حسين شمسيان در ستون سرمقاله روزنامه كيهان با تيتر «فصل جدید وزارت علوم» نوشت:
وقتی پس از مدتها انتظار، با رأی اعتماد نمایندگان، تکلیف وزارتخانه مهمی به نام «وزارت علوم تحقیقات و فناوری» معلوم میشود، باید به فکر آسیبشناسی و چرایی این بود که به چه دلیل در طول حدود 480 روز از عمر دولت، یکی از مهمترین وزارتخانهها که با عمر و سرنوشت نسل جوان کشور و با بنیه علمی و آیندهسازی نظام ارتباط مستقیم دارد، حدود 163 روز با سرپرست اداره شده است؟! 163 روز از 480 روز یعنی یک سوم مدت عمر دولت و این رقم کمی نیست که بتوان بیاعتنا از کنار آن گذشت. در حالی که حدود 4/5 میلیون دانشجو در سراسر کشور مشغول به تحصیلند و قرار است از ثمره تلاشهای آنها، درخت علمی کشور پربارتر شود و در حالی که رقابتی نفسگیر و سخت در عرصه علمی و اقتدار پژوهشی در بین کشورها و دولتهای مختلف برپاست، این بلاتکلیفی طولانی مدت چه علتی داشته و چه آثاری برجای میگذارد؟ آیا میتوان مدعی شد که عرصه علمی و تحقیقاتی برای دولت واجد کمترین ارزش است؟! آیا میتوان این ادعا را پذیرفت که دلمشغولی اصلی دولت، در حوزههای دیگر است و وزارت علوم، اولویت چندم دولت است؟! پاسخ هر 2 گزینه به یقین منفی است. نه دولت از اهمیت علم و دانش و شتاب علمی غافل است و نه شخص رئیس جمهور با مقوله دانشگاه و مدیریت محققانه و هوشمندانه آن ناآشناست. آیا آنگونه که عدهای سعی در القاء آن دارند، دولت وزارت علوم را قربانی دیگر وزارتخانههای خود کرده بود تا همه توجهها به این عرصه معطوف شود و سراغی از وزارتخانههای دیگر نگیرند؟! پاسخ این ادعا هم منفی است چرا که نفس طرح و تولید این ادعا، پذیرفتن این نکته است که دولت در وزارتخانهها مشغول رفتاری خلاف قانون است و علاقمند است برای پنهان ماندن آن، یک وزارتخانه را در کانون توجهات قرار دهد! این امر افزون بر آنکه توهین به دولت است با واقعیت جاری و مشهود نیز مغایر است و دلیل واضح آن از یک سو اقدامات قانونی دستگاههای نظارتی درباره دیگر وزارتخانهها است و از دیگر سو استمرار قانونی امور در همه دستگاههای کشور است. اگر این ادعا با واقعیت قرین نیست که نیست یقیناً ادعاهای دیگری همچون برنامهریزی برای انتخابات آتی مجلس و... نیز محلی از اعراب نداشته و باید ساحت دولت را از آن دور دانست.
اما در کنار این فرضیات آن واقعیتی که نمیتوان از نظر دور داشت، اوضاع نابسامان وزارت علوم طی 16 ماه گذشته است. ظاهراً تلاش عدهای برای قبضه کردن امور وزارت علوم و تبدیل دانشگاههای کشور به پایگاه احزاب و جریانات سیاسی، تنها گزینهای است که این بلاتکلیفی و نابسامانی را سبب شده و واقعیتی است که نمیتوان از آن چشم پوشید.
در طول 16 ماه گذشته و حضور وزیر و سرپرستان قبلی، به گواه شواهد غیرقابل انکار، یک جریان ثابت در وزارت علوم، سایهنشین چهره اول و مطرح وزارتخانه بوده و در همان سایه روشن، بیتوجه به انتظار نظام از نهاد علمی کشور، به مهرهچینی و یارگیری از بین مطرودان ملت و کسانی که کارنامه روشنی ندارند مشغول بودند. روندی که بدون تعارف از دوران سرپرستی دکتر میلیمنفرد آغاز و تا رأی اعتماد دکتر فرهادی استمرار یافت و مساعی دلسوزان در دوره دکتر فرجی دانا برای توقف این روند نامبارک فرجامی نداشت جز استیضاح! همزمان با این روند فرسایشی، توان و بنیه بدنه علمی کشور از تمرکز بردانشافزایی و تولید علم و تبدیل علم به محصول با هیاهو و جنجالسازی برخی رسانهها و نیز برخی چهرهها، به التهابات شکننده و حواشی فرصتسوز معطوف شد که فرجامی جز افت برخی شاخصهای علمی و کند شدن حرکت علمی کشور نداشت و بیم آن میرود که استمرار این وضع، به دلسردی جوانانی که خالصانه و عاشقانه راه اعتلای کشور را در جهش علمی یافتهاند بیانجامد.
اکنون رأی اعتماد مجلس به آخرین گزینه معرفی شده از سوی رئیس جمهور و سخنان در خور توجه دکتر فرهادی در جلسه رأی اعتماد، این امید را بوجود آورده که بلاتکلیفی و خسران حاصل از آن با روندی پرشتاب و رو به جلو جبران شده و آنچه جامعه علمی کشور در این مدت از دست داده را دوباره به دست آورد و بالندگی و نشاط بار دیگر جامعه علمی کشور را فرا بگیرد. در خصوص این آرزوی بزرگ و ارزشمند توجه به برخی نکات ضروری است:
1- حرکت علمی کشور، همانند بسیاری امور دیگر- و یا در بیانی بهتر در صدر مهمات کشور- نیازمند نقشه راهی دقیق و برنامهریزی شده است و سپس نیازمند حرکت براساس آن نقشه. فقدان نقشه علمی و یا حرکت در مسیری غیر از آن نقشه، جز سرگردانی و بیحاصلی، فرجامی ندارد. پتانسیل علمی دانشگاهها و اساتید برجستهای که بسیاری از آنها نامآوران رشته خود هستند، اقتضا میکند که بدون فوت وقت نسبت به این مهم اقدام شود. در این مسیر، یکی از مهمترین کارها، بازبینی برخی روشهای غلط یا کهنه شدهای است که بصورت سنتی در ساختار دانشگاهی و نظام اداری آن باقیمانده و وفاداری متعصبانه به آن -علیرغم اثبات ناکارآمدی- سبب کندی امور و جلوگیری از نوآوری جوانان است. وعده وزیر محترم درباره بازبینی در برخی رشتهها را باید در همین راستا ارزیابی کرد و به فال نیک گرفت.
2- در کنار تحول ساختاری و ایجاد نظام برنامهای، تحول محتوایی، موضوعی مهم و حیاتی است. ایجاد متون و علومی برگرفته از عقاید و سنن ملی و دینی و تحقق فرمان صریح رهبر معظم انقلاب در موضوع «علوم انسانی اسلامی» اصلیترین مطالبه در این مبحث است. طبیعی است که این مهم، به سالها زمان و برنامهریزی، مجاهدت و استقامت نیاز داشته و منصفانه نیست که تحقق آن را از یک وزیر- آنهم در فرصت باقیمانده از یک دولت- خواستار بود. این یک حرکت جمعی و یک فرآیند است که ممکن است در صورت دقت و صحت عملکردها، طی چند دوره به نتیجه برسد. اما مهم، فهم موضوع، برنامهریزی و شروع و پیگیری منظم و منسجم آن است. تنها در این صورت است که میتوان امیدوار بود تحول مطلوب و مورد انتظار در آینده تحقق یابد. ناگفته نماند که یقیناً در این مسیر، خردهگیریها و حتی مخالفتهای آشکار و علنی ژستهای آکادمیک و عالمانه صورت میگیرد. تجربه نشان داده کسانی در جامعه دانشگاهی و رسانهای کشورمان هستند که برای توقف و کندی حرکت علم کشور و جلوگیری از ایجاد دانش و علم کاربردی و برآمده از فرهنگ و آئین خودمان، از هیچ روش و راهی چشمپوشی نمیکنند. از انگ سیاسی تا ژستهای پوچ علمی و مرثیهخوانی برای علمی که کمترین نسبتی با واقعیت امروزین کشورمان- و حتی در مواردی با واقعیت امروزین خاستگاه و زادگاه آن علوم- ندارد! اما این هجمهها و کارشکنیها نباید در تحقق این مأموریت مهم و این رسالت خطیر، خدشهای وارد کند و تحققش را به تأخیر اندازد.
3- در کنار امر مهم و حیاتی فوق، توجه به کیفی کردن نظام آموزشی کنونی نیز مهم و غیرقابل اجتناب است. سالهاست که در جامعه ما از جدایی دانشگاه و صنعت سخن گفته میشود. تأکیدات مکرر رهبر معظم انقلاب نیز درباره لزوم و ضرورت تبدیل علم به محصول بر کسی پوشیده نیست. از دیگر سو وجود میلیونها فارغالتحصیل در رشتههای گوناگون نیز حاصل زحمت و تلاش همه مدیران آموزش عالی در ادوار گوناگون و اساتید دانشگاه است. با این همه شاهد آنیم که مشکلات و گرههای ناگشوده فراوانی در عرصههای گوناگون کماکان وجود دارد و تأثیر آن بر زندگی مردم کاملاً محسوس است. مشکلات و معضلاتی که از قضا ما در آن موضوعات، رشتههای دانشگاهی و فارغالتحصیل با سواد داریم. اما ظاهراً بین آنچه آنها آموختهاند و بین مشکلات موجود تفاوت جدی معناداری وجود دارد! این امر یا به نحوه مدیریت حوزههای مشکلدار برمیگردد و یا به آنچه آموخته شده. بعنوان مثال، صنایع نساجی ما سالیان سال است که در شرایط نامناسبی به سر میبرد، تقریباً از دوره سازندگی، اما ما همچنان در آن رشته دانشکده و فارغالتحصیل داریم و به این پرسش بدیهی پاسخ نمیدهیم که چه مشکلی در کار است که علیرغم وجود این بدنه علمی، صنعت نساجی رو به ورشکستگی است!؟ کجای سیاستگذاریها غلط است؟ یا در بخش کشاورزی، سالهاست از مشکل آب سخن گفته میشود و سالهاست که ما فارغالتحصیل در این رشته هم داریم. مشکل کجاست که دانش این عده به داد کشاورزی و منابع محدود آبی ما نمیرسد؟! این یکی از اصلیترین چالشهایی است که باید بدان توجه کرد و البته منصفانه باید گفت که این امر موضوعی نیست که امکان حل آن توسط وزیر علوم به تنهایی فراهم باشد، بلکه عزمی همهجانبه در همه ارکان مدیریتی و تصمیمگیری دولت و حتی قوه مقننه میطلبد. اما میتوان شروع کار و به صدا درآوردن زنگ هشدار و همچنین ارائه راهکار را از وزیر محترم علوم مطالبه کرد.
4- افزون بر مسائل علمی که اندکی از آن مورد اشاره قرار گرفت، دغدغههای اجتماعی و سیاسی جامعه دانشگاهی و به ویژه دانشجویان، یکی از مهمترین مسائل جامعه ماست که نیازمند توجهی جدی و هوشمندانه است. سیاستورزی و تمرین فعالیت سیاسی، انتقاد و ارائه راهکار جزء ذات نسل جوان و به خصوص دانشجویان است. به جرأت میتوان گفت که هر گاه این امر مهم و این خصلت طبیعی و ذاتی عدالتخواهی و حقگویی بدرستی و بدون طمع و دستاندازی جریانات و احزاب سیاسی در جامعه دانشگاهی شکل گرفته، واجد آثار و برکات ارزشمندی برای نظام بوده که ذکر آن مفصل و مطول است. تأکیدات مکرر رهبر معظم انقلاب بر ضرورت سیاسی بودن جامعه دانشگاهی- فارغ از هر نوع نگاه و گرایش حزبی- بر این مهم تأکید میکند. از این رو ایجاد نشاط سیاسی و بسترسازی برای فعالیتهای اندیشهای و سیاسی ضرورتی اجتنابناپذیر به شمار میرود.بهترین الگوی ارزشمند و متعالی که در راستای تحقیق این مهم میتوان ارائه کرد، «کرسیهای آزاداندیشی» است که به راستی محملی برای طرح و بیان دیدگاههای گوناگون و ابراز نظر درباره آن است.
این روش متعالی آنگاه که با «جدال احسن» همراه باشد، زمینه بروز استعدادها و بیان نواقص و مشکلات میشود بدون آنکه حاشیه و حادثهای در پی داشته باشد. اما معمولاً روشهای مسالمتآمیز برای عدهای ناخوشایند است! عدهای از جریانات سیاسی و اصحاب قدرت معمولاً میل دارند از پتانسیل، اخلاص و صداقت جوانان برای تحکیم قدرت خود و یا ساختن سیاهی لشگر ذیل بیرق و عنوان خود استفاده کنند! در نتیجه سعی در انتقال فضای سیاسی دانشگاهی از فاز سیاسی به فاز عملیاتی دارند! برای این عده فعالیت سیاسی مفهومی جز به آتشکشیدن دانشگاه، تخریب، توهین و هتک مقدسات ندارد و دانشجو هر چه هتاکتر و بیپرواتر باشد، سیاسیتر است! آنها در حالی که هزینه اقدامات مجرمانه به دانشجوی خوشقلب و صدیق تحمیل میشود، از آن پلهای برای ترقی حزب و جریان خویش میسازند و آنکه در این بین بازنده است دانشجو است! چاره کار، ایجاد فضای آرام و منطقی برای بحث و گفتگو و تضارب آراء است تنها در چنین فضایی، بدور از هرگونه هیاهو، تهمت و توهین و با ایجاد مبانی استدلالی درست و محکم است که میتوان به شکلگیری حرکت سیاسی و اجتماع هوشمند و شایسته جوان ایرانی امیدوار بود.
تحقق این اهداف توسط وزیر علوم خواست و آرزوی قلبی یکایک کسانی است که دل در گرو اسلام و انقلاب دارند و امید است با به حاشیه راندن سایهنشینان و برپایی نظمی نوین، حرکت به سوی چشمانداز علمی کشور بار دیگر آغاز شود. چنین باد.
حاشيهپردازان
روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله خود آورد:
وجود احزاب و گروههاي سياسي فعال در كشور براي پيشبرد اهداف و اجراي بهتر قانون، مفيد و بلكه ضروري است. روح قانون اساسي نظام جمهوري اسلامي "تفرق قدرت" را القاء ميكند. اينكه قانون اساسي، قواي سهگانه را مستقل ميداند و آنها را از دخالت در امور همديگر منع مينمايد، همين هدف را دنبال ميكند. اين سه قوه در عين حال كه به همديگر براي اداره هرچه بهتر كشور كمك ميكنند، اگر هر يك از آنها در چارچوب قانون حركت كرده و به وظايف خود عمل نمايند قطعاً مانع تخلفات و انحرافات دستگاههاي كارگزار نظام خواهند شد و همين "تفرق قدرت" ضامن سلامت نظام خواهد بود.
بنابر اين، محتواي كارنامه قواي سه گانه مقننه، مجريه و قضائيه، عبارت است از "تعامل همراه با استقلال و نظارت قانونمدارانه". اگر اين محتوا همواره در متن كارنامه قواي سه گانه ثبت شود و جاي آن را تقابل يا مداخله در امور يكديگر و يا بيعملي در زمينه نظارت قانونمدارانه نگيرد، قطعاً كشور به خوبي و بدون مشكل اداره خواهد شد و اهداف تعي?ن شده براي نظام كه در قانون اساسي مندرج هستند، تحقق خواهند يافت. براي فعاليتهاي سياسي نيز قوانيني وجود دارند كه اگر فعالان سياسي به آنها پايبند باشند، همه چيز در مسير صحيح به پيش خواهد رفت.
فاصله گرفتن از وظايف قانوني توسط هر يك از قواي سه گانه و فعالان سياسي موجب بروز اختلال در مديريت كشور، بينظمي جامعه و گردش ناصحيح امور خواهد شد. درست در همين مرحله است كه افراد و دستگاههاي مؤثر، به جاي پرداختن به متن به سراغ حاشيه ميروند. فاصله گرفتن از متن و گرفتار حاشيه شدن، عوارض منفي زيادي دارد كه مهمترين آنها اتلاف وقت، هدر رفتن امكانات، ناكارآمدي مديريت، بروز تفرقه، خدشهدار شدن ارزشها و اصول و تشكيك در اساس هستند. اينها عوامل مؤثري براي سست كردن پايههاي حاكميت و طمعورزي دشمنان محسوب ميشوند كه زمينه را براي بازگشت بيقانوني، استبداد و منزوي شدن مردم فراهم ميكنند. استبداد حاكمان و منزوي شدن مردم نيز هميشه مقدمهاي براي وابستگي كشورها و باز شدن پاي استعمارگران بوده و خواهد بود.
توجه به عظمت همين خطر بود كه تدوين كنندگان قانون اساسي جمهوري اسلامي را به تنظيم اصولي رهنمون شد كه از يكطرف پايههاي نظام را با قانونمندي و مشخص بودن چارچوبهاي وظايف هر يك از قوا مستحكم ميكند و از طرف ديگر براي فعاليت احزاب، گروهها و افرادي كه مايل به فعاليت سياسي هستند زمينههاي قانوني روشني را در نظر گرفته كه نشاط اجتماعي همراه با حقوق سياسي آنها را تأمين ميكند. اينكه همواره قانون اساسي نظام جمهوري اسلامي را يك قانون "مترقي" ميدانيم به همين دليل است كه به صورت متوازن، حقوق فردي و اجتماعي را براي آحاد مردم و زمينه مديريت صحيح را براي مسئولين دولتي در نظر گرفته است. اين اهداف بلند فقط در صورتي محقق خواهند شد كه به قانون اساسي با دقت و بدون مسامحه و اغماض عمل شود.
امروز اگر گرفتار تنگ نظريها، فرصت طلبيها، قدرت طلبيها، بداخلاقيها، تضييع حقوق همديگر و محروم شدن از مديران با تجربه و كارآمد هستيم، به اين دليل است كه در موارد زيادي از متن فاصله گرفته و خود را گرفتار حاشيه كردهايم. دشمنان ملت ايران اگر حتي بديهيترين حقوق ما را در زمينه هستهاي انكار ميكنند و با زيادهخواهيهاي خود ميخواهند ما را ضعيف نگهدارند به اين دليل نيست كه واقعاً ما ضعيف هستيم و قدرت استيفاي حقوق خود را نداريم، بلكه به اين دليل است كه به تفرقهاي كه هر روز عدهاي به آن دامن ميزنند اميد بستهاند و تصورشان اينست كه ميتوانند با دور ساختن ما از همديگر و فاصله انداختن ميان ما و اصول و ارزشها و حتي اسوههاي ديني و انقلابيمان، راه را براي بازگشت به ايران و برقرار ساختن مجدد سلطه استعماري خود بر اين كشور هموار نمايند. اينها همه از رهگذر خروج ما از متن و پرداختن به خواشي ميسر ميشود، اقدامي كه در بسياري موارد ناآگاهانه صورت ميگيرد و طمع دشمن را بيشتر ميكند.
تازهترين نمونه فاصله گرفتن از متن و پرداختن به حاشيه، بزرگنمائي سخنان يكي از عناصر معروف به اصلاحطلب در مورد امام خميني و اصول، آرمانها و عملكرد بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي است. اين سخنان به اندازه كافي فاقد پشتوانه منطقي بود كه كسي به آن اعتنا نكند و همگان آن را به حساب گوينده آن بگذارند تا به آيه شريفه "واذا مروا باللفو مرواكراما" (آيه 72 سوره فرقان) عمل كرده باشند. اما متأسفانه عارضه خطرناك فاصله گرفتن از متن و پرداختن به حواشي موجب شد عدهاي به بزرگنمائي آن بپردازند و آن را به چماقي براي كوبيدن بر سر رقباي خود تبديل نمايند و عدهاي نيز با افتادن در دامي كه پهن شده بود مشغول دست و پا زدن شوند.
اين واقعيت را اكنون نه تنها مردم ايران بلكه تمام عقلاي جهان قبول دارند كه امام خميني انقلابيترين، روشنبينترين، عاقلترين، شجاعترين، مدبرترين، خداترسترين و مردميترين سياستمدار عصر خود بود. اين واقعيتها را به راحتي ميتوان در سخنان، پيامها، فرمانها، احكام و عملكرد امام خميني و هزاران جلد كتاب كه دوستان و دشمنان در سراسر جهان درباره اين عزيز دوران نوشتهاند، يافت. اگر مطلبي هم توسط افرادي در نقد يا تنقيص گفته شود و نيازي به پاسخ دادن داشته باشد، به اندازه كافي افراد و مؤسساتي وجود دارند كه با تكيه بر منطق به آن بپردازند و اذهان را درباره آن روشن كنند. اظهارنظر نيز حق همگان است و نبايد فضا را براي افرادي كه ميخواهند اظهارنظر كنند تنگ و مسموم كرد بلكه بايد اجازه داده شود از ميان نقد و ردها واقعيتها روشن شوند. از رهگذر همين نقدها و ردهاست كه جامعه رشد ميكند.
نكته قابل توجه اينكه در اين قبيل ماجراها سخنان يك فرد معمولاً به جمع و جناح سرايت داده ميشود و همين تسري موجب خارج شدن از متن و پرداختن به حاشيه ميگردد و اصل موضوع در اين ميان گم ميشود. اين واقعيت را نميتوان انكار كرد كه اشتباه و انحراف، مخصوص يك گروه و يك جناح نيست و در همه گروهها و احزاب و جناحها يافت ميشود.
علاوه بر اين، اشتباه و انحراف يك فرد را نبايد به يك مجموعه نسبت داد مگر آنكه آن فرد به عنوان سخنگوي آن جمع چيزي را مطرح كرده باشد. در مواردي هم كه رقبا تلاش ميكنند سخن يك فرد را به يك مجموعه نسبت بدهند، آن مجموعه ميتوانند براي پرهيز از ورود به حواشي، با يك اطلاعيه كوتاه عدم هم نظري خود با صاحب آن سخن را اعلام نمايد.
ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي، همانگونه كه در ميان ملتها دوستان زيادي دارد در ميان قدرتمندان و سران استكبار جهاني نيز دشمنان زيادي دارد. اين واقعيت غيرقابل انكار ايجاب ميكند احزاب، جناحها و رقباي سياسي، در عين حال كه حق دارند به رقابت سالم با همديگر ادامه دهند، در مورد اصول و آنچه به اساس نظام مربوط ميشود با همديگر همصدا باشند تا بتوانند دوستان را خوشحال و دشمنان را نااميد كنند. براي تحقق اين آرمان بزرگ، همه بايد در متن حركت كنند و از حاشيه سازي و حاشيه پردازي پرهيز نمايند و بدانند كه حاشيهپردازان به اين ملت و اين نظام خدمت نميكنند.
اعجاز گفتوگو
روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله با قلم محمدعلي زم نوشت:
گفتوگو، منش همه پيامبران و منطق تمامي مصلحان تاريخ است و هيچ پيامبري با قداره و شمشير و نيزه رسالت خود را ابلاغ نكرده است. آن پيامبري كه در نيمه راه نبوتش از لجاجت امت، احساس خستگي كرد و از گفتوگو با امت جاهل خود، سر باز زد و گلايه نزد خدا برد، خداي متعال او را طعمه نهنگ كرد تا آنكه در ظلمت شكم آن حيوان از كار خود اظهار پشيماني و به درگاه الهي توبه كرد. خداوند نيز پس از تنبه وي، توبهاش را پذيرفت,١ تمام پيشرفت پيامبر(ص) در اكمال رسالت خود، برآمده از گفتوگوهاي او با سران كفر و جهل و شاهان و امپراتوران بود. آخرين حلقه از سلسله اين گفتوگوها، در آخرين سال حيات ايشان با مخالفان و معاندان و سران مسيحيت نجران (واتيكان زمان حضرت) بود كه در قرآن و تاريخ مسيحيت روايت شده است. حضرت اميرالمومنين(ع) نيز هميشه به اين سنت عمل ميكرد. بعد از رحلت پيامبر(ص) هرگز به راهي جز گفتوگو با اهل سقيفه و ديگر مخالفان فكر نكرد و در جنگ با خوارج با تاكيد بر گفتوگو، جنگ را شش ماه به تاخير انداخت و اين تاخير سبب تنبه حدود سهچهارم جمعيت شمشير به دست جاهل نهروانيها شد و از جنگيدن با حضرت منصرف شدند. دامنه گفتوگو در قرآن، روايات، تاريخ اسلام، فرازهاي تاريخ فقاهت و كلام شيعه از اصالت ويژهيي برخوردار است و نمونههاي آن در آموزههاي ديني فراوان يافت ميشود. امام حسين(ع) از نخستين روزهاي حركت خود از مدينه تا روزهاي اقامت در مكه از هيچ فرصتي براي گفتن و شنيدن و مباحثه كردن دريغ نداشت و منطق گفتوگوي خود را تا آخرين دقايق روز عاشورا ادامه داد.
مجلس گفتوگوي تاريخي امام با عمر سعد در حضور دو فرزندش و با حضور جناب عباس(ع) و جناب علياكبر(ع) در شب عاشورا كه به دعوت امام برپا شد وحدود دو ساعتي به طول انجاميد، حكايت از آن دارد كه عاشورا جنگ اهل منطق با بيمنطقان و جنگ عاقلان و جاهلان در برابر يكديگر بوده است. اصل گفتوگو تا جايي از جانب امام رعايت ميشود كه وقتي نصيحتهايش بر يزيديان كارگر نيفتاد.
... پرسشهاي عقلي و احساسبرانگيز خود را در قالب رجز و در بحبوحه جنگ، خطاب به ملحدان مطرح كرد. اگرچه ظاهر عاشورا را تيغها و شمشيرها رهبري كرده و منشأ پيدايش آن شدهاند. اما مديريت باطن عاشورا با امامي بود كه سرشار از منطق بود و از رهگذر منطق و فرهنگ ايشان در اين روز خون بر شمشير پيروز آمد. در روايات فراواني، اهل گفتوگو را اهل راستي و صداقت شمردهاند و آنكه در سخن گفتن صادقتر است در ميدان دليل و برهان منطقيتر معرفي ميشود٢ و آنكه دروغگو و فاقد منطق است را گريزان از گفتوگو دانستهاند٣. در برابر آيات و روايات فراواني كه به گفتوگو با دشمنان، تاكيد دارد، آيات و رواياتي هم هست كه پرهيز و گريز داشتن از گفتوگو و مذاكره را، مذمت كرده است و پيروي از گمانهاي سوء٤، تبعيت از هواهاي نفساني٥، تبعيت از گذشتگان جاهل٦، جدالگري٧، دشمني٨، خشم٩ و پناه بردن به باطل١٠ را از آفتها و دلايل گريختن از گفتوگو دانسته است. در آيين فرهنگ ديني و دين فرهنگي ما، مذاكره نه تنها نشان ترس نيست بلكه دليل بر منطق و انديشه، طرح و برنامه داشتن و نشان اقتدار و قدرت، انسانيت، وقار و بشر دوستي اهل گفتوگوست. دعوا و ستيز، ادبيات جانوران جنگل و [ادب!] حيوانات جنگلي است. اگر چه در قاموس حيوانات جنگلي هم خشونت ابتدايي و درنده خويي در هنگام سير بودنشان وجود ندارد و وحوش جنگلي فقط در وقت نياز و قطع اميد از دست يافتن به صيد مشروع، حمله وحشيانه ميكنند!
«دولت روحاني» همين كه تا اينجا با منطق گفتوگو، جهان متحد عليه نظام جمهوري اسلامي را كه از جمله دستاوردهاي! دولت نهم و دهم به شمار ميرود توانسته است دچار پراكنش كند، در نزد مردم وخداي مردم (انشاءالله) موفقيت چشمگيري به دست آورده است. اين دولت در روزهاي آغازين حركتهاي ديپلماسي خود، حساب ديگر كشورها را نيز تا حدودي از حساب ١+٥ جدا كرده و در واپسين مرحله مذاكرات خود، حساب پنج و يك را نيز از يكديگر جدا ساخت و در آخرين مرحله مذاكرات، امريكاي واحد را به دو قسمت موافق و مخالف (جمهوريخواهان و دموكراتها) تقسيم كرده است كه حركتي بس معجزهآسا و شگرف است. «روحاني» به اين وعده انتخاباتياش مبتني بر توسعه گفتوگو با جهان، جامه عمل پوشانيد و پذيرش مذاكره با ايران به عنوان تنها گزينه موجود را جايگزين ادبيات تند نظامي عليه ايران كرده است. منطق گفتوگو، مرام مقام معظم رهبري و منش دولت كريمه يازدهم جمهوري اسلامي است. دولتي كه به مردم وعده غلبه عقلانيت و تدبير بر احساسات و تعجيل داده بود، با چشاندن طعم مذاكره به جهانيان، خود را مأذون به پا پس كشيدن از گفتوگو در هيچ سطحي نميداند. اگر صد بار ديگر هم تاريخ مذاكرات هستهيي تمديد شود و كارشكنان داخلي و خارجي در جهت خواسته رژيم جنايتكار اسراييل، مذاكره را به تعويق بيندازند، ديپلماسي خارجي دولت روحاني نبايد از مذاكره فرو بنشيند و تن به راهحلهاي ديگري غير از گفتوگو دهد. كمترين اثر اين مذاكرات، تبديل شدن به چهره متين و اهل گفتوگو و تغيير چهره خشونت باري است كه دشمنان ايران اسلامي از كشورمان تصوير كردهاند.
شيريني اين متانت آنجا شيرينتر است كه نماد دشمني ايران در برابر ملتهاي جهان اعتراف ميكند كه ايران به همه تعهدات خود جامه عمل پوشانده و اينك نوبت ما است كه بايد در برابر ايران انصاف را رعايت كنيم! نتيجه اين عملكرد فرصتي است كه در رسانههاي جهان براي ما فراهم شده است تا با بهرهمندي از آن چهره «گفتوگو»ي ايران اسلامي را به دنيا بشناسانيم. فرصتي كه شايد با صدها ميليون دلار هزينه كردن، قادر به دستيابي به آن نبوديم. بايد از معجزه رحمت الهي كه در «گفتوگو» نهادينه شده است، بهره شايان ببريم تا لياقت خود را براي دريافت رحمتهاي بيشتر و برتر الهي، كه از طريق تقدير و تدبير و عقلانيت به جامعه و مردمان مومن و خوشسخن، عرضه و ارزاني ميشود به اثبات رسانيم. نياز به گفتوگو در همه سطوح و در همه موضوعات سياسي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي در داخل كشور نيازي است كه اهميت آن كمتر از فايده تداوم گفتوگو، با جهانيان نيست.
ارزش تاریخی عملکرد تیم دیپلماسی
حشمتالله فلاحت پیشه در روزنامه ايران نوشت:
چنان که انتظار می رفت تلاش تیم هسته ای تأیید و تحسین مردم و مراجع عالی نظام را در پی داشت 14 ماه مذاکره بیوقفه اگر چه به تمدید مذاکرات منجر شده اما قابل مباهات است و موقعیت کنونی کشور در صحنه بین المللی حاصل تلاش توأم با اعتقادی است که تیم مذاکرهکننده ایران انجام دادهاند و اغراق نیست که آنها را قهرمانان ملی کشور خطاب کنیم. یک سال و اندی مذاکره هستهای ایران و 1+5 دستاوردهای متعددی داشته است،
1- فضای روانی نسبت به ایران تا حد زیادی تغییر کرده است. این در حالی است که در گذشته به دلیل برخی موضعگیریهای غیر لازم فضای منفی علیه ایران در دنیا شکل گرفته بود، تا آنجا که جامعه بینالمللی برنامه صلح آمیز هستهای ایران را یک برنامه تهدیدکننده میدانست اما در یک سال اخیر دیپلماسی عمومی خوبی که شکل گرفت و شفافیتی که از سوی ایران در برنامههای هستهای ایجاد شد، آن فضای روانی را شکست.
2- نفس قرار گرفتن قدرتهای بزرگ دنیا در برابر میز مذاکره ایران و پیشنهادهای ابتکاری که آنها برای ادامه مذاکرات روی میز قرار دادند، بر مؤلفه قدرت دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران افزود و این اعتبار جدید دیپلماتیک بالطبع موجب افزایش قدرت مانور ایران در سطح منطقه می شود زیرا بخشی از کشورهای منطقه نگاه نخوت آمیز خودشان را کنار گذاشتند و بخشی دیگر نیز سعی کردند از این فرصت استفاده کنند و در جهت ترمیم روابطشان با جمهوری اسلامی ایران پیش بروند.
3- تیم مذاکرهکننده هستهای در این مدت بشدت تلاش کرد در چارچوب موازین قانونی موجود عمل کند و از خطوط قرمز شورای عالی امنیت ملی عدول نکند و این از برگههای برد مذاکرات طی 14 ماه گذشته بود.
نکته مهم در همین رابطه، پایمردی تیم دیپلماسی ایران است که همزمان مذاکرات را چه در بخش مذاکرات جمعی و چه در سطح مذاکرات دوجانبه متعدد ادامه داد و یک دیپلماسی حرفهای را در دنیا به نمایش گذاشت. مجموعه آنچه گفته شد دستاوردهایی است که فارغ از نتیجه باید به آن توجه کرد و این همه حاصل دو عامل تعیینکننده است. نخست خبرگی و تخصص اعضای حاضر در تیم مذاکرهکننده و دیگر اجماع نسبی که در داخل کشور فراهم آمد و حمایتهایی که از گروه مذاکرهکنندگان انجام شد زیرا مخالفتهایی که در حاشیه مطرح میشد در حدی نبود که قدرت چانهزنی مذاکرهکنندگان را کم کند.
علاوه بر این عوامل چنانکه گفتم فضای بینالمللی نسبتاً مثبتی که با روی کار آمدن دولت یازدهم ایجاد شد امکان مانور مناسب را برای دیپلماتهای ایرانی فراهم کرد.