به گزارش ايسنا، نشست تخصصی فرهنگ و رسانه با سخنرانی دکتر مهدی سمتی با موضوع «نگاه تبیینی انتقادی به سیاست رسانههای آمریکایی درقبال خاورمیانه» عصر پنجشنبه 27 آذر ماه در هتل ارم برگزار شد.
دکتر مهدی سمتی - مدرس ارتباطات - دراین نشست در سخنانی، راجع به ساختاری که رسانهها و بویژه رسانههای آمریکایی در آن کار میکنند، از جمله وجود امکانات و آزادی عمل با خبرنگاران سخن گفت و اینکه چه عواملی هستند که به خبرنگاران اجازه میدهند تا کارشان را انجام دهند و چیزی به عنوان خبر در این رسانهها چاپ شود، هرچند یک عده از این ساختارها کمک کننده هستند و یک عده محدود کننده.
وی درباره عواملی که بر اساس آن، آزادی عمل به خبرنگاران داده میشود، سخن گفت و اظهار کرد: چارچوب قانونی یکی از این عوامل است. در سیستم رسانههای آمریکایی در بند اول قانون اساسی حمایت وسیعی از نظر قانونی به خبرنگاران و خبرگزاریها داده شده است. در این چارچوب قانونی نیز دیده میشود که به روزنامهنگاران کمک میکند تا اگر مثلا دولت قصد دارد یکسری دادهها را از خبرنگاران پنهان کند، آنها میتوانند به دادگاه بروند و از دولت شکایت کنند. اینجاست که دادگاه رسیدگی میکند و دولت مجبور است آن اطلاعات را در اختیار روزنامهنگاران بگذارد. به عنوان مثال اطلاعاتی که چندی پیش از سابقه شکنجه «سی آی ای» بیرون آمده بود مربوط به همین قانون میشود.
این مدرس ارتباطات در دانشگاه آمریکایی در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: سیستم قانونی بند اول قانون اساسی جزو چیزهایی است که از نظر فرهنگی، آمریکاییها به آن میبالند. یعنی حتی میشود گفت که جزو هویت ملیشان است. آنها به داشتن آزادی بیان میبالند که به نوعی فرهنگ سیاسی آمریکا را در قالب خاصی همیشه نگاه میدارد و گفتمانها راجع به مطبوعات و رسانهها اکثرا تحت الشعاع چنین دیدی قرار میگیرند. اما در عین حال در همین قانون یکسری اصول شبه قانونی تحت عنوان «خودتنظیمی» وجود دارد که میتوان به انجمنهای روزنامهنگاران اشاره کرد که یکسری قوانینی تصویب میکنند که اگر کسی بخواهد عضو آنها بشود باید این قوانین را رعایت کند.
سمتي ادامه داد: به نوعی کدهای اخلاقی تعریف میکنند تا هنجارهای کاریشان فراتر از چارچوبی که دارند بیرون نرود. در عین حال غیر از مقامی که دارند به دنبال شخص دیگری میگردند که اگر شکایتی بین روزنامه نگاران وجود داشته باشد آن فرد نظارتی بر آنها داشته باشد و این ساختار به نوعی ساختار شبه قانونی است. مثلا چندی پیش که ماجرای تقلبات و گزارشگرانی که از خود یکسری مسائل ساخته بودند پیش آمد و روزنامهنگاران برای حفظ آبروی خود شخصی برای نظارت کردن برگزیدند که این اتفاق نیز جزو ساختار شبه قانونی محسوب میشود.
سمتی در بخشی از صحبتهایش به مجوز گرفتن خبرنگاران رسانههای آمریکایی که همیشه دشوار است، اشاره کرد و گفت: بحثی که در آمریکا همیشه بوده و هست، گرفتن مجوز برای کارکردن و گواهی نامه داشتن برای کار خبرنگاری است. همیشه مقاومتی از طرف خبرنگاران در مورد حرکتی که خارج از میان آنها برآنها دیکته شود وجود داشته است. همیشه بحثی از قدیم در مدارس روزنامهنگاری در آمریکا وجود داشته است و آن این است که آیا روزنامه نگاری را باید یک حرفه ببینیم و یا یک رشته آکادمیک دانشگاهی. در آمریکا و یا در ایران شاید اینگونه باشد که در مدارس خبرنگاری محتوا یاد داده نمیشود. یکسری مهارتها ، فن و حرفه یاد داده میشود و همیشه این سوال بود که آیا مدارس خبرنگاری میتوانند وارد بیزنس محتوا دادن بشوند یا نه.
این مدرس ارتباطات پس از پرداختن به «بُعد» قانونی، به مسائل فرهنگی چارچوب روزنامه نگاری اشاره کرد و گفت: یکی از عوامل اصلی فرهنگ سیاسی آمریکا پایبند بودن به قانون آزادی بیان است که به آن میبالند و افتخار میکنند و معتقدند در مقوله سیاسی با وجود آزادی بیان یکسری قدمهایی برمیدارند که بدون آن امکانپذیر نیست. اما این همه ماجرا نیست.
سمتی، عینیت گرایی را یکی دیگر از اصولی دانست که جزو عنصرهایی است که به روزنامهنگار در عین حال که آزادی میبخشد در بخشهایی هم محدودیت ایجاد میکند و گفت: به عنوان مثال این عقیده وجود دارد که روزنامه نگاران خودشان را چه در خارج از کشور و چه داخل بیطرف نشان بدهند و بگویند سیاسی نیستیم. ادعایی که میتواند پیامدهای زیادی داشته باشد. به طور کلی روزنامه نگاران، خبرنگاران و خبرگزاریها این عینیتگرایی را به عنوان سرمایه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی قلمداد میکنند که میتوانند اثبات کنند که چقدر بیطرف هستند و این برای فرهنگ روزنامه نگاری آمریکا مهم است و تاثیر زیادی دارد. از جمله تاثیر آن در مسائل اقتصادی رسانههای آمریکایی است.
این مدرس ارتباطات همچنین مطرح کرد: رسانههای آمریکایی روایتهای و اسطورههای ملی دارند که برایشان خیلی مهم است و یکسری دیدی در آمریکا وجود دارد و آن اینکه روزنامه نگاری یک شغل شریفی است. در روایتهای فرهنگی آمریکا همیشه یکسری تصورهایی از خبرنگار وجود داشته است و آن اینکه خبرنگار به عنوان کارآگاه و کسی است که از حق کوچکترین افراد خودش دریغ نمیکند و مدافع حق، آزادی و حق و حقوق مردم است. به نوعی خبرنگاران همیشه خودشان را در تیم مردم علیه قدرت میدانند و این تصویری است که هنوز هم وجود دارد.
او سپس انگیزه مالی در رسانههای آمریکایی را یکی از محدودیتهای ساختاری این رسانهها عنوان کرد و گفت: 95 درصد از رسانههای آمریکایی انگیزهاشان ساختن پول است. به نوعی که اگر پول نسازند از بین میروند. مثلا یک روزنامه کمپانی بزرگی را میخرد و انگیزه مالی برایشان آنقدر مهم است که بر روی کیفیت محتوایی که ارائه میکنند،تاثیر میگذارد. به عنوان مثال یک رقابت شدیدی بین سی ان ان و فاکس نیوز وجود دارد و خیلیها معتقدند این جنگ و دعوا بر سر تعداد مخاطبانی است که میخواهند جذب کنند.
سمتی در عین حال به این نکته اشاره کرد: خبرنگاران در سطح ملی یک ایستگاه دارند به عنوان مثال برخی از آنها در کاخ سفید و برخی در وزارت امور خارجه و جاهای دیگر هستند. زمانی که این خبرنگاران در آن ایستگاه حضور دارند پس از یک مدت خارج از ساعت کاری با یکدیگر رابطه پیدا میکنند و این باعث میشود آن بیطرفی و جرأت را از دست بدهند. این سیستم خبرنگاری در آمریکاست.
این مدرس ارتباطات در عین حال در پاسخ به این پرسش که چطور میشود سیستمی مثل عینیتگرایی برای خبرنگاران محدود شود، مطرح کرد: در حال حاضر به جهت زیاد شدن روزنامهها و همچنین آنلاین بودن خبرها و از سوی دیگر کمی محدود شدن تحلیل و نظریه که از بدنه روزنامهنگاری بیرون است، باعث شده است برنامههای تحلیلی از برنامههای سرگرم کننده کمتر باشد.
وی ادامه داد: ما در سیستمی که آنقدر مناظره وجود دارد از دو گروه برای مناظره دعوت میکنیم، در حالی که این تعهد به دو قطبی بودن در هر مسالهای مانع از حقیقت گفتن میشود. به عنوان مثال چندی پیش در یک برنامهای در فاکس نیوز دانشمندی دعوت شده بود تا راجع به گرم کردن اتمسفر سخن بگوید. این فرد یک نظر داشت و فرد دیگری هم آمده بود که سواد علمی نداشت، او هم یک نظر داشت. در حالی که اگر ما به هر دوی این افراد یک زمان برای گفتن واقعیت بدهیم، خود این خیانت به حقیقت است.
وی در بخش دیگر سخنانش به بیوگرافی روزنامهنگاران از جمله نژاد، مذهب، قومیت، جنسیت، زبان و معلومات فرهنگی اشاره کرد و آن را از ساختارهایی عنوان کرد که در رسانههای آمریکایی محدودیت ایجاد میکند.
وی افزود: متاسفانه ایرادی به روزنامه نگاران گرفته شده است و آن این که روزنامه نگاران به چترباز معروفند. روزنامه نگارانی که برای آن محل و مکان نیستند اما مثل چتر در آنجا حضور دارند. هر کشوری را تصور کنید که پیچیدگیهایی دارد که روزنامه نگار بدون داشتن اطلاعات فرهنگی، مذهبی، تاریخی و زبان نمیتواند آن منطقه را درک کند و به هم وطنان خودش توضیح دهد. مشکل نژادپرستی نیز یکی از مشکلاتی است که در رسانههای آمریکایی یک محدودیت محسوب میشود.
این مدرس دانشگاه آمریکا در عین حال با اشاره به یکسری مسائل فلسفی از جمله زبان شناسی در رسانهها مطرح کرد: اتفاقاتی که میافتد یک روزنامه نگار باید آنها را به زبان بیاورد و تبدیل به روایت کند. اینجاست که به نوعی اهمیت تئوریهای توطئه معلوم میشود و اگر روزنامه نگاران چه از نظر فرهنگی و چه علمی نتوانند این مساله را توضیح دهند که چرا به عنوان مثال وقتی هواپیمایی ناپدید میشود، منجر به زبان آوردن واقعیات خام از آنها میشود.
سمتی همچنین درخصوص دسترسی به اطلاعات نیز مطرح کرد: در دسترسی به اطلاعات همیشه محدودیتهایی وجود داشته است. وقتی شما به عنوان مثال در وزارت امور خارجه مستقر باشید اطلاعات را از کجا به دست میآورید. در اکثر موارد مشخص است خود وزارت خارجه این اطلاعات را میدهد و روزنامه نگاران نیز نمیگویند که منبع خبرشان چه بوده است ونهایتا میشود به این نتیجه رسید که تا کجای قضیه میشود فکر کرد و به دست همین افراد و در چارچوب و تفکرات نخبگان سیاسی و دولتی نوشت.
وی در عین حال به قوانینی که ادیتورها برای خبرنگاران تهیه میکنند اشاره کرد و گفت: چند وقت پیش بی بی سی مطرح کرد که ما کی میتوانیم به عمل خشونتآمیز سیاسی تروریسم بگوییم و کی نمیتوانیم بگوییم. برخی سیاستمداران هنوز از لغت شکنجه استفاده نمیکنند و به نوعی به پاکسازی جنایتهایی که در حال رخ دادن است بها میدهند و این ادیتورها هستند که میتوانند بگویند که اسم آن جنایتکار چه بوده است. البته حساسیتهایی در آمریکا در خصوص نژادپرستی وجود دارد. یا در بحث بیان نژاد یک جنایتکار ادیتورها را کنترل میکنند. مثل مسائلی که در سیدنی در استرالیا پیش آمد و همیشه این سوال را برای من ایجاد کرد که تا چه میزان روزنامههای حرفهای در ایتالیا و آمریکا و اروپا، ایرانی الاصل بودن شخص گروگانگیر را مطرح کرده یا نکردهاند و همه اینها بستگی به زاویهای دارد که آن مطلب نوشته میشود. در فرهنگ آمریکایی وقتی میخواهند توضیح دهند که شما لازم نیست بدانید آن چیزی که میخورید چگونه درست میشود، خبر هم جزو همان چیزها است. جریانی که مردم آمریکا را به نوعی تکان میدهد.
او در ادامه سخنانش به دوره اشغال کویت توسط صدام و بیرون کردنش اشاره کرد و گفت: در این جنگ رفت و آمدهای خبرنگاران را در منطقه جنگی کنترل میکردند و دولت آمریکا مخصوصا پنتاگون دستور العملهایی را برای کارمندان خودش صادر کرده بود که چطور رفتار کنند و چه بگویند. همان موقع بود که یکی از نویسندگان، سه کتاب نوشت. اولین کتاب را قبل از جنگ نوشت و گفت که جنگ عراق اتفاق نخواهد افتاد، دومین کتاب را در طول جنگ نوشت و گفت جنگ عراق اتفاق نیفتاده است و سومین کتاب را بعد از جنگ نوشت و گفت جنگ عراق اتفاق نیفتاد. این کتابها با ادبیات دولت آمریکا نوشته شد تا تصوری خاص از جنگ بدهد. در آن زمان رسانههای طوری فضاسازی کرده بودند که همه باورشان شده بود بمبهایی که بر روی عراق انداخته میشود هوشمند هستند در حالی که 90 درصد بمبها هوشمند نبودند اما تصویری که درست شده بود برعکس بود. این نوع اطلاعرسانی را میتوان در اطلاعرسانی سخنگویان ارتش آمریکا هم مشاهده کرد. مثلا برای اینکه از کشته شدن غیر نظامیان صحبت کنند لغت خسارت جانبی را به کار میبردند. خسارت جانبی در واقع شامل زن و بچه یک نفر بوده که کشته شده است در حالی که این قضیه خیلی برای آمریکاییها آسان نبود. چون نه تصویری از آن بیرون میآمد و نه صحبتی در خصوص آن میشد.
وی سپس به این نکته اشاره کرد که چند سال پیش شخصی ساختمان دولتی را بمب گذاری کرد که طبقه دوم آن ساختمان مهد کودک بود و بچهها در آنجا کشته شدند وقتی در یک مصاحبهای از آن شخص پرسیدند که از نظر اخلاقی آیا برایت سخت نبود که بچههای بیگناه را کشتی، با خونسردی کامل گفت: خسارت جانبی بوده است، درست همان چیزی که به خورد مردم میدادند که قبولش سخت بود. در واقع در رسانههای آمریکایی خارج از ادیتورها یکسری ساختارهای دیگری از جمله کاخ سفید و همچنین ارگانهای دولتی از جمله پنتاگون، اطلاعات و اطلاع رسانی را مدیریت میکنند.
این مدرس ارتباطات در بخش دیگری از سخنان خود درخصوص ژئوپولتیک فرهنگ روزنامه نگاری به موضوع 11 سپتامبر اشاره کرد و گفت: در کتابهای ابتدایی روزنامه نگاری یاد میدهیم که روزنامه نگار باید پنج تا W را در خبر پاسخ دهد. یعنی کی ، چی ،کجا، چرا،چگونه. وقتی 11 سپتامبر اتفاق افتاد به چهار عنصر به خوبی جواب داده شد اما وقتی به عنصر «چرا» رسیدند، در آن ماندند و یک خلائی در جامعه آمریکایی ایجاد شد و این سوال برای مردم آمریکا پیش آمد که چرا از ما متنفرند. سوالی که خبرنگاران نتوانستند به آن جواب بدهند. پاسخ این سوال را رئیس جمهور آمریکا جورج بوش و تیم محافظه کارانه او جواب دادند،یعنی کسانی که از قبل با صدام خصومت شخصی داشتند و این ویژگی جامعه آمریکایی است که قابل تامل است. در همان فرصت که روزنامه نگاران جرأت جواب به این چرایی را نداشتند به غیر از جورج بوش جواب این چرایی را یکی از کمدینهای آمریکایی یعنی جان استوارد پاسخ داد و جوابهایی را که سیاستمداران آمریکایی داده بودند به نوعی مسخره کرد.
او سپس گفت: در مقالهای که پیش از این نوشتهام این مساله را به بحث کشیدم که روزنامهها در آمریکا و اروپا معمولا بر روی طیف خاصی از خبرها متمرکز میشوند و آن، معمولا نشانهای از توافقها بین نخبگان سیاسی و فرهنگی است. تفاوت روزنامههای اروپایی با آمریکایی این است که روزنامههای آمریکایی در خصوص ماجرای 11 سپتامبر از چارچوبی که استفاده کردند چارچوب فرهنگی بود در حالی که روزنامههای اروپایی چارچوبشان سیاسی بود و اینجاست که این سوال پیش میآید چرا باید جواب فرهنگی داده شود به سوالی که جوابش میتواند سیاسی باشد. یکی از دلایل این نوع پاسخ خط قرمزی است که در مطبوعات آمریکا وجود دارد و آن سیاستهای آمریکا در قبال اسرائیل است.
او سپس به مطالبی دیگر اشاره کرد که در خصوص چارچوبهای فرهنگی برای تعبیر اتفاقات یازد سپتامبر نگارش کرده است و اینکه چرا جنگ با صدام از طرف مردم آمریکا به راحتی پذیرفته شده است.
سمتی در خصوص نظر رسانههای آمریکایی نسبت به مذاکرات هستهای هم اظهار کرد: نیویورک تایمز و واشنگتن پست به طور کلی اظهاراتی میکنند که به دیدگاه سیاسی نزدیک باشد و در آن چارچوب میگنجد اما وقتی توافق نباشد روزنامهها با مشکل روبهرو میشوند.
این استاد دانشگاه ایلینویز همچنین درخصوص شبکههای اجتماعی گفت: نیویورک تایمز مقالهای را در خصوص فیسبوک نوشته بود و در آن مطرح کرده بود تا چه اندازه این رسانه تعیین کننده در میزان پوشش خبرها و یا برجستهسازی آنها است. اگر فیسبوک تصمیم بگیرد که به برخی کمپانیهای خبری توجه بیشتری داشته باشد وضعیت آن رسانه نسبت به قبل بهتر خواهد بود. در حال حاضر کاربران فیسبوک تعیین میکنند که چه خبرهایی را ببینند. البته روزنامههای قدیمیتر همچون نیویورک تایمز این فشارها را تحمل میکنند اما فیسبوک میتواند به لحاظ مالی به این کمپانی ضربه وارد کند.
سمتی در پایان سخنان خود به یکی از فیلمهای هالیوودی که در سال 1998 پس از چند سال از حادثه 11 سپتامبر ساخته شده بود اشاره کرد و گفت: در فیلم «محاصره» یک عده تروریست در نیویورک سیتی وجود دارند که ساختمانهای بلند را منفجر میکنند، سپس مشخص میشود چند مسلمان در این اتفاق نقش داشتهاند و آنهایی که این ساختمانها را منفجر کردهاند قبلا برای سی آی ای در عراق کار میکردند. کسانی که نانخور سی آی ای بودند. این فیلم در واقع انتقادی از سیاستهای خارجی آمریکایی است. اما طبق فرمول هالیوودی هرچند شکایت میکنند اما مرتبا عذرخواهی هم مطرح میکنند و این فیلم جزو فیلمهایی است که میشود آن را با فیلمهایی که دهه 80 بیرون آمد، مقایسه کرد.