محمدعلی ابطحی در ستون سرمقاله روزنامه ايران با تيتر «وزیران اطلاعرسانی و مقابله با افراطیگری» نوشت:
اجلاس وزیران اطلاعرسانی کشورهای اسلامی این هفته در تهران آغاز به کار میکند. از سالها پیش و بعد از جدی و فراگیر شدن انقلاب ارتباطات، بی آنکه توجه ویژهای به آن شود، مهمترین و اثرگذارترین بخش هر جامعه حوزه اطلاعرسانی و ارتباطات شده است. وزیران این حوزه تأثیری که دارند، بیشتر از تأثیر بخشهای نظامی و اقتصادی و سیاسی است. این فرصت را مغتنم میدانم و نکاتی را در این باب مطرح میکنم:
1- تلخی و شیرینی حوادث دنیا، فعلاً براساس ارتباطات شکل میگیرد. فراوانی امکان اطلاعرسانی و سهل بودن آن باعث شده مخاطبان رسانهها به مراتب افزونتر از گذشته باشند. تقریباً هر کس که ابتداییترین امکان ارتباطی دارد، میتواند مخاطب رسانهها باشد. در گذشته مخاطبیابی از مشکلات رسانهها بود. اکنون فراوانی مخاطب موضوع قابلتوجهی شده است، به این دلیل است که نقش رسانهها و نقش وزیران و مسئولان اطلاعرسانی به تأثیرگذارترین نقش تبدیل شده است.
2- جهان اسلام پس از فراگیر شدن انقلاب ارتباطات دچار بحران جدی شدهاست. افراطیترین افراد و جریانات در درون جوامع اسلامی که همواره اقلیت کمشماری در جهان اسلام شناخته میشدند، بخوبی از تکنولوژی ارتباطات استفاده کردند و توانستند صدای خود را با قدرت و قوت به گوش جوامع جهانی برسانند. استفاده وحشتناک آنها از ابزارهای جنایتکارانه و خشن، عامل دیگری بود که تصویر و صدای بلند آنها را دنیا هم شنید و هم دید. این بازی جنایتکارانه که توسط گروهی کمشمار در چارچوب القاعده و داعش شکل گرفت، در بستر رسانهها تبدیل به جنگ تمامعیار و عامل اسلامهراسی جهانی شد.
اگرچه در این میان غربیها و امریکاییها که خالق القاعده و داعش بودند، یکی را به نام مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی و دیگری را به نام مبارزه با دولت سوریه سازماندهی کردند و بعد از رشد وسیعشان، جاخالی دادند و تمام بار آن را به درون جهان اسلام منتقل کردند. در هر حال اسلام قربانی این موج خشونتآمیز شد. وظیفه وزیران اطلاعرسانی کشورهای اسلامی در مبارزه سختی که افکار عمومی جهان درگیر آن شده و اسلام را با تنفر نگاه میکنند، بسیار حساس است. مهمترین وظیفه آنان این است که تابلوی اسلام رحمانی را که پیامبر رحمت بر آن تأکید داشت به جهان نشان دهند. جدا کردن صف بدنه اصلی جامعه اسلامی از خشونتمحوران از بزرگترین رسالتهای رسانههای فعلی جهان اسلام است.
3- صدای افراطیون به این دلیل نیز در بین جوانان مسلمان پژواک دارد که: رسانههای دولتی و حکومتی در بسیاری از کشورها نسبت به ستم و ظلمی که بر مسلمانان می رود، سکوت میکنند. ماجرای فلسطین یکی از آنها است. وقتی رسانههای رسمی در برابر ستمهای بزرگ که عرف جهان نیز آن را ستم میداند، سکوت میکنند، افراطیون جای خالی آنها را پر میکنند. همچنانکه بسیاری از رسانههای رسمی جهان اسلام، ستمهای داخلی و دیکتاتورهای محلی را نادیده میگیرند. تصور بسیاری از جوانان ساده دل و حتی مؤمنی که جذب جریانات افراطی میشوند، این است که آنها با ستم غرب مبارزه میکنند. اگر صدای عدالتخواهی همزمان با تبلیغ اسلام متعادل و میانه آمیخته شود، تأثیر شگرفی خواهد داشت. وزیران اطلاعرسانی در تهران باید توجه کنند که افکار عمومی جهان علیه اسلام طرفدار خشونت بسیج شده است. آنها جبهه مقدم مبارزه با اسلامهراسی هستند.
جنگ و صلح مذاکره
محمد ایمانی در ستون سرمقاله روزنامه كيهان نوشت:
مذاکره را از جنس جنگ و جبهه بدانیم یا از نوع معامله و مصالحه، در هر دو صورت بیمایه فطیر است. درباره مذاکرات هستهای دو تلقی وجود داشته است. یک تلقی بر آن است که دوستان و دشمنان همیشگی در عالم دیپلماسی وجود ندارد و میتوان غرب را از موضع عداوت یا رقابت به موضع تنشزدایی و سپس شراکت رساند و با او مصالحه کرد. تلقی دوم به اعتبار رفتار رژیمهایی مانند آمریکا و انگلیس علیه ملت ایران در طول یکی دو قرن اخیر میگوید این رژیمها ایران را مستعمره میخواهند و بن مایه رفتار آنها دشمنی است؛ بنابراین اگر هم بنابر مصالح و مقتضیاتی با آنان مذاکره میکنیم، این عرصه را باید به چشم جبهه و آوردگاه دیپلماسی دید؛ همچنان که گفتهاند مذاکره ادامه جنگ در کریدورهای سیاسی است در حالی که طرفین برای «زورآزمایی» یا «چانهزنی» در دور جدید مذاکرات آماده میشوند، بازار نفت و ارز با دستکاریها و نوسانهایی مواجه شده است. اینک در شرایط تمدید مذاکرات فرصت مناسبی است که به ارزیابی صورت مسئله مذاکره و برخی ابعاد پیدا و پنهان آن بپردازیم.
1- مدتی است برخی عبارتها در تبلیغات رسانهای و سیاسی به شکل پربسامد عنوان میشود نظیر «هیچ دوستی و دشمنی در جهان دیپلماسی همیشگی نیست»، «آمریکا زمانی با شوروی و چین هم دشمن بود اما مذاکره و تنشزدایی کردند و به تفاهم رسیدند»، «زمانی گفته میشد جنگ جنگ تا پیروزی اما مذاکره و صلح را پذیرفتیم»، «مگر پیامبر(ص) در حدیبیه با کفار صلح نکرد پس چرا اکنون ما با آمریکا تعامل و صلح نکنیم؟» و قبیل این جملات. دایمی نبودن دشمنی در میان مردم عادی شدنی است اما جنس جباران و مستکبران خارج از این عرف و عادت است. رژیم آمریکا نه تنها دشمن شماره یک ملتها که دشمن بزرگ مردم خویش است. از طرف دیگر ایران نه شوروی است و نه چین. البته آمریکاییها به روسها- قبل و بعد از فروپاشی شوروی- رحم نکردند و هر وقت توانستند با همانها که قرار تنشزدایی و معامله گذاشته بودند از پشت خنجر زدند. ماجرای فروپاشی مخملی شوروی و تمهید تکرار آن در اوکراین و گرجستان شاهد این مدعاست. در قبال چینیها نیز یک بار در میدان تیان آنمن، ضربه خود را زدند و قطعا در آینده نیز همین کار را خواهند کرد چنانکه در هنگکنگ و جاهای دیگر میکنند.
اما ایران نه چین است و نه شوروی و روسیه. مسئله آمریکا با ایران مسئلهای خاص و منحصر به فرد است. بدین معنا که ملت- دولت ایران تنها کشوری است که رژیم آمریکا و برخی اقمارش را در طول 69 ساله بعد از جنگ جهانی دوم تحقیر کرده است شوروی و چین رقیب آمریکا و انگلیس بودند اما هرگز قادر نبودهاند ابرقدرتی آمریکا را چنان به چالش بکشند که در انظار افکار عمومی دنیا حمل بر حقارت و تحقیر کاخ سفید شود. ایران نه تنها مستعمره آمریکا و انگلیس که ژاندارم و پاسبان آنها برای سلطهبر کشورهای خاورمیانه بود. انقلاب منحصر به فرد اسلامی، گماشته آمریکا در ایران به عنوان نماد قدرت استکبار را به زیر کشید. ملت ایران وقتی معجزه انقلاب اسلامی را رقم زدند، حقارت و ناتوانی آمریکا را به رخ کشیدند. نمایش این حقارت در طول 35 سال گذشته ابعاد متعدد یافته است. نفس سرپا بودن و عزت ملت ایران، چالش ابرقدرتی آمریکاست و این غیر از تاثیرات الهامبخش کشورمان در به جنبش آوردن غرب آسیا میباشد. آنچه آمریکا میخواهد نبودن این استواری است؛ چه وقتی کودتا و جنگ و ترور را سازمان میدهد و چه آنگاه که پای میز مذاکره میآید. به تعبیر واشنگتن تایمز، ایران چالش شماره 1 و2 و 3 آمریکاست.
2- این استدلال روشن البته نافی کاربست تاکتیک و روش مذاکره نیست اما باید روشن باشد که اولا مذاکره یک ابزار است نه یک هدف و استراتژی مقدس(!) آنگونه که برخی از سر سادهلوحی و کسانی از سر ماموریت ابراز کردند. ثانیا نه پیامبر اعظم(ص) در صلح حدیبیه و نه حضرت امام(ره) در جریان جنگ تحمیلی، مذاکره و توافق صلح را به مفهوم پایان دشمنی دشمن و تبدیل او به دوست تلقی نکردند. دشمن اگر قراری عاقلانه و عادلانه را بپذیرد که ما هم میپذیریم اما حساب زورگویی و باجخواهی جداست. یک بار هست که از مفهوم «مذاکره برای مصالحه» پرسش میشود و پاسخ این است؛ «و ان جنحوا للسَّلم فاجنح لها. و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی» (آیه 61 سوره انفال). اما اگر پرسش شد که آیا اکنون به شکل مصداقی در شرایط مذاکره برای مصالحه هستیم و دشمن چنین گاردی به خود گرفته، پاسخ فرق خواهد کرد. در ادبیات مقامات آمریکایی همچنان که تهدید به گزینه نظامی به وضوح شنیده میشود، این تعبیر که ایران، متهم و تهدید علیه جامعه جهانی است مکرر شنیده میشود؛ همچنان که از دشمنی در حوزههایی نظیر تحریم اقتصادی و به هم ریختن بازار نفت- با خیانت گماشتگانی نظیر عربستان سعودی- کم نمیگذارند. آیا صحنه امروز صحنه دعوت به مصالحه و معامله برابر و صلح و آشتی است؟! اما حتی اگر اینچنین بود، نباید رهنمود امیر مومنان به مالک اشتر را از یاد میبردیم. «صلحی را که دشمن تو را بدان بخواند و رضای خدا در آن باشد رد نکن... ولکن الحذر کل الحذر من عدوک بعد صلحه فان العدو ربّما قارب لیتغفل. اما به تمام معنا از دشمنت بعد از صلح با او برحذر باش که بسیار باشد نزدیک شود تا شبیخون بزند و غافلگیر کند. بنابراین احتیاط پیشه کن و در این کار حسن ظن را متهم بشمار.»
فرآیند رسانهای- سیاسی خاصی که هم در مصداق صلحطلبی و مصالحهخواهی دشمن خلاف واقع حرف میزند و هم مفهوم را تحریف کرده و دعوت به حسن ظن و اعتماد و اتکا به دشمن میکند، بداند یا نداند به نقشه دشمن کمک میکند. در این میان بیان رهبر معظم انقلاب و اینکه فرمودند مخالف مذاکره و تمدید آن نیستیم، در حقیقت تدبیر حکیمانهای بود که بحث را به محل منطقی خود برگرداند و چهارچوب عاقلانه و عادلانه برای مذاکره ترسیم کرد تا جماعتی ادعا نکنند هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست! خیر! هر توافقی باید عادلانه و عاقلانه و به دور از زورگویی و زیادهطلبی باشد. به تعبیر معظمله «آنجایی که پای زورگویی و زیادهطلبی باشد، نه؛ جمهوری اسلامی از صدر تا ذیل، هم مردمش هم مسئولینش قبول نخواهند کرد.» بنابراین محل نزاع بحث، میان ملت ایران و اینکه نفس مذاکره و توافق خوب یا بد باشد نیست، بلکه صورت مسئله اصلی آن، میان ما و دشمن است و اینکه آیا دشمن در مسیر مذاکره میخواهد حقوق قانونی ما را محترم بشمارد و برخلاف گذشته به تعهداتش پایبند باشد یا خیر؟ این پرسش، کلید ارزیابی هر مذاکره و هر پیشنهاد معامله و توافقی است. رهبر حکیم انقلاب بدین ترتیب توپ را مجددا به زمین دشمن برگردانده و بهانهجویان را خلع سلاح کردهاند.
3- علم کردن داعش در همسایگی ایران آن هم 45 روز مانده به پایان مدت 6 ماهه توافق ژنو، یک تصادف نبود. و داعش آخرین نمونه از دشمنی رو به تزاید آمریکا با ایران است که در جوار مرزهای ایران و در شمال بغداد خودنمایی کرد تا پای میز مذاکرات علیه ایران هزینه شود. اگر کیسینجر گفته بود «جنگ سوریه جنگ جهانی سوم است» اکنون نیوزویک تایید میکند که داعش، مهره جنگ نیابتی آمریکاست آنجا که در صفحه اول خود و زیر تصویر سرلشگر سلیمانی تیتر میزند
FIRST HE FOUGHT AMERICA NOW HE'S CRUSHING ISIS .او ابتدا با آمریکا جنگید و اکنون در حال کوبیدن و له کردن داعش است.» راز جادوی شیطان بزرگ، رعبافکنی و ایجاد انفعال است. به این معنا مستکبران بزرگترین تروریستها هستند. آنها با رعایت اصل غافلگیری، شوک وارد میکنند تا حریف نتواند از ظرفیتهای خود بهره بگیرد و مرعوب و مقهور شود. 4-5 ماه پیش داعش به کمک رسانههای جنگی غربی- عربی در حالی مشغول پیشروی از شمال به قلب عراق بود که رعب خود را پیشاپیش میفرستاد اما اکنون به بادکنکی میماند که بعد از باد شدن، بادش را خالی کرده باشند. اکنون آنها با لباس زنانه فرار میکنند. چرا؟ چون یک بسیجی موقعیتشناس و شجاع، به قلب ارعاب دشمن زد، سطوت تبلیغات او را شکست و در شمایل یک بسیجی فاقد اسکورت و زرهپوش- نظیر آنچه در سفرهای دزدکی مقامات آمریکایی به مناطق امن عراق و افغانستان پیش میآید- در میانه میدان جنگ ظاهر شد.
او به هنگام باز پسگیری مناطق تحت اشغال تروریستها، از تمام نشانهای رزمندگی یک چفیه بر دوش داشت. اکنون تیم مذاکرهکننده ایرانی اگر با اقتدار پای میز مذاکره مینشیند و به آمریکا نه میگوید- چه میز مذاکره را جبهه دیپلماسی بدانیم و چه میز چانهزنی و معامله تصور کنند- به اعتبار خمیرمایه عزت و قدرتی است که رویکرد جهادی به صحنه فراهم کرده است؛ چه قاسم سلیمانی و حسن تهرانیمقدم باشند در میدان دفاع نظامی و دیپلماسی منطقهای و چه مجید شهریاری باشد در میدان فناوری؛ اگرنه چنین چالش- مذاکرهای بیمایه فطیر است. آن فرهنگ «فضاشکن» که انقلاب اسلامی را تدارک کرد، دفاع مقدس را مایه اعتبار و شرافت ملت ایران قرار داد، و کمر کودتاها و ترورها و تحریمها را شکست، لاجرم باید در مصاف امروز با زورگویان عالم حاکم شود. اولویت همیشگی ریختن هیبت ارعاب دشمن است. قرآن کریم درباره ساحرانی که در خدمت فرعون بودند میفرماید «سحروا اعینالناس و استرهبوهم. مردم را چشمبندی کردند و در ترس فرو بردند» (اعراف- 116).
4- تحلیلگران و سیاستمدارانی که به آمریکا و انگلیس خوشگمانند و تصور میکنند با استکبار میشود بست و مسائل را حل کرد، عبرت دکتر مصدق را باید نصبالعین خود داشته باشند؛ سیاستمدار ناسیونالیست و کراواتی که میگفت من برای ملی کردن نفت آمدهام، نه برای اجرای احکام اسلامی در دولت. آمریکا و انگلیس فرش را از زیر پای او هم کشیدند. این خطای در فهم بود که کسانی گفتند با آمریکا میشد بست و تیم مذاکرهکننده قبلی نخواست یا نتوانست. اگر فشار تحریم اقتصادی و به هم ریختن بازار نفت و ارز دیروز متوجه دولت موسوم به عدالت و مهرورزی بود اما دشمنان امروز همان فشار یا بیشتر را متوجه دولت موسوم به اعتدال کردهاند تا صدق سخن رابرت گیتس را باور کنیم که ایرانی خوب ایرانی مرده است و ایرانی میانهرو وجود ندارد!
از یاد نبریم شبیخون اقتصادی را که دشمن به کمک تروریستها و زالوصفتان اقتصادی و رسانههای آلوده آذر و دی سال 1390 وارد کرد و حتی مایل بود بازار را به آشوب بکشاند. مذاکره با همه اهمیت تنها یک خط از خطوط دفاعی ماست که مسئولیت آن بر عهده فرزندان جبهه دیپلماسی است اما اشتباه است که همه تمرکز و توجه و ظرفیت جبهه خودی صرف این خط شود و دیگر خطها به ویژه در حوزه فرهنگ و رسانه و اقتصاد مغفول بماند.
کاری که همین روزها در بازار نفت انجام گرفت و باعث کاهش40 دلاری قیمت نفت شد، یک هشدار است. این احتمال را باید داد که دشمن در حوزه مذاکره تنها مشغول عملیات ایذایی و تاخیری (عملیات فریب) برای سرگرمسازی و سپس غافلگیرکردن در خط اقتصادی است. برخی رسانهها و سیاسیون بدعمل در فتنههای 78 و 88 در این عملیات تاخیری و حاشیهسازی به نقشه دشمن کمک میکنند. اما آیادولت، مجلس و دیگر دستگاههای حاکمیتی وظیفه ندارند قرارگاه و ستاد مشترک اقتصادی برای اولویت بخشیدن به اقتصاد مقاومتی تاسیس کنند؟ البته تغییر ساختار اقتصاد و فرهنگ عادت کرده به نفت و یارانههای بیحسابش کار آسانی نیست اما بالاخره یکجا باید از این اعتیاد مهلک که بهرهوری و تولید و خلاقیت و همت و کار و تحرک را یکجا از اقتصاد و سپس سبک زندگی ما دریغ کرده، جدا شد و کدام موقعیت بهتر از موقعیت فعلی؟ دشمن من بمیرم و تو بمیری سرش نمیشود. به تعبیر رهبر معظم انقلاب اگر او را نشناسیم پشت پا خواهیم خورد. او فقط زبان قدرت و اقتدار را میفهمد و چنین قدرتی در کریدورهای مذاکره به دست نمیآید. دشمن اگر دشمنی کرد باید با رفتار متقارن و نامتقارن به او ضرب شست نشان داد. خبیثترین دشمنان تنها اینگونه سر عقل میآیند.
نكته عبرتآموز
محمدكاظم انبارلويي در روزنامه رسالت نوشت:
1- هراز چندي آيتالله هاشمي رفسنجاني روي حقالناس بودن راي مردم تاكيد ميكنند. به تقليد از ايشان هم برخي اصلاحطلبان در سخنرانيهاي خود ترجيع بند مطالبشان حقالناس بودن راي ملت است. اين حرف درستي است، اما آيا حقالناس بودن راي ملت فقط در انتخابات سال 92 بود؟ قبل از آن انتخاباتي در كار نبود؟!
در فتنه سال 88 يك انتخابات 40 ميليوني برگزار شد. منتخب ملت با تفاوت چشمگيري نسبت به نفر دوم انتخاب شد. اما قبل از شمارش آرا، نفر دوم خود را پيروز انتخابات اعلام كرد. در كجاي دنيا اعلام پيروزي انتخابات توسط يك طرف رقابت، آن هم بازنده آن، به عنوان برنده انتخابات اعلام ميشود؟
بازندگان انتخابات هيچ قانوني را برنتابيدند و حريم هيچ نهاد داوري را رعايت نكردند و با زير پا گذاشتن راي ملت، خود را پيروز انتخابات دانستند. آنها نتيجه انتخابات را حق «خود» ميدانستند نه «حق» مردم!
آنها در مقدمات انتخابات، حين برگزاري و مراحل پس از آن فقط به فرمان بيبيسي عمل كردند و با زير پا گذاشتن اخلاق، رقيب خود را ديكتاتور ناميدند و در اردوكشي خياباني شعارهاي ساختارشكنانه دادند.آنها به همين اكتفا نكردند. اقتدار ملي و امنيت ملي را هدف قرار دادند و با پا گذاشتن روي حقالناس، حقالله را هم هدف قرار دادند. باز به اين هم اكتفا نكردند بلكه در تظاهرات خياباني، امام، انقلاب، رهبري و ولايت فقيه را هدف قرار دادند. مردم هم با قيام تاريخي خود در 9 دي 88 پاسخ ساختارشكنيهاي آنها را دادند. فتنه سال 88 در حقيقت يك كودتا عليه راي ملت و جمهوريت نظام بود، آن هم با دسيسه و كارگرداني آمريكا، انگليس و رژيم صهيونيستي و با هدايت امپرياليسم خبري غرب. هر كس اين حقيقت را انكار كند مثل آن است كه در روز روشن به انكار خورشيد بپردازد.
چرا اين بي مهري به نظام و انقلاب و مردم در ادبيات سياسي آقاي هاشمي رفسنجاني، در آنجا كه سخن از «حقالناس بودن راي ملت» است، سانسور و به فراموشي سپرده ميشود؟
2- محمد فرهادي وزير پيشنهادي علوم، تحقيقات و فناوري توسط مجلس با راي بالا انتخاب شد. معلوم شد كليد قفل اين وزارتخانه در جيب خود وزير است. آنجا كه صريحا اعلام كرد: «رهبري فصلالخطاب است و فتنه خط قرمز ماست.» چرا آقاي رئيسجمهور از ابتدا اين كليد را در قفل وزارت علوم قرار نداد و آن را به راحتي نگشود و 18 ماه كليديترين وزارتخانه را دچار مشكلات مديريتي كرد؟ با اين كليد ميشد به شتاب پيشرفت علمي كشور افزود و اكنون به خاطر قفل فتنه از سرعت آن كاسته شده است. پنجشنبه گذشته روزنامههاي دوم خردادي سخنان آقاي فرهادي مبني بر مرزبندي او با فتنه را سانسور كردند و با بزرگ كردن درشتگوييهاي يك نماينده بر طبل تداوم فتنه كوبيدند. معلوم شد مشكل آنها حل بحران مديريتي در وزارت علوم نبود.
واكنش برخي رسانههاي زنجيرهاي در داخل و خارج حتي به چفيه انداختن بر دوش فرهادي هم شنيدني است.
آنها از چه نگران هستند؟ از اين نگرانند كه وزير علوم همانند وزير بهداشت باري از دوش مردم بردارد؟ درد آنها چيست؟ درد آنها كارآمدي دولت است! نميخواهند دولت با همگرايي مجلس مشكلات كشور را حل كند. يك باند تبهكار سياسي با ناديده گرفتن حقالناس در پي آسيبرساني به اقتدار و امنيت ملي است. آنها از دوگانهسازيهاي سياسي و اجتماعي نان ميخورند. از حاكميت دوگانه براي تامين منافع بيگانگان از طريق ناديده گرفتن حقالناس سود مي برند. آنها نميخواهند دانشگاه براي نظام كادر تربيت كند. آنها دانشگاه را حلقه واسط با رسانههاي زنجيرهاي وابسته به امپرياليسم خبري و احزاب سر در آخور سفارت انگليس ميخواهند.
كساني كه به دنبال بازتوليد فتنه هستند با كسي كه صريحا بگويد رهبري فصل الخطاب است و فتنه خط قرمز ماست، مرزبندي دارند. متاسفانه اين مرزبندي در برخي مطبوعات كشور ديده ميشود. مردم اين جماعت را دارند رصد ميكنند و به موقع پاسخ به آنها خواهند داد.
مردم اجازه نميدهند دولت از مسير اعتدال خارج شود. مجلس به نمايندگي از مردم اين ماموريت را دارد كه با افراطيگري و بازتوليد فتنه مقابله كند. راي مشروط مجلس به فرهادي نشان داد كه نمايندگان ملت در پاسداشت قيام تاريخي 9 دي هيچگاه از خط قرمز عبور نميكنند.
3- دادگاه رژيم كودتا در مصر، حسني مبارك را از كليه جنايات و خيانتهايي كه به ملت مصر كرده بود تبرئه كرد. رژيم كودتا، رهبران انقلاب مصر را به زندان انداخت و در عوض، كساني كه مردم را در ميدان التحرير و خيابانهاي مصر به خاك و خون كشيدند تبرئه كرد.
اين در حالي است كه هفته گذشته دادستان مصر براي محمد مرسي رئيسجمهور بركنارشده مصر حكم اعدام درخواست كرد! حسني مبارك در اولين روزهاي انقلاب 25 ژوئيه 2011، 239 نفر را كشت و 1588 نفر را زخمي كرد.
فاجعه تبرئه مبارك محصول كدام غفلت رهبران انقلاب مصر است؟ مرسي چگونه از كاخ رياستجمهوري به زندان رفت؟ سه دليل عمده شكست انقلاب مردم مصر در جريان بيداري اسلامي اينها بود.
1- اختلاف رهبران سياسي و ناديده گرفتن حقالناس
2- عدم درك موقعيت ارتش و ظرفيت نظاميان براي كودتا
3- عدم مجازات ضدانقلاب و تعلل در برخورد با نفوذيهاي رژيم صهيونيستي در راس و بدنه حكومت مصر
اينكه رژيم كودتا در مصر تا چه زماني بتواند با تكيه بر سرنيزه، انقلابيون را مهار و ضدانقلاب را تقويت كند، خدا ميداند.
درود بر انقلابيون يمني كه با بهرهگيري از تجربه مصر، از مصادره انقلاب توسط بازماندگان رژيم گذشته با هوشمندي جلوگيري كردند. انقلابيون يمن با نواختن طبل همگرايي گروههاي سياسي و مذهبي جلوي نفوذ ضدانقلاب و دشمنان اسلام را گرفتند.انقلابيون يمن با مديريت ارتش و مهار آن جلوي كودتا عليه انقلاب را گرفتند. تصرف صنعا و شهرهاي بزرگ و تسخير نرم پادگانها هرگونه تحرك براي سلاخي راي ملت را سد كرد. الگوي يمن و تجربه اين كشور در مهار ضدانقلاب ميتواند براي كشورهايي كه نميخواهند طبل بيداري اسلامي در ممالك خود از صدا بيفتد، بسيار گرانسنگ است.هنر و مهارت انقلابيگري خود را در ديدن دست نفوذ، دخالت و اخلال بيگانگان و بريدن آن رخ نشان ميدهد. اگر اين مهارت نباشد غلبه ضدانقلاب و بر باد رفتن دستاوردهاي انقلاب، اجتنابناپذير است.
آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت
روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله خود آورد:
انصاف اين است كه هر ناظر بيطرفي از نحوه برخورد مجلس با نامزدهاي پيشنهادي براي وزارت علوم دچار تعجب و بهت و حيرت ميشود. آيا فاصله نامزدهاي معرفي شده تا اين حد بود كه يكي كمترين آرا و ديگري نيز يكي از بالاترين آراي داده شده اين مجلس به وزرا را بياورد؟ به طور قطع پاسخ منفي است. ولي چرا آقاي دكتر فرهادي رأي بالايي آورد و موارد قبلي رأي نياوردند؟ يك دليل اين است كه تندروهاي مجلس متوجه شدند كه اگر اينبار راي آنان تاثيري در سرنوشت وزير پيشنهادي ندارد و اگر رأي ندهند هزينه سنگيني را متحمل خواهند شد، لذا و به قول معروف «روغن ريخته را نذر امامزاده كردند.» و به جاي مخالفت و حتي سكوت، خودشان ميداندار رأي دادن به آقاي دكتر فرهادي شدند، در حالي كه تا يكي دو روز پيش از روز رأي اعتماد، حملات تندي را از توپخانه رسانههاي منتسب به خود عليه وي برنامهريزي و اجرا كردند، ولي چون ديدند مخالفت آنان چارهساز نيست، از يك روز پيش از رايگيري، ساز ديگري را كوك كردند، تا هم هزينهيي ندهند و هم اينكه از اين نمد براي بورسيههاي غيرقانوني رفقاي خود كلاهي بدوزند.
غافل از اينكه پرونده بورسيهها در زمان آقاي دكتر نجفي پايان يافته است و حتي اگر پايان هم نيافته بود، آقاي دكتر فرهادي كسي نيست كه بخواهد بقاي خود را در وزارتخانه به قيمت تخريب نظام آموزشي و پذيرش دانشجو رانتي، تضمين كند و حتي اگر خداي نكرده يك وزير هم پيدا شود كه چنين ذهنيتي داشته باشد، آقاي رييسجمهور و نيز چشمهاي بيدار دانشگاهي اعم از استادان يا دانشجويان اجازه اين كار را نخواهند داد. ديگر آن زمان گذشت كه بتوان با يك نامه دهها و صدها نفر افرادي را كه صلاحيت لازم را ندارند براي گرفتن مدرك به دانشگاهها معرفي كرد و كسي هم جرات مخالفت نكند يا اطلاعات آن در اختيار افكار عمومي قرار نگيرد. الان وضع به گونهيي است كه استادان و دانشجويان و رسانهها در برابر هرگونه سوءمديريتي مقاومت خواهند كرد و هزينه گزافي را براي متخلفان بار خواهند كرد. آنان كه به خيال تغيير سياست دولت نسبت به بورسيههاي غيرقانوني به آقاي دكتر فرهادي رأي دادند، سخت در اشتباه هستند. زيرا آقاي دكتر فرهادي كه خودشان از چهرههاي ماندگار علمي هستند، هيچ گاه اجازه نميدهند كه كسب دانش و علمآموزي قرباني زيادهخواهي و رانتخواري شود و نهتنها چنين اقدامي با منش و ويژگيهاي اخلاقي ايشان تطابق ندارد، بلكه با برنامهيي كه براي وزارت علوم دادندو در روز رايگيري به صراحت بيان كردند در تضاد كامل است.
اگر ايشان چنين روحيهيي را داشت، قطعاً در دولت اصولگراي پيشين صاحب پست و مقام ميشد و امروز فرصتي براي نامزدي در پست مهم وزارت علوم كسب نميكرد. پرونده بورسيهها به صورت شفاف در دوره آقاي دكتر نجفي منتشر شد، هرچند اين انتقاد حتي به ايشان هم وارد است كه چرا اسامي متخلفان را اعلام نكردند؟ چرا بورسيههاي فاميلي و فاقد شرايط را نام نبردند تا پس از اين رانتخواران حساب كار دستشان آيد؟ هرچند ميتوان تاحدي پذيرفت كه براي جلوگيري از تشنج آفريني بيشتر از سوي تندروها چنين كاري ضرورت نداشت، ولي فارغ از اين نكته از طرف ايشان براي تمام موارد بورسيهها تعيين تكليف و حكم و نامه صادر شده است و هرگونه تغييري در آن موارد بايد از يك سو شفاف و آشكار باشد و نام و اطلاعات آن در اختيار عموم قرار گيرد و از سوي ديگر مستدل باشد و قاعده سياستهاي آقاي وزير و دولت درباره اصلاح نظام آموزش عالي را نقض نكند.
به عبارت ديگر اگر نام كساني كه از بورسيه بودن حذف شدهاند منتشر نميشود تا آبروي آنان بيش از اين نرود در مقابل نام كساني كه به حق بورسيه ميشوند بايد منتشر شود چون اين افتخار علمي آنان است و موجب بدنامي نخواهد شد. حتما به ياد داريم كه آقاي رييسجمهور يكي از مهمترين علل مخالفت برخي از تندروها با وزراي پيشنهادي را مساله بورسيهها معرفي كردند و اگر اسامي بورسيههاي غيرقانوني اعلام ميشد چگونگي اين ارتباط بهتر معلوم ميشد. در هر حال اين عناصر تندرو نبايد گمان كنند كه ميتوانند بورسيههاي غيرقانوني را احيا كنند. نه اين دولت اهل اين كار است و نه نيروهاي دانشگاهي اجازه اين كار را ميدهند و نه از همه مهمتر آقاي وزير اهل اين نوع معاملات زشت هستند و در يك كلام «آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت» اين فرق ضربالمثل دولت تدبير و اميد با ضربالمثل دولت شماست كه رييس دولت گفت «آن ممه را لولو برد». اگر ديديد كه يك روز اين ضربالمثل اخير به ادبيات سياسي دولت برگشت، بورسيههاي غيرقانوني نيز بازخواهند گشت!
بحران « سعودي» ايران
مهدي روزبهاني در روزنامه ابتكار نوشت:
ايران و ايراني براي پدر خوانده اعراب نگران کننده است و همين نگراني باعث شده که هر جا پرونده اي از مسائل بينالمللي ايران گشوده ميشود ردپايي از سعودي ها نيز ديده شود. نگراني اعراب به حدي است که سعودالفيصل وزير امور خارجه عربستان با طياره شخصي خود به وين رفت تا بلکه در راه توافق جامع هسته اي ايران و 1+5 سنگ اندازي کند. ليست مشکلاتي که سعودي ها با ايران دارند و سعي ميکنند با پولهاي خود به رويارويي بپردازند؛ کم نيست. مذاکرات هسته اي، اجلاس اوپک، قيمت نفت و ساير مسائل منطقه که به نوعي نام ايران در آنها مطرح ميشود( بحران هاي بحرين، سوريه، لبنان و يمن) از جمله مسائل بينالمللي اند که اعراب بر سر آنها با عزمي راسخ به مصاف ايران ميآيند.
منافع استراتژيک دو کشور قدرتمند ايران و عربستان، آنها را به تقابل و رويارويي مستقيم در بسياري از مسائل کشانده است و همين باعث شده که سران سعودي برنامه ريزي خود را در منطقه بر اساس رقابت با ايران شکل دهند. از اين رو نقش آفريني سعودي ها در حوزه منافع ايران بر همگان روشن شده است. بنابراين مسلم است که آنها از يک سو تلاش ميکنند تا اعتبار و قدرت خود را افزايش دهند و از سوي ديگر از هر اقدامي که ايران را متضرر ميکند و جلوي گسترش نفوذ ايراني ها را ميگيرد؛ فروگذار نميکنند. مذاکرات هسته اي و اجلاس اخير اوپک نشان داد که سعودي ها حاضرند براي رويارويي با ايران حتي هزينه بپردازند، هرچند که ممکن است تنها هدف آنها ايران نباشد. البته قبل از اين هم هرگاه در منطقه بحراني رخ ميداد عربستان تلاش ميکرد که از حضور و نقش آفريني ايران جلوگيري کند. مثلا زماني که ائتلاف بينالمللي ضدداعش شکل گرفت؛ سعودي ها کوشيدند تا مانع از نقش آفريني ايران در حل اين بحران شوند. بنابراين با توجه به چالش هايي که عربستان سعودي براي ايران در عرصه بينالمللي و منطقه اي ايجاد کرده است ميتوان گفت که ايران با بحران ديپلماتيکي که سعودي ها طراح آن هستند مواجه شده است. اما مسئله اين نيست که عربستان دست به چه اقداماتي ميزند بلکه مهم اين است که ايران براي مهار بحران سعودي چه طرح و برنامه اي دارد و قرار است با چه منطقي آن را حل و فصل کند؟
دولت محمود احمدي نژاد منطق خاصي براي روابط ايران و عربستان نداشت و معمولا اقداماتي دفعي انجام ميداد که نه تنها منفعتي براي ايران نداشت بلکه آينده روابط را بيشتر تيره و تار ميکرد. مثلا زماني که وليعهد عربستان درگذشت عده اي به ظاهر خود سر، در اطراف سفارت اين کشور در تهران شيريني توزيع کردند. اين اقدام به حدي نامتعارف بود که واکنش هاي داخلي را هم برانگيخت. آيت الله جوادي آملي در واکنش به اين اقدام گفت که وقتي مقابل سفارت عربستان در تهران به خاطر مرگ وليعهد اين کشور شيريني توزيع ميشود؛ نبايد انتظار داشت رياض براي حجاج ايراني فرش قرمز پهن کند.
اما با روي کار آمدن دولت روحاني رويه اي متفاوت در پيش گرفته شد و با توصيه و اجماع نظر بسياري از کارشناسان، تعامل دوسويه درعين رقابت به عنوان گام اول دستگاه سياست خارجي ايران مطرح گرديد. نظر به اينکه منافع ايران و عربستان در منطقه بعضا به يکديگر گره ميخورد انتظار ميرود که تعامل سازنده در روابط با عربستان مد نظر باشد چرا که بازي برد - برد ميتواند منافع بيشتري نسبت به رقابت تخريبي براي دو کشور داشته باشد. با انتشار خبر سفر ظريف به عربستان اين اميد شکل گرفت که اختلافات کاهش پيدا ميکند و دوکشور براي حل مشکلات پاي ميز مذاکره مينشينند و در نتيجه قدرت ايران و عربستان چتر سنگيني در منطقه باز ميکند که امکان نقش آفريني بازيگران خارجي را بسيار کم خواهد کرد. اما اتفاقات يک ماه گذشته و انجام نشدن اين سفر به فرضيه بحران سعودي قوت بخشيده است. حالا پيشنهادات داخلي مبني بر ميانجي گري هاشمي رفسنجاني، که روابط حسنه اش با سران کشورهاي اسلامي با مشهور است؛ نشان ميدهد که به نوعي ظرفيت هاي ديپلماتيک در حل اين بحران کاهش يافته است و دو کشور نياز دارند تا از ظرفيت ديپلماسي عمومي و خارج از چارچوب دولت براي حل اختلافات بهره گيرند.
اما نکته اين جاست که در دستگاه سياست خارجي ايران تعيين چارچوب براي ارتباط با عربستان سعودي با موانعي رو به رو است. افراطيون دو طرف اختلافات مذهبي را به عنوان يک مانع مهم در گسترش تعامل ميان ايران و عربستان درنظر ميگيرند. اين در حالي است که منافع استراتژيک اقتضائات ديگري دارد. از اين رو اولين نياز، برقراري توازن ميان اين دو جهت در سياست خارجي ايران است. بنابراين مادامي که ايران طرح بلند مدتي براي تعامل با عربستان، که در حال حاضر بحران سعودي را براي ايران به همراه آورده است، نداشته باشد؛ اين بحران گسترش پيدا خواهد کرد.