تجربههای ملت - دولتی که در سرزمینهای تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی شکل گرفت، تاثیرات سلبی و دوسویهای بر درک تاریخ داشته است. نخستین تاثیر سلبی با تلاشهای این دولتها در مشروعیتبخشی به فرآیندهای تکوینیشان ارتباط دارد.
این مشروعیتخواهی به پیدایش نیازی برای پایان دادن به اختلافات در عصر پیشاملت- دولت عثمانی انجامید؛ مسالهای که مبتنی بر الگوی کاملا متفاوتی از سازمان سیاسی بود.
افزون بر این، تلاشی برای ایجاد یک ایدئولوژی بازدارنده و کاهنده از تاریخ وجود داشت که با کمک روشهای تاریخی و نظریهای صورت میگرفت و صرفا برای برآوردن این نیاز، توسعهیافته بود.
هرگونه خوانش ایدئولوژی ملی از تاریخ که توسعه مییافت، نهتنها این جوامع را از تاریخ جوامع و مناطق همسایه جدا میساخت، بلکه موجب میشد آنها نیز به مشکل خودشان از نظر پیوستار تاریخی پی ببرند.
این جوامع از یکسو به صورت افقی با تاریخ مناطق همسایه بیگانه شده و از سوی دیگر، به صورت عمودی نوعی گسیختگی تحقیرآمیز از تقریبا چهار سده از تاریخ خودشان را تجربه کردند. برآیند این امر، رویارویی آنها با روانشناسی تاریخزدایی بود.
دومین تاثیر سلبی، در تثبیت موقعیت تاریخ عثمانی به عنوان کلیتی در جریان تاریخ بشریت رخ داد. ادراک فردی توسعهیافته از تاریخ ملی به دریافتی از دوران عثمانی بهعنوان ساختاری کهنه انجامید که نمایانگر عصر پیشامدرن بود. این درک، حتی فهم کلیت تاریخ عثمانی از چشمانداز خودش را نیز دشوارتر کرد.
این درک تاریخی به این مساله انجامید که مردم امپراتوری عثمانی، هر کسی جز خود را به چشم «دیگری» بنگرند؛ این درک استوار بر روانشناسی منسوخی از حلوفصل اختلافات گذشته بود.
مقابلهها و دشمنیهای گردشی بر حسب خشونتهایی تبیین میشد که چندین سده در جریان بودهاند. هویتهای ملی ایجاد شده در عصر مدرن به عنوان طبقهبندیهای سیاسی با نگاه به گذشته بازنگری شدهاند.
برای مولفههای مسیحی که این درک نخستین بار در آنها پدیدار شد، این نزاعهای منسوخ به عنوان تمایز شرق- غرب، مسلمان- مسیحی / ترک نمایان شد.
از نظر مولفههای اسلامی این الگو بیشتر بر عقبماندگی و انزوا مبتنی شد تا اینکه گویای مسائل پیشآمده باشد. این رویکرد در طول زمان در مولفه اسلامی - ترکی پذیرفته شد؛ مولفهای که به مثابه عامل پایهگذار امپراتوری عثمانی شناخته شد. گذشته تاریخی، به عنوان مسوول هر آنچه رخ داده تلقی و برای گواهی دادن احضار میشد.
یک سوژه - تاریخنگار / نخبه نوینی که گاهی به منزله سخنگو و بنیانگذار این هویتهای ملی در حال پیدایش بود، تاریخ عثمانی را به ابژهای تبدیل کرد که همه مسائل باید به ناچار در آن حلوفصل شود.
پیشنمونه جدید سوژه- روشنفکر که نقش سخنگوی آگاهی ملی سازههای مسیحی را به خود گرفته بود، تلاش کرد خویش را با درک اروپایی از تاریخ ساخته شده براساس مبانی مسیحیت، سازگار کند. این تشخیص، موجب چرخش مولفههایی شد که چندین سده در همان منطقهها، شهرها و حتی روستاهای نمایندگان اردوگاههای مخالف، جریان داشت.
رهبران ملی مولفههای مسیحی، سدههای عثمانی را به عنوان تاریخ سلطه سیاسی طرف مخالف مینگریستند، در حالی که رهبران ملی عناصر اسلامی تلاش داشتند همین دوره زمانی را به عنوان باری تاریخی نمایان سازند که خودشان در تبیین آن برحسب درکشان از تاریخ ملی مشکل داشتند.
زایش سوژه جدیدی که تلاش میکرد به موجودیت ملت خویش معنا بخشد (و این تلاش برای خود و ملتی که مکان معناداری در درک اروپایی جدیدی از تاریخ دارد)، موجب شد این سوژه تاریخدان، نوعی ایدئولوژی از تاریخی را توسعه دهد که سدههای عثمانی میان دوران پیشاعثمانی و عصر ملی مدرن را کنار بگذارد یا از آنها بگذرد.
برآیند این امر، تغییرات ژرفی در درک از هویت و فهم تاریخی بوده که مردمی را که جغرافیا، شهر و روستاهای مشترکی داشتند، به جان همدیگر انداخت.
منبع:همشهري ديپلماتيك