابی بود که می‌توانستم به مادر بدهم و او را از خودم برنجانم! البته بدتر از این هم هست. مثلاً وقتی با شور و حرارت درباره‌ی یک مسئله صحبت می‌کند، بگویم بی‌خیال!

مادر و البته پدر، هر دو با ارائه‌ي مدارك و شواهد محكم! معتقدند من آن‌طور كه بايد به مسائل اطرافم اهميت نمي‌دهم...

خب، البته اين‌طور نيست و من براي خودم دلايلي دارم كه نشان مي‌دهد حواسم به اتفاق‌هاي اطرافم هست و مي‌توانم در اين زمينه توضيح بدهم. اما  بي‌خيال! حوصله‌ي توضيح‌دادن ندارم.

مادر مي‌گويد: «اين هم آخرين دليل براي بي‌توجهي تو! حوصله‌ي توضيح دادن نداري.»

پدر ادامه مي‌دهد: «ما معني اين حرف را نمي‌فهميم. چه‌طور مي‌شود، هم مسئله مهم باشد و هم حوصله نداشته باشي درباره‌اش حرف بزني؟»

شما چه‌طور فكر مي‌كنيد؟ فكر مي‌كنيد من بي‌تفاوتم؟ جوابي نداريد؟ بي‌خيال  اصلاً به اين موضوع فكر نكنيد!

ما ناپخته‌ها!

بسياري از كارشناسان مسائل اجتماعي، معتقدند كه از ويژگي‌هاي نوجواني، ناپختگي،  عدم ورزيدگي و بي‌تفاوتي است.

آن‌ها معتقدند بي‌تفاوتي ما به اين  دليل است كه پخته نيستيم و به‌دليل كم‌تجربگي، اهميت بسياري از مسائل را درك نمي‌كنيم. اما به‌نظر ما نوجوان‌ها، مسائل بسيار مهم‌تري هم هست كه بزرگ‌ترها  نسبت به آن‌ها بي‌تفاوتند و حتي به ما مي‌گويند: «اين‌كه مسئله‌ي مهمي نيست!»

آهن بخور

از آن‌جا كه براي هر مسئله‌ي روحي و رفتاري، يك عامل فيزيكي هم پيدا مي‌شود، در رابطه با بي‌تفاوتي مي‌گويند: «كم‌خوني مي‌تواند بر روي بي‌تفاوتي رفتاري تأثير داشته باشد.» البته ما از اين كم‌خوني سردر نياورديم كه هم عامل اضطراب است و هم عامل بي‌تفاوتي!

اما كلاً براي برطرف‌كردن كم‌خوني و اضطراب و بي‌تفاوتي مصرف مواد غذايي حاوي آهن را مثل گوشت قرمز و سفيد، حبوبات، مغزها، انواع خشكبار و سبزي‌هاي برگ تيره فراموش نكنيد.

امان از معاشرت!

مهم‌ترين دليل بي‌تفاوتي من را (شما را نمي‌دانم) نيامدن به مهماني‌هاي خانوادگي مي‌دانند. از نظر آن‌ها مهم است كه در عروسي يك فاميل خيلي دور، حضور داشته باشم، يا براي آن‌ها مهم است كه در يك مهماني خانوادگي كه بزرگ‌ترهاي فاميل جمع هستند، من هم باشم؛ يا رفتن به عيادت يك بيمار، آن‌هم حتماً در بيمارستان! اين‌كه در خانه به عيادت بروم، ديگر فايده‌اي ندارد و... اما  از نگاه من اين‌ها بي‌تفاوتي نيست. به نظرم ما بايد به يك تعريف مشترك از بي‌تفاوتي برسيم!

بعدي

باز هم هست!  مثلاً مي‌گويند من نسبت به مسائل درسي بي‌خيالم! به مسائل ورزشي، تغذيه و  نسبت به جسم خودم هم بي‌تفاوتم و... كلي دليل ديگر براي اثبات بي‌تفاوتي من وجود دارد.

مادر مي‌گويد: «بي‌تفاوتي، يعني نسبت به يك اتفاق مهم هيچ واكنشي نشان ندهي و برايت اهميت نداشته باشد!»

كسي مي‌داند چه اتفاقي مهم است و چه اتفاقي مهم نيست! به نظرم بايد به يك تعريف مشترك از اتفاق مهم برسيم!

چه‌طور نباشيم

ليندا  شمالي، 16 ساله، بي‌تفاوت نيست؛ دليل هم دارد: «من دائم با مادرم درباره‌ي مسائل مختلف خانواده و مدرسه صحبت مي‌كنم، او هم مرا راهنمايي مي‌كند. قبولش دارم و از نظراتش استفاده مي‌كنم.»

اميرعلي مهرپور، 14 ساله، اما مي‌گويد بي‌خيال است چون: «واقعاً حوصله‌ي خيلي از حرف‌ها را ندارم. درسم را هم خودم مي‌دانم كي بايد بخوانم و...»

آخر

بي‌تفاوتي، ظاهر بامزه‌اي دارد؛ خوش مي‌گذرد، آدم از خيلي مسائل و ناراحتي‌ها دور مي‌ماند و بسياري از اضطراب‌ها را ندارد؛ اما نتيجه‌اش خوب نيست.

در مورد درس، حتماً پشيماني بزرگي به‌همراه  دارد و در رابطه با معاشرت خانوادگي در دراز مدت، دلتنگي مي‌آورد و در مسائل اجتماعي، ما را از مفهوم شعر«بني‌آدم اعضاي يكديگرند...» دور مي‌كند.