بي سوادي ديو است؛ ديوي پليد كه در فرهنگ ايران هيچ جايي ندارد. فرهنگ مردماني كه پيامبر مهرباني(ص)در حقشان گفته است « اگر دانش در ثريا باشد مردماني از پارس به آن دست خواهند يافت» مردماني كه به گواهي كاوشگران تمدنهاي ديرين دراين گوشه از دنيا در تمدن جيرفت، نخستين مخترعان خط بودهاند. آنهايي كه سنگ نوشتهها نشان ميدهد 5هزار سال پيش از ميلاد در فلات ايران براي بازرگاني و تجارت خود روشهاي محاسبهاي ويژه داشتهاند وگواه ديگر اينكه زردشت بزرگ، پيامبر يكتاپرست اين مردم بوده است. خردمندي كه مردم را به پرستش اهورامزداي پاك و دوري از اهريمنان و گفتار و كردار و پندار نيك راهنمايي ميكرد و از پس اين سابقه است كه كتاب مجيد حضرت حق در خطاب به انساني كه او را به قلم و آنچه به آن مينويسند سوگند داده، گويي بشارت خداوندي است كه ميداند زودا باشد كه مردماني از پارس مخاطبان اصلي اين آيات شريفه قرار خواهند گرفت.
آنچنان كه علامه طباطبايي ذيل تفسير اين آيه آغازين سوره قلم، اينچنين شرح معنا ميكند كه«قلم و نوشته از عظيمترين نعمتهاي الهي است كه خداي تعالي بشر را به آن هدايت كرده ... پس قلم و نوشتن هم در عظمت، دست كمي از كلام ندارد. و در عظمت اين دو نعمت همين بس كه خداي سبحان بر انسان منت نهاده كه وي را به سوي كلام و قلم هدايت كرده...»بر همين اساس است كه بايد گفت در فرهنگ ايراني مسلمان، بيسوادي پليدترين ديوهاست كه بايد نابود شود. و البته رستم اين نبرد گويي با «اكوان ديو» جز اراده هر مسلمان نژاده چيز ديگري نميتواند باشد و شايد تنها يك تلنگر لازم داشت كه قائد كبير انقلاب در هفتم ديماه 1358با فرمان تشكيل نهضت سواد آموزي هر مرد و زن مسلمان انقلابي را در پيكار عليه بيسوادي مكلف دانست:
«ملت شريف ايران، ازجمله نيازهاي اوليه براي هر ملت كه در رديف بهداشت و مسكن، بلكه مهمتر از آنهاست آموزش بر همگان است... مايه بسي خجلت است در كشوري كه مهد علم و ادب بوده و در سايه اسلام زندگي ميكند ـ كه طلب علم را واجب دانسته است ـ از نوشتن و خواندن محروم باشد. بايد در برنامه درازمدت، فرهنگ وابسته كشورمان را به فرهنگ مستقل و خودكفا تبديل كنيم... تمامي بيسوادان براي يادگيري و تمام خواهران و برادران باسواد براي ياد دادن به پا خيزند... برادران و خواهران ايماني! براي رفع اين نقيصه دردآور بسيج شويد و ريشه اين نقص را از بُن بركنيد....».
اكنون 35سال تمام از اين فرمان ميگذرد.اما از پس اين همه تلاش و نام آوري علمي و رشد و اعتلاي سرزمينمان چه تلخ است وقتي رئيس وقت سازمان نهضت سوادآموزي كشور از 9ميليون و 719هزار نفر بيسواد مطلق در گروه سني بالاي 6سال دركشور حرف ميزند و اينكه رقمي در حدود 10ميليون نفر نيز كم سواد در كشور وجود دارد. اين آمار وقتي اسفبار ميشود كه بدانيم طبق سرشماريهاي تخصصي حدود 3ميليون و 456هزار نفر از اين تعداد بيسواد مطلق در گروه سني 10تا 49سال يعني جمعيت مولد جامعه هستند. توجه جدي به اين معضل وقتي مهمتر نشان داده ميشود كه بدانيم هر فرد بيسواد مطلق ميتواند همزمان، هم يك شهروندآسيب ديده و آسيب پذير تلقي شود و هم شهروندي كه آسيب رسان است.
چنان كه ارقام و آمارنيز نشان ميدهد كه 30درصد زندانيان و 90درصد معتادين جزو قشر بيسواد و كم سواد جامعه هستند.اكنون 35سال از انقلاب اسلامي ايران ميگذرد و بايد انديشهاي جديتر داشت براي رفع اين آسيب كه خود معضلي ريشهاي محسوب ميشود.اي كاش روزي برسد كه ماهم بتوانيم باسوادشدن آخرين بيسوادمان را جشن بگيريم روزي كه باز خواستنمان، توانستنمان باشد.