به گزارش مهر به نقل از فایننشال تایمز، سوفیا کاپولا در گفتگو با این نشریه از تجربیاتش در عرصه سینما و زندگی سخن گفته است.
- خانم كاپولا، مايكل داگلاس يكبار گفته بود كه طي پانزده سال اول مسير حرفهاي كارياش احساس ميكرد كه «نفرينشده تا موفق شود»، آن هم فقط به خاطر محبوبيت و شهرت پدرش. با توجه به اينكه شما هم مسير حرفهاي پدرتان را دنبال كرديد با اين احساس آشنايي داريد؟
فكر ميكنم به عنوان يك دختر دقيقا آنقدر فشار بر خودتان احساس نميكنيد، چون به نحوي انتظارها از شما كمتر است. من به هيچ وجه فشار بيش از حدي را تحمل نكردم و از همان ابتدا توانستم روش خودم را پيدا كنم. البته كه من به پدرم و اصليتم افتخار ميكنم اما من همچنين نحوه كار و سبك خودم را دارم.
- آيا پدرتان به شما آموزش داد؟
نه. البته او از همان سنين كم هميشه با من درباره فيلمسازي و فيلمنامهنويسي صحبت ميكرد اما فكر ميكنم اين بيشتر به خاطر اين بود كه اين مسائل براي خودش جذاب و هيجانانگيز بودند و هدف آموزش نبود.
- چطور راه خود را پيدا كرديد؟
مدتي طول كشيد تا مسير خودم را پيدا كنم؛ چيزهاي مختلفي را امتحان كردم. از خانه رفتم بيرون، به كالج رفتم و حتي كمپاني توليد لباس خودم را توليد كردم كه همكارهايي در ژاپن داشت، اما وقتي كه اولين فيلم كوتاهم را ساختم ميدانستم راهم اینجاست. پيدا كردن كتاب «خودكشيهاي دوشیزه» نقطه عطفي براي من بود چون آن كتاب را خيلي دوست داشتم و احساس ميكردم بايد از آن دفاع كنم.
- پدر شما به نحوي شما را مجبور كرد تا جاي وينونا رايدر را در فيلم «پدرخوانده 3» بگيريد. آيا اين تجربه ترسناكي بود؟
خيلي سخت بود چون من 18 سالم بود و در اين زمان آخرين كاري كه ميخواهيد بكنيد اين است كه به حرف پدر و مادرتان گوش كنيد. پدرم داشت كارگرداني ميكرد، بنابراين عجيب بود چون من طبيعتا يك بازيگر نيستم اما ميخواستم همه چيز را امتحان كنم و انتظار نداشتم اين همه آدم فيلم را تماشا كنند. من با «پدرخوانده» به عنوان چيزي آشنا بزرگ شدم اما براي من يك شاهكار خارقالعاده نبود. يك تجربه يادگيري بود اما از آنجا كه هيچوقت نميخواستم بازيگر باشم از اينكه مردم از حضور من در اين فيلم خيلي خوشحال نبودند ناراحت نشدم. در كل خوب بود چون اين نوع تجربهها انسان را قويتر ميكنند.
- پس حتي بعد از حضور در چنين فيلم بزرگي هيچ وقت به ذهنتان نرسيد كه بازيگري را به عنوان حرفه خود انتخاب كنيد؟ احتمالا ميتوانست آسان باشد...
قبل از آن هيچوقت نميخواستم بازيگر باشم و بعدش هم ميخواستم به مدرسه هنر بروم. اما آن تجربه حالا براي كار كردن با بازيگران كمك ميكند. از آنجا كه پدرم مرا كارگراني كرد حداقل تا حدودي ميدانم آنها چه احساسي دارند.
- اين حقيقت دارد كه پدرتان حتي تولد شما را هم فيلمبرداري كرد؟
بله پدرم از صحنه تولدم فيلم گرفت. امروز خيلي از مردم اين كار را ميكنند اما فكر ميكنم آن موقع كمي غيرعاديتر بود. راستش كمي بامزه بود چون وقتي دكتر به پدرم گفت من دخترم او دوربين را انداخت چون خيلي سورپرايز شده بود. فيلم تجارت خانوادگی ماست.
- بعد از بزرگ شدن در یک خانواده بزرگ حالا به نظرتان خانواده چقدر مهم است؟
خيلي مهم. ما همه طوري بزرگ شديم كه هميشه بدانيم خانواده خيلي مهم است. احتمالا يك موضوع ايتاليايي از سمت پدريام است.
- پس كار كردن با برادرتان به عنوان تهيهكننده طبيعي است؟
من عاشق كردن با برادرم هستم و او كسي است كه كمپاني تهيه خانوادگي را اداره ميكند. ما خيلي خوششانس هستيم كه ميتوانيم با هم كار كنيم و داشتن برادر بزرگترم سر صحنه خيلي خوب است.
- درك خاصي بين شما دو نفر هست كه تنها يك برادر و خواهر ميتوانند داشته باشند؟
بله او مرا انقدر خوب ميشناسد كه ميتواند به جاي من هم تصميم بگيرد و ميداند چه چيزي دوست دارم.
- مادر شدن چطور زندگي شما را تغيير داد؟
وقتي فرزندم به دنيا آمد اول يك سال مرخصي گرفتم. وقتي شروع به نويسندگي كردم فهميدم كه اوضاع تغيير كرده چون قبلا شبها را بيدار ميماندم و مينوشتم اما الان متفاوت است.
- كارگردانها اغلب ميگويند كه ساختن فيلم مانند بزرگ كردن يك بچه ميماند. شما با اين حرف موافقيد؟
فكر كنم هر پروسه خلاقانهاي را ميتوان به اين مسhله ربط داد. اما هنوز هم مقايسه اين دو با هم خيلي سخت است.
- شما كارگردان سختگيرتري هستيد يا مادري سختگيرتر؟
من تحت هر دو شرايط سختگير هستم. كارگردانها معمولا ميخواهند هميشه كنترل را در دست داشته باشند، اما شخصيت من تغيير نميكند. من فرياد نميزنم اما هنوز ميدانم ميخواهم چيزها چطور باشند و مطمئن ميشوم افرادي را دارم كه اين كار را برايم انجام دهند. ياد گرفتم تا حس درونيام را دنبال كنم و سعي كنم چيزها را تا آنجا كه ميتوانم به آن نزديك كنم.