حسین
1- بعدازظهر یکی از روزهای اردیبهشتماه سال 1348 بود. از سوی شهید بزرگوار حضرت آیتالله سعیدی پیغام آورده بودند که برای یک کار ضروری به دیدن ایشان برویم. آن روز به اتفاق آقای مرتضی الویری عازم منزل آیتالله سعیدی در خیابان غیاثی- آیتالله سعیدی امروز- شدیم. خدمتشان که رسیدیم فرمودند مسئلهای از مدتها قبل ذهن ایشان را به خود مشغول کرده است و احضار ما به همین علت بوده است. و توضیح دادند که؛ تظاهرات دانشجویی در دانشگاهها اگرچه مفید و موثر است و باید ادامه داشته باشد ولی این تظاهرات یک نقص بزرگ دارد که اگر برطرف نشود، راه به جایی نخواهد برد.
ایشان درباره نگرانی خویش گفتند؛ شما در دانشگاهها علیه رژیم شاه تظاهرات میکنید و اصلیترین شعارتان این است که؛ «من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟ من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی، همه برمیخیزند» و شعارهای دیگری شبیه آن. این شعارها دعوت به خیزش و برخاستن است ولی مشخص نمیکند که برای چه باید برخیزیم و بعد از برخاستن به کدام سو برویم؟ شهید سعیدی این حرکت را ناتمام و بینتیجه میدانستند و میفرمودند حرکت دانشجویی باید مطالبه مشخصی داشته باشد. آیتالله سعیدی پیشنهاد کردند که در تظاهرات دانشجویی نام حضرت آیتالله خمینی- آن روزها پیشوند امام رسم نبود- آورده شود تا جنبش دانشجویی هدف مشخص و شناسنامه تعریف شدهای داشته باشد. ایشان فرمودند آیتالله طالقانی- رحمهًْالله علیه- نیز همین پیشنهاد را دارند و قرار است گروههای دانشجویی مرتبط با خود را به شما معرفی کنند و همان موقع تلفنی با مرحوم آیتالله طالقانی تماس گرفتند و به ایشان خبر دادند دو تن از برادران دانشجو که حضرتعالی آنها را میشناسید برای پیگیری پیشنهادی که درباره آن صحبت کرده بودیم، خدمت شما میرسند.
به اتفاق آقای الویری و با ماشین مدل پائین- آنهم آن روزها- که از برادر شهیدم امانت گرفته بودیم عازم منزل مرحوم آیتالله طالقانی شدیم. (شاید این بخشی از ماجرا به موضوع یادداشت پیشروی ارتباطی نداشته باشد ولی اشاره به آن خالی از لطف نیست- لطف خدا منظور است- در میانه راه ماشین جوش آورد، با چند دقیقه درنگ و ریختن آب در رادیاتور، روشن شد ولی بلافاصله از حرکت ایستاد. این روشن و خاموش شدن تا مغرب طول کشید و دیدیم رفتن به منزل آیتالله طالقانی بیفایده است چون ایشان مطابق معمول برای اقامه نماز عازم مسجد هدایت شده بودند. تصمیم گرفتیم ماشین را کنار خیابان پارک کنیم و برویم. با ناامیدی استارت زدیم، روشن شد و انگار نه انگار که عیب و ایرادی داشته است. فردای آن روز آیتالله سعیدی پیغام دادند که بعد از رفتن شما آیتالله طالقانی تماس گرفته و گفته بودند، ساواک تلفن را شنود میکرده و دو اتومبیل با تعدادی ساواکی بیرون منزل کشیک میکشند. اگر بچهها حرکت نکردهاند، بگوئید نیایند و...!).
چند روز بعد در دانشگاه تهران تظاهرات پرجمعیتی برپا شد و با برنامهریزی قبلی و ابتکار مشترک آیات بزرگوار، سعیدی و طالقانی شعار «درود بر خمینی» در فضای دانشگاه طنینانداز شد. این شعار پرابهت و غرورآفرین حال و هوای خاصی به تجمع آن روز داده بود، گویی بروبچهها گمشده خود را یافته بودند و قطعه کاملکننده پازل جنبش دانشجویی را پیدا کرده بودند.
2- تاریخچه جنبش دانشجویی دو قله بلند و افتخارآفرین را در خود جای داده است که هر یک از آنها به علت نقش تعیینکننده و سرنوشتسازی که داشتهاند، به مبدأ حرکت و یومالله تبدیل شدهاند، 16 آذر و 13 آبان. شناسنامه و هویت اصلی هر دو قله، خروش علیه آمریکا و جنایات این قدرت استکباری است، که اولی به عنوان «روز دانشجو» و دومی با تابلوی «روز مبارزه با استکبار» در تاریخ انقلاب اسلامی ثبت شده و هر کدام با مراسم خاصی به منظور بزرگداشت یاد و خاطره آن دو روز حماسی همراه است. در شناسنامه هر دو روز «مرگ بر آمریکا» با عنوان هویت این دو روز و به مفهوم مقابله با جنایات و غارتگریها و آدمکشیهای دولت آمریکا - و به قول حضرتامام(ره)، نه،مردم آمریکا- ثبت شده است. بنابراین بسیار بدیهی است که اگر در مراسم بزرگداشت این دو روز حماسی، فلش حرکت مراسم و جانمایه شعارها و سخنان ایراد شده سمت و سوی مقابله و مبارزه با آمریکای خونریز را نداشته باشد و شیطان بزرگ را به عنوان دشمن اصلی مردم و اسلام و انقلاب آدرس ندهد، نه فقط هویت واقعی این دو روز حماسی تحریف شده است، بلکه خون شهدای 16 آذر 1332 پایمال شده و حرکت افتخارآفرین تسخیر لانهجاسوسی به نفع دشمن نادیده گرفته شده است. دقیقا مانند آن که، ایام محرم و در مراسم عزاداری سیدالشهداء علیهالسلام، نامی از یزید و عمرسعد و شمر و ابنزیاد و جنایاتی که مرتکب شدهاند به میان نیاید! و حال آن که برپایی مراسم عزاداری برای زنده نگهداشتن حماسه عاشورای حسینی(ع) و نشاندادن جنایت بزرگی است که یزیدیان آن زمان مرتکب شده و از سوی حرامیان این زمان تکرار میشود».
3- دیروز در سالروز 16 آذر و روز دانشجو آقای دکتر روحانی رئیسجمهور محترم کشورمان که در مراسم بزرگداشت این روز به دانشگاه علوم پزشکی ایران رفته بود، از هر دری سخن به میان آورد، غیر از ضرورت خروش علیه آمریکا و مقابله و مبارزه با جنایات این قدرت وحشی و آدمکش که مناسبت و شناسنامه اصلی 16 آذر است! درباره سخنان رئیسجمهور محترم در اجتماع به دقت برنامهریزی و گزینش شده دیروز- که پرداختن به آن نوشته جداگانهای میطلبد- گفتنیهایی هست که به چند نمونه از آن اشارهای گذرا خواهیم داشت.
4- آقای دکتر روحانی در مراسم تجلیل از شهدای 16 آذر 32 برخلاف آنچه انتظار میرفت و هدف اصلی همایش بود، به جنایات آمریکا که شهادت مظلومانه سه شهید 16 آذر، بخشی از آن و صدها جنایت وحشیانه دیگر آمریکا از آن روز تا به امروز در ادامه آن بوده و هست، هیچ اشارهای نکردند و فقط آنجا که قصد تقدیر و تجلیل از سیاست خارجی دولت خود را داشتند! به اشاره فرمودند امروز اگر همه قبول نداشتند که دولت جمهوری اسلامی ضد خشونت و افراطیگری است «چطور اعلام جمهوری اسلامی ایران برای جهان عاری از خشونت و افراطیگری در مجمع عمومی سازمان ملل با اتفاقآراء و مخالفت فقط دو سه کشور مثل آمریکا و اسرائیل به تصویب میرسد»؟!
ملاحظه میکنید که اینجا هم پای تعریف از دولت یازدهم در میان است و نه جنایات آمریکا و باید گفت: مگر طرح «گفتگوی تمدنها»ی آقای خاتمی به اتفاق آراء- و حتی از سوی آمریکا و اسرائیل- در مجمع عمومی به تصویب نرسیده بود؟ و مگر پس از آن جرج بوش ایران را محور شرارت لقب نداد؟ بنابراین چگونه به تصویب طرح ضدخشونت خود دل بستهاید؟!
5- آقای روحانی در مراسم دیروز، بار دیگر به منتقدان دولت تاختند و علاوه بر واژههایی نظیر؛ بیسواد، بروید به جهنم، ناآگاه به مسائل جهان، بیشناسنامه و... این بار منتقدان سیاست خارجی دولت خود را «تازه بهدورانرسیده»! نامیدند!
6- در حالی که دستاندرکاران دولت محترم، از سخنرانی برخی منتقدان دولت به مناسبت 16 آذر در دانشگاهها جلوگیری کرده و به هیچ منتقدی اجازه حضور در مراسم دیروز را نداده بودند، آقای روحانی در چند جای سخنان خود بر ضرورت نقد، نیاز دولت به انتقاد، دانشجو باید دیدهبان باشد و... تاکید غلیظ داشتند! که این بخش از سخنان رئیسجمهور با عملکرد دولت ایشان در تناقض آشکار است. نیست؟! البته عقیده نگارنده آن است که لغو سخنرانی منتقدان پوست خربزهای است که جریان نفوذی فتنه در دولت، زیرپای آقای دکتر فرهادی وزیر محترم علوم گذاشتهاند که امید است دکتر فرهادی به این ترفند توجه ویژه داشته باشند.
7- رئیسجمهور محترم میفرمایند؛ «در این رفت و آمدها، و رأی اعتمادها یک نظرسنجی بسیار خوبی در دانشگاهها صورت گرفت و آن نظرسنجی تائید کرد راه دولت یازدهم در دانشگاهها مورد تائید اساتید و دانشجویان است»! مطابق اطلاعات موثق، نظرسنجی مورد اشاره جناب روحانی یک نظرسنجی «اینترنتی» بوده است و بعید است آقای رئیسجمهور ندانند که از نظر کارشناسان، نظرسنجی اینترنتی «کم ارزشترین» و «بیاعتبارترین» نوع نظرسنجی است و در میان اهل فن به مزاح با عنوان نظرسنجی «کلیک،کلیک، بنگ بنگ» از آن یاد میشود.
8- آقای دکتر روحانی در بخشی از سخنان خود، تاکید کرد که دولت از دیدگاه خود درباره اداره دانشگاهها عقبنشینی نمیکند و ضمن تائید چندباره گزینههای معرفی شده برای وزارت علوم که مجلس به آنها رأی اعتماد نداده بود و تائید عملکرد آقای فرجیدانا که از سوی نمایندگان مردم استیضاح و برکنار شده بود، اعلام کرد «امروز آقای دکتر فرهادی همان راه را ادامه خواهد داد» که باید گفت؛ اظهارات ایشان اولا؛ نادیده گرفتن جایگاه و رسالت مجلس در قانوناساسی است. ثانیا؛ بیاحترامی به رأی ملت است که نمایندگان مجلس را برگزیدهاند و ثالثا؛ آقای دکتر فرهادی به یقین با بقیه گزینهها تفاوت ماهوی دارد و علاوه بر سوابق ایشان، اظهارنظر صریح وی که فتنه را خط قرمز میدانند نشان میدهد مانند بقیه گزینهها نیستند.
9- و اما اکنون به خاطره صدر این یادداشت برمیگردیم و این که از جناب روحانی به عنوان رئیس قوه مجریه انتظار آن بوده و هست که با توجه به اطلاعات ایشان از نقشه راه دشمن در مراسمی نظیر همایش دیروز، خط حرکت جنبش دانشجویی را تشریح و به عنوان شناسنامه و هویت این جنبش یعنی مقابله با توطئهها و کینهتوزیهای آمریکا و متحدانش بر آن تاکید ورزند و ظرفیت عظیم جنبش دانشجویی را به نفع کفه خودی در مذاکرات علیه دشمن بسیج کنند.
به بهانه 16 آذر
روزنامه رسالت در ستون سرمقاله خود به روز دانشجو پرداخت و نوشت:
"دانشگاه"، "مطبوعات" و "حزب" سه نهاد مدرن به ارث رسيده از مدرنيسم طي يكصد سال گذشته براي جامعه ايران بوده است و برخي نخبگان ما به دليل عدم توانايي در بوميسازي اين سه نهاد و تصفيه آن از سمومات كفرآلود مباني فكري مدرنيسم در سده اخير رودرروي منافع و مصالح و امنيت ملي قرار گرفتند. امروز داد برخي رجال سياسي درآمده است كه چرا ما در كشور يك حزب نيرومند كه متضمن سياستورزي درست و اخلاقي و در عين حال در مسير پيشرفت كشور باشد، نداريم. امروز برخي كساني كه روزگاري دستاندركار رسانه و مطبوعات بودند و در روزنامههاي داخل مطلب مينوشتند رفتهاند در بيبيسي و راديو آمريكا و سايتهاي خبري دشمن قلم ميزنند و ميگويند آزادي بيان و قلم در ايران نيست!
امروز در دانشگاه هنوز عدهاي در سر راه اسلامي شدن علوم انساني سنگاندازي ميكنند چون سر در آخور بنيادهاي فرهنگي آمريكايي و انگليسي دارند.
جريان روشنفكري در طي يكصد سال گذشته در اين سه نهاد ماموريت داشته اند؛
1- مردم را در دره پلوراليسم ديني، سياسي، اجتماعي رها كنند و نگذارند به سمت توحيد و يكتاپرستي بروند.
2- از حكومت ديني مشروعيتزدايي كنند و با چماق دموكراسي بر سر آن بكوبند.
3- جدايي دين از سياست را تبليغ كنند و از سكولاريسم يك بت بسازند و همه را به پرستش آن دعوت كنند.
4- با نشر اكاذيب و اهانت به مقدسات به دنبال "اعتبارزدايي" و "اعتمادزدايي" بروند و سرمايه اجتماعي انقلاب را در مقابله با دشمن به باد دهند.
5- آنها مامورند با استحاله سياسي و استحاله فرهنگي مقدمات نافرماني مدني و شورش را فراهم كنند و اسم رمز شورش را از راديو بيبيسي بگيرند و عمليات براندازي را كليد بزنند.
اين جريان با خيانت و از پشت خنجر زدن به ملت، دو نهضت مشروطه و ملي شدن صنعت نفت را به شكست رساندند. آنها طي سه دهه گذشته همه تجربيات خود براي نابودي انقلاب اسلامي را به كار بردند اما به فضل خدا و بصيرت مردم و هوشمندي رهبران الهي نهضت امام خميني(ره) به جايي نرسيدند.
امروزه دهها بنياد آمريكايي و انگليسي تحت پوششهاي فريبكارانه به نوعي با دانشگاههاي ما مرتبط هستند.
بنيادهاي سوروس، كارنگي، جستجو، صندوق حمايت از دموكراسي (NED) و ... از اين جمله هستند.
اينها از سه طريق به داخل نفوذ ميكنند:
1- رسانه
2-احزاب
3- دانشگاه
كار خود را هم خوب بلد هستند.
امروز دانشجوي فني در دانشگاه ما ميرود قم دو زانو در محضر علمايي چون آيتالله جوادي آملي و ... كسب فيض ميكند. برخي از شهداي هستهاي از اين قبيل بودند.
آثار اين ارتباط اين است كه جمهوري اسلامي در اكثر فناوريهاي نوين و پيشرفته جزء 10 كشور جهان ميشود.اما برخي اساتيد ما در علوم انساني در داخل و خارج به بنياد سوروس وصل ميشوند. محصول اين ارتباط، فتنه 18 تير 78 و آشوبهاي سال 88 ميشود. فتنه 18 تير 78 از كجا پديد آمد؟يك "تاج" بخش در خارج به يك "تاج" زاده در داخل وصل ميشود. بخشي از فاز اول براندازي در دولت اصلاحات كليد ميخورد. يحيي كيان تاجبخش كه بود؟ او فرزند كارمند دفتر فرحديبا همسر شاه معدوم بود. از كودكي در انگليس و سپس آمريكا بزرگ شده بود. او دكتراي جامعهشناسي از دانشگاه كلمبيا دارد.
او حقوقبگير سوروس در ايران بود. تاجزاده يك عنصر انقلابي از يك حزب سياسي، معاون سياسي وزير كشور دولت اصلاحات بود. او دستاندركار پروژه "توسعه سياسي" در كار گروههايي متشكل از امثال حسين بشيريه و ... در وزارت كشور بود. تاجزاده و رفقايش به اين مفهوم دست يافته بودند كه توسعه سياسي يعني دموكراتيزاسيون، دموكراتيزاسيون يعني سكولاريزاسيون، ... يك دفعه چشم باز كردند خود را در محضر هابرماس نظريه پرداز نافرماني مدني در تهران و ملاقات با جانكين مغز متفكر سرويس اطلاعات خارجي انگليس ام.آي 6 ديدند.اظهارات يحيي كيان تاجبخش در دادگاه فتنه 88 و ارتباطات او با تاجزاده و حجاريان در فتنه 18تير 78 عبرتآموز است. همچنين اظهارات او در كنار خانم هاله اسفندياري و رامين جهانبگلو و نحوه همكاري او با بيگانگان در آشوبهاي خياباني فتنه 88 استخوانسوز است و نشان ميدهد دشمن تا كجاي ناكجاآباد امنيت ملي ما نفوذ كرده است.(1)ديروز 16 آذر روز دانشجو و روز تكريم و تعظيم مبارزات ضداستكباري جنبش دانشجويي بود. در دانشگاههاي كشور دانشجويان و اساتيد براي تكريم سه قطره خوني كه 61 سال پيش در سنگفرش دانشگاه به زمين ريخته شد اجتماعاتي داشتند.
رژيم شاه سه دانشجوي دانشگاه را در پيش پاي نيكسون معاون اول رئيسجمهور آمريكا ذبح كرد تا سرسپردگي خود را به آمريكا نشان دهد.16 آذر روز مبارزه با استبداد و استكبار جهاني و روز پايداري در برابر استبداد داخلي است.پياده نظام آمريكا در ايران بيش از سه دهه است ميخواهد با تحريف آرمانهاي انقلابي جنبش دانشجويي از 16 آذر به نفع مستبدين داخلي و جهاني بهره ببرد اما تاكنون به فضل خدا موفق نشده و موفق هم نخواهد شد.امروز دهها هزار عضو هيئت علمي در دانشگاه و صدها هزار دانشجو در مراكز آموزش عالي دست سرويسهاي امنيتي و بنگاههاي به ظاهر پژوهشي و در باطن جاسوسي غرب را خواندهاند. آنها حاضر نيستند ملت خود را در معرض فروش بگذارند و از استقلال و شرف و غيرت ملي دفاع ميكنند.
پايهها و زيرساختهاي دانشگاه در دولتهاي نهم و دهم تغيير كرد، پيشرفت علمي شتاب گرفت و دانشگاه از دسيسه و نيرنگ دشمنان عبور كرد و ركوردهاي علمي يكي پس از ديگري پشت ابرقدرتها را لرزانده است. اگر امروز صدايي يا حركتي صادر شود كه متضمن دروغ، فريب و خيانت به ملت باشد خيلي زود رو و انگشتنما ميشود.امروز در احزاب و گروهها اگر ارتباطات مشكوك برقرار شود زير ذرهبين افكار عمومي و نهادهاي امنيتي رصد ميشود. امروز اگر در رسانهها تيتر يا خبري بيرون آيد كه همسويي با بيبيسي باشد مردم آن را ميفهمند و واكنش نشان ميدهند. امروز دانشگاه، احزاب و رسانهها مشغول سمزدايي از رسوب تفكر كفرآلود مدرنيسم در عرصههاي گوناگون هستند. اين راه به نتيجه ميرسد و آخر آن تضمين استقلال و آزادي در كشور است.
آيا روحاني، كمال درويش اقتصاد ايران ميشود
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش به قلم« منصور بيطرف» آورد:
اگر تا پيش از اتفاق ديروز كسي ميپرسيد كه آيا ميشود در اقتصاد ايران، آن هم با تورمي كه اكثر دورهها را بالاي ٢٠ درصد پشتسر گذاشته، بودجه انقباضي داد، پاسخ بدون شك منفي بود، زيرا تاريخ اقتصاد ايران به ويژه ٣٥ سال گذشته نشان داده كه اين امر سابقه ندارد. تمامي رييسان دولت طي ٣٥ سال گذشته به رغم ميل باطني خود، بودجهيي كه تقديم مجلس كردهاند انبساطي بوده تا انقباضي. دليل آن هم واضح بود، بايد اقتصاد كشور را متناسب با تورم پيش برد. زندگي مردم را بايد با تورم متناسب كرد. يعني همواره ميان بودجه و تورم نسبت يكبه يك وجود داشته است. به اعتقاد دولتمردان وقت، تورم را بايد با ابزار سياستهاي پولي نه مالي، كنترل كرد. از اين رو وظيفه بانك مركزي در طول ساليان گذشته بسيار سنگينتر از ديگر نهادها بوده است.
آنها از يكسو بايد تسهيلات مورد نظر بنگاههاي توليدي و خدماتي را تامين ميكردند و از سوي ديگر هم بايد پايه پولي كشور را براي كنترل نقدينگي كنترل ميكردند. اما ديروز روحاني نشان داد كه ميتوان بودجه را انقباضي بست و انقباضي هم تقديم مجلس كرد. رفتار ديروز روحاني در تقديم بودجه به مجلس يادآور رفتار كمال درويش، وزير معروف امور اقتصادي تركيه بود كه تورم تكرقمي آن كشور مديون سياستهاي انقباضي وي بوده است.كمال درويش در مصاحبهيي گفته بود كه شرط وي براي پست وزارت امور اقتصادي تركيه اتخاذ سياستهاي انقباضي شديد است و كسي از مسوولان نبايد در مقابل اعتراضهاي اتحاديهيي و صنفي كوتاه بيايد. او با اين شرط وارد صحنه اقتصادي تركيه شد و تورم آن كشور را كه طي سالهاي سال دورقمي و بالاي ٢٠درصد بود و برخي از دورهها هم به ٥٠ يا ٦٠ درصد و بيشتر هم ميرسيد به زير ١٠ درصد آورد.ديروز هم روحاني وقتي آمارهاي مربوط به بودجه را در سكوت كامل مجلس ارايه ميداد بدون شك در ذهن هر كارشناسي به جاي واژه انبساطي، واژه انقباضي ثبت و حك شد، زيرا براساس لايحه رشد بودجه سال آينده ٣/٤درصد است.
اين رشد بسيار كمتر از نرخ رشد تورم امسال كه حدودا ١٧ درصد برآورد ميشود، است. بخشي از اين رشد ٣/٤ درصدي مربوط به رشد منفي يكدهم درصدي بودجه شركتهاي دولتي، بانكها و موسسات نسبت به قانون بودجه ٩٣ است كه ٦٧ درصد بودجه را دربر ميگيرد، يعني هم درآمدهاي شركتهاي دولتي در سال آينده كاسته شده است و هم هزينههاي آن. معناي ديگر آن اين است كه شركتهاي دولتي و بانكها بايد در سال آينده كمربندهاي خود را محكمتر ببندند. با آنكه روحاني گفته است بودجه عمومي دولت نسبت به امسال ٦ درصد رشد دارد اما نسبت به مصوب مجلس ٦/١٣ درصد است كه باز هم پايينتر از نرخ تورم است.ترديدي نيست كه اگر لايحه بودجه سال ٩٤ روحاني تحقق يابد و روند آن دستخوش تحولات كميسيون تلفيق و صحن علني مجلس نشود، ميتواند در كنار سياستهاي پولي به مثابه ترمز سياستهاي مالي كشور عمل كند؛ اتفاقي كه در كشور تاكنون رخ نداده است.
پیامهای حضور روحانی در دانشگاه
دکتر غلامرضا ظریفیان استاد دانشگاه در روزنامه ايران نوشت:
پیشبینی میشد دیدار روحانی با دانشجویان به اتفاقی پرخبر تبدیل شود. محیط دانشجویی گویی در انتظار چنین فرصتی بود که رئیس دولت اعتدال در دیداری چهره به چهره تصویری روشن و صریح از خط مشی خویش در عرصه دانشگاه ارائه کند. رئیس جمهوری در این نشست به سؤالهای مهم و مبتلابه دانشجویان پرداخت. آنچه را در روز دانشجو بر زبان روحانی جاری شد میتوان منشور نگاه دولت اعتدال به جنبش دانشجویی به حساب آورد. بنابر اتفاقاتی که طی ماههای اخیر پیرامون مدیریت دانشگاه رخ داده، روحانی کوشید با صراحت موضع خویش را در زمینه الگوی اداره دانشگاهها، مسئولیت وزیر در قبال مطالبات دانشجویان و همین طور حفظ حریم آزادی و استقلال دانشگاهها اعلام کند. با تأمل در گفتار روحانی میتوان مؤلفههای نگاه دولت اعتدال به اوضاع فعلی و فردای دانشگاه را به این صورت بیان کرد: روحانی نقش و کارکرد دانشگاه را ذیل سه عنوان کلیدی «ناظر، ناقد و دیده بان» مطرح کرد. این عبارت بروشنی میگوید که در نگاه دولت اعتدال، دانشگاه محور و مدار تغییر و توسعه است. اگر قرار باشد این موتور محرک نقش خود را در توسعه ملی بخوبی ایفا کند، باید به ساز و کارهای ضروری مدیریت آن توجه کرد. از الزامات مدیریت دانشگاه در ایفای این مسئولیت (پیشاهنگی در فرآیند توسعه) توجه به استقلال آن است.
دانشگاه بنابر همین مسئولیت خطیر در جهان امروز از نوعی خودگردانی مالی و اداری برخوردار است. ضروری است انعطافی که بر فضای مدیریتی دانشگاه حاکم است، این نهاد را قادر میسازد تا بتواند منابع و نیروی انسانی مورد نیاز خود را جذب کند. به همین دلیل عرف جهان امروز این است که دانشگاه به صورت مستقل و به شکل هیأت امنایی اداره میشود. با اختیارات ویژهای که به این هیأت امنا داده میشود این نهاد به درجهای از کارآمدی و چابکی میرسد که ضمن رصد مرزهای دانش طیف نخبگان و فرهیختگان را نیز جذب میکند. از قبل این اختیارات و استقلال عمل است که دانشگاه در تولید و توزیع دانش و در کل در مسیر توسعه نقش واقعی خویش را ایفا کند.
این واقعیت رمز اصلی اصرار رئیس جمهوری بر استقلال عمل نهاد علم و دانشگاه است او میخواهد دانشگاه در جایگاه واقعی خود قرار بگیرد و مدیریتاش نه مستقل از سیاستهای نظام بلکه مستقل از مقررات دست و پاگیر باشد. این یک گزاره انکار ناپذیر است که دانشگاه زمانی میتواند انتظارات جامعه و نظام را تحقق بخشد که از آزادی آکادمیک برخوردار باشد و خیل دانشگاهیان و محققان بتوانند با نگاه و روش علمی و بدون ملاحظات دست و پاگیر مسائل و معضلات جامعه را رصد کرده و با شجاعت آن را تحلیل و ارزیابی کنند.
محور مهم دیگر در منظر روحانی به دانشگاه همانا اصلاح برخی تصورات و نگرشها نسبت به جریان دانشجویی و فعالیت این قشر است. دانشگاه فضای بسیار مهم در مسیر تمرین جامعهپذیری جوانان به شمار میرود. این کارکرد دانشگاه از مسیر مشارکت دانشجویان در مجموعهای از فعالیتهای علمی، فرهنگی، اجتماعی، صنفی و سیاسی ممکن میشود. از لوازم پذیرش این واقعیت آن است که به فعالیتهای دانشجویی در دانشگاهها به عنوان یک فرصت نگاه کنیم و نه یک تهدید. ما به دانشگاه آرام فعال نیازمندیم و نه دانشگاه آرام غیر فعال. در سالهای گذشته این آسیب جدی به محیطهای دانشجویی وارد شد و دانشگاهها به محیطهای ساکن و غیرفعال تبدیل شدند.
طبیعتاً وزیر علوم دولت اعتدال و تدبیر باید تلاش کند که فضا برای این دست فعالیتهای سازنده قشر دانشجو فراهم شود. فعالیتهای دانشجویی در دانشگاهها میبایست از طرف همه نیروها به رسمیت شناخته شود، فضای امنیتی از دانشگاهها رخت بر بندد و دانشجو بتواند در محیطی آرام و فعال نقش خود را ایفا کند.
اگر چنین اسباب و لوازمی فراهم شود بدیهی است که دانشگاهها به عنوان مدافعان فرهنگ دینی و ملی کشور میتوانند الگوی اثر بخش برای نسل امروز و آینده باشند.
روشن است که توقع و مطالبه دولت اعتدال از مدیریت نهاد دانشگاه این باشد که مدیریت وزارت علوم آزادی آکادمیک را پاس دارد و برای تحقق اصول مورد نظر روحانی یعنی آرامش، تحرک و نقادی و نشاط جریان دانشجویی بکوشد تا از این رهگذر شکاف و فاصله دل آزار میان نهاد علم و چرخه توسعه کشور جبران شود.
سفارتخانهها آبروي ايران هستند
مهدي روزبهاني در روزنامه ابتكار نوشت:
اين براي اولين بارنيست که سفارت ايران مورد حمله بد خواهان قرار ميگيرد. تروريست ها با بمب به استقبال سفيرجديد ايران در يمن رفتند و اين يک مسئله ساده نيست چرا که هم ابعاد امنيتي و هم ابعاد ديپلماتيک بسياري دارد. مسلم است که در سالهاي اخير به واسطه عوامل متعددي نقش ايران در مناسبات منطقه افزايش يافته است. اما اين افزايش حضور، کميت و کيفيتي دارد که اگر ميان آن تعادلي برقرار نباشد، بي شک تبعات منفي براي تلاش هاي ديپلمات هاي کشورمان خواهد داشت. هرچند سفير کشورمان از اين حادثه تروريستي جان سالم بدر برد اما انفجار و سوء قصد به يک سفارتخانه پيام هاي سياسي متعددي دربر دارد. بايد گفت وقتي که سفارتخانه ايران مورد حمله قرارگرفت در واقع تروريست ها پيام روشني را به تهران مخابره کردند. اين انفجار و تقابل خصمانه، نشان از عدم ثبات سياسي و در نتيجه نبود بستر لازم براي گسترش فعاليت هاست. بر اين مبنا اين سوال مطرح ميشود که چرا وقتي در يمن هنوز اوضاع آنقدر به ثبات نرسيده است که از طريق مجراي ديپلماتيک مسائل را پيگيري کرد، سفير جديد از تهران به صنعا ميرود که با چنين استقبالي مواجه شود؟! اين را ميتوان در کميت گرايي سياست خارجي جستجو کرد. وقتي که همه ابعاد يک حرکت ديپلماتيک در منطقه در نظر گرفته نشود، زحمات چندين ساله دستگاه سياست خارجي براي کسب اعتبار، اين چنين مورد بي توجهي قرار ميگيرد؛ چرا که حمله به منزل سفير نشان ميدهد که تبعه و ساير گروه هاي نزديک به سفارتخانه در ثبات و امنيت نيستند.
سفير جديد ايران درحالي به يمن فرستاده شد که حوادث حدود يک سال گذشته صنعا ثابت کرده بود که هنوز شرايط براي افزايش سطح مناسبات ديپلماتيک فراهم نيست. قريب به يک سال پيش يک ديپلمات ايراني در يمن در حمله مسلحانه تروريستي شهيد و ديپلمات ايراني ديگري هم ربوده شد. البته ايران قبلا تجربيات اين چنيني را درلبنان کسب کرده بود. انفجار در مقابل سفارت ايران در بيروت که منجر به کشته شدن رايزن فرهنگي کشورمان شد هنوز از يادها نرفته است.
اما اين سهل انگاري در تشخيص زمان مناسب براي افزايش کمّي حضور در کشور ديگر در مقايسه با حساسيت کشورهايي از جمله انگليس و آمريکا به سفارتخانه هايشان قابل توجه است. به کرات ديده شده است که انگلستان و آمريکا هر بار که کوچک ترين خطري را متوجه سفارتخانه و يا مقامات و شهروندان خود در کشورهاي منطقه احساس کنند؛ فورا اقدام به تعطيل کردن سفارتخانه خود ميکنند. مثلا روز گذشته انگلستان اعلام کرد که بنا به دلايل امنيتي سفارتخانه خود را در قاهره تا اطلاع ثانوي تعطيل ميکند. اين درحالي است که در اعزام سفيرجديد ايران به صنعا اتفاقات سال گذشته اين کشور وهمچنين اوضاع بي ثبات سياسي و امنيتي در آن مورد توجه قرار نميگيرد و قبل از آنکه حضور سفيرايران در يمن پيامي سياسي به کشورهاي منطقه مخابره کند، مورد حمله اي سنگين قرار ميگيرد و در نتيجه اعتبار خود را در زير سوال و ترديد قرار ميدهد.
اما موضوع زماني قابل تأمل تر ميشود که سخنگوي دستگاه سياست خارجه کشورمان در واکنش به اين اتفاق نگران کننده ميگويد: " چيز مهمي نبود". سوال اينجاست که يعني حتما بايد سفير به عنوان عالي ترين مقام و نماد آبرو و احترام کشورمان در يک کشور کشته شود تا حادثه مهم جلوه کند؟! در حالي که خيلي از مقامات کشورهاي ديگر به اين حادثه واکنش نشان دادند و آن را محکوم کردند.
بهرحال انتظار ميرود که کارشناسان وزارت امورخارجه قبل از اينکه به فکر افزايش کميت حضور درمنطقه باشند، فاکتورهاي امنيتي و همچنين تبعات کار را هم در نظربگيرند تا به اين ترتيب يک گام به جلو وچند گام به عقب اتفاق نيافتد.