تاریخ انتشار: ۱۱ آذر ۱۳۹۳ - ۰۳:۰۰

همشهری آنلاین: والدیر ویه‌را،‌ مربی افسانه‌ای ایران در قیامت ملبورن که بیشتر از مشخصه‌های فوتبالی‌اش به مولفه‌های روانشناسی‌اش شهره است، حالا بعد از ۱۷سال به ایران آمده و شنبه در شبکه دو تلویزیون، روبه‌روی دوربین‌های ایرانی می‌نشیند.

اين مربي كه تلخي‌ها و شيريني‌هاي بسياري را بعد از نشستن بر روي نيمكت ايران گذراند، در روزهايي از ايران رفت كه با وجود صعود تيم ملي ايران به جام جهاني(1998) در حد يك موجود طردشده، شب‌هاي برفي بسياري را در تهران 1376 گذراند.

او كه در ابتداي قراردادش به لفظ «به نام خدا»ي موجود در بالاسر دعوتنامه فدراسيون ايران اعتماد كرده بود، بعد از كمك به صعود ايران در ملبورن، به حدي با اخم و تخم مديران فدراسيون مواجه شد كه در روزهاي آخر حضورش در تهران منجمد شده بود.

من نمي‌دانم او بعد از آن خداحافظي اجباري و بي‌مهري‌هايي كه ديد، امروز بعد از 17سال چگونه به تهران غم‌پرور پا مي‌گذارد و آيا آن بي‌حرمتي را فراموش كرده است؟ مطمئنم كه او مردي با خصوصيات الهي بود و قلبش را با بخشش و گذشت صيقل داده است.

اين مصاحبه در بهمن‌ماه يخزده سال1376 در حالي كه ويه‌را غمباد گرفته بود و با همسرش آماده ترك تهران بودند تهيه شد و به گمانم يك يادآوري دوباره براي خاطرات و ضدخاطرات صعود ايران به جام جهاني 1998 است و اين‌كه در هزار توي لايه‌هاي آن تيم طلايي چه مي‌گذشته است.

  • نيمه‌شبي برفي، با «والدير ويه‌را»: من خرافاتي هستم!

پرنده سرگردان برزيلي را در يك شب برفي و تنها دو روز پيش از آن‌كه رقيب عجيبي مثل «ايويچ» به تهران برسد و او با روياهاي زردش بدرود بگويد، اسيرش كرديم. اولين بارمان بود كه او را مي‌ديديم، ولي او در سالني كه پر از آدم بود به محض ورود ما از صندلي خود پاشد و به طرف‌مان آمد.

وقتي گفتيم ما را از كجا شناختي؟ گفت: اولا يكي از دلايل موفقيت من اينه كه آدم‌ها را بو مي‌كشم، حس قوي دارم و در رشته روانشناسي تحصيل كرده و دائما درباره روان انسان مطالعه مي‌كنم، ثانيا هر كسي شماها را ببيند متوجه مي‌شود كه گانگستر نيستند و قلمزنيد!

او از ايمانش به خدا، دلبستگي‌اش به روياها و تخيلاتش و اطمينان به بازيكنانش سخن گفت. حتي براي ما شعر هم خواند. وقتي از او پرسيديم كه بعد از 25سال زندگي مشترك با همسرتان آيا بچه نداشتن دلتنگتان نمي‌كند؟ گفت: يكي از حسن‌هاي اين قضيه اين است كه من احساسي را كه بايد نسبت به بچه‌هايم داشته باشم نسبت به بازيكنانم دارم و آن‌ها بچه‌هاي واقعي من هستند.

او معتقد به دادن آزادي و خلاقيت به بازيكنان در ميدان است. او آدم‌هاي فقيري را كه از زندگي خود مي‌زنند تا براي تماشاي فوتبال به استاديوم بيايند، عجيب دوست دارد و مي‌گويد من در مربيگري يك ديكتاتور نيستم بلكه يك دموكراتم.

ويه‌را مي‌گويد: فوتبال جنگ نيست، هنر است. او يك مربي خرافاتي‌است، خودش هم از خرافاتي بودن ناراحت نيست. همچنين سال‌هاي زيادي‌ست كه درباره الهيات و اديان مطالعه مي‌كند. او يك شاعر است و حتي فردوسي ما را خوب مي‌شناسد.

ويه‌را از اين‌كه فقر در كشورش برزيل بيداد مي‌كند غمگين است. «بادو» به بازيكن به عنوان يك ماشين نگاه نمي‌كند. او مي‌گويد: من به خاطر دلم به ايران آمده‌ام.

در آن شب يخزده حس كرديم كه آن برف سنگين بر دل كبود او و بانويش مي‌بارد. او ديگر شادي آذر را ندارد. زمستان ديگري براي او شروع شده است.

جنازه بچه‌هاي كوچك روي دست‌هاي من بود!

  • ناراحتت نمي‌كنيم اگر از جزئيات قراردادت با فدراسيون فوتبال ايران باخبر باشيم؟

نه، مساله‌اي نيست. آن‌ها قرار بود مبلغ 15هزار دلار به عنوان پيش‌قرارداد و ماهي 5هزار دلار حقوق ماهيانه به اضافه خانه و وسيله نقليه در اختيار من قرار بدهند. همچنين آن‌ها تعهد داده بودند كه در طول سال چهار بار بليت رفت و برگشت به كشور آلمان را تقبل كنند.

  • اين قرارداد چند ساله است؟

يك‌ساله. جمع آن مي‌شود 75هزار دلار.

  • طرف مقابل شما در اين قرارداد كيست؟

كميته ملي المپيك ايران، اما اين قرارداد را با آقاي مصطفوي و اميرحسيني (دبير كل كميته المپيك ايران) بسته‌ايم. البته در اين قرارداد آمده است كه «ويه‌را» تيم ملي ايران را به جام جهاني فرانسه مي‌برد و بعد از جام جهاني مسئوليت مربيگري تيم المپيك ايران را بر عهده مي‌گيرد.

  • شما كه مدعي هستي در روانشناسي اين‌همه مطالعه داري و در اين‌باره حس و شمّ قوي هم داري و آدم‌ها و آينده را بو مي‌كشي و «انديشه‌خواني» مي‌كني، قبل از آمدن به ايران يا مذاكره با مسئولان فوتبال ايران حس نكردي كه ممكنه بيفتي توي چاله؟

نه، حس نكردم. چون فدراسيون فوتبال ايران در زماني كه من در السالوادور بودم نامه‌اي براي من فرستاد و دعوتم كرد كه براي مذاكره درباره مربيگري به ايران بيايم. من بدون قرارداد به اينجا آمدم. قبل از اين‌كه به ايران بيايم صحبتي راجع به پول نكردم.

  • ولي حرفه‌اي‌ها هميشه تكليف مادي خود را روشن مي‌كنند. شما چرا با خوشبيني زياد برخورد كردي؟

به اين خاطر كه بالاي دعوتنامه فدراسيون فوتبال ايران نوشته شده بود: «به نام خدا». اين براي اولين‌بار بود كه همسرم گفت چون بالاي نامه مسئولان ايراني عبارت مقدس «به‌نام خدا» نوشته شده، ما هم اطمينان كنيم و قبل از رفتن صحبتي از پول نكنيم. كه اين براي ما حالا دردسرساز شده است. اصلا انتظارش را نداشتيم، چون به آن عبارت «به نام خدا» اطمينان كرديم.

  • شما در بين ده مربي خارجي تاريخ فوتبال ملي ايران، در دل دوستداران فوتبال به عنوان محبوب‌ترين مربي خارجي، جا باز كرده‌اي. فكر مي‌كني مي‌تواني خودت را با اين حس محبت‌آميز سبك كني؟

بله. براي قلبم و درونم بله، ولي براي كارم و فكرم نه! براي اين‌كه من يك حرفه‌اي هستم. من بايد در مورد آينده‌ام فكر كنم. بايد راجع به حقوقم فكر كنم. از آن موقعي كه قرارداد امضا كرده‌ام تا حالا حتي يك ريال هم پول نگرفته‌ام. من هيچ حقوقي نگرفته‌ام حتي اتومبيل هم در اختيارم نگذاشته‌اند.

ما نه‌تنها هنوز يك ريال نگرفته‌ايم، بلكه موقعي هم كه مي‌خواستيم از السالوادور به ايران بياييم، مسئولان فوتبال ايران براي ما نوشتند كه چون ارسال پول از ايران به السالوادور مشكل است و طول مي‌كشد، شما خودتان پول بليت هواپيما را بپردازيد، بياييد ايران و بعد ما اين مبلغ را به شما پرداخت كنيم.

ولي هر وقت راجع به پول اين بليت با مسئولان ايران صحبت مي‌كنيم به روز بعد موكول مي‌كنند و جالب اين‌جاست كه آن روز موعود تا اين لحظه نرسيده است.

اين‌ها نه‌تنها از لحاظ اقتصادي با ما بد برخورد كردند، بلكه رفتارشان هم در طول اين مدت با ما خوب نبود. آن‌ها راحت مي‌توانند بگويند كه مثلا اين پرداخت‌ها زمان مي‌برد، مي‌توانند رفتار محبت‌آميزي با ما داشته باشند، ولي با ما طوري رفتار مي‌كنند كه انگار در قبال ما هيچ مسئوليتي ندارند.

  • راستي شما با عشق ازدواج كرديد؟

25سال پيش ما با هم وصلت كرديم. امروز درست مثل روز اول است. همسرم به من در همه موارد كمك مي‌كند؛ چه كارهاي خصوصي و چه كارهاي حرفه‌اي. او مدير برنامه‌هاي من است. همسرم با صرف انرژي، از نظر تغذيه براي تيم‌هاي تحت اختيار من برنامه‌هاي تمريني طرح‌ريزي مي‌كند. البته او در خارج مي‌تواند داخل ميدان بيايد ولي در ايران نمي‌تواند.

  • آيا اين واقعيت دارد كه شما دو سه هفته پيش در كميته المپيك ايران گفته‌اي كه من حاضرم پول قراردادم را بعد از بازي‌هاي جام جهاني بگيرم. يعني قول داده‌اي كه اگر آمريكا را بزنيم و از يوگسلاوي امتياز بگيريم، بعد از بازگشت از فرانسه پول قرارداد شما را بدهند و اگر نتوانستيم آمريكا را ببريم و از يوگسلاوي امتياز بگيريم، پول مربيگري نگيري؟

من گفتم كه مي‌توانم شرط‌بندي كنم روي حقوقم كه ما آمريكا را شكست مي‌دهيم ولي راجع به يوگسلاوي من حرفي نزدم. من ديوانه نيستم! چون براي نتيجه گرفتن در برابر يوگسلاوي سه ماه تمام بايد دعا بكنم و بنابراين براي امتياز گرفتن از آلمان شش‌ماه بايد دعا بكنم.

  • آخرين خوابي كه ديدي، آخرين اشكي كه داشتي كي بود؟

من هميشه خواب نمي‌بينم. آخرين فريادم وقتي بود كه خداداد در ملبورن گل زد. آخرين اشكم سال1996 بود. من مربي تيم ملي كاستاريكا بودم. در بازي با گواتمالا در مسابقات مقدماتي جام جهاني، حتما در تلويزيون ديديد آن فاجعه‌اي را كه در ورزشگاه گواتمالا رخ داد.

سكوهاي ورزشگاه پايين ريخت و 84نفر كشته شدند. من هم آن‌جا بودم. بيست دقيقه قبل از آغاز بازي اين حادثه رخ داد. من در زمين بازي بودم. تيمم بازي داشت. بچه‌هاي من تازه گرم كردن بدن خود را در ميدان تمام كرده بودند كه اين حادثه رخ داد.

خيلي غم‌انگيز بود. جنازه بچه‌هاي كوچك در دست‌هاي من بود. من و بازيكنانم رفته بوديم به مردم درمانده كمك كنيم كه زيرآوار مانده بودند.

  • شما وقتي رهبري تيم ملي ايران را براي بازي با ژاپن و استراليا به عهده گرفتيد، تازه به ايران آمده بوديد و اسامي و مشخصات فني خيلي از بازيكنان ايران را نمي‌دانستيد. با اين حساب در بازي با ژاپن، چطور تيم ايران را ارنج كرديد؟

اولين مسابقه در برابر ژاپن، خيلي مشكل بود و قبل از بازي من به صحبت‌ها و نظرهاي مصطفوي و ذوالفقارنسب گوش كردم. ولي بعد از آن وقتي نوبت به بازي با استراليا رسيد، ديگر مشكلي نداشتم. در بازي با استراليا در تهران ديگر همه بازيكنانم را مي‌شناختم. تنها بازيكني كه تا ديدار ملبورن نديده بودم كريم باقري بود. بعد از ملبورن اگر مسابقه ديگري هم بود، ديگر احتياجي به مترجم نداشتم، چون بازيكن‌هايم را خيلي خوب مي‌شناختم.

  • واقعيت دارد كه شما به اتفاق همسرتان براي استقبال از بازيكناني مثل خداداد و كريم به فرودگاه رفتيد؟ آيا اين هم جزو برنامه‌هاي روانشناسي‌تان بود؟

من و همسرم قبل از بازي با استراليا در تهران براي استقبال از خداداد كه از آلمان مي‌آمد به فرودگاه تهران رفتيم. در ملبورن هم براي استقبال از باقري كه از آلمان به استراليا مي‌آمد، 5ساعت زودتر از فرود هواپيما در فرودگاه بوديم.

بله، اين كار را به منظور ايجاد رابطه عاطفي بيشتر انجام مي‌داديم. البته در فرودگاه ملبورن نتوانستيم باقري را پيدا كنيم. او به محض پياده شدن از هواپيما سوار ماشين شد و به هتل رفت و ما وقتي به محل اقامت تيم ايران برگشتيم، او را در هتل ديديم. ما وقتي خودمان را آماده رفتن به فرودگاه ملبورن براي استقبال از كريم مي‌كرديم، هيچ‌كدام از مسئولان فدراسيون فوتبال ايران نمي‌دانستند كه او ساعت2 به ملبورن مي‌رسد يا ساعت5! انگاري هم دوست نداشتند كه ما به فرودگاه برويم.

  • گل هم گرفته بوديد؟

بله.

  • چه گلي؟

رز صورتي.
من در كاستاريكا هم همين‌جوري بودم. بازيكن‌ها وقتي با خانم‌هايشان مي‌آمدند، مي‌رفتيم به استقبال‌شان.

  • مي‌دانيد كه رز صورتي در فرهنگ ما چه بار عاطفي دارد؟

بايد اعتراف كنيم كه نه، نمي‌دانستيم. من اين نوع و اين رنگ گل را به خاطر رسم و رسوم حاكم بر فرهنگ آلمان انتخاب كردم. در آلمان رز قرمز را براي نامزدها مي‌گيرند و براي همسر بايد رنگ صورتي انتخاب كنند.

  • ببخشيد كه ما با رز صورتي نيامديم.

خواهش مي‌كنم. خيلي لطف كرديد. براي من لبخند همسرم همان رز صورتي است.

  • حس مي‌كنم كه شما وكيل مدافع سيستم 3-3-4 هستيد و به اين سيستم تعلق خاطر خاصي داريد. ولي به نظر خيلي از كارشناسان اين سيستم خيلي سال است كه در فوتبال روز دنيا كارايي‌اش را از دست داده. بعد هم اين‌كه تيم ملي ما چند سالي است به سيستم 2-5-3 عادت كرده و در يك فاصله خيلي كم -قبل از بازي با ژاپن- اين تغيير سيستم «توجيه‌پذير» نبود. درست است؟

اگر شما بخواهيد در بازي با يوگسلاوي يا آلمان با سيستم 2-5-3 بازي كنيد، آن‌ها با حملات‌شان از اين دو جناح ما را بمباران مي‌كنند.

ولي وقتي ما با سه فوروارد بازي مي‌كنيم، 5نفر از مدافعين حريف مشغول بازيكن ما مي‌شوند و به اين ترفند نصف تيمشان در زمين خودشان باقي مي‌ماند. اگر بازي برزيل را ديده باشي، آن‌ها با روماريو، رونالدو، دنيلسون و جونيور، يعني گاهي با 4مهاجم و حتي بعضي وقت‌ها با 6مهاجم حمله مي‌كنند. هر تيمي با برزيل بازي مي‌كند، نمي‌تواند تفكر تهاجمي داشته باشد.

منبع: همشهري تماشاگر