سعدالله زارعی در روزنامه كيهان با تيتر«تمرکز دشمن بر سردار سلیمانی، چرا ؟» نوشت:
نام سردار «قاسم سلیمانی» این روزها ترجیعبند تحلیلها و خبرهای فراوانی در سطوح منطقهای و بینالمللی شده است در این بین دوستان سلیمانی در تمجید و تحسین او و دشمنانش ضمن اعتراف به بزرگی او و اقداماتش از وی چهرهای مرموز، خطرناک و نامقبول نشان میدهند اما «سلیمانی» تا حد بسیار زیادی با آنچه درباره او تصویر و تصور میشود، متفاوت است چه آنچه دوستان به ارادت میگویند و چه دشمنان به عداوت.
دوستان و خیل تحسینکنندگان او را یک استثنا و «پدیده» معرفی میکنند که نباید فراموش کنند او یک «رزمنده مرد» رشد یافته در بطن و متن انقلاب اسلامی است و در این میدان سلیمانی یکی از خیل پرورشیافتگان در مکتب، مرام و سیره حضرت امام خمینی و حضرت امام خامنهای است که البته به اندازه تلاش مستمر خالصانهاش و به برکت عنایات الهی «جلوهای خاص» پیدا کرده است. دشمنان و خیل مرعوبین از او گمان میکنند سلیمانی نماد اصلی و یگانه میدانهای خوف و خطر است که از دریای پرتلاطم منطقه، گوهرهای بیبدیلی را نثار دامان جمهوری اسلامی و ایران کرده است و لذا اگر به تیر یا تهمت بسته شده و کنار رود، کار انقلاب اسلامی و رهبری آن در میدانهای حساس زار میشود و کفه ترازو به نفع آمریکا و دنبالههای منطقهای آن سنگین میشود و خیال آشوبزده غرب بعد از دهها سال به ساحل آرامش میرسد.
از این رو غرب در مواجهه با شخصیت و عملکرد سلیمانی توامان دو کار میکند؛ از یک سو تلاش میکند او را تنها تیر ترکش جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت در کارزار پر حکایت منطقهای معرفی کند و از این رو در اعتراف دشمن به عظمت و بزرگی سلیمانی، هدفی اهریمنی نهفته است از سوی دیگر غرب با گره زدن ناکامیهای کشورهایی نظیر ترکیه و عربستان و رژیم رو به فروپاشی صهیونیسم و گروهها و دستههای ناکام که بعضی با داعیه ملیت و بعضی با داعیه دروغین مذهب درصدد سیطره بر منطقه بودهاند به عنوان و عمل «سردار سلیمانی» درصدد برآمده است تا خشم متراکمی را علیه او از شاهان سعودی تا مقامات حزب عدالت و توسعه ترکیه تا داعش و القاعده و سایر مقامات و گروههای ناکام عرب و غیرعرب پدید آورد و او را در کانون انتقامجویی آنان قرار دهد.
در واقع این نوع شخصیتپردازی منفی خود با دو کارکرد سلبی و ایجابی از سوی محافل اطلاعاتی، امنیتی، سیاسی و رسانهای غرب دنبال میشود. کارکرد سلبی این است که با انحراف اذهان از امالمشاکل جهان اسلام که رژیم صهیونیستی است، مبارزهطلبی را به سمت ایران و جمهوری اسلامی سوق دهد و در واقع گریبان اسرائیل را از دستان توانمند جهان اسلام برهاند. کارکرد ایجابی هم این است که جبهه گسترده ضد ایرانی غرب را با شخصیتی که آن را رعبانگیز نقش و نگار زده است، بازسازی، تقویت و عملیاتی نماید.
چه کسی تردید دارد که بزرگترین مشکل آمریکا این است از سوی ملتها و حتی دولتهای منطقه ناتوان و فاقد اراده موثر دیده میشود. آمریکا با برجستهسازی هیبت و خطر سردار سلیمانی سعی میکند ارادهای را در منطقه حول محور خود شکل دهد و بگوید تنها چاره کار در متوقف کردن سلیمانی تجمیع ارادهها و کنار گذاشتن انتقادات است.
اما جدای از تجزیه و تحلیل ارادتمندان و کینهورزی و شیطنت دشمنان، سلیمانی کیست؟ و چه خصوصیاتی دارد؟ و درباره او چه باید گفت؟ دراینباره به نکاتی اشاره میشود:
1- نام سردار قاسم سلیمانی از یک سو با دوران دفاع مقدس و از سوی دیگر با تحولات دهه اخیر منطقه گره خورده است. سلیمانی در دوران دفاع مقدس فرماندهی لشکر 41 ثارالله استان کرمان را بعهده داشته و در اکثر عملیاتهای حساس و پیروزمند آن دوران تاثیر محوری داشته است، عملیاتهای فتحالمبین، بیتالمقدس، والفجر8 و کربلایپنج با نام لشکر ثارالله و فرماندهی سلیمانی گره خورده و دراینباره خبرها و خاطرات فراوانی از سوی فرماندهان و رزمندگان سپاه، ارتش و بسیج نقل شده است. در این عملیاتها سلیمانی، شهید کاظمی، شهید باکری، شهید خرازی، شهید زینالدین و... ستارههای درخشانی بودهاند که بر تارک پیروزیهای خیرهکننده رزمندگان اسلام درخشیدهاند.
سردار سلیمانی سپس در نقش فرماندهی نیروی قدس سپاه همه تجربهها، تواناییها و تلاشهای خود را مصروف اعتلای جهان اسلام نموده و در این راه از هر خوف و خطر بیواهمه استقبال کرده و دوشادوش مسلمانان مجاهدی که سینهای پرکینه از مداخلات غرب داشتهاند به میدان آمده و در سختترین شرایط در کنارشان بوده است. از این رو برای ملتهای رنجدیدهای که شاهد دهها سال استیلای آمریکا و انگلیس بر کشورشان بوده و اشغالگری و کینهورزی غرب را با همه گوشت و پوست و استخوان خود حس کردهاند، سلیمانی نامی آرامشبخش، امیدآفرین و اطمینانزا در جهاد با استکبار جهانی بوده است و هیچ تفاوتی هم نمیکرده که این ملتها سنی یا شیعه بودهاند کما اینکه آوازه غمخواری سلیمانی برای سنیهای بوسنی، سنیهای فلسطین، سنیهای سوریه و... بیش از شیعیان عراق دلنشین و تحسینبرانگیز بوده است.
همین امروز فلسطینیها برای رهایی از چنگال خشن صهیونیسم به جای آنکه چشم به سران عربی بدوزند و یا به سمت گروههای مدعی سنیگری نظیر داعش گرایش داشته باشند به سلیمانی و ایران چشم دوختهاند تا با تدبیر و تلاش خود صحنه را به نفع آنان تغییر دهد. از این طرف سلیمانی و بطور کلی ایران هم بدون آنکه چشمداشتی داشته باشند و یا حتی تمایلی به پذیرفتهشدن در نقش امیر و آمر داشته باشند، خود را برادر غمخوار و متعهد فلسطینیها میشناسد و برای کمک به آنان درنگ جایز نمیداند.
2-تلاش دشمن این است که از سردار سلیمانی چهرهای خشن و انتقامجو ترسیم کند و از این طریق ملتهای منطقه را درباره افکار و اهداف او بترسانند و از دنبال کردن آرمانهایی که او به دنبال آن است - یعنی اسلامگرایی در معنای خالص آن - پرهیز دهند. این در حالی است که سلیمانی در میان رزمندگانی که از دوران دفاع مقدس او را از نزدیک میشناسند و بعضی از همانها که هنوز هم با او حشر و نشر دارند به اهل بکاء بودن شهرت دارد. دوستان نزدیک او میگویند بغض او به آسانی با دیدن تصویر یک شهید میشکند. از طرف دیگر خاطرات زیادی درباره خضوع و خشوع او بر سر زبانهاست. یکی از اعضای سابق لشکر 41 ثارالله نقل میکند که چند سال پیش من و پدرم از فرودگاه مهرآباد عازم کرمان بودیم و هر کدام دو کیف سنگین را با خود حمل میکردیم بناگاه یک نفر از پشت سر دست کرد و یکی از این کیفهای سنگین را از دست پدرم گرفت و به پشت کول انداخت و همراه ما راه افتاد من نگاه کردم دیدم سردار سلیمانی است. با دستپاچگی عذرخواهی کرده و خواستم کیف را بگیرم که سردار سلیمانی گفت تو دخالت نکن این پدر شهید است و من به احترام شهید دارم کمک میکنم و تا آخر اجازه نداد من در این مورد دخالت کنم. رزمندگانی که با او کار کردهاند میدانند که در او ذرهای خشونت و انتقامجویی وجود ندارد.
دشمن البته در این روزها به نام سردار سلیمانی از یک طرف کینه خود را نسبت به انقلاب اسلامی نشان میدهد و در واقع در این ارتباط، سلیمانی از نظر دشمن یکی از مظاهر و سمبلهای انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت است و از طرف دیگر دشمن تلاش میکند تا ضعف و زبونی و شکستهای خود را با داستانپردازیهای حاشیهای تا حدی بپوشاند در این داستانپردازیها، سعی میکند وانمود کند که دستهای خالی او به خاطر آن است که نمیخواهد بیمحابا به دل حوادث بزند و اگر طرف مقابل موفقیتهای مهمی دارد بخاطر این است که بدون محاسبه سود و زیان و بدون توجه به آنچه پیش میآید وارد صحنه میشود. این در حالی است که آمریکاییها با تبختر و با بکارگیری حدود 300 هزار نفر عراق را به تصرف درآوردهاند و با این داعیه که ما «آینده را در میدان میسازیم» و نیازی نداریم که برای هر کاری آنچه را که قرار است در صحنه و میدان اتفاق بیفتد روی کاغذ بیاوریم. آمریکا در صحنه عراق، به جبهه مقاومت باخت و آن را در صحنه سوریه تکرار کرد و از این روست که از ایران در همه صحنهها به هراس افتاده و در عین حال برای اینکه از تک و تا نیفتد وانمود میکند که حریف فقط شانس آورده است.
یک اتفاق خوب
روزنامه ايران به قلم محمد نوری در ستون سرمقالهاش آورد:
درست هفت روز از مذاکره هستهای وین گذشته بود که استادان علوم سیاسی ایران به اجلاسی دعوت شدند که برای نخستین بار باب نقد در محرمانهترین پرونده سیاست خارجی ایران یعنی موضوع هستهای را گشود. اجلاسی که دانشگاه علامه میزبانش بود پژواکش در میدان دیپلماسی و سیاست ایران شنیده شد که سالها است به تک گویی خو گرفته و از گفتوگوی انتقادی و دیالوگ چندان نشانی در آن نمیتوان یافت.
خبرنگاران در روایت این اجلاس عمدتاً اظهارات محمد جواد ظریف و پاسخهای او به مخالفان مذاکره را تیتر کردند. این در حالی بود که اتفاق اصلی در فراسوی سخن ظریف، یعنی در نفس برپایی این محفل رقم خورده بود.
در این نشست البته از مبلغان تند مزاج جناحها که معرکه مخالفت با مذاکره میآرایند خبری نبود. به جای آنها نظریه پردازان این جریان ها حضور داشتند و در مجموع در نوبت صبح و عصر 4 نفر از استادان دانشگاه در نقد مذاکره و عملکرد مذاکرهکنندگان سخن گفتند. البته طبیعی بود که کفه سخن مدافعان مذاکره بر مخالفان بچربد.
نشست علامه سه اتفاق مهم را همزمان در خود جمع کرده بود که سزاوار است آن را نشستی متفاوت از همایشهای مرسوم و متعارف ببینیم.
1- نشست علامه باب نقد در مهم ترین و حساس ترین موضوع جمهوری اسلامی را گشود. دایره نقد را به موضوعی هستهای کشاند که اکنون قلب امنیت ملی ایران است و با مصالح عالیه نظام پیوند خورده است. این در حالی است که پیوستگی موضوع هستهای با مصالح نظام بهانهای شد که چند سالی دست اندرکاران پرونده باب هرگونه چون و چرا در خصوص آن را ببندند.
بی شک اگر چنین محفل نقدی هشت سال پیش شکل گرفته بود شاید پرونده هستهای ایران مسیر متفاوتی طی میکرد.
اگر نقدپذیری بالاترین فضیلت و وجه ممیز نظامهای مردم سالار نام گرفته است به این سبب است که راه تصمیمهای اشتباه و پرهزینه را میبندد. سیاست خارجی با مسیر پراشتباهی که در یک دهه گذشته طی کرد امروز نیازمند حضور منتقدان و رواج سنت نقد است؛ و چه اتفاقی از این نیکوتر که سنت نقد ناپذیری دیپلماسی در این دولت شکسته شود. به نظر میآید تیم دیپلماتهای روحانی بیش از همه، این واقعیت را دریافتهاند که کار دیپلماسی در عصر ارتباطات سرشتی متفاوت از دورهای یافته است که سیاست خارجی منطقه ممنوعه دولتها بود و همه داد و ستدها با الگوی دیپلماسی پنهان رتق و فتق میشد.
جهان امروز دامنه پرسشگری و نظارت افکار عمومی را به حوزه سیاست خارجی کشانده است و دیپلماسی در دولتهای مدرن فرایندی است که نقطه نظرات و اندیشهها و دیدگاههای نخبگان در آن حضور ملموس و مؤثر دارد.
اما در کنار مشارکت نخبگان در نقد و اصلاح سیاست خارجی، اتفاق زیباتری نیز رقم خورده است؛ منطق مردم سالاری، دولتمردان را ملزم میکند که به همان صورتی که راه مذاکره را برای حل اختلافات و تنشهای خارجی میگشایند در صحنه داخلی نیز بر منطق گفتوگو و دیالوگ وفادار بمانند. جهان امروز دیگر این دوگانگی را بر نمیتابد که سیاستمداران در صحنه بینالمللی رواداری و در داخل آیین سخت کیشی پیشه کنند. بر این واقعیت، خود روحانی در دوران مناظره انتخاباتی پای فشرد، او از طیف مخالفانش خواست اگر طالب گشایش در روابط خویش با جهان خارج هستند لاجرم میبایست به اصلاح و تغییر در فضای داخل تن دهند.
2- مدعوین و میهمانان اجلاس دانشگاه علامه جملگی از استادان دانشگاه و پژوهشگران نام آشنای این عرصه بودند. در این مجلس نقد نشانی از سخنرانان و بازیگران تند مزاج سیاسی نبود. این تدبیر باعث شد در این نشست همه دانشگاهیان مورد اعتماد جریان اصولگرا در نقد عملکرد تیم هستهای سخن بگویند بیآنکه پای تکفیر یا طعنه و توهین حریف به میان آید. چنین محفل نقدی پاسخی به آرزوی دیرین کسانی است که بر دور نگه داشتن عرصه سیاست خارجی از نزاعهای جناحی و شعار زدگی پای میفشردند. عصر جدید در عین حال که دیپلماسی را به خانه شیشهای در معرض نگاه افکار عمومی تبدیل کرده است اما پای تعرض عوام و فاقد تخصصها را از این عرصه کوتاه کرده است.
3- اجلاس دانشگاه علامه نخستین گام را در برداشتن فاصله و جدایی میان کارگزاران دیپلماسی و استادان علم سیاست برداشت. داستان جدایی حوزه علم از سیاست این سالها زبانزد همه اهل فن و نخبگان جامعه بوده است و برای دانشجویان و دوستداران علم سیاست در ایران چه اتفاقی فرخندهتر از اینکه کارگزاران امور دیپلماسی پای سخن اهل علم و تحقیق بنشینند و مگر برای اصلاح و تحول در امور بینالمللی راهی بجز مشارکت و مداخله محققان و اندیشوران در تصمیم گیری ها وجود دارد.
پشت پرده افزايش و كاهش قيمت نفت
منصور بيطرف در روزنامه اعتماد نوشت:
شش سال پيش بود كه قيمت هر بشكه نفت در بازارهاي جهاني سه رقمي شد، يعني هر بشكه نفت به ١٠٠ دلار رسيد. با آنكه تا پيش از اين سير قيمت نفت در بازارها صعودي شده بود اما شايد كمتر كسي فكر ميكرد كه قيمت نفت به جز براي حدود يك سال كه زير ٦٠ دلار رفت، به بالاي ٧٠ دلار برسد و در اين اواخر هم روي ١٠٠ دلار باقي بماند. ماندگاري قيمت نفت به بالاي ٨٠ دلار به مدت يك سال و ٩٠ دلار براي دو سال و ١٠٠ دلار براي يك سال ديگر خيلي از توليد كنندگان نفت را وسوسه كرد تا دلارهاي حاصل از نفت را نه ذخيره بلكه وارد اقتصاد كشور خود كنند و با آن مردم خود را مرفهتر سازند. اكنون مشخص شده است كه بالا ماندن قيمت نفت نه به سود توليدكنندگان عمده نفتي به ويژه كشورهاي عضو اوپك، بلكه بيشتر به ضرر آنها شده است. هفتهنامه اكونوميست در آخرين شماره خود، پرده از سياست افزايش قيمت نفت در چهار سال گذشته برداشت، سياستي كه ميانگين قيمت نفت را بالاي ٩٠ دلار در هر بشكه نگه داشت و در اين ميان همه توليدكنندگان نفت به وِيژه اوپكيها فكر ميكردند كه به تنهايي سود حاصل از اين افزايش قيمت نفت را به دست ميآورند؛ اما در اين ميان تعداد معدودي كشور به ويژه ايالات متحده امريكا در حال بهرهبرداري از نفتي بودند كه در قيمتهاي پايين جواب نميداد، نفتي به نام «شيل». واقعيت اين بود كه نه «سند اويل» و نه «شيل اويل» در زماني كه قيمت هر بشكه نفت در بازارهاي جهاني تا ٥٠ دلار باشد به صرفه نيست. زماني توليد اين نفت به صرفه است كه قيمت آن در بازار به بالاي ٨٠ دلار برسد.
از اين رو شاهد آن هستيم كه مردان نفتي «شيل اويل» با قيمت نفت بالاي ١٠٠ دلار توانستند از سال ٢٠١٠ در ايالات متحده ٢٠ هزار چاه جديد حفر كنند كه تقريبا ١٠ برابر چوب خطهاي محاسبهگري عربستان بود. اين چاهها باعث شدند كه توليد نفت امريكا حدود سه ميليون بشكه در روز افزايش يابد و به ٩ ميليون بشكه برسد، حدود يك ميليون بشكه كمتر از توليد ١٠ ميليون بشكهيي عربستان سعودي.
اكنون واردات نفت امريكا حدود يكسوم كاهش يافته است و خود را بينياز از نفت ونزوئلا ميداند، و در اين ميان هم اگر قيمت نفت به بشكهيي ٦٠ دلار هم برسد باز روي هر بشكه نفت شيل سه دلار بهره ميبرد زيرا توليد هر بشكه از اين نوع نفت از ٧٠ دلار در سال ٢٠١٠ به ٥٧ دلار در سال گذشته ميلادي رسيده است.
چه كشوري ضرر كرد ؟
شايد شش سال درآمدهاي بالاي نفتي براي كشورهاي توليد كننده نفت اوپك سالهاي بسيار درخشاني بوده است اما حقيقت آن است كه اين كشورها از آنجا كه به درآمدهاي نفتي وابسته هستند هرگونه تزلزل در اين درآمد ميتواند اقتصاد آنها را با مخاطره مواجه سازد؛ اتفاقي كه طي سه ماه گذشته رخ داده است. ماجرا چيست؟
در اقتصاد واژهيي است به نام قيمت شكننده يا «Break even». اين به آن معنا است كه توليد كالا يا فعاليت اقتصادي زير قيمت شكننده به صرفه نيست و توليد كننده يا فعال اقتصادي را با مشكل مواجه ميسازد. كاربرد اين واژه در اقتصاد نفتي هم بسيار موثر است. در سال ٢٠٠٨ ميلادي قيمت شكننده نفت اوپك حدود ٥٠ دلار بود، اين در حالي بود كه متوسط قيمت نفت در اين سال ٩٩ دلار بود؛ در سال ٢٠٠٩ قيمت شكننده اوپك به ٦٣ دلار رسيد اما متوسط قيمت نفت ٦/٦١ دلار بود. در سال ٢٠١٠ قيمت شكننده نفت اوپك به ٧٠ دلار رسيد ولي متوسط قيمت نفت در بازارهاي جهاني ٣/٧٩ دلار بود؛ سال ٢٠١١ شاهد افزايش ٢٠ دلاري قيمت نفت بوديم، در اين سال متوسط قيمت در بازارهاي جهاني ٣/٩٥ دلار شد، قيمت شكننده نفت اوپك هم به ٨٠ دلار رسيد. در سالهاي ٢٠١٢ و ٢٠١٣ متوسط قيمت جهاني نفت ٩٤ و ٩٧ دلار بود اما قيمت شكننده نفت اوپك در سال ٢٠١٢ حدود ٨١ دلار و در سال ٢٠١٣، ٨٣ دلار شد. در مورد ايران به طور خاص قيمت شكننده نفت حدود ١٢٠ دلار است. اكنون اين زمان فرا رسيده است. در حالي كه مصرف كنندگان نفت از سود ٣/١ هزار ميليارد دلاري كاهش قيمت نفت بهره ميبرند، كشورهاي توليدكننده نفت بايد سختيهاي تازه خود را بكشند؛ آنها ديگر نميتوانند نفت زير ١٠٠ دلاري را تحمل كنند و بايد براي اقتصاد نفتي خود چاره ديگري بينديشند.
آيا بهار جنبش دانشجويي فرا رسيده است؟!
محمدعلي وکيلي در ستون سرمقاله ابتكار آورد:
جنبش دانشجويي شصت و يکساله شد. اين جنبش راه پر فراز و نشيبي را طي کرده است. مسير جنبش دانشجويي همچون مسير توسعه در ايران يکنواخت و هم آهنگ نبوده است، يعني دوره هاي رکود، فعاليت و شکوفايي را پشت سر خود دارد. انقباض و انبساط اين جنبش تابع قبض و بسط فضاي سياسي جامعه است. البته اين ارتباط يکطرفه نبوده است بلکه در مواردي اين فضاي جامعه بوده که از شرايط دانشگاه تأثير پذيرفته است، که البته اين دوران بسيار محدود است. تمرکز جنبش دانشجويي در دهه 60 متناسب با شرايط عمومي جامعه ي درگير دفاع مقدس بود و به همين خاطر شهداي بسياري را تقديم کشور کرد و با خلاقيت و ابتکار عمل، بسياري از نيازهاي جنگ را برآورده نمود؛ بنيانگذار جهاد دانشگاهي و جهاد سازندگي شد و نقش کليدي در استقلال کشور و رفع نيازهاي جنگ ايفا نمود.
با پايان جنگ و تغيير فضاي عمومي جامعه، گفتمان جنبش نيز تغيير محسوسي کرد. بخشي از دانشجويان با همان گفتمان دهه شصت به ارزيابي رويکرد هاي حاکم در دهه هفتاد پرداختند. آنان با ملاک هاي دهه 60 عملکردي همچون دوران دفاع مقدس را مطالبه ميکردند و در مقابل برخي نيز متاثر از گفتمان حلقه کيان خواستار تغييرات ديگري بودند. ولي شرايط جديد اقتضاي ديگر داشت. مسئولان وقت ترجيح دادند فضاي کشور براي سازندگي آرام باشد و مطالبات را ذيل گفتمان سازندگي تحمل ميکردند. بر اين اساس دوره رکود و رخوت شروع شد. به عبارتي مسئولان وقت شرط انبساط در فعاليت سازندگي را انقباض در فعاليت هاي دانشجويي و مدني ميديدند و اين هم رخ نمود. برخي از تشکل هاي شناسنامه دار همچون دفتر تحکيم، گفتماني متفاوت با گفتمان دهه 60 برگزيد. عناصر گفتماني جنبش دانشجويي از آرمانها و ارزش هاي اوليه به آزادي،دموکراسي، جامعه مدني و پلوراليسم تغيير يافت. اين تغيير رويکرد که در نتيجه قبض صورت گرفته بود باعث تشکل سازي توسط مديران وقت آموزش عالي گرديد. تشکل سازي نه تنها به تکثر و چند صدايي ختم نشد، بلکه به دليل رويکرد تشکل سازي از بالا، به انسداد صدا هاي متکثر در بدنه و حاکم سازي صداهاي تحميل شده گرديد. با فشار و افت ظاهري فعاليت تشکل هاي دانشجويي و همزمان با آتش فشان حضور مردم در خرداد 76، جنبش دانشجويي تولدي ديگر يافت و بهار اين جنبش شروع گرديد. در آن زمان گفتمان جنبش بيشتر از اينکه خود ساخته باشد، تابعي از گفتمان سياسيون آن دوره بود. گفتمان جنبش با گفتمان دولتمردان يکي گرديد و دانشجويان موتور محرکه دولت دوم خرداد گرديدند.
اما اين گفتمان در فضاي عمومي غيريت ساز بود. عنصر غيريت گفتمان دوم خرداد بسيار پر رنگ و حساسيت زا و پُر هزينه گرديد اما به طور طبيعي دولتمردان به لحاظ حقوقي مصون ماندند ولي جنبش دانشجويي خاکريز اول قربانيان اين معرکه گرديدند. در آن دوران فعاليت هاي فکري، سياسي و فرهنگي دانشجويان فزوني يافت، بطوري که خيل عظيمي از دانشجويان در قالب هاي مختلف فعاليت داشتند اما تندروي هاي صورت گرفته به سرعت بهار فعاليت دانشجويي را به خزان تبديل نمود. برخي از سياسيون بي رحمانه هزينه خواست هاي خود را بر دوش دانشجويان بي پناه گذاشتند و آنان را به مسلخ پرداخت هزينه رفتارهاي خود بردند. با پايان حاکميت دوم خرداد، زمستان جنبش دانشجويي شروع گرديد. با انقباض فضاي سياسي کشور، فضاي دانشجويي هم گرفتار قبض شديد شد و انجماد فعاليت همه جا را فرا گرفت. فضاي دانشگاه امنيتي گرديد و فعاليت هاي دانشجويي پُر هزينه و بي رمق شد و تشکل هاي مستقل دانشجويي به مرور به محاق رفتند. تشکل هاي محدود با پوشش حداقلي در حوزه هاي صنفي، سياسي و فرهنگي فعال مايشاء شدند. اکثريت دانشجويان عطاي فعاليت هاي جمعي را به لقايش بخشيدند و تفرد گرايي و تفريح گرايي، روح حاکم گرديد. اما اکنون با سرکار آمدن دولت اعتدال گراي دکتر روحاني اميد به شکفتن شکوفه بهاري جنبش دانشجويي روز افزون شده است ولي در اين مسير مشکلات بسياري همچنان وجود دارد.
1- ذائقه دانشجويان درآن هشت سال انجماد و تک صدايي تغيير کرده است و دانشجويان رغبت کمتري به فعاليت هاي جمعي مستقل از خود نشان ميدهند.
2- دميدن حيات دوباره به کالبد جنبش دانشجويي و به حر کت در آوردن آن نيازمند دمي مسيحيايي ميباشد. اين نقش را مديران آموزش عالي بر عهده دارند و براي تحقق آن بايست تلخي انتقاد را بر شيريني تملق و تمجيد بر خود هموار کنند.
3- دانشجويان نيز با آسيب شناسي راه طي شده، فرصت فراهم آمده را مغتنم شمرند و اجازه ندهند که اين فرصت همچون گذشته به بهانه تندروي ها و خود خواهي ها به بيراهه برود.
4- حيات جنبش دانشجويي در مطالبه گري و انتقاد ميباشد. جنبش دانشجويي همچنان بايد مطالبه گر و منتقد وضع موجود باشد. آغوش باز مسئولان در مقابل مطالبه گري و انتقاد دانشجويان امکان دميدن روح تازه را به جنبش دانشجويي فراهم ميآورد.
5- تندروي و فعاليت هاي راديکال سمي مهلک براي فضاي دانشگاه است و بهانه اي براي واکنش هاي راديکال خواهد بود.