آمریکاییها طی سالهای اخیر این موضوع را تکرار نمودهاند که موازنه قدرت در منطقه خلیجفارس و خاورمیانه با تغییراتی روبرو شده است. آنان چنین وضعیتی را عامل اصلی بسیاری از مقاومتهای منطقهای در برابر اهداف استراتژیک آمریکا میدانند.
از سوی دیگر شاهد گسترش مقاومت استراتژیک به حوزههای خاورمیانه عربی تا شمال آفریقا بوده و آن را میتوان انعکاس رویکردی دانست که هویت خود را در نفی اراده قدرتهای بزرگ میداند.
نتیجه چنین فرایندی را میتوان در ابهام امنیتی عراق مشاهده نمود. در این حوزه جغرافیایی، آمریکاییها نتوانستند از 160 هزار نیروی نظامی خود برای مقابله با گروههای مقاومت و نیروهای بر همزننده وضع موجود استفاده نمایند.
چنین فرایندی نشان میدهد که عصر رویارویی مستقیم آمریکا برای امنیتسازی در خاورمیانه روبه پایان میباشد. مقاومت کشورهای منطقه را میتوان زمینهساز تغییر در الگوی رفتار استراتژیک آمریکا دانست.
این الگو را آمریکاییها در سالهای دهه 1970 و همچنین دهه 1980 مورد استفاده قرار دادهاند. زمانی که آنان در بحران جنگ ویتنام قرار داشتند، مبادرت به تغییر در الگوی رفتار استراتژیک خود نمودند. نتیجه این امور را میتوان اعطای نقش پلیس منطقه به رژیم شاه دانست. روند یادشده در دهه 1980 نیز تکرار شد.
عراق و عربستان دو واحد منطقهای بودند که برای مقابله با قابلیتهای سیاسی و استراتژیک ایران ایفای نقش نموده و در نتیجه، نیروهای خود را در مقابله با قدرت سیاسی و استراتژیک ایران سازماندهی کردند.
در این فرایند، عراق به نیروی منطقهای موثر تبدیل شد. اشغال کویت در آگوست 1990 را میتوان نتیجه چنین رفتاری دانست. زمانی که عراق به قدرت و قابلیت استراتژیک ویژهای دست پیدا نمود، در آن شرایط تلاش بیشتری برای گسترش قدرت خود به انجام رساند.
نیروهای متحد آمریکا در مقابله با ایران، آرایش امنیتی جدیدی پیدا نمودند؛ عراق در زمره کشورهای غیرمطلوب قرار گرفت. این امر نشان میدهد که ساختار امنیت نیابتی از تداوم و پایداری زیادی برخوردار نخواهد بود.
ازسوی دیگر کشورهای حوزه خلیجفارس و واحدهای سیاسی خاورمیانه براین امور واقف باشند که چنین روندی منجر به تثبیت قدرت منطقهای آمریکا در خاورمیانه میشود. این روند، با اهداف هویت گرایانه کشورهای منطقه هماهنگی نخواهد داشت.
به طور کلی پیمان امنیتی جدیدی که آمریکاییها در حال سازماندهی آن میباشند و زمینههای شکلگیری چنین پیمانی را در 31 جولای در اجلاسیه شرمالشیخ بهوجود آوردهاند، هیچگونه مطلوبیت امنیتی طولانیمدت برای کشورهای منطقه نخواهد داشت.
تجربه نشان داده است که هر واحد سیاسی که قدرت و قابلیت استراتژیک خود را در گرو نیازهای امنیتی سایر بازیگران قرار دهد، موقعیت خود را در زمان محدودی از دست خواهد داد.
به طوریکلی، نه تنها امنیت نیابتی در خاورمیانه به نتیجه و مطلوبیت موثری منجر نمیشود؛ بلکه باید آن را زمینهساز تغییر در نظامهای سیاسی دانست که اجرای امنیت دستنشانده را عهدهدار گردیدهاند.
هماکنون رژیم شاه در ایران و همچنین نظام سیاسی صدامحسین که حامل امنیت نیابتی در خاورمیانه بودند، هیچگونه موجودیتی ندارند.
این امر نشان میدهد که بازیگران حاشیهای در امنیت نیابتی تجهیز و تسلیح میشوند؛ اما درزمان محدودی قدرت و همچنین اعتبار سیاسی خود را از دست خواهند داد. تاریخ هیچگونه جایگاهی برای کارگزاران امنیت نیابتی ایجاد نخواهد کرد.